eitaa logo
فلسفه ذهن
958 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
🟥 ایده (Emergentism) بین ویژگی‌های نوظهوریافته یک شیء و ویژگی‌های صرفاً برآیندی (Resultant)، تمایز می‏گذارد. این تمایز به نظر کیم، قلب هر مفهومی از نوظهورگرایی است که بوضوح نزد جالینوس، وجود داشته است: وقتی اجزاء ساده‌تر تشکیل‌دهنده یک ابژه مرکّب، وارد یکسری ارتباطات پیچیده خاص با یکدیگر بشوند، می‌توانند یک ویژگی بدیع از نوعی متفاوت را بروز دهند که قبلاً در اجزاء سازنده، وجود نداشت. 🟧 نوظهورگرایان معمولاً از این حیث که فقط قائل به جوهرهای فیزیکی هستند و چیزی به عنوان جوهر / جوهرهای فرا فیزیکی (مانند ) را نفی می‌کنند، در زمره فیزیکالیست‌ها قرار داده می‌شوند. اما اینکه آیا ویژگی‌های ذهنی – و نه جوهر ذهنی – هم امری فیزیکی است یا فراتر از آن، مورد اتّفاق نظر ایشان نیست. ویژگی‌های نوظهوریافته ذهنی را غیرفیزیکی و غیرقابل تقلیل به سطح فیزیک می‌دانند. 🟨 استقلال پدیده نوظهور یافته در برخی رویکردها بعنوان پیش‌بینی‌ناپذیری لحاظ می‌شود: یک حالت یا خصیصه یک سیستم، نوظهوریافته است اگر پیش‌بینی وجود آن، بر اساس یک تئوری کامل درباره پدیده پایه‏ای سیستم، غیرممکن باشد. پیش‌بینی ناپذیری گاه بعنوان نتیجه‌ای از تقلیل‌ناپذیری لحاظ می‌شود که مانند تقلیل‌ناپذیری، به شیوه‌های مختلفی تفسیر گردیده است. 🟩 مثلاً خصیصه «سیالیت» یا «مایع بودن» نمی‌تواند برای یک مولکول آب بکار رود. بنابراین استقلال پدیده نوظهوریافته، مستلزم نوعی کلّ‌گرایی (Holism) است؛ بدین معنا که برخی ویژگی‌ها برای مجموعه اجزاء، بکار برده می‌شوند؛ در صورتی که برای تک‌تک آنها کاربرد ندارند. یک مونومر، ویژگی الاستیسیته ندارد. اما وقتی تعدادی از مونومرها در یک زنجیره به هم متّصل می‌شوند، پلیمر حاصل از آن داری ویژگی الاستیسیته است. این نوع از کلّ‌گرایی غالباً بعنوان یکی از مؤلفه‌های نوظهورگرایی محسوب می‌شود. (Bedau, & Humphreys, 2008, Emergence: Contemporary Readings in Philosophy and Science, pp.10-11.) 🟦 نوظهورگرایان معمولاً قبول دارند که حتّی اگر از وقایع فیزیکی قابل استنتاج نباشد، حالات آگاهانه بنحوی سیستماتیک با حالات فیزیکی همبسته است. بطور خاص، در جهان خارجی، حالات مغزی یک شخص، حالات آگاهانه او را تعیّن می‌بخشد؛ بدین معنا که تکرار حالت مغزی، تکرار حالت آگاهانه را بدنبال خواهد داشت. بنابراین در جهان ما کاملاً قانونی بنظر می‌رسد که حالات مغزی مشابه، حالات آگاهانه مشابه را نتیجه می‌دهد. اما مطابق استدلال چالمرز و دیگران، نکته این‌جاست که در جهانی دیگر با قوانینی متفاوت، یک سیستم فیزیکی اینهمان با من، شاید اصلاً آگاهی نداشته باشد. 🟪 این بدان معنا است که اتّصالات قانون‌مند بین فرآیندهای فیزیکی و آگاهی، فی‌نفسه از منشق نمی‌شود؛ بلکه خود یک (بنیادین) و مستقل است، یا قوانینی مختص به همان سطح و قلمرو (قوانین بنیادین فیزیک - روان). در واقع، در آن جهان دوّم (که جهانی زامبی‏وار است)، قوانین فیزیک برقرار است، اما قوانین مربوط به سطح آگاهی، وجود ندارد. در چنین جهانی، آگاهی هم نخواهیم داشت. 🟫 در صورتی که اگر قوانین مربوط به آگاهی از قوانین فیزیک منشق بشود، هرجا سطح و قوانین فیزیک برقرار باشد، لاجرم قوانین و سطح آگاهی هم اشتقاق خواهد یافت. نتیجه چالمرز این است که قوانین فیزیکی پایه باید با قوانین پایه دیگری تکمیل شود تا اتّصالات بین ویژگی‏های مرتبه پایین با ویژگی‌های مرتبه بالاتر را زمینه‌سازی کند. (See: Chalmers, 2006, The Conscious Mind, p. 246.) @PhilMind
💥طبق نظر صدرالمتألهین، باید جسمانی باشد که در مسیر تحریکات جزئی و ادراکات جزئی، به استکمال می‏رسد و اشتداد در وجود می‏یابد. در واقع نفس در از ادنی مراتب وجودش آغاز می‏کند و اولین صورتی که پس از صورت جسمانی می‌یابد، صورت نباتی است. پس از آن نفس به صورت حیوانی می‌رسد و توانایی حرکات ارادی و درک جزئیات را پیدا می‌کند. پس از صورت حیوانی نیز صورت انسانی قرار دارد که درک عقلانی، نشانه حضور این ساحت جدید از وجود است و به حسب ذات خود، مجرّد و غیر مادّی است. (ر.ک: اسفار، ج8، صص80-78) 💥علی‌رغم برخی تفاوت‌های مهم، ولی در عین حال دیدگاه فوق را می‌توان در چارچوب قرار داد. چراکه در هرحال طبق صدرایی، سطوحی از حالات ذهنی و ویژگی‌های پیچیده از سطح مادون جهش کرده و ظهور می‌یابد تا این‌که به سطحی فرامادّی می‌رسد. این سطح غیرفیزیکی براساس پیچیدگی و ترکیب خاصی که در سطح فیزیکی وجود داشته برآمده و در واقع ظرفیت و پتانسیل پیدایش سطح نوظهوریافته، در سطح مادون فراهم و زمینه‌سازی شده است. 💥این چارچوب کلی دیدگاهی است که در قالب و نیز تبلور یافته است. بلکه می‌توان گفت کلیت رویکرد مستلزم وجود قوه و پتانسیل ظهور صورت نفسانی از سطح مادون است که طرفداران نفس غیرفیزیکی، آن را در قالب نوظهوریافتگی قوی تبیین خواهند کرد. این همان کاری است که صدرا انجام داد و انحراف بوعلی و فیلسوفان مشاء از این اقتضای هایلومورفیستی را گوشزد کرد. وجود قوه و استعداد در ماده، اقتضای پیدایش صورت از همان ماده پیشین (حدوث جسمانی) را دارد؛ نه این‌که سطح غیرفیزیکی نفس از جایی دیگر به بدن ملحق شود. 💥در پست قبل دیدیم که هرچند بعنوان بدیل و جایگزین برای نوظهورگرایی مطرح شد، اما نسخه‌های مقبول‌تر آن به چارچوب نوظهورگرایی بازگشت می‌کنند. در این‌جا نیز اشاره کردیم که دیدگاه قابلیت بازخوانی در چارچوب نوظهورگرایی قوی را داراست. این بدان معناست که اشکالات فیزیکالیستی علیه نوظهورگرایی – بویژه نوظهورگرایی قوی – امکان بازسازی در برابر پنسایکیزم و نیز در مقابل را دارد. بنابراین ضروری بنظر می‌رسد که برای حل ابهامات و چالش‌های پیش روی نوظهورگرایی، تلاش جدی‌تری از سوی حامیان پنسایکیزم و نیز طرفداران صورت گیرد. @PhilMind
11.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥این👆بخشی از گفتگوی سبحاش کاک - رییس دپارتمان علوم کامپیوتر دانشگاه اوکلاهاما آمریکا - است که ۱۰ روز قبل منتشر شده و اینجا ترجمه کرده‌ایم. 🔥کاک بعنوان متخصص توضیح می‌دهد که چرا متد محاسباتی (هرچقدر هم حجیم و پیچیده بشود)، نمی‌تواند به تولید بینجامد. او البته را در قالب ماشین‌های بیولوژیک (که احتمالا در آینده جایگزین روش ساخت ماشین‌های غیر بیولوژیک فعلی خواهد شد)، امکان‌پذیر می‌داند. هرچند براساس دیدگاه اعتقاد دارد آگاهی ماشین‌های بیولوژیک (از جمله ) در سطحی غیرفیزیکی از سطح بیولوژیک جهش می‌کند و ظهور می‌یابد. 🔥توضیحاتی که کاک در مورد تعارض دستورالعمل‌های منطقی علوم کامپیوتر با جنبه‌های جمع‌الاضدادی آگاهی می‌دهد، بیانی دیگر از استدلال معروف حس عمومی/ مسئله چارچوب از هیوبرت است که می‌گفت تجربه آگاهانه جنبه‌ای پیشامفهومی دارد که فراچنگ گزاره‌ها و دستورالعمل‌های نمی‌آید. @PhilMind
بمناسبت یکم شهریور؛ زادروز ⛳️ توسعه مباحث مربوط به نفس در آثار ابن‌سینا تا حدی است که او را در این‌باره رکورددار کرده است. وی علاوه بر ابواب مرتبط با نفس در کتب مبسوط و معروف خود (شفا و اشارات)، رساله‏های متعدد اختصاصی در باب نفس و ماهیّت آن نگاشته است. شاید یکی از دلایل این توجّه خاص، پیشه‏ی طبابت بود که او را هرچه بیشتر در مورد رابطه نفس و بدن به تأمّل وامی‏داشت. ⛳️ برخی ادلّه و براهین شیخ‏الرئیس بر وجود نفس و تجرد آن، تا قرن‏ها پس از وی، حتّی در متون فلسفی غرب – و ‏بویژه فیلسوفان اسکولاستیک - نیز راه یافت و همچنان نیز در پارادایم ، نفوذ و اعتبار دارد. پوشیده نیست که بسیاری از براهینی که بعدها توسّط فیلسوفان بزرگی از جمله صدرالمتألهین اقامه گردید، برگرفته از مکتوبات ابن‌سیناست. ⛳️ غالب متکلمان و فقیهان مسلمان هم‌عصر بوعلی و سده‌های پیشین او، نفس را دارای هویتی جسمانی می‌دانستند (برخی جسم لطیف و برخی هم جسم عنصری مادی) و بر این اعتقاد، ادله عقلی و نقلی اقامه می‌کردند. شیخ‌الرئیس اما با طرح استدلال‌هایی، نفس را مجرد - با حدوث و بقای غیرمادی - معرفی کرد. البته نفس نباتی و حیوانی از نگاه وی، مادی هستند؛ اما نفس ناطقه انسانی در عین تجرّد، حادث است. ⛳️ طبق دیدگاه سینوی آن‏گاه که ترکیب عناصر طبیعی جنین به حدّی از اعتدال برسد، نفس هم بدان تعلّق می‏گیرد. چه این‏که – مطابق طبیعیات قدیم - عناصر مادی (که تشکیل‏دهنده بدن هستند)، در غایت تضاد با هم‏اند. کیفیت غالب در هریک از عناصر مادّی چهارگانه با هم متنافرند و بالطبع از یکدیگر می‏گریزند و قبول حیات نمی‏کنند. مگر آن‏که به سبب اختلاط، از شدّت همدیگر بکاهند و در ترکیب حاصل، به حدّی از اعتدال برسند و همه اجزاء بنحوی یکسان‏تر در محصول ممتزَج که «مزاج» نام دارد، ترکیب شوند و زمینه برای متناسب با آن، از منشاء روحانی (عقل فعّال) فراهم آید. ⛳️ به بیان امروزی، سطحی از پیچیدگی در ترکیب مادی جنین/ بدن، سبب پیدایش جوهر ذهنی غیرفیزیکی از منشائی غیرفیزیکی می‌شود که با آن بدن فیزیکی در ارتباط است. این اتفاق البته بعدها در نظر ، به تغییر کرد؛ یعنی سطحی از پیچیدگی در ترکیب جنین، سبب پیدایش سطح ذهنی غیرفیزیکی از همان سطح فیزیکی می‌شود. این که – همانند ابن‌سینا - نفس غیرفیزیکی را دارای جوهری مستقل و منشاء مستقل بدانند و نقش بدن صرفاً زمینه پیدایش آن باشد، چارچوب کلاسیک را شکل می‌دهد. و این که – همچون ملاصدرا – نفس غیرفیزیکی را دارای جوهر یکپارچه با بدن و دارای منشاء فیزیکی (برخاسته و جهش‌یافته از سطح فیزیولوژیک) بدانند، به چارچوب نودوئالیستی نزدیک می‌شود. @PhilMind
◾️جان سرل دلیل نادیده گرفتن «واقعیت امر ذهنی» (reality of the mental) را از جمله در اثر تمایل اوّلیه برای تقلیل مسائل فلسفی به پرسش‌های تکنیکی محاسبات (computation) می‌داند. (See: Searle, "Analytic Philosophy and Mental Phenomena", pp.421-423) او البته در عین اینکه مخالف چنین تقلیلی است و مشکلات تجربی و حتّی مفهومی در توصیف را می‌پذیرد و آن را «بنحوی باورنکردنی پیچیده» می‌نامد، اما «ماهیت منطقی این نوع رابطه» را باعث این می‌بیند که بتوان نتیجه گرفت حالات فیزیکی و ذهنی در جوهر واحد مغز وجود دارند. (Searle, 1983, Intentionality, Cambridge University Press, p.267) ◾️اما مشخص نیست چرا در نظر سرل اگر رابطه‌ای منطقی و ریاضیاتی بین امر بدنی و امر ذهنی وجود داشته باشد، حتماً باید این دو در یک جوهر واحد وجود داشته باشند؟ آیا اگر امر ذهنی را غیر فیزیکی فرض کنیم، امکان ارتباطی منطقی و ریاضیاتی با جهان فیزیکی منتفی است؟ به نظر می‌رسد قائلین به انواع و حتی – که امر ذهنی را در قالب «ویژگی‌های غیر فیزیکی» متعلق به یک «جوهر فیزیکی» توصیف می‌کند – هم قوانینی مشخص و فرمولیزه برای تبیین ارتباط بین ذهن و بدن را لازم می‌دانند؛ ولو این‌که قوانین مذکور از سنخ قوانین پایه‌ای و غیر قابل تقلیل به / اشتقاق از قوانین فیزیکی باشند. ◾️برود – نوظهورگرای انگلیسی – با تعبیر قوانین فراترتیبی (trans-ordinal laws) از این قوانین یاد می‌کند و چالمرز با تعبیر اصول پایه‌ای روان–فیزیک. این قوانین یا اصول پایه‌ای به ما می‌گویند که تجربه ذهنی چطور به خصوصیات فیزیکی جهان وابسته است؟ به بیان چالمرز اصول «روان-فیزیکی» با قوانین فیزیکی مداخله نخواهند داشت؛ چراکه به نظر می‌رسد قوانین فیزیکی قبلاً یک سیستم بسته را شکل داده‌اند. اما مکملی برای یک نظریه فیزیکی خواهند بود. یک نظریه فیزیکی، نظریه‌ای درباره فرآیندهای فیزیکی بدست می‌دهد و یک نظریه روان-فیزیکی به ما می‌گوید که این فرآیندها چطور منجر به بروز تجربه می‌شوند و در نتیجه، عناصری برای ساختن یک پل تبیینی در اختیارمان قرار می‌دهد. ◾️البته قوانین/اصول مذکور همچنان از سوی طرفداران یا یا ارائه نشده و چه بسا به عنوان شکاف معرفت‌شناختی باقی بماند، اما واضح به نظر می‌رسد که همین مقدار به معنای تأیید ارتباط قانونی و منطقی بین ذهن و بدن از سوی این دست نظریه‌پردازان است. شاید سرل عدم کشف و معرفی چنین قوانینی را به عنوان شاهدی بر عدم وجود آن‌ها بداند، ولی در این صورت طرف مقابل نیز عدم کشف و معرفی توصیفی تجربی و مفهومی از ذهن فیزیکالیستی را به عنوان شاهدی بر عدم وجود آن قلمداد خواهد کرد. @PhilMind
❓قبلا در شرح ضعیف (مثل ظهوریافتگی ویژگی سیالیت از اجتماع مولکول‌های آب) و قوی (مثل ظهوریافتگی ویژگی از شلیک نورون‌ها) آمد که ویژگی نوظهوریافته ضعیف را می‌توان از ویژگی‌های سطح پایین‌تر و از قوانین حاکم بر آن استنتاج کرد؛ مثلا سیالیت را می‌توان براساس فاصله بین مولکول‌ها و حرکات چرخشی و انتقالی آن‌ها توضیح داد. اما در نوظهورگرایی قوی، ویژگی نوظهوریافته، قابل پیش‌بینی و تبیین بر اساس ویژگی‌های سطح پایین‌تر و قوانین حاکم بر آن نیست. ❓براود – نوظهورگرای انگلیسی - «قانون فراطبقه‌ای» را برای چنین موقعیتی پیشنهاد می‌دهد؛ قوانین نوظهوریافته که قابل انشقاق از قوانین و شرایط سطوح پایین‌تر نیستند. این قوانین، منحصر بفرد و واقعیت‌هایی پایه‌اند که تبیین نمی‌پذیرند. McLaughlin, 2008, "Emergence and Supervenience", pp.87-88.) قوانین فراطبقه‌ایِ براود از قوانین لازم برای تحقق ویژگی‌های نوظهوریافته قوی است. ❓به اعتقاد برخی منتقدان مانند سیگر، نوظهوریافتگی قوی با اشکال ناسازگاری با مواجه است (Seager, 2012, Natural Fabrications, pp. 195-196). در نظر ایشان، نظریه T زمانی دارای تمامیت است که جامعیت، مانعیت و قدرتِ تجزیه داشته باشد. اگر Tجامعیت داشته باشد، هر هویتی در جهان دارای توصیفی نظری بر اساس T است و مقصود از مانعیت T اینست که هیچ هویت اضافه و غیرواقعی را به جهان نسبت ندهد. (ibid, p. 122) ❓بدین ترتیب اگر علم می‌خواهد نظریه‌ای تمام نسبت به جهان ارائه کند، باید همه چیز در جهان دارای هویت فیزیکی بوده و یا توصیفی فیزیکی داشته باشد. همچنین مستلزم وجود هیچ چیز غیر فیزیکی برای جهان نباشد. اما با جامعیت و مانعیت فیزیک (و در نتیجه با تمامیت فیزیک) در تضاد خواهد بود. ❓ولی یکی از مسائل مهم در اشکال فوق اینست که علم فعلی فیزیک نسبت به برخی پدیده‌های مهم و مقبول، جامعیت ندارد. مثلاً فرضیاتی مانند و – که به نحوی وسیع مورد قبول دانشمندان قرار گرفته - از مهم‌ترین ابهامات فیزیک امروز است و قوانین فیزیک فعلی، آن‌ها را – که از اجزای جهان فیزیکی می‌شمارد – در بر نمی‌گیرد. ❓بنابراین مادام که قوانین فیزیک نسبت به بخش‌های مهمی از جهان شناخته شده، جاری نباشد (که در واقع به معنای عدم تمامیت فیزیک کنونی است)، به نظر نمی‌رسد نقض تمامیت فیزیک با موردی دیگر (مثلاً آگاهی نوظهوریافته) نیز در این حد باشد که یک نظریه را کنار بگذارد. @PhilMind