eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ اورکت‌های دشمن را درآورید! 📌 دقایقی بعد از عملیات کربلای ۴، در هوای سرد جزیره‌ی ام‌رصاص، وارد یکی از سنگرهای دشمن شدیم. تعدادی اورکت به دیوار سنگر آویزان بود. هرکدام، یکی از اورکت‌ها را پوشیدیم و گرم شدیم. کمی بعد، وارد شد. تا چشمش به ما افتاد، گفت: «بچه‌ها اورکت‌های دشمن را دربیاورید.» با تعجب پرسیدیم: «چرا؟ تازه کمی گرم شدیم.» باحوصله پاسخ داد: «تمام منطقه زیر آتش شدید دشمن است و هر لحظه امکان دارد کشته شویم. اگر با این اورکت‌ها کشته شویم، جنازه‌ی ما را همین‌طور توی صندوق می‌گذارند و به شهر می‌برند. آن‌جا وقتی درِ صندوق را باز کردند و اورکت‌ها را دیدند، می‌گویند این‌ها به‌خاطر اورکت به جبهه رفته‌اند، نه به‌خاطر خدا.» اورکت‌ها را درآوردیم و به پیشنهاد مهدی، همه را در گل‌ولای فرو کردیم تا برای پوشیدن آن‌ها وسوسه نشویم. آن شب تا صبح لرزیدیم. 📚 از کتاب 📖 ص ۴۰ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
*وداع فرزندان شهید #مدافع_حرم #جواد_الله_کرم با پیکر پدر شهید مدافع حرم جواد الله کرم متولد دوم تیر
🕊 پدرها چه باشند و چه نباشند، آرام جان دخترشان هستند.. بخواب آرام ؛ در پناه آغوش پدر... و دلت گرم‌ باشد به دستان برادر ... و ما نگاه میکنیم به این تصویر غریب... و فکر میکنیم به اینهمه اندوه بی پایان...💔😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهم گفت وقتی نیروها کولر ندارن من و تو چجور زیر باد کولر باشیم؟؟؟؟👏 روایتی از زندگی شهید مدافع حرم، 🌹شہید سید مهدی حسینی😔 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌸 ↜مادرشهید: بابڪ جوان امروزی بود اما داشت.همین‌غیرت‌دینی بودڪه او رابه زینبیه‌وڪربلای‌امام‌حسینی رساند ازآن‌دست‌جوانان‌های امروزی‌ڪه غیرت دینیدارند.می‌گفت: خانم‌حضرت زینب(س)من راطلبیده، باید بروم، تاب ماندن‌ندارم.بله،بابڪم‌تیپ امروزی داشت.پسرم‌همیشه‌می‌خندید،خوش‌تیپ بودوزیبا بابڪ پرازشادی بودوپرازشور زندگی امافرزندم‌به‌خاطراعتقاداتش وبرای پیوستن به‌خداازهمه اینها گذشت‌و عاشقانه پرڪشید.بابڪ فرزندنسل‌سوم وچهارم‌اینانقلاب‌بود.دلبستگی‌های‌زیادی به زندگی‌داشت،امروزی‌بود وتمامی‌اینها رابه خاطردفاع‌ازحریم آل‌الله ومادرش خانم زینب(س)رهاڪرد. https://eitaa.com/piyroo
_معروف دیده بود که در جبهه چند جوان روستایی ساده دل هستند که نماز نمی خوانند. برایشان خرج کرد.با آن ها رفیق شد... ومدتی بعد به آن ها گفت:چرا نمی آیید برا نماز؟ می دونید چقدر نماز اول وقت اهمیت داره؟ گفتند: راستش رو بخواهی نماز بلد نیستم. ابراهیم با کمک یکی از دوستان، برای آن ها آموزش نماز را شروع کرد.وقت گذاشت تا نماز خوان شدند. الآمرون بالمعروف والناهون عن المنکر والحافظون لِحُدودِ الله وبشر المؤمنین آمران به معروف،نهی کنندگان از منکر وحافظان حدود(ومرزهای) الهی(مؤمنان حقیقی اند) وبشارت بده به(اینچنین) مؤمنان کتاب خدای خوب https://eitaa.com/piyroo  
قضیه شال اسرار آمیز مهدی که همیشه در عملیات ها به سرش می بست چه بود ؟؟؟🤔🤔🤔🤔 به قول قدیمی ها گندم از گندم ،میروید و جو از جو 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 اجداد شهید مهدی ذاکر حسینی از ذاکران اهل بیت بودند . آنها همیشه در مناسبت های مذهبی ،برای اهل بیت (ع) تعزیه خوانی می کردند . 🏵به همین دلیل آنهارا ذاکر حسینی می خواندند 🏵 پدر بزرگ مهدی همیشه شال مشکی را روی سر می بست و تعزیه خانم حضرت زینب (س) را اجرا می کرد ، و حالا مهدی و شال اسرار آمیزش ......... 🌼در عملیات آخر ، به خاطر موقعیت حساس خلصه و همچنین درگیری های فراوان ،مهدی فرصت بستن شال را پیدا نکرد و در همان عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمد🌼 🌷برگرفته از کتاب از مهدی تا مهدی (ع) شهید مهدی ذاکر حسینی🌹 🕊 https://eitaa.com/piyroo
وماچہ میفهمیم ڪہ دست بستہ زیرخاڪ تنفس یعنی چہ ! وماچہ میفهمیم عملیات لورفتہ یعنی چہ ! وچہ میدانیم ڪہ چہ دید چہ شنید وچہ استشمام ڪرد .. ! 🍃 ... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁦◀️⁩ به یاد ... ⁩«...مرگ آگاهی کیفیت حضور اولیاء خدا را در دنیا بیان می دارد، تا آنجا که هرکه مقرب تر است مرگ آگاه تر است...» شهید سید مرتضی آوینی https://eitaa.com/piyroo
°•|🍃🌸 ◽️نصیحت‌های ابراهیم به مردی که همسرش برایش مهم نبود: ◽️دوست عزیز! همسر شما برای خود شماست، نه برای نمایش دادن جلوی دیگران! می‌دانی چقدر از جوانان با دیدن همسر بی‌حجاب شما به گناه می‌افتند؟ https://eitaa.com/piyroo
"خاطرا‌ت‌طنزجبهہ"🙃 یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید... دستہ بود شب برایش جشن پتو گرفتند... حسابے کتکش زدند من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕 سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت صبح، گفت... همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔 گفتند : ما خواندیم..!✋🏻 گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳 گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من برایِ شب اذان گفتم نہ نماز صبح https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🕊 نام جهادی: رضوان زادگاه: شهرک مرکبا محل سکونت: ضاحیه جنوبی بیروت تاریخ ولادت: ۱۳۷۳/۱۲/۱ تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۹ محل شهادت: ریف غربی دمشق مزار شهید: روضه الحوراء زینب (س) از دید کسانی که او را می‌شناختند، شخصی خوش قلب، مهربان، نجیب، باشهامتِ بسیار و سرمشقی سلوک و اخلاق برای جوانان هم سن خود بود. بسیار شیک‌پوش بود و شخصیتی بشاش و جذاب داشت.شهید «حسین حمّود» در عین جوانی، فرماندهی بخشی از نیروهای مقاومت حزب الله در سوریه را بر عهده داشت که این امر ناشی از پختگی و رشادت او در میدان نبرد بوده است.از همرزمان او نقل است پس از اینکه محاصره‌ جمعی از نیروهای مقاومت توسط تروریست‌ها در «ادلب» از سه روز بیشتر شد، از او خواسته شد که با گروهش عقب‌نشینی کند. در هنگام عقب نشینی به همراه برادران مجاهدش، صدای جمعی را شنید که مسلّح و لباسِ مبدّل سپاه عربی سوریه را پوشیده بودند و از شهید «حسین حمّود» به عنوان فرمانده و نیروهای تحت امرش خواستند که از طبقات خانه‌ای در آن مجاور، به سمت آنها، بالا بروند. «حسین»، فریبِ این خدعه‌ تروریست‌ها را نخورد؛ اسلحه‌اش را خواست و آخرین گلوله هایی که دراختیار داشت را شمرد. سپس به تروریست‌ها وعده داد که از طبقه‌ پایین با یک همراه به سمت آنها بالا می‌رود. بعد از آنکه توجه آنها را به سمت دیگری جلب کرد، ناگهان تروریست‌ها را غافلگیر کرد و با شلیک گلوله‌هایی که برایش باقی مانده بود، به سرعت به سمتشان رفت؛ درسی فراموش ناشدنی به تروریست‌ها داد و به سرعت با همراهانش مکان را ترک کرد.به شهید «حسین حمّود» لقب «شهید اربعین» را دادند چراکه مراسم تشییع و تدفین در شب اربعینِ امام حسین(ع) برگزار شد. https://eitaa.com/piyroo
🔻 شهید مدافع حرم قدیر سرلک: 🔅 کاش صحبت های حاج احمد کاظمی سر لوحه ی کار امثال بنده که خادمی مجموعه ای را عهده دار شدیم قرار گیرد.کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های مارا اشغال کرده،دلمونو اشغال میکرد.کاش صحبت های ولی امر مسلمین،که سر لوحه ی روز مرمون شده،سر لوحه ی اعمالمون میشد.کاش دل حضرت زهرا (س)با اعمال ما خون نمی شد.کاش مهدی (عج)فاطمه(س) با اعمال ما ظهورش به تاخیر نمی افتاد. https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊 ‌در خرداد ماه‌ سال‌ 1343 در روستای‌ مَنْظَر از بخش‌مرکزی‌ شهرستان‌ تربت‌ حیدریه‌ به‌ دنیا آمد. دوران‌ کودکی‌اش‌ در روستای‌منظر سپری‌ شد و در همان‌ جا پا به‌ مدرسه‌ نهاد. پدر بنا به‌ عهدی‌ که‌ کرده‌بود در تابستان‌ها که‌ مدرسه‌ تعطیل‌ می‌شد، مصطفی‌ را برای‌ آموختن علوم‌دینی‌ به‌ مدرسه‌ی‌ علمیه‌ی‌ تربت‌ می‌فرستاد. پس‌ از پایان‌ دوره‌ی‌ ابتدایی‌مصطفی‌ برای‌ تحصیل‌ در مقطع‌ راهنمایی‌ به‌ تربت‌ حیدریه‌ رفت‌. در سال‌سوم‌ راهنمایی‌ دچار بیماری‌ شد و برای‌ درمان‌ به‌ مشهد منتقل‌ گردید. درمشهد عنایت‌ امام‌ رضا(ع)  شامل‌ حالش‌ شد و شفا یافت‌ اما این‌ امر سبب‌بازماندن‌ او از تحصیل‌ گردید. دوره‌ی‌ نوجوانی‌ او با کمک‌ به‌ پدر در کارکشاورزی‌، مطالعه‌ی‌ کتاب‌های مذهبی‌، ورزش‌ و شرکت‌ در فعالیت‌های‌ انقلاب‌همراه‌ شد در سال‌ 1360 وارد بسیج‌ شد و مدت‌ شش‌ ماه‌ برای‌ حفاظت‌ ازمجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ به‌ تهران‌ رفت‌. او پس‌ از بازگشت‌ به‌ زادگاهش درخرداد ماه‌ سال‌ 1361 به‌ طور رسمی‌ به‌ سپاه‌ پاسداران‌ پیوست‌ و بلافاصله‌به‌ جبهه‌ اعزام‌ شد. شاکری در لشکر 5 نصر سمت‌ معاون‌ گروهان‌ را به عهده گرفت و در عملیات‌ رمضان‌ شرکت‌ نمود. او در سال‌ 1362 به‌ تربت‌بازگشت‌ و مدت‌ یک‌ سال‌ معاون‌ بسیج‌ تربت‌ حیدریه‌ بود. اما در سال‌ 1363 دوباره به‌ جبهه‌ اعزام‌ شد و مسؤول‌ محور لشکر پنج‌ نصر گردید. مصطفی شاکری‌ در این‌ سال‌ها فرماندهی‌ گروهان‌، فرماندهی‌ دسته‌ و معاونت‌ گردان‌را تجربه‌ کرد و مدتی‌ نیز در بخش‌ اطلاعات‌ و عملیات‌ بود. او پس‌ از مدتی‌ به‌لشکر ویژه‌ی‌ شهدا پیوست‌ و هم‌رزم‌ شهید کاوه‌ گردید در طول‌ این‌ سال‌هااو در عملیات‌ مختلف‌ از جمله‌ «مسلم‌بن‌ عقیل‌»، «والفجر 1» و «والفجر2» شرکت‌ جست‌. آخرین‌ مسؤولیت‌ او مسؤولیت‌ محور کربلای‌ 2 بود. در این‌عملیات‌ و به‌ هنگامی‌ که‌ همراه‌ با همرزمش‌ «محمود کاوه‌» می‌کوشیدچهارمین‌ سنگر کمین‌ عراقی‌ها را از پیش‌ رو بردارند، بر اثر شلیک‌ یک‌ چهارلول‌ در ساعت‌ یازده‌ شب‌ مجروح‌ گردید و در ساعت‌ یازده‌ روز بعد در نهم‌شهریور ماه‌ سال‌ 1365 به‌ شهادت‌ رسید. پیکر آن‌ شهید پس‌ از انتقال‌ به‌شهرستان‌ تربت‌ حیدریه‌ در مزار شهدای‌ روستای‌ منظر  به‌ خاک‌ سپرده‌شد.  https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊#شهیدمصطفی_شاکری_منظری ‌در خرداد ماه‌ سال‌ 1343 در روستای‌ مَنْظَر از بخش‌مرکزی‌ شه
در وصیت نامه خود می گوید: «در قاموس شهادت واژه وحشت نیست، آغاز جهان است که زندگی از نو آغاز می شود. مانند نوزادی که به جهان بی جهالت می رود و زندگی جاودان و همیشه اخروی دارد. اکنون که من به جبهه ی حق علیه باطل می روم، به این امید است که بلکه بتوانم به یاری خداوند ضربه ای به کافرین وارد نمایم. و با سلاحم قلب صدامیان را نشانه روم و با خون ناچیز خود درخت اسلام و انقلاب را آبیاری نمایم. شهید مانند قطره آبی می ماند که وقتی به دریا می پیوندد، جوشان و خروشان می شود.» و در جایی دیگر می نویسد: «به خدا قسم لذت شهادت از دامادی شیرین تر است. و از شما می خواهم که در مرگ من گریه نکنید، زیرا باعث شادی دشمنان می شود.» 🔰حتی‌ فرمانده‌ی‌ سپاه‌ کمتر کسی‌ فکر می‌کرد که‌ مصطفی‌، جانشین یا فرمانده‌ی‌ محور باشد.یادم‌ می‌آید یک‌ روز که در سپاه‌ تربت‌ و در اتاق آقای‌ خراسانی‌ - فرمانده‌ی‌ سپاه - بودم‌، خبر آوردند که‌ یک‌ نفر جلو در ساختمان سپاه‌ است‌ و می‌گوید با فرمانده‌ سپاه‌کار دارد. نگهبانی‌ او را دم‌ در متوقف‌ کرده‌ بود. از پنجره‌ به‌ بیرون‌ نگاه‌کردم‌. دیدم‌ شهید شاکری‌ است‌. گفتم‌: «این‌ آقایی‌ که‌ جلویش‌ را گرفته‌اید، برادر شاکری‌؛ فرمانده‌ی‌ محور لشکر ویژه‌ شهدا است‌. بگذارید تا داخل بیاید.» حتی‌ فرمانده‌ی‌ سپاه‌ هم‌ او را نمی‌شناخت‌.  شهید اصغر رمضانی «همرزم»   🔰زخم‌ و صبوری‌ سحر روز بیست‌ و یکم‌ ماه‌ رمضان‌، پس‌ از آن‌ که‌ با هم‌ از زیارت حرم‌ برگشتیم، سحری‌ خوردیم‌، مصطفی‌ پس‌ از سحری‌ خوابید، پیش‌ از خوابیدن‌ از من‌خواست‌ که‌ پس‌ از دو سه‌ ساعتی‌ از خواب‌ بیدارش‌ کنم‌ تا خود‌ را برای‌رفتن‌ به‌ جبهه‌ آماده‌ کند. وقتی‌ خواستم‌ از خواب‌ بیدارش‌ کنم‌، هر چه‌ صدایش‌زدم‌ بیدار نشد. دستم‌ را روی‌ بازویش‌ گذاشتم‌ و تکانش‌ دادم‌. آخی گفت و از خواب‌ بیدار شد. گفتم‌: «مگر دستت‌ چه‌ کار شده‌؟» گفت‌: «چیزی‌ نیست‌» با اصرار زیاد آستینش‌ را بالا زدم‌؛ دیدم‌ زخمی‌است‌ و ترکشی‌ توی‌ دستش‌ مانده‌ است‌.» او با همان‌ دست‌ ترکش‌ خورده‌ به‌جبهه‌ رفت‌.  خواهر شهید 🔰یک‌ مهر کربلا، یک‌ شیشه‌ گلاب‌ قرار بود پس‌ از آمدن‌ به‌ مرخصی‌، همسرش‌ را به‌ خانه‌ی‌ خودش‌ ببرد و عروسی‌ کند. با این‌ همه‌ می‌گفت‌ اگر از جبهه‌ برنگشتم‌ و شهید شدم‌، در تعزیه‌ی‌ من‌ لباس‌ مشکی‌ نپوشید و همه لباس‌های‌ رنگی‌ به‌ تن‌ کنید. از حرفش ناراحت‌ شدم‌. ناراحتی‌ من‌ را که‌ فهمید، گفت‌: «آخر لباس‌ عروسی‌ من‌ سفید است‌.» بعد هم‌ اشاره‌ کرد به‌ بقچه‌ای‌ که‌ داخل‌ خانه‌ گذاشته‌ شده‌ بود و ادامه‌داد: علاوه‌ بر پارچه‌ی‌ سفید، یک‌ مهر کربلا و یک‌ شیشه‌ی‌ گلاب‌ هم‌ داخل بقچه‌ است‌. هر وقت‌ شهید شدم‌، از آن‌ها برای‌ جنازه‌ی‌ من‌ استفاده‌ کنید.  خواهر شهید https://eitaa.com/piyroo
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به نیابت از جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان .... » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸 ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا 🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید‌ ا https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا