eitaa logo
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
7.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
346 فایل
📣اطلاع رسانی اخبار آموزشی و فرهنگی دانشگاه پیام نور 🙋‍♂️پاسخ به سوالات آموزشی _تبلیغات _تبادل #ادمین_کانال👇 @adminpnuash 👨‍🎓درخواست ثبت #خدمات_آموزشی #کافی_نت کانال👇 @cafipnuash ✅ارتباط با مشاور مذهبی @gheshlaghiaghdam
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨رهبر انقلاب خود را چگونه گذراندند؟ 🔘 رهبرانقلاب: 💠من خودم شخصاً جوانىِ بسیار داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّالیتهای ادبی و و امثال اینها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد که در سال ۱۳۴۱ شروع شد، که من در آن سال، ۲۳ سالم بود.طبعاً دیگر ما در قلب هیجان های اساسی کشور قرار گرفتیم و من در سال ۴۲ ، دو مرتبه به افتادم؛ بازداشت،زندان، بازجویی.می دانید که اینها به انسان هیجان می دهد. بعد که انسان بیرون می آمد و خیل عظیم مردمی را که به این ارزشها علاقه‌مند بودند، و رهبری مثل رضوان‌الله علیه را که به هدایت مردم می پرداخت و کارها و فکرها و راهها را تصحیح میکرد، مشاهده مینمود، هیجانش بیشتر میشد.این بود که زندگی برای امثال من که دراین مقوله‌ها زندگی و فکر میکردند، خیلی پرُهیجان بود؛ اما همه این‌طور نبودند.البته طبعاً دور هم که جمع می شوند،چون طبیعتاً دلشان گرم است، یعنی یک نوع حالت سرزندگی و شادی در طینتشان است. شما باور نمی کنید که انسان وقتی از سنین گذشت،آن لذّتی را که شما مثلاً از یک غذای می برید، دیگر نمی‌برد و نمی داندچیست! آن وقتها گاهی بزرگترهای ما چیزهایی می گفتند که ما تعجّب می کردیم چطور اینها این‌گونه فکر میکنند؟ حالا میبینیم نخیر؛ آن خیلی هم بیراه نمیگفتند. البته من خودم را به‌کلّی از جوانی نکرده‌ام.هنوز هم در خودم چیزی از جوانی احساس میکنم و نمی گذارم که به آن حالت بیفتم.الحمدلله تا به‌حال نگذاشته‌ام و بعد از این هم نمی گذارم. ۱۳۷۷/۰۲/۰۷ ┄┅┅❅❁❅┅┅┄ ➣ @nahadpnu
🚨 مرا نشناخت! 💠 یک روز پسرم را که دو ساله بود، به آوردند. یکی از سربازان دوان دوان آمد و گفت: پسر شما را آورده‌اند. به درِ زندان نگاه انداختم، دیدم یکی از افسران، مصطفی را بغل گرفته و به سوی من می‌آید. مصطفی را گرفتم و بوسیدم. کودک، به علت این که مدتی طولانی از او دور بودم، مرا نشناخت. لذا با چهره‌ای گرفته و اخم کرده و حیرت زده به من می‌نگریست سپس زد زیر گریه به شدت می‌گریست نتوانستم او را آرام کنند لذا او را دوباره به افسر دادم تا به همسرم و بقیه -که اجازه‌ی دیدار با من را نداشتند- بازگرداند. این امر به قدری مرا ساخت که تا چند روز بعد نیز همچنان دل آزرده بودم. 📙 ، ص ۱۵۱ 🆔@nahadpnuash
🚨 نویسندگی در زندان 💠 کتاب الاسلام و مشکلات الحضاره سید قطب را در همین (زندان سوم، سال ۱۳۴۶) شروع کردم، بیشتر کتاب را ترجمه کردم؛ اما حالت دلتنگی و ناراحتیِ ناشی ماندن مدتی طولانی در سلّولی کوچک و تاریک که حالت یکنواختی و تکرار بر آن حاکم فرما بود مانع از آن شد که کار ترجمه را به اتمام برسانم و مقدمه را بنویسم، این کار به صورت ناقص باقی ماند، تا اینکه در اثنای چهارمین زندان آن را تکمیل کردم، لذا کار کتاب در یک زندان آغاز شد و در زندانی دیگر به پایان رسید. 📘 ، ص ۱۵۲ 🆔 @nahadpnuash