eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.6هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
15.4هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه رمضان سال ۷۷ هنوز بہ سن تڪلیف نرسیده بود براےسحرےبلند شدیم اما را بیدار نڪردم . خودش موقع اذان بیدار شد ، وقتي دید اذان مے گویند . بغض ڪرد و با ناراحتے گفت : « چرا منو بیدار نڪردید؟ » دستے روے موهایش ڪشیدم و گفتم: « عزیزم شما هنوز به سن تڪلیف نرسیدے » ‌اخم هایش را درهم ڪشید و با دلخورےگفت : « از این بہ بعد هر ڪسے بہ سن تڪلیف رسیده بره نون بخره ، آشغال ها رو بذاره دم در ، من بچہ ام و هنور بہ سن تڪلیف نرسیدم » ناگفتہ نماند ڪہ آن روز، بدون سحرے گرفت، براے من هم درس شد ڪہ تمام براےسحر بیدارش ڪنم . https://eitaa.com/piyroo
پاسدار رشید اسلام در مقابله با اشرار ضدانقلاب عصر دیروز عناصر یک گروهک ضد انقلاب ، از منطقه مرزی چالدران قصد ورود به کشورمان را داشتند که با مقابله رزمندگان زمین گیر و تعدادی از آنان به هلاکت رسیدند. در جریان مقابله با عناصر ضدانقلاب ، رشید اسلام ، عضو سپاه چالدران نیز به رسید . https://eitaa.com/piyroo
🌹🕊🌷🌸🌷🕊🌹 شرح واقعه از چندين هفته قبل از ، جواني در حدود 25 سال با لباس بسيجيان در مسجد ايشان پيدا شده بود و زاهدانه به مسجد رفت وآمد مي كرد. اين برخورد او باعث مي شد كسي به او بدبين نشود. روز با روز جمعه هم زمان شد. غسل كرد و به طرف مسجد «ملااسماعيل» حركت كرد. خطبه هاي را خواند و سپس به نماز ايستاد و چون نماز تمام شد آن جوان كه بعد هم مسلّم شد از وابسته هاي منافقان است از پشت سر به آقا هجوم آورد. ناگاه صداي انفجار مهيبي در فضاي مسجد پيچيد و شور و غوغاي عجيبي همه مسجد را فرا گرفت . به رسيد و اين همان معراج به سوي اللّه بود كه او آرزويش را داشت و بارها از خدا خواسته بود. آن پرهيزگار خطاب به دشمنان اسلام و نظام اسلامي چنين گفته بود: « به فرض آن كه كرديد ، چه مي شود ، را از آب مي ترسانيد؟». https://eitaa.com/piyroo
#شهید_جواد_محمدی اگر خدا #شهادت را نصیبم کرد ، بنده از #شهدایی هستم که در قیامت حتماً یقه #بی‌_حجاب‌ها و کسانی که ترویج #بی_حجابی می‌کنند را می گیرم . #روحش_شاد #یادش_گرامی #راهش_پر_رهرو 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
💐🕊💐🕊💐 #همسرانه #شهید_حمید_سیاه_کالی گفتم:من آدم عصبی هستم،بداخلاقم،صبرم کمه،امکان داره شما اذیت بشی.#حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود گفت:شما هرچقدر عصبانی بشی من آرومم. خیلی هم صبورم بعید میدونم بااین چیزها جوش بیارم.گفتم:اگر یه روزی برم سرکار یا دانشگاه،خسته باشم،حوصله نداشته باشم.غذا درست نکرده باشم خونه شلوغ باشه شما ناراحت نمیشی؟؟گفت:اشکال نداره. زن مثل گل میمونه.حساسه،شما هرچقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم..... #روحش_شاد #یادش_گرامی #راهش_پر_رهرو #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
°|♧🌴🍃🌴 #سيره_اخلاقي_شهداء #امر_به_معروف_و_نهي_از_منكر #شهيد_عباس_بابايي يكي از خويشاوندان سردار رشيد اسلام، #شهيد_عباس_بابايي در نقل خاطره اي آورده است: يك شب #عباس منزل ما بود. يكي از معلمان دوره دبيرستانش از طريق يكي از اقوام به خانه ما آمد تا #عباس درباره پسر او كه سرباز بود، توصيه و سفارش كند. #شهيد_بابايي كه بوي پارتي بازي را احساس كرده بود و با اينكه روحيه اش به اين جور كارها نمي خورد، خيلي مؤدبانه و در كمال آرامش و با زباني نرم به معلمش گفت: شما طبق وظيفه اي كه داشتي، به من و بقيه شاگردان درس دادي. بنابراين، نبايد به خاطر اين كار انتظار داشته باشي من براي شما #پارتي_بازي كنم. آن شب، اينگونه ملايم و لطيف #امر_به_معروف كردن او، برايم خاطره اي فراموش نشدني شد. #روحش_شاد #یادش_گرامی #راهش_پر_رهرو هفته #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر https://eitaa.com/piyroo
گذری کوتاه بر زندگی در غروب يكي از روزهاي سرد بهمن سال ۱۳۴۰ به دنيا آمد. سال‌هاي ابتدايي را در مدرسه رفاه كه كانون فرزندان مبارزان سياسي بود، با جديت و كوشش تمام گذراند و در سايه توجهات پدري روحاني و روشنفكر و نيز محيط مساعد خانه و نيز مدرسه، شالوده ايماني عميق در قلبش نهاده شد. در دوره راهنمايي تحصيل مي‌كرد كه مزدوران رژيم، مدرسه رفاه را بستند و به ناچار به دبيرستان هشترودي رفت. محيط دبيرستان براي فعاليت‌هاي ديني و سياسي، مساعد نبود. با اين همه محبوبه و دوستانش، از هر وسيله و امكاني براي فعاليت‌ سود مي‌جستند. در دو سال آخر دبيرستان، همزمان با اوج‌گيري مبارزات در سطح جامعه، درس براي تبديل به مسئله‌اي فرعي شد، هر چند پيوسته شاگرد ممتازي بود. به مرور زمان و با افزوده شدن آگاهي‌هاي نسبت به مسائل محيط و رشد فكري و پختگي بيشتر، با عزم يك مسلمان رشيد، به شكلي جدي وارد عرصه مبارزات شد. فردي بسيار منظم، جدي و دلسوز بود كه احساس مسئوليت، با مهرباني و شور در وجودش آميخته بود و مي‌توانست مسائل را با دقت تحليل كند. فرياد مردمان مظلوم و بي‌پناه را مي‌شنيد و ناله آنان، همچون گلوله‌اي سربي كه سرانجام قلب او را شكافت، تا عمق جانش نفوذ مي‌كرد. چشمان تيزبين ستم‌ها را خوب مي‌ديد و گوش‌هايش ناله‌ها را مي‌شنيد و دلش تنها براي ايمانش مي‌تپيد و چنين ويژگي‌هايي، طبيعتاً چنان فرجام غبطه برانگيزي در پي دارد و بدين گونه بود كه در و در روز به خود در تا حضورش مطلع صادقي بر حضور ايراني در عرصه‌هاي نبرد حق و باطل باشد. https://eitaa.com/piyroo
#شهیدانه #شهید_حسین_خـــــرازی #بوسه_بر_پای_رزمندگان حاج حسين رزمنده‌ها را ع❤️اشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. يك شـب تانك‌ها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچه‌ها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانك‌ها راه می‌رود و با سرنشيــن‌ها گفت و گوهای كوتاه می‌كند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست. مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون! تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟ گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی #روحش_شاد #یادش_گرامی #راهش_پر_رهرو https://eitaa.com/piyroo
#خاطرات_شهدا خاطره ای زیبا از #شهید_علی_چیت_سازیان یک نمونه از کمک به دیگران در #سیره_شهدا زمستان بود و دم غروب کنار جاده یک زن و ُیک مرد با یک بچه مونده بودن وسط راه . من و #علی هم از منطقه بر می گشتیم. تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون. پرسید: ”کجا می رین؟ “ مرد گفت: کرمانشاه . علی گفت: ” رانندگی بلدی گفت بله بلدم!. #علی رو کرد به من گفت: “سعید بریم عقب. “ مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و ما هم عقب تویوتا. عقب خیلی سرد بود، گفتم: آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟. اون هم مثل من می لرزید ، لبخندی زد و گفت : “آره، اینا همون #کوخ نشینایی هستن که #امام فرمود به تمام #کاخ نشین ها شرف دارن . راوی : #همرزم_شهید #روحش_شاد #یادش_گرامی #راهش_پر_رهرو ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#کلاس_درس_شهدا #سردار_رشید_اسلام #شهید_حاج_حسین_خرازی سعی‌مان این باشد ڪہ خاطره #شهدا را در ذهنمان زنده نگهداریم و #شهدا را به عنوان یڪ الگو در نظر داشته باشیم ڪہ #شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند ڪہ در این راه #شهـید شدند ... #روحش_شاد #یادش_گرامی #راهش_پر_رهرو ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
شهید همت .flv
1.23M
کلیپ #شهیدهمت_بسیجی #روحش_شاد #یادش_گرامی #راهش_پر_رهرو #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴 فرازی از وصیت نامه (حسن باقری) فعلاً انقلاب ما همچون برای همه در آمده است و یاوری برای همه جهان ... ما با هیچ دولت و کشوری نداریم و با تمام جهان هم سر جنگ داریم و در رابطه با این هدف جنگ با یزید است ... در این موقعیت زمانی و مکانی ، جنگ ما جنگ و است و هر لحظه مسامحه و غفلت ، خیانت به و و پشت پا زدن به و ملت ما باید خود را آماده هرگونه بکند ... در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع و ، دادن و دادن و ، امری بسیار و پیش پا افتاده است و کند که ما توفیق متعالی در راه با را پیدا کنیم ... https://eitaa.com/piyroo
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊 ماه های آخر می گفت : از خودم بدم می آید . خسته شدم از بس برای مجلس شهدا سخنرانی کرده ام . از وقتی آمده ام جبهه ، ماه ها را می شمرم که سر سی ماه جواب و مزد کارهایم را از خدابگیرم . قبل از عملیات ،خانم و بچه هایش از اصفهان آمدند اهواز دیدنش . هادی کوچولو تا او را دید ، پرید بغلش و گفت : "بابا! چراصدام هنوز شما را نکشته ؟" حاجی غش رفت برای هادی . قبل از رفتن ، زیارت حضرت زهرا (س) خواند . ایام فاطمیه بود . رمز عملیات هم یا زهرا (س) ! عملیات که شروع شد، حاجی گفت : فلانی! من در اين عمليات اجر خودم را از خدا مي‌گيرم . شب دوم عملیات بود . حاجی از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد،اما دیگر بر نگشت . تركش خورده بود به سرش . بردنش بیمارستان . چند روز بعد 12 بهمن 65، شهید شد . آن روز، روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود https://eitaa.com/piyroo
قبل از یه شب اومد خونه گفت خیلی دلم واسه میسوزه، اگه من اتفاقی واسم بیوفته، تو مدرسه همه بچه ها میدون طرف باباشون، دختر من بابا نداره دو ماه قبل از ریش گذاشته بود، هرچقدر بهش اصرار می کردم ریشاشو بزنه می‌گفت مگه ندیدی همشون ریش دارن، منم می‌خوام بشم، بعدا با شما مصاحبه میکنن شما باید بگین اینجوری می‌گفت اونجوری می‌گفت.... راوی: https://eitaa.com/piyroo