eitaa logo
پلاک خاکی
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
35 فایل
به محفل رهروان شهدا خوش آمدید❤️🌷 شهدا اگر به دادم نرسید از دست رفته ام... کانال های دیگر ما متفاوت و ناب حتما عضو شوید👇 @saharshahriary @ghonooteghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴خیانتکاران به #پیامرسان های داخلی و امنیت ملی و اخلاقی کشور در #فضای_مجازی را محاکمه کنید #فیلترینگ_ناقص #تلگرام؛ باعث خروج کانالها و کاربران #مذهبی و #سفید و یکدست شدن این پلتفورم #تروریستی برای کانالهای #برانداز و #سیاه شده دولت #خائن #روحانی.. #قوه_قضائیه بی خاصیت و نالایق! شما متهمید @pelakkhakii 👈👈🌷
🏴🚩 خطاب به آن چند #اصلاحطلب #مزدور که دم از #خویشتنداری ( تسلیم ) میزنند: اگر #انتقام نگیریم، به #ایران حمله میکنند .. عدم انتقام از خون #شهید_سلیمانی (یعنی) ارسال پالس ضعف.. یعنی #جنگ و کشتار سراسری ایران و دیگر فرماندهان #مقاومت بفرستید برای #خائن ها و مزدورهای #اسرائیل. #تاجزاده . #زیباکلام #مهنازافشار . پول میگیرن تا علیه کشورمون نقشه های دشمنو پیاده کنند.. کاش میشد قبل از آمریکایی ها شما خائن های کثیف را بکشیم #صلح #قدرت #سپاه #ارتش #رهبر #امنیت #انتقام_سخت #بیمقدار #تبریز #اصلاحات #اصلاحطلبان #مقتدی_صدر #نصرالله #ترامپ #سردار_قاآنی #سردار_سلامی 👉 @roshangarii 🚩
🔴 چهار روز احدی را به راه ندادند و هنوز هم از تعداد تلفات سخن نمیگویند آنوقت برای تاخیر سه روزه در اعلام علت همه را و و میخوانیم؟! و به جان بر کف خودمان حمله میکنیم؟! این اگر و جوزدگی و ساده لوحی نیست پس چیست؟ 👉 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
🏴🚩 : کوچه دادن به دشمن بدترین نوع است. نگذاریم آنها که خود بسترساز شدند، چهره و خط او را تحریف کنند.. نگاه او به این است.. نه و 👆 @pelakkhakii 👈👈🌷🕊
📣قابل توجه آن دسته از مسئولين و 👇 🌷جلوی یکی از سنگرها صبحانه می‌خوردیم. هوای صبحگاهی آنقدرها هم خنک نبود. تیغه تند آفتاب تابستان، کم کم داشت خودنمایی می‌کرد. بچه‌ها می‌گفتند و می‌خندیدند. مرحله‌ی اول عملیات رمضان با موفقیت انجام شده بود و همه احساس خوبی داشتیم. یکی از رزمنده‌ها که اهل «ضیاآباد» بود و با شوخی‌های مزه‌دارش در هر شرایطی آدم را می‌خنداند ساکت نشسته و بی‌صدا صبحانه‌اش را می‌خورد. 🌷سکوتش به چشم می‌آمد و بچه‌ها سر به سرش می‌گذاشتند. در جواب پیله کردن آنها، آهِ بلندی کشید و گفت: «دیشب خواب می‌دیدم که بدنم آتش گرفته و دو نفر دارن به زور منو با خودشون می‌برن. هم زمان تکه‌هایی از بدنم آب می‌شد و روی زمین می‌ریخت. مادرم را دیدم که بالای سرم ایستاده و بهم نگاه می‌کنه. ازش پرسیدم: اینا دیگه چیه مامان؟ سر تکون داد و گفت: اینا گناهاته پسرم.» 🌷یکی از بچه‌ها گفت: «پس فاتحه‌ات خونده‌س پسر! با این خوابی که دیدی، حتماً رفتنی هستی.» او هم کم نیاورد و با همان لحن شوخی جوابش را داد: «چی می‌شه مگه؟ پس فِک کردی برای چی اینجام؟» کمی با هم «کَل کَل» کردند و دوباره حال و هوای این رزمنده عوض شد و ما هم یک دل سیر خندیدیم. دومین روز از دومین مرحله عملیات رمضان بود و در منطقه آزاد شده پاسگاه زید مستقر بودیم. همان روز، بعد از نماز مغرب و عشاء دستور رسید که مهمات را پای قبضه‌ها ببریم و آماده باشیم. 🌷سنگرهایی به شکل آشیانه تانک درست کرده بودیم که به آنها «ضرب‌الاجلی» می‌گفتیم. مهمات مورد نیاز هر قبضه را داخل آن سنگرها بردیم. نزدیک ساعت ۱۲ شب بود که آتش پراکنده دشمن بیشتر شد. گلوله‌های خمپاره مثل باران روی سرمان می‌ریخت و منطقه را شخم می‌زد. صدای سوت خمپاره‌ها و انفجار گلوله‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد. دود و غبار همه جا را پر کرده بود. حدس می‌زدیم که عملیات لو رفته است. 🌷قبضه‌های ما هم شلیک می‌کردند. ناگهان از داخل یکی از سنگرها، صدای عجیبی بلند شد که شبیه انفجارهای اطراف و شلیک قبضه‌ها نبود. به سمت سنگر دویدم. یکی از گلوله‌های دشمن داخل سنگر قبضه خورده و خرج‌های اضافی آتش گرفته بود. ناله «یا حسین! یا حسین!» صدای همان رزمنده‌ای بود که خوابش را تعریف کرده بود از داخل می‌آمد. حالم دگرگون شد و من هم بلند گفتم: «یا حسین!» 🌷صحنه‌ی عجیبی بود. آتش از دهانه سنگر بیرون می‌زد و حرارت اجازه نمی‌داد کسی جلو برود. چند نفر دیگر هم آمدند و با آب و خاک و هر چیزی که دم دستمان بود آتش را خاموش کردیم. یکی پشت خودرو تویوتا را به خاکریز چسباند. آن رزمنده با تن سوخته گوشه‌ای افتاده و ناله‌هایش خفیف‌تر شده بود. باید زودتر او را به عقب منتقل می‌کردیم. خواستم بلندش کنم که از شدت حرارت بدنش دستانم سوخت. از پاهایش گرفتم و کشیدم. گوشت تنش لَزج شده بود و به انگشتانم می‌چسبید. 🌷با روشن شدن هوا منطقه آرام شد. خبر آوردند که به شهادت رسیده است. با خودم گفتم: «بالاخره خوابت تعبیر شد و پاکیزه پیش خدا رفتی.» راوی: رزمنده دلاور احمد فتحی از رزمندگان استان زنجان @pelakkhakii 👈👈🌷🕊