eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
36.8هزار عکس
17.4هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
میگویند چہ ڪسے مجبورشان ڪرده بود ڪہ بہ بروند؟ مقصر نیست، ڪسے ڪہ نشدہ باشد... https://eitaa.com/piyroo
بعد از شمـا به رفت رنگ باخت بردباری_ها تمام شد در رنگ رنگ باخت وقتی از رنگ گرفتیم دیگر .. https://eitaa.com/piyroo ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
جانباز هفتاد درصد و آزاده دفاع مقدس برادر به خیل یاران شهیدش پیوست... مراسم تشییع پیکر پاک آن شهید بعد از ظهر امروز دوشنبه ۲۷ خرداد در گلستان شهدای اصفهان برگزار شد. ✨کتاب خاطرات شفاهی آن شهید ازدوران وی میباشد. متولدسال ۱۳۴۸-آبادان 🌷وی که فقط ۱۱ سال داشت، در روزهای نخستین دفاع مقدس در جاده ماهشهر ـ آبادان همراه پدرش به اسارت نیروهای عراقی درآمد و به اردوگاه موصل منتقل شد. 🌷مدتی بعد پس از انتقال تعدادی از اسرا از اردوگاه رمادی به موصل، متوجه حضور خود در آن اردوگاه شد و با درخواست‌های مکرر، برادر دیگر نیز به اردوگاه موصل منتقل شد. 🌷بهارستانی چهار سال بعد در بهمن ماه سال ۶۳ به خاطر سن کم خودش و کهولت سن پدرش با اسرای عراقی مبادله و آزاد شد و پس از بازگشت به میهن متوجه شد دیگرش در درگیری با دشمن به خیل  پیوسته‌اند. 🌷وی پس از این اتفاقات دوره‌های رزمی و امدادگری را طی کرد و به عنوان رزمی راهی شد. پس از ۶ ماه حضور در جبهه، در منطقه فاو و خور عبدالله به شدت مجروح و به مقام  رسید... "یالیتنا کنا معکم" شادی روحش صلوات... https://eitaa.com/piyroo •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🕊 #شهدا، بهترین میزبانان‌اند👌 پذیرای همه ی رنگ‌ها🎨 اما آن را که دل💖 #زلال‌تر #نگاه_شهدا هم بیشتر😍
📝 🌸ابراهیم هدایتگر.. 🔸درست آخرین روزهای سال 96📆 بود. وقتی به خانه برگشتم به همه چیز و همه کس بودم. به انقلاب و مسئولین و... همه بد می گفتم. من سالها در بودم و جانباز💔 شدم. حالا چند وقتی بود که برای استخدام پسرم به همه سر می زدم و کسی جواب درستی به من نمی داد. 🔹نمی دانستم چه باید کرد. حتی توی اداره آخری گفتم: ای کاش می آمد و بساط شما رو جمع می کرد😔 وقتی آمدم خانه🏡فرزندم پیش من آمد و برای اینکه من رو آروم کنه، یک به من داد و گفت: بابا این رو بخون. خیلی جالبه☺️ 🔸نگاهی به چهره روی جلد کردم و نام کتاب را خواندم: باعصبانیت😡 کتاب را به گوشه ای پرت کردم و گفتم: اینا . مسئولین می خوان کاراشون رو خوب جلوه بدن از مایه می ذارن... 💢بلند شو... بلندشو... از جا پریدم. دو نفر👥 با هیکل ورزشکارها اما چهره بالای سرم بودند. نفر اول گفت: اعمال وجهاد خودت رو به خاطر کار پسرت از بین نبر. هرآن کس که دندان دهد نان دهد. خدا خودش کارها رو به موقع درست می کنه👌 بعد ادامه داد: نعمت های خدا رو به جا بیار. 🔸یک آیه قرآن هم خواند که به من خیلی داد. چند جمله هم گفت که دوای همه دردهای💔 من بود. بعد خداحافظی کرد و از در بیرون رفت. گفتم شما کی هستی⁉️ گفت: یه خدا. وقتی اصرار کردم. نفر پشت سری گفت: ایشون هستند. از خواب پریدم. مات و مبهوت بودم😟سریع دنبال کتابی📕 گشتم که دیشب فرزندم به من داده بود. 🔹کتاب را پیدا کردم. چهره با عکس روی جلد کمی فرق داشت. کتاب را که باز کردم📖 تصویر مهمان چند دقیقه قبلم را دیدم. چهره ای زیبا😍 و نورانی با بلند. حالا در ایام عید کتاب را تا آخر . هر لحظه خدا را به خاطر نعمتهایش شکر میکنم و از حرفهایی که زدم استغفار میکنم📿 به راستی سلام خدا بر ابراهیم که مرا هدایت کرد✅ یک جانباز از روستاهای خراسان جنوبی https://eitaa.com/piyroo
🌷شهید 🌷 درس پزشکی اش که تمام شد چند جا برای تخصص قبول شد اما نرفت می گفت؛ رو ول کنم برم تخصص بگیرم که چی بشه؟ هیچ وقت راه نمی رفت توی بیمارستان؛ ، می دوید که یک موقع دیر نشود و به خاطر معطل کردنش یک مجروح دیگر از دست نرود. 📚یادگاران، ج ۱۶ 🌸 شادی روحش 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
#خاطرات_شهید در محضر #شهید یک روز در حیاط خانه نشسته بودیم که یکی از همکلاسی‌های حیدر دم در خانه آمد و گفت: پسر شما می‌خواهد برود جبهه و همه پرونده‌هایش تکمیل است و رفتن او نزدیک است. گفتم: برو به سلامت خودش هم آمد و گفت: پدر من می‌خواهم بروم #جبهه و الان تنها چیزی که مانده #رضایت_پدر و #مادر است. گفتم: من که راضی هستم وقتی این جمله را گفتم #حیدر عین گل شکفته شد و شوق و شادی در چهره او نمایان شد. وقتی رضایت را از من گرفت نزد مادرش رفت و مادرش گفت: می‌روی #شهید می‌شوی، او هم در جواب گفت: اسلام به خون ما نیاز دارد مرگ با عزت بهتر از زندگی ننگین است. #شهید_سیدحیدر_حمیدی🌹 #شادی_روحش_صلوات #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
عکس یادگاری عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من عکس بگیره انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود... قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم... آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشه... موقع رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاالله این هدیه ناقابل من رو قبول کنه پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)... چند سالی بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره... راوی : مادرشهید علی اکبر احمدیان قائمشهر فاتحان ۲۵ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🍄🍀💥🍂🌾 🍀💥🍂🌾 💥🍂🌾 🍂🌾 🌾 ✍   💦❤️  ازدواج پدری کارگر و مادری خانه دار شهید عبدالحمید حسینی بود . در در خانواده ای ساده، اما گرم و صمیمی چشم به جهان گشود. 👌 و شمع محفل خانواده بود . فعالیت حمید مصادف با شهادت‌سیدمصطفی‌خمینی بود. 💣در راهی شد و مهرماه در فتح آبادان عملیات ثامن الحجج شرکت کرد. ✍در اولین  اش فقط چند خط سلام و ا بود و اش همه بود «آقاجان امشب (فتح آبادان) این تو بودی که جنگیدی ما نبودیم- این شمشیر برنده تو بود که جنگید ما نبودیم.....» و در نامه اش نوشته بود فدایی اسلام عبدالحمید حسینی. https://eitaa.com/piyroo ❄️ 💫❄️ 🌈💫❄️ 💦🌈💫❄️ 💐💦🌈💫❄️
دانشجویان خواهر غیر ایرانی (یکی از کشورهای آسیایی) در به زیارت مزار چند شهید مشخص رفتیم؛ سر مزار مصطفی کاظم زاده که روایت و حرکت یوسف وار مصطفی رو گفتم! واقعا منقلب شدند... یکی شون پرسید آیا کسی بوده که در یک فضای دیگه ای بوده باشه و بیاد خوب بشه و شهید بشه؟ گفتم بله نمونه های فراوان... یکی از اونها که بدنش پر از بود!! از خدا خواسته بود طوری بشه دیگران خالکوبی ها رو نبینن تا آبرو و حرمت حفظ بشه... تو مسلم بن عقیل خمپاره خورد روی باک موتورش؛ بنزین و آتش، کل بدن او رو فرا گرفت! و بدنش سوخت... سوال کننده که جوابش رو گرفته بود دیگه تو حال خودش نبود... روای: حاج جواد تاجیک https://eitaa.com/piyroo