هدایت شده از شماره "۱"
نورش خموش شد پس رها کرد هر آنچه را داشت.
از میان آوای حزنانگیزِ ناقوس های کلیسا، از میان سردیِ درون شب تارک که ژرفایش اندازه عمق وجود انسان زیاد بود، پسری با تاریکیای که با آسمان شب بدون ماه برابری میکرد، میگریست.
از اشک وی بر روی خاک، دانهای که قبلها زن بی نوایی آنجا انداخته بود، درختی رشد کرد و بزرگ شد.
پس از آن بود که جهان فانیان به جهان مردگانِ خوش سرشت، متصل شد و پسر ردای سیاهی برتن کرد و به دنبال از دست رفتهاش رفت.
از اندوهِ درونِ تاریکی، زندگی رویید و پسرِ بازمانده، انگیزه یافت.
افسانهها میگویند هنوز هم که هنوز است پسری با ردای سیاهش وجب به وجبِ جهان مردگان را میگردد تا گمگشتهای را بیاید...)
هدایت شده از گمشده ای در بلین بارن☆
کلمه ها نمیمیرن. اون ها همیشه جوهر رو جاودانه میکنن و میتونن قاتل باشن یا نجات دهنده. میتونن شاد باشن یا غمگین. میتونن سرنوشت رو رقم بزنن.
میتونن همه چیز باشن، میتونن زندگی رو نابود کنن. ولی ما انتخاب کردیم که کلمات رو فراموش کنیم.
میگن انسان همیشه راهی برای خراب کردن هر چیزی به دست میاره.
شما: دوست داری همسایه بشیم؟https://eitaa.com/joinchat/4093773162Ce3e007898d
~~
من: بلهه فقط گفتم من موقع همسایگی مثل ویدار اد نمی کنم خودم هر روز یه پست فور می زنم شما هم همینکار رو کنید😭
اگر بازم خواستید همسایه شید بگید.
شما: https://eitaa.com/picses/1609
آیجانوم بانو ارله😔✨
کن#
~~
من: آرهه ارلکینووو😭😭
پ.ن:هشتگاتو برعکس میذاری چر_
حتی به خودش زحمت نداد سوال طرح کنه
زنیکه من 3 ساعت و 47 دقیقه جزوه تو رو نجویدم که بخوای از ناکجاآباد سوال بدیییی