#زبان_حال_امام_صادق سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_صادق سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مجلس_شام
منم آن دل که ز داغ تو به دریا می زد
روضه خوانی که شرر بر همه دنیا می زد
نیمه جانی که در آتش پی طفلانش بود
شعله وقتی ز در سوخته بالا می زد
مو سپیدی که دو دستش به طنابی بستند
پیرمردی که نفس در پی آنها می زد
آن طرف گریه طفلان من و در این سو
خنده بر خستگی ام دشمن زهرا می زد
آه از آن بزم شرابی که در آن افتادم
یاد آن زخم که نامرد به لبها می زد
یاد آن طفل که زنجیر تنش مانع بود
تا ببیند که به آن چوب کجا را می زد
همهی قدرت خود جمع نمود اما دید
خیزران را به لب زخمی بابا می زد
ترکه اش گاه به رخ گاه به دندان می خورد
در عوض عمه ما بود که خود را می زد
#حسن_لطفی
@poem_ahl