eitaa logo
فلسفه ذهن
932 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
vs ؟ ♦️امروزه، بیشترین تمرکز بر نوظهورگرایی - لااقل در میان فیلسوفان - به بحث مربوط می‌شود. نوظهورگرایی بدلیل ناکارآمدی علوم فیزیکی در تبیین آگاهی و همزمان با شک و تردیدهای عمیق درباره چشم‌اندازهای تقلیل‌گرایانه، به نقش‌آفرینی جدید رسیده است. ♦️به نظر برخی از فیلسوفان، آگاهی مصداقی از نوظهوریافتگی قوی است و نه ضعیف. در نتیجه سطحی غیر فیزیکی به موجودات آگاه می‌افزاید. آن‌ها نوظهورگرایی قوی را عمدتاً با اوصافی معرفت‌شناختی و سلبی توضیح می‌دهند: اگر الف از ب ظهور یابد، حقایق سطح الف از حقایق سطح ب قابل استنتاج نیستند، الف‌ قابل تقلیل به ب‌ نیست، و قوانین حاکم بر الف از قوانین حاکم بر ب قابل استخراج نیستند. در چنین وضعیتی، یک سطح جدید هستی‌شناختی داریم که در محدوده علوم فیزیکی رایج قرار نمی‌گیرد. و البته یک نحوه «شکاف تبیینی» در مورد چگونگی نوظهوریافتگی قوی وجود دارد. ♦️طبق دیدگاه دانلد کمبل، ساختار سلسله مراتبی در سیستم‌های بیولوژیکی، از سطوحی متشکل از ذرات ریز فیزیک (در بنیادی‌ترین سطح) آغاز شده و سپس به سطح مولکولی و بعد سطح سلولی و سطح بافت‌ها و بالاتر از آن سطح اندام و سطح ارگانیسم و سطح گونه‌های جانوری می‌انجامد (Campbell, 1974, "Downward Causation", in: Hierarchically Organized Biological Systems, p. 179). طبق نوظهوریافتگی ذهن، سطح ذهنی یا روان‌شناختی هم بالاتر از سطح ارگانیسم قرار گرفته و از پیچیدگی سطح مادون ظهور می‌یابد. ♦️گلن استراوسون برای تشبیه این‌که چطور ویژگی آگاهانه در کل سیستم از ترکیب پیچیده اجزای آن ظهور می‌یابد، به ویژگی‌های فضامکانی مثال می‌زند که برای نمونه یک شکل مثلثی، با اجتماع مجموعه‌ای از هویات غیر فضامکانی بوجود می‌آید. هرچند او براساس پنسایکیزم معتقد است کلیت‌های فضامکانی به اجزایی نیاز دارند که خود واجد ویژگی فضامکانی‌اند. در این‌صورت شاید کل‌های آگاه هم به اجزایی نیاز دارند که واجد ویژگی آگاهانه – لااقل بنحو بالقوه - باشند. بنابراین آگاهی باید در همه ذرات وجود داشته باشد، یا حداقل سوسو زدن و ظرفیتی از آگاهی را باید در همه‌جا تایید کنیم. چنین استدلالی زیربنای پنسایکیزم است. (See: Strawson, 2008, Real Materialism and Other Essays) ♦️همان‌طور که اجزای سازنده یک مثلث، هرکدام مثلث‌شکل نیستند؛ اما این عناصر دارای ویژگی‌های فضامکانی‌اند. به همین ترتیب – طبق پنسایکیزم - چیدمان عناصری که خودشان ذهن نیستند اما خصیصه‌های آگاهانه دارند، می‌تواند به ذهن آگاه بینجامد. بدین‌ترتیب استراوسون اعتقاد دارد نوظهورگرایی در مقابل پنسایکیزم قرار می‌گیرد؛ چون طبق نوظهوریافتگی، وقتی ذرات به روش درستی سازماندهی شوند، کیفیات آگاهانه برای اولین‌بار ظاهر می‌شوند؛ نه این‌که قبلا در ذرات یا سطوح پایه وجود داشته باشد. ♦️ عموما مدافعان پنسایکیزم تأکید دارند که آگاهی با سایر ویژگی‌هایی که در نوظهوریافتگی بعنوان مثال ذکر می‌شود، تفاوت اساسی دارد. هیچ‌کس کوچکترین تبیینی ندارد که چطور ترکیب ذرات یا مولکول‌ها در ساختار نوروفیزیولوژیک می‌تواند به ظهور تجربیات آگاهانه بینجامد. آن‌ها می‌گویند اعتقاد به نوظهورگرایی از این‎‌جا ناشی می‌شود که برای ذرات بنیادین هیچ‌گونه کیفیات آگاهانه قائل نیستند و سپس متحیر می‌شوند که چطور ترکیب این ذرات به تجارب موجودات آگاه ختم می‌شود. ♦️هرچند معنای بالقوه‌گی (لااقل در اندیشه ارسطویی و البته در فلسفه اسلامی) فراتر از اینست و به نظر می‌رسد پنسایکیزم را به نوظهورگرایی برمی‌گرداند. @PhilMind
❇️ تلقّی‌ای در بین برخی اساتید و دانش‌پژوهان وجود دارد که همین مباحث موجود در اسفار و شواهد صدرالمتألهین یا شفای بوعلی را برای ورود ایجابی به حوزه معاصر کافی می‌دانند. حال آن‌که یافته‌های در دهه‌های اخیر و ادبیات فلسفی‌ای که به تبع آن ایجاد شده، فاصله‌ای بسیار با استدلال‌ها و نحوه ورود منابع و عرفان و فلسفه مشاء دارد. هرچند که میراث تفکر فلسفی مسلمین، ارزشمند و در جای خود قابل اتکا باشد. ❇️ گاه تصور برخی اساتید فلسفه اسلامی - بدلیل عدم آشنایی با سنخ و حجم محتوای تولیدشده در علوم شناختی و فلسفه ذهن معاصر - اینست که مثلاً ۱۰ سال حکمت متعالیه و مقدماتش در فلسفه مشّاء بخوبی تحصیل شود و بعد با ترجمه چند کتاب از فلسفه ذهن، باید وارد پاسخ (سلبی و ایجابی) شد. در حالی‌که اساساً بخش قابل توجهی از براهین کتاب نفس در فلسفه اسلامی، ناظر به نظریات ماتریالیستی چندصد سال قبل مطرح شده که امروزه قائلی ندارد؛ مثل همین ادلّه . و از سوی دیگر دیدگاه‌های مطرح فیزیکالیستی معاصر چیزی می‌گویند که بسیاری از این ادلّه، نافی آن‌ها نیستند! مباحث مبتنی بر مبانی (ماده و صورت) و ... نیز از آن‌جا که بنحوی گسترده در مقالات و کتب مطرح فلسفی غرب معاصر مورد رد و مناقشه واقع شده‌اند، برای برقراری دیالوگ و پاسخ، چندان قابل اتکا بنظر نمی‌رسند. ❇️ بگذریم که مرزبندی‌های ایدئولوژیک در مواجهه با فلسفه ذهن، چندان واقع‌بینانه و جامع‌نگر هم نیست. مباحث قابل توجه و مفیدی در کانتکست (و ازجمله فلسفه ذهن معاصر) وجود دارد که نسبت به و ، خنثی هستند و نیز تئوری‌هایی نودوئالیستی و فیزیکالیستی مطرح شده که قابل استفاده برای بازسازی نظریات پیشین و پیشبرد تأملات فلسفی درباره ذهن و است. همین نکته درباره مواجهه با علوم شناختی نیز کاملا صدق می‌کند. ❇️ از سوی دیگر در همان مواجهات عقیدتی نیز مرز دانش را با نص‌بسندگی، بی‌منطق کرده‌اند. امروزه اگر استدلال بوعلی علیه یک دیدگاه ماتریالیستی - که احتمالاً در زمان خود او مطرح بوده و امروزه اصلا ً قائلی ندارد - را صورت‌بندی کنیم و حاشیه بزنیم، جزو مقالات پژوهشی فلسفه اسلامی رده‌بندی می‌شود و در جغرافیای فلسفه اسلامی دانسته می‌شود. اما اگر استدلالی علیه یک دیدگاه ماتریالیستی معاصر که در کتب و منابع فلسفه اسلامی ما مطرح نبوده است را صورت‌بندی کنید و نقد و حاشیه بزنید و پیشنهاد بدهید، دیگر در حوزه فلسفه اسلامی طبقه‌بندی نمی‌شود. به راستی ملاک و معیار این دسته‌بندی چیست؟ اگر موضوع یا غایت یا متد برای مرزبندی و دسته‌بندی علوم، ملاک باشد که نباید چنین اتفاقی بیفتد. مگر آن‌که «نص» و «کتب پیشینیان»، ملاک مرزبندی رشته و حوزه فلسفه اسلامی قرار گرفته باشد. این فاجعه‌ای بزرگ برای رشد و نوآوری فلسفی در زمان ماست. ❇️ نهایت آن‌که بعید بنظر می‌رسد که آشنایی کافی با علوم شناختی (لااقل دو رشته و ) و نیز تخصص در مباحث فلسفه ذهن تحلیلی، از طریق تحصیل در رشته‌هایی با پارادایم متفاوت حاصل شود؛ ولو آن‌که تحقیق و رساله به این سمت هدایت شود. بلکه هدف مذکور نیازمند تحصیل تخصصی و تمام‌وقت در همین حوزه روزآمد و گسترده است. @PhilMind
💥طبق نظر صدرالمتألهین، باید جسمانی باشد که در مسیر تحریکات جزئی و ادراکات جزئی، به استکمال می‏رسد و اشتداد در وجود می‏یابد. در واقع نفس در از ادنی مراتب وجودش آغاز می‏کند و اولین صورتی که پس از صورت جسمانی می‌یابد، صورت نباتی است. پس از آن نفس به صورت حیوانی می‌رسد و توانایی حرکات ارادی و درک جزئیات را پیدا می‌کند. پس از صورت حیوانی نیز صورت انسانی قرار دارد که درک عقلانی، نشانه حضور این ساحت جدید از وجود است و به حسب ذات خود، مجرّد و غیر مادّی است. (ر.ک: اسفار، ج8، صص80-78) 💥علی‌رغم برخی تفاوت‌های مهم، ولی در عین حال دیدگاه فوق را می‌توان در چارچوب قرار داد. چراکه در هرحال طبق صدرایی، سطوحی از حالات ذهنی و ویژگی‌های پیچیده از سطح مادون جهش کرده و ظهور می‌یابد تا این‌که به سطحی فرامادّی می‌رسد. این سطح غیرفیزیکی براساس پیچیدگی و ترکیب خاصی که در سطح فیزیکی وجود داشته برآمده و در واقع ظرفیت و پتانسیل پیدایش سطح نوظهوریافته، در سطح مادون فراهم و زمینه‌سازی شده است. 💥این چارچوب کلی دیدگاهی است که در قالب و نیز تبلور یافته است. بلکه می‌توان گفت کلیت رویکرد مستلزم وجود قوه و پتانسیل ظهور صورت نفسانی از سطح مادون است که طرفداران نفس غیرفیزیکی، آن را در قالب نوظهوریافتگی قوی تبیین خواهند کرد. این همان کاری است که صدرا انجام داد و انحراف بوعلی و فیلسوفان مشاء از این اقتضای هایلومورفیستی را گوشزد کرد. وجود قوه و استعداد در ماده، اقتضای پیدایش صورت از همان ماده پیشین (حدوث جسمانی) را دارد؛ نه این‌که سطح غیرفیزیکی نفس از جایی دیگر به بدن ملحق شود. 💥در پست قبل دیدیم که هرچند بعنوان بدیل و جایگزین برای نوظهورگرایی مطرح شد، اما نسخه‌های مقبول‌تر آن به چارچوب نوظهورگرایی بازگشت می‌کنند. در این‌جا نیز اشاره کردیم که دیدگاه قابلیت بازخوانی در چارچوب نوظهورگرایی قوی را داراست. این بدان معناست که اشکالات فیزیکالیستی علیه نوظهورگرایی – بویژه نوظهورگرایی قوی – امکان بازسازی در برابر پنسایکیزم و نیز در مقابل را دارد. بنابراین ضروری بنظر می‌رسد که برای حل ابهامات و چالش‌های پیش روی نوظهورگرایی، تلاش جدی‌تری از سوی حامیان پنسایکیزم و نیز طرفداران صورت گیرد. @PhilMind