eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ✨همیشه آیه و جَعَلْنا..را زمزمه مےکرد گفتم:آقا ابراهیم این آیه براے محافظت درمقابل دشمنه؛اینجا که دشمن نیست! نگاهےکرد وگفت: دشمنے بزرگترازشیطان هم وجود داره!
🔸 " در محضـــر شهیـــــد "... ✍ابراهیم دعا را باز ڪرد و به همراه بچه‌ها خواندیم. 🍁بعد از آن در حالی ڪه با به تحت نفــوذ دشــمن نگاه می‌ڪـردم، گفتم: 🍁ابـــرام جـون این رو ببین ڪـه به ســــمت می‌ره. ببین چــــقدر راحــت عراقــی‌ها توے اون تــردد می‌ڪنن. 🍁بعد با حســـــرت گفتــــم: 🍁یعنی یه روزے مـردم ما راحـــت از این جاده‌ها رد بشــــن و به شـــهرهاے خودشون برن. 🍁ابـــراهیم ڪه انگـــــار به حـرف‌هاے من نبــــود و با داشـــت رو می‌دیــــد، لبخندے زد و گفت: 🍁چی می‌گی! ڪه از همین جــــاده خودمـــون دسته‌ دسته میرن رو زیـــــارت می‌ڪنن. 🍁در مســیر برگشت از بچه‌ها پرسیدم: اسم اون پاسگاه مرزی رو می‌دونین؟ 🍁یڪی از بچه‌ها گفت : . 🍁 سال بعد به کربلا می‌رفتیم. نگاهم به همان ارتفاعی افتاد که ابراهیم بر فراز آن زیارت عاشــــورا خوانده بود. 🍁گوئی ابراهیم را می‌دیدم که ما را می‌کرد. آن ارتفاع درست روبروی منطقه مـرزی خســـــروے قرار داشــــت. آن روز از همان جاده به سمت مرز در حرکت بودند و از همان جاده مـردم ما به زیـــــارت می‌رفتند. 🕊 🚩 🍁
✨✋ بہ حقیقت ●اللہ اڪبر● توجہ میڪرد و میگفتـ .. میدانے اللہ اڪبر یعنے چہ!؟ ♥️ یعنے: خدا ازهرچہ درذهن دارے بزرگتر است واز هرچہ بخواهےفڪرڪنےباعظمت تر ♥️ یعنے: هیچڪس مثل او نمےتواند من و شما را ڪمڪ ڪند ♥️ یعنے: خداے بہ این عظمت در ڪنار ماست. ماڪےهستیم؟اوست ڪہ در سخت ترین شرایط ما را ڪمڪ مےڪند. میگفت:بابیان این ذڪر توڪل شما زیــاد میشود ..🙂🌿 |شھید ابراهیم هادی| 🕊 🕊
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی 🍃ولادت : ۱۳۳۶/۲/۱ - تهران 🍂شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ - فکه 🍁آرامگاه: به وسعت قلب های عاشق 🌸ابراهیم دراول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله #غیاثی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. 🌺حضور در #هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر #علامه_محمد_تقی_جعفری و #عسکری_دولابی بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم موثر بود. 🌼پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد. ابراهیم همچون معلم و پهلوانی فداکار به تربیت فرزندان این مرز وبوم مشغول شد. 🌸اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانی یعنی ورزش #باستانی شروع کرد. در #والیبال و #کشتی بی نظیر بود. 🌺مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده #بازی_دراز و #گیلانغرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی می کند. 🌼در #والفجر_مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان #کمیل و #حنظله در کانالهای #فکه مقاومت کردند اما تسلیم نشدند. 🌸سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او راندید. 🌺او همیشه از خدا می خواست #گمنام بماند. چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای #قلب_های_عاشق 🔰 #سلام_بر_ابراهیم #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
🌷 🍃ولادت : ۱۳۳۶/۲/۱ - تهران 🍂شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ - فکه 🍁آرامگاه: به وسعت قلب های عاشق 🌸ابراهیم دراول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. 🌺حضور در جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر و بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم موثر بود. 🌼پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد. ابراهیم همچون معلم و پهلوانی فداکار به تربیت فرزندان این مرز وبوم مشغول شد. 🌸اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانی یعنی ورزش شروع کرد. در و بی نظیر بود. 🌺مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده و تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی می کند. 🌼در پنج روز به همراه بچه های گردان و در کانالهای مقاومت کردند اما تسلیم نشدند. 🌸سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او راندید. 🌺او همیشه از خدا می خواست بماند. چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای 🔰 https://eitaa.com/piyroo
(ره): با کسی رفاقت کنید که همین که او را دیدید، به یاد خدا بیفتید... و با کسانی که در فکر گناه هستند و انسان را از یاد خدا باز میدارند، نشست و برخواست نکنید. 🌷 https://eitaa.com/piyroo
‌‌ باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! راوی: جمعی از دوستان شهید 🌹 https://eitaa.com/piyroo
📝 🌸ابراهیم هدایتگر.. 🔸درست آخرین روزهای سال 96📆 بود. وقتی به خانه برگشتم به همه چیز و همه کس بودم. به انقلاب و مسئولین و... همه بد می گفتم. من سالها در بودم و جانباز💔 شدم. حالا چند وقتی بود که برای استخدام پسرم به همه سر می زدم و کسی جواب درستی به من نمی داد. 🔹نمی دانستم چه باید کرد. حتی توی اداره آخری گفتم: ای کاش می آمد و بساط شما رو جمع می کرد😔 وقتی آمدم خانه🏡فرزندم پیش من آمد و برای اینکه من رو آروم کنه، یک به من داد و گفت: بابا این رو بخون. خیلی جالبه☺️ 🔸نگاهی به چهره روی جلد کردم و نام کتاب را خواندم: باعصبانیت😡 کتاب را به گوشه ای پرت کردم و گفتم: اینا . مسئولین می خوان کاراشون رو خوب جلوه بدن از مایه می ذارن... 💢بلند شو... بلندشو... از جا پریدم. دو نفر👥 با هیکل ورزشکارها اما چهره بالای سرم بودند. نفر اول گفت: اعمال وجهاد خودت رو به خاطر کار پسرت از بین نبر. هرآن کس که دندان دهد نان دهد. خدا خودش کارها رو به موقع درست می کنه👌 بعد ادامه داد: نعمت های خدا رو به جا بیار. 🔸یک آیه قرآن هم خواند که به من خیلی داد. چند جمله هم گفت که دوای همه دردهای💔 من بود. بعد خداحافظی کرد و از در بیرون رفت. گفتم شما کی هستی⁉️ گفت: یه خدا. وقتی اصرار کردم. نفر پشت سری گفت: ایشون هستند. از خواب پریدم. مات و مبهوت بودم😟سریع دنبال کتابی📕 گشتم که دیشب فرزندم به من داده بود. 🔹کتاب را پیدا کردم. چهره با عکس روی جلد کمی فرق داشت. کتاب را که باز کردم📖 تصویر مهمان چند دقیقه قبلم را دیدم. چهره ای زیبا😍 و نورانی با بلند. حالا در ایام عید کتاب را تا آخر . هر لحظه خدا را به خاطر نعمتهایش شکر میکنم و از حرفهایی که زدم استغفار میکنم📿 به راستی سلام خدا بر ابراهیم که مرا هدایت کرد✅ یک جانباز از روستاهای خراسان جنوبی https://eitaa.com/piyroo
محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت بود👌....‌ میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت ، مجموعه 📚کتاب‌هایش را خوانده بود.... را واو به واو خوانده بود. تقریبا همه‌کتابخانه‌اش به جز چند کتاب ، کتاب‌های دفاع مقدسی بود🌸 را با علاقه بسیاری خواند ، سری ✨ ‌ ، ، و این کتاب‌هایی که در دسترس همه است..... تقریبا تا آخرین کتاب‌هایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود🙂.... را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخوانده‌ام. خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود..... به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت🕊. علاقه ی خاصی به بهشت زهرا و مزار شهدا داشت.🌹 راوی : برادر شهید 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🕊🌹🕊🕊🕊🌹🕊 #در_مسیر_بهشت #شهدا_زنده_اند #شهدا_حاضرند #شهدا_میبینند حکایت یکی از زائران سالار #شهیدان #حضرت_اباعبدالله_الحسین_ع در مسیر پیاده روی #اربعین و همراهی #شهید_هادی با ایشان یکی از خاطرات شیرینی که از سفر پیاده روی اربعین برام مونده ، این است که چون ارادت خاصی به #شهید_ابراهیم_هادی داشتم ، #عکس ایشون را در پشت #چادرم سنجاق کردم . روز اول که پیاده روی می کردیم ، داشتم به آقا #ابراهیم فکر می کردم ، به نیتشون ذکر می گفتم یک لحظه از دلم گذشت که #داداش_ابراهیم ، من به فکر شما هستم ، تو هم به یاد من هستی ؟ اگر اینطوره ، یک نشانه برام بفرست ، باور کنید چند دقیقه نشد که یک آقا من را صدا کرد و گفت یک چیزی می خوام بهتون بگم ، نمی دونم خوشحال می شی یا نه . گفتم بفرمایید ... گقت من همرزم و دوست صمیمی #ابراهیم_هادی هستم تو جبهه همش با هم بودیم گفت عکس من در کتاب #سلام_بر_ابراهیم هست خیلی ازسجایا و خصوصیات اخلاقی #ابراهیم برام تعریف کرد من مات و مبهوت مونده بودم و فقط گریه می کردم ، خیلی برام شیرین بود و درطول سفر حضور #داداش_ابراهیم را در پیاده روی احساس می کردم . شادی روح #امام_راحل و #شهدا #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد #و_عجل_فرجهم https://eitaa.com/piyroo
بہ‌دنیــاآمــدے هـادےبمـٰانی ٺوهسٺی‌،زندہ‌اے پس‌هــادےاَم باش… +داداش‌ابراهیمم . ازمشهورشدن مهم تراینه آدم بشیم ! https://eitaa.com/piyroo 🕊
💠 تمام کارها بازی است 🌸همراه با ابراهیم به سمت مقر سپاه می رفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم . صدای اذان ظهر که آمد ، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت . گفتم : آقا ابراهیم ، بیا زودتر بریم مقر ، همونجا نماز رو می خونیم . ما که بیکار نیستیم . داریم کار رزمنده ها رو انجام می دهیم . این هم مثل نمازه . 🌸با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت : تموم این کارها بازیه . هدف از جنگ و جبهه و ... اینه که نماز زنده بشه . هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم . ان شاء الله اثر اهمیت به اول وقت رو تو زندگی خودت می بینی .🍃 📚 خدای خوب ابراهیم نشر با ذکر 🌹 https://eitaa.com/piyroo
. ✍ راوی: خواهر شهید هادی 💠مهمان برادر💠 💢خانم جوانی با من ارتباط گرفت و گفت: باید ماجرایی برای شما نقل کنم. نگاه من را به دنیا و آخرت تغییر دادو... ❄️تغییری در روند زندگیش ایجاد شده و... اما تغییرات این خانم شگفت آور بود. این خانم جوان گفت:👇👇👇 💢 من دینم مسیحی است از اقلیت های مذهبی ساکن تهران و وضعیت مالی ام خیلی خوب بود. به هیج اصول اخلاقی و حتی اصول دین خودم پایبند نبودم. هر کار زشتی نبود که در آن وارد نشده باشم! هرروز بیشتر از قبل در منجلاب فرو می رفتم. ❄️دو سه سال قبل؛ در ایام عید نوروز با چند نفر از دوستان، تصمیم گرفتیم که برای تفریح به یک قسمت از کشور برویم. نمی دانستیم کجا برویم شمال. جنوب. شرق. غرب و... 💢دوستانم گفتند بریم خوزستان هم ساحل دریا دارد و هم هوا مناسب است. از تهران با ماشین شخصی خودمون راهی خوزستان شدیم بعد از یکی دو روزی به مقصد رسیدیم. شب که وارد شهر شدیم؛هیچ هتلی و یا مکانی را برای اقامت پیدا نکردیم. یکی از همراهان ما گفت: فقط یه راه داریم بریم محل اسکان راهیان نور. همگی خندیدم. تیپ و قیافه ما فقط همان جا رو میخواست! کمی طول کشید تا مسئول ستاد راهیان نور ما رو پذیرفت. ❄️یک اتاق به ما دادند وارد شدیم؛ دور تا دور آن پر از تصویر شهدا بود. هریک از دوستان ما به شوخی یکی از تصاویر شهدا را مسخره میکرد و حرف های زشتی میزد و... 💢تصویر پسر جوانی بر روی دیوار نظر من را جلب کرد من هم به شوخی به دوستانم گفتم: این هم برای من! صبح که خواستیم بار دیگه به چهره این جوان شهید نگاه کردم. برخلاف بقیه نام اون شهید نوشته نشده بود. فقط زیر عکس این جمله بود: [ دوست دارم گمنام بمانم] ❄️سفر خوبی بود. روز بعد در هتل و... چند روز بعد به تهران برگشتیم. مدتی گذشت و من برای تهیه یک کتاب به کتابخانه دانشگاه رفتم دنبال کتاب مورد نظر میگشتم؛ یکباره بین کلی کتاب یکیشون نظرم جلب کرد. چقدر چهره این جوان روی جلد برای من آشناست⁉️ خودش بود. همان جوانی که در سفر خوزستان تصویرش را روی دیوار دیدم. ❄️ یاد شوخی های آن شب افتادم ؛ این همان جوانی بود که میخواست گمنام بماند. این کتاب از مسئول کتابخانه گرفتم. نامش بود. و نام او بود. 💢همینطوری شروع به خواندن کردم. به اواسط کتاب رسیدم ؛ دیگر با عشق میخواندم. اواخر کتاب که رسیدم. انگار راه جدید در مقابل من ایجاد شده بود. من آن شب به شوخی میخواستم را برای خودم انتخاب کنم؛ اما ظاهرا او مرا انتخاب کرده بود! او باعث شد که به مطالعه پیرامون شهدا علاقمند شدم و شخصیت او بر من تاثیر گذاشت ومن مسلمان شدم.🌸👌 https://eitaa.com/piyroo
🍃🌸🍃 می گویند که ابتدای صبــح رزق بندگانت را تقسیم میکنی!! می شود رزق من امـروز رفاقتی️ باشد از جنس شهـیدان .. با عطـر شهــادت .. 🌷 https://eitaa.com/piyroo
با سلام و عرض ادب یا مقلب القلوب و الابصار... ‌ سال نو سیاسی مبارک سال پایان تزویر و غرب‌زدگی مبارک سال پایان دروغ و فساد مبارک سال پایان گروگانگیری معیشتی مردم مبارک سال پایان نگاه تحقیرانه به کالای ملی مبارک سال پایان ناکارآمدی دولت مبارک سال پایان تورم رها شده و افت ارزش پول ملی مبارک ‌ ۱۴۰۰ ❤️ https://eitaa.com/piyroo
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═• حواسش بود تا خودش را درگیر ظاهر نکند. می‌دانست اگر مویش بلند شود به صورتش جلوه می‌دهد. ابراهیم از این ظواهر دنیوی فراری بود. نمی‌خواست ظاهرش در چشم دیگران باشد. ☘ابراهیم در فعالیت‌های اجتماعی، کمک به دیگران و دستگیری جوانان خیلی فعال بود. جاذبه‌های ابراهیم همه را جذب می‌کرد. از هر مدلی دوست و رفیق داشت طوری که برخی به او ایراد می‌گرفتند و می‌گفتند تو چرا با این آدم‌ها رفت و آمد می‌کنی؟ خیلی‌ها اهل هیچ چیزی نبودند و به مرور با رفتار‌های ابراهیم جذب شدند. https://eitaa.com/piyroo
┅═✼🕊✼═┅ ابراهیم می‌گفت: می‌دانی یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در ذهن داری بزرگ‌تر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کمک کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، به‌خصوص وقتی در بن‌بست قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیات‌ها با همین ذکر، حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت: «با بیان این ذکر شما زیاد می‌شود.» https://eitaa.com/piyroo
🌷🌷 دست‌خطی‌ازشهید 📝دست‌خط بالا نوشته‎ای از این پهلوان‌شهید است که از دوران‌دفاع‌مقدس بجا مانده‌است. « راستی! اینجا به ما خیلی خوش‌میگذرد، چون رزق‌مومنین دائما برقرار می‌باشد.. رزق‌مومن که می‌دانید چیست؟ از همان سور‌های امام حسینی است که دائم برقرار است و ما هم آن را توی رگ میزنیم که قوت بگیریم، که اگر با دشمن رو‌به‌رو شدیم با یک مشت به درک واصلشان کنیم. والسلام .. ابراهیم هادی » https://eitaa.com/piyroo
هر طرف که می‌نگری شهیدی را می‌بینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه می‌کنی؟ سنگین است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس می‌کنی که در وجودت چیزی در هم می‌ریزد! https://eitaa.com/piyroo