eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
381 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا 🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه چوب ستم بر این سر اَنوَر مزن یزید تیر اَلم به جان پیمبر مزن یزید این سر که نیست از زدنش بر تو واهمه بودی مدام زینت آغوش فاطمه باشد هنوز لعل لب او چو کَهربا از بس کشید تشنگی این سر بکربلا تنها همین نه از تو به این سر عتاب شد از هر سری به این سر بی‌کس عذاب شد از ضرب سنگ کینه ي این قوم پور کین این سر بسی ز نیزه فتاده است بر زمین این سر که آفتاب از او کرده کسب نور خولی نهاده است به خاکستر تنور این سر که داده بوسه بر او سید اَنام آویختند بر در دروازه های شام این سر که دیده این همه جور مُعاندین او را رواست چوب زدن در کدام دین بنما ز کردگار، تو آزُرمي ای یزید از روی جدّ او بنما شرمي ای یزید زینب چو دید کِشت امیدش ثمر نکرد آهش به آن ستمگر دل‌سخت اثر نکرد آخر به طعنه گفت بزن خوب میزنی ظالم به بوسه گاه نبی چوب میزنی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ایزد زُلال دیده ی تر آفریده است بُنیان گذار اشک سحر آفریده است یک قبله ای برای بشر آفریده است این کعبه را شبیه پدر آفریده است تو انعکاس چشمه ی نورِ پیمبری آئینه ی تمام قدِ شیر خیبری شب پُشت کوه روشنِ مشرق نزول کرد خورشید از آسمان طلبش را وصول کرد نور خدا به قالب یک زن حلول کرد دنیا دوباره بار امانت قبول کرد... ...تا که تو روی فرش زمین پا گذاشتی پا روی دیدگان تر ما گذاشتی ما با گدایی در تو خو گرفته ایم از چشمه های کوثر تو جو گرفته ایم از هرکسی به غیر شما رو گرفته ایم با ذکر نامِ تو دمِ "یا هو" گرفته ایم آیات مستجاب دعا نام زینب است ذکر علی علیِ خدا نام زینب است ما را گدای سیّده زینب نوشته اند ما را برای سیّده زینب نوشته اند تحت لوای سیّده زینب نوشته اند اصلاً فدای سیّده زنیب نوشته اند پروانه های اهل جنون پرپر تواند ایل و تبار من همگی نوکر تواند با تو دمِ حسین لب ما درست شد ذکر همیشه پُر طرب ما درست شد باران اشک نیمه شب ما درست شد با نوکریمان لقب ما درست شد بانو برای ما نم چشم تری بس است بانو برای ما لقب نوکری بس است ای مُحکمات سوره ی مادر..،مدد بده ای سومین تلألو کوثر..،مدد بده ای دلخوشی فاتح خیبر..،مدد بده ای ذوالفقار حضرت حیدر..،مدد بده بانو!مدد بده که خریدار غم شوم در این مسیر عشق شهید حرم شوم ما را جنون سوریه عاقل نموده است محکومِ حُکمِ محکمه یِ دل نموده است از این جهان شبزده غافل نموده است پُشت درِ حریم تو سائل نموده است ما را غلام حلقه به گوشِ خودت بخوان ما را مدافعان حریم خودت بدان دریای علم، سمت وجودت گُسیل شد یک قطره از علوم تو صد سلسبیل شد جهل از وقار علمِ تو بانو، ذلیل شد شاگرد ابتدائیتان، جبرئیل شد سرمشق خضر و حضرت عیسی تو بوده ای آموزگار عالم بالا تو بوده ای دنیا سیاه می شود از دودِ آه تو صد مرده زنده می شود از یک نگاه تو راه خدایِ عَزَّوَجَل است راه تو پشت و پناه هردو جهان شد پناه تو عالم فدای آنکه پناه تو می شود شب ها چراغ روشن راه تو می شود گل های سرخ باغچه ی عشق چیدنی است تصویر باغ سبز بهاری کشیدنی است این حالت جنون ملائک چه دیدنی است ذکر حسین جان تو از بس شنیدنی است هفت آسمان به خاطر ذکرت سکوت کرد عشق برادر تو به دل ها هُبوط کرد کم کم شروع تلخ ترین اتفاق شد کم کم گذشت و نوبت روز فراق شد در کربلا تنور جدایی که داغ شد با سینه های ما غمتان هم اتاق شد آنجا که نیزه بر بدن آسمان نشست آنجا که خصم روی تن کهکشان نشست وای از دمی که شاه ز پیکار خسته شد راه نفس نفس زدنش نیز بسته شد سرنیزه ها به روی تن او شکسته شد شیرازه ی کتاب امامت گسسته شد او را به ضرب نیزه ای از حال بُرده اند او را کِشان کِشان تهِ گودال برده اند برگشت سمت خیمه اطفال..،ذوالجناح جانی نمانده در بدن ناتوان شاه آه از نگاه مادر پهلو شکسته..،آه دارد صدای چکمه می آید ز قتلگاه لعنت به شمر..،سنگ و عصا در تَحَیُّرَند با خنجری که کُند شده سر نمی بُردند آتش به جان لانه ی پروانه ها زدند با تازیانه دخترکی را صدا زدند با سیلی و لگد همه را بی هوا زدند پیش نگاه شاه سر از تن جدا زدند وقتی طنابِ حرمله سهم رباب شد بالای نیزه ها سرعباس آب شد دارد کبودی پرتان سنگ می خورد در کوچه ها به معجرتان سنگ می خورد از پُشت بام ها سرتان سنگ می خورد راس علی اصغرتان سنگ می خورد ای کاشکی بگویم عدو حرف بد نزد در ازحادم کوچه تو را با لگد نزد هرگز دلی شبیه دل تو کباب نیست ولله در عرب،زدن زن ثواب نیست آهی شبیه آه مُدام رباب نیست جای مخدّرات که بزم شراب نیست ناموس شاه بود و نگاه حرامیان دندان شاه بود و لگدهای خیزران یک سال و نیم،درهمه جا گریه کرده است هرشب به یاد خاطره ها گریه کرده است با یاد زجر کرببلا گریه کرده است با داغ سیدالشهدا گریه کرده است وقتش رسیده..،پیرهنش را بیاورید آن یادگارِ بی کفنش را بیاورید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها پس از حسين، جهان بر سرش خراب شده برای حفظ حرم، زينب انتخاب شده نشاند بوسه به حلق بريده، از آن رو به خون تشنه لبی، معجرش خضاب شده كسي كه داغ دو فرزند بر جگر دارد نشسته سنگ صبورِ دلِ رباب شده چه رفته بر دل زينب، كسی نمی‌داند دمی كه وارد مهمانی شراب شده اگرچه خطبه خودش خوانده بود اما شهر پر از صدای رسای ابوتراب شده هزار مرتبه تا روز آخِرَت، نفرين به شام و بزم می و كوفه ی خراب شده به صبر عمه ي سادات، شيعه مديون است كه شرح كرب و بلا مانده و كتاب شده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه دواى درد بى تابى در اين زندان به جز تب نيست كسى بين غل و زنجير مثل من معذب نيست كسى غير از دو زندانبان سراغ از من نميگيرد ميان آسمان من ستاره نيست كوكب نيست غروبى گريه ميكردم، به ياد دخترم بودم اگر نامه ندادم غير خون اينجا مرّكب نيست پر زخمى، دل مضطر، غل و زنجير، جاى تنگ همه اينها به جاى خود، نگهبان هم مودب نيست به كه گويم سر سجاده ام خيلي كتك خوردم كه اينسان ناحوانمردى ميان هيچ مذهب نيست خلاصه اينكه اين شبها نگهبان بدي دارم كه حتي دست بردار از سر من نيمه شب نيست لگد خوردم، زمين خوردم، دمادم خون دل خوردم ولي اين چارده سالم، چنان يك روز زينب نيست نگهبان زد مرا اما، نگهبان داشت ناموسم زنى از خاندانم پا برهنه پشت مركب نيست كسى معصومه من را به بزم مى نخواهد برد شرابى نيست دستي نيست، چوبى بر روى لب نيست تنى دور از وطن دارم ولى چندين كفن دارم شبيه جد عطشانم، تن من نا مرتب نيست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بس کن یزید شعله به هفت آسمان مزن دیگر نمک به زخم دل کودکان مزن از سلسله کبود شده پیکرم ولی زخمم بزن به پیکر و زخم زبان مزن راس بریده گریه به حالِ سه ساله کرد بس کن یزید طعنه به اشک روان مزن این لب ترک ترک شده و سنگ خورده است ای بی حیا دگر به لبش خیزران مزن بس کن یزید دختر او نیمه جان شده بردار چوب و در برِ این نیمه جان مزن هرجاکه رفت سر، پیِ سر مادرش رسید در پیش چشم مادر قامت کمان مزن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها آقاى بى کسى که غم ارثیه داشته انسى به داغ مادر انسیه داشته کنج ‌اتاق خویش حسینیه داشته با اهل خانه مجلس مرثیه داشته حالا گرفته روضه، غریبانه باز هم نشناختند خشک مقدس مئاب‌ها خورشید علم را پس ابر حجاب‌ها مشتى، رفوزه در پى درس و کتاب‌ها شاگردهایشان همه در رختخواب‌ها آتش زدند بر در یک خانه باز هم حق می‌دهیم مرد اگر گریه می‌کند تنها میان چند نفر گریه می‌کند با ترس دختران چقدر گریه می‌کند افتاده یاد مادر و در، گریه می‌کند تکرار شد مصیبت پروانه باز هم آتش به بیت اطهرش افتاد، گفت: آه یاد صداى مادرش افتاد، گفت: آه عمامه‌اش که از سرش افتاد، گفت: آه وقت فرار، دخترش افتاد، گفت: آه ترسیده است دختر دردانه باز هم یک نانجیب خنجر آماده می‌کشید یک بى حیا عمامه و سجاده می‌کشید بند طناب را که زنازاده می‌کشید شیخ الائمه را وسط جاده می‌کشید آسیب دید غیرت مردانه باز هم بی احترام رفت، ولى عمّه زینبش... بین عوام رفت، ولى عمّه زینبش... در ازدحام رفت، ولى عمّه زینبش... بزم حرام رفت، ولى عمّه زینبش... وقت گریز شد دل دیوانه، باز هم دست عیال او به طنابى نرفت، نه! دست کسى به سوى حجابى نرفت، نه از صورتى عفیفه نقابى نرفت، نه ناموس او به بزم شرابى نرفت، نه رفتیم سمت مجلس بیگانه باز هم بالاى تخت قائله‌اى بود، واى من پیش رباب، حرمله‌اى بود، واى من زینب میان سلسله‌اى بود، واى من چوب بدون حوصله‌اى بود، واى من خون شد روان از آن لب جانانه باز هم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه این همه شانه اش از بار فلک خم شده است با علمدار حرم تازه شده هم شانه لااقل یک نفر از آن در و همسایه نگفت زینب ای بانوی تفسیر بفرما خانه مجلس آراسته بود و همه بودند، همه همه نامحرم و بی قید، همه بیگانه طوری آمد که صدا کرد شکوه زینب زینب آمد به سوی بزم ولی مردانه دور ناموس خدا جمله زنان حلقه زدند حال زینب شده شمع و دگران پروانه چه جلالی چه وقاری ست به زینب دادند خواهر شاه نشسته چقدر شاهانه نیستم دختر زهرا اگر ای کاخ نشین با غرورم نکنم کاخ تو را ویرانه گر دهان نجست را به بدی باز کنی می زنم بر دهنت ای پسر مرجانه به خدا هیچ زمان فکر نمی کردم من بگذارند کنار سر تو پیمانه باید الان تو روی دامن زینب باشی چند روزی ست که موی تو نخورده شانه @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها کربلا کارگاه زینب بود تازه آغاز راه زینب بود اینکه شد دودمانِ ظلم سیاه اثر دودِ آهِ زینب بود مُهرِ خون زد به دفترِ عشقش چوب محمل گواه زینب بود گرچه چل روز سر پناه نداشت یک جهان در پناه زینب بود «و اذا الشمسُ کورت» شرحِ روزگار سیاه زینب بود قتلگاهِ حسین، کرب و بلا شام هم قتلگاه زینب بود پیش یک لشگر مسلح و مست گریه تنها سلاح زینب بود آن تن تکه تکه تکه شده به خدا تکیه گاه زینب بود بدنی که سپاه رویش رفت روزگاری سپاه زینب بود زنده زنده تنی که عریان شد آبرو‌ دار و شاه زینب بود قطره قطره ز دیده دُر می سفت با برادر چنین سخن می گفت: پای هر پنج تن بلا دیدم من تورا روی نیزه ها دیدم سر یک نیزه ی بلند، حسین گیسوان تو را رها دیدم بین جمعیتی که سنگ زدند چهره ی چند آشنا دیدم غیرت الله، دخترانت را بین یک عده بی حیا دیدم به غذا لب نمیزنم دیگر سر سفره سر تو را دیدم کوچه گردیت کوچه گردم کرد بین این کوچه ها چه ها دیدم ذره ای از بلای کوفه نشد هربلایی که کربلا دیدم آه از آن لحظه که زمین خوردی روی جسمت برو بیا دیدم روی تل دست و پای من گم شد تا تو را زیر دست و پا دیدم دور گودال غیر سر نیزه چندتا تکه ی عصا دیدم بعد از آنكه جدايمان كردند بدنت را جدا جدا ديدم از لباس تنت نمانده نخی تن غارت شده اَ اَنتَ اَخی؟! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ای یک جهان برادر وی نور هر دو دیده چون حال زار خواهر چشم فلک ندیده بی محمل و عماری بی آشنا و یاری سر گرد هر دیاری خاتون داغدیده خورشید برج عصمت شد در حجاب ظلمت پشت سپهر حشمت از بار غم خمیده دردانه بانوی دهر بی پرده شهرۀ شهر دوران چه کرده از قهر با ناز پروریده! ای لالۀ دل ما ای شمع محفل ما بر نی مقابل ما سر بر فلک کشیده بنگر بحال اطفال در دست خصم پامال چون مرغ بی پر و بال کز آشیان پریده یکدسته دلشکسته بندش بدست بسته یک حلقه زار و خسته خارش بپا خلیده گردون شود نگون سر دیوانه عقل رهبر لیلی اسیر و اکبر در خاک و خون تپیده دست سکینه بر دل پای رباب در گل کافتاده در مقابل اصغر گلو دریده بر بسته دست تقدیر بیمار را بزنجیر عنقاء قاف و نخجیر هرگز کسی شنیده آهش زند زبانه روزانه و شبانه از ساغر زمانه زهر الم چشیده رفتم بکام دشمن در بزم عام دشمن داد از کلام دشمن خون از دلم چکیده کردند مجلس آرا ناموس کبریا را صاحبدلان خدا را دل از کفم رمیده گر مو بمو بمویم آرام دل نجویم از آنچه شد نگویم با آن سر بریده زان لعل عیسوی دم حاشا اگر زنم دم کز جان و دل دمادم ختم رسل مکیده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها اَشکو اِلیک از غم سنگین سینه ام در حصر سامرایم و دور از مدینه ام در شهر غربتم، غم بسیار میکشم مادر بیا که حسرت دیدار میکشم مادر بیا که سوخت از این زهر، جان من انگار شعله میکشد از استخوان من آنانکه شعله بر در کاشانه ات زدند آنانکه با لگد به در خانه ات زدند حالا مرا به رنج اسارت کشانده اند بی احترام پای برهنه دوانده اند نامحرمان به بیت شریفم قدم زدند سجاده ی عبادت من را به‌هم زدند بی حرمتی به ساحت عصمت نموده اند درب سرای عیش به رویم گشوده اند بزم شراب رفته ام و رنج برده ام جامی گرفت روبرویم، غصه خورده ام بزم شراب گرچه به من سخت میگذشت اما نداشت قاری قرآن و چوب و تشت بزم شراب بود ولی خیزران نبود ناموس اهل بیت به یک ریسمان نبود بزم حرام بود ولی تشت زر نداشت اینجا یزید و لعل لب و چوب تر نداشت من دیده ام بساط می و مجلس شراب بر من چنین گذشت امان از دل رباب @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان باورت می شد ببینی دختر خورشید را کوچه کوچه در کنار سایه ی نامحرمان نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان چه عجب! طشتی برای این سرت آورده اند ای سر منزل به منزل، ای سر یحیی نشان تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران ای تمامی غرور من فدای غیرتت لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه کیستم من؟ پیشوای چارم اهل یقینم سیّد سجّاد، باب الله، زین العابدینم قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم چون نبی مشکل گشایم، چون علی حبل المتینم من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم نیتم، تکبیر و حمدم، کعبه ام، حجرم، مقامم زمزمم، سعیم، صفایم، مروه ام، رکنم، مقامم هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم رکن می بالد که دست من نماید استلامش کعبه می نازد که من از سوی حق باشم امامش هر که ما را دوست دارد از خدا بادا سلامش هرکه با ما بود دشمن تا ابد لعن مدامش من قسیم جنت و دوزخ به روز واپسینم من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم آسمانی ها همه محو مناجات شب من نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من آسمان پیچد به خود در شعله ی تاب و تب من ذات حق لبیک گو با ذکر یارب یارب من گشته محراب دعا آغوش رب العالمینم من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم در غل و زنجیر دشمن یاری اسلام کردم فتح ثارالله را در سلسله اعلام کردم آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم با بیان دلنشین و با کلام آتشینم من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم جسم بابم گشت پامال سواران، صبر کردم پیکرم از بام ها شد سنگ باران، صبر کردم سینه ام آتش گرفت از داغ یاران، صبر کردم خورد سیلی بر عذار گل عذاران، صبر کردم با وجود آن که بودی دست حق در آستینم من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم من که خود اصل دعا، روح دعا، قلب دعایم شامیان بی حیا دادند دشنام از جفایم حلقه های سلسله خون گریه کردند از برایم سخت تر بود از زمین کربلا شام بلایم ریختند از بام، خاکستر به فرق نازنینم من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم ظلم و بیداد و ستم از دشمنان پیوسته دیدم ده عزیز خویش را در ریسمانی بسته دیدم چشمِ گریان، صورت خونین، سر بشکسته دیدم شامیان را بهر استقبال، دسته دسته دیدم حمله با تیغ زبان کردند بر قلب حزینم من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم عمه ها منزل به منزل چشمشان در اشک ریزی متحد گشتند اهل شام با قرآن ستیزی وای بر احوال آن کو خوار شد بعد از عزیزی سرخ رویی خواهرم را خواست از بهر کنیزی گشت از غیرت عرق جاری به صورت از جبینم من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم من که خورشید جمالم، شد غبار غم نقابم با سر پاک پدر بردند در بزم شرابم پیش چشمم چوب می زد خصم بر لب های بابم خارجی کردند در اوج مسلمانی خطابم گرچه دانستند نور چشم ختم المرسلینم من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم @poem_ahl