eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
271 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بعد زهرا خانه را ماتم گرفت بند بند خشت ها را غم گرفت سرگریبانی نصیب یار شد خانه یکسر بر سرش آوار شد سینه مالامال درد و سوز و آه بهر همدردی سیه پوشیده ماه جز خدا حیدر ندارد یاوری موج می زد خانه از بی مادری مرد تنهای مدینه روز و شب بود بهر کودکان در تاب و تب تا که آرد همسری شیر خدا بهر فرزندان آن روحی فدا همسری خواهد که در هنگام غم کودکانش را بدارد محترم حرف خود را گفت شاه بی بدیل تا که یابد همسری بر او عقیل یافت بانویی ستبر و پر توان ماده شیری از تبار بی دلان طالع بختش بلند و سعد بود لایقش تنها فقط یک مرد بود شهسوار لافتی میر عرب حیدر کرار بود و شیر رب گوئیا در خواب او هم دیده بود ماه بر دامان او آمد فرود شد نصیب فاطمه بنت کلاب خادمی بر سید اهل شباب آمد او تا سینه را گلشن کند هم تنور خانه را روشن کند گر چه نامش مثل زهرا فاطمه ست فاطمه اینجا کنیز فاطمه است صورتش در این سرا لطمه نخورد طفل در لفافه اش دیگر نمرد تا کسی از او نگردد دل غمین نام او شد بعد از آن ام البنین او کنیز و خاکبوس این در است بهر فرزندان زهرا مادرم است بر کلاف و تار و پود پیرهن رج به رج می گفت جانم یا حسن مادری بی نام اما پر نشان خادمی وارسته همچون پرنیان سوره ای در وصف او نازل نشد هل أتی بی نقش او کامل نشد او سراپا شور و پر احساس بود میوه‌ی باغ دلش عباس بود یک مدینه می زند زخم زبان کم شده مهرش دگر بر کودکان در کتاب و مکتب او زین سبب اولین درسش شده درس ادب کرد طفلش را بلا گردانشان گشت همواره به دور رأس‌شان تربیت با شیر بر اطفال داد خادمی بر آل عترت یاد داد کاف و ها و عین و صاد و شور و شین تا کند جان را فدا بهر حسین در شجاعت زاده اش همتا نداشت ترس در اعضای او معنا نداشت بر مدار اختران فاطمی یک قمر باشد که می گردد همی عبد صالح در میان مومنین شاه بیت کربلا روی زمین در شهامت شرزه شیری آشنا در سپاه شاه همچون کیمیا در شهادت گوی سبقت را ربود بر لبش آیات قرآن چون سرود گر چه شد ام البنین هم بی بنین بود وردش لعن بر شمر لعین چار قبری کوچکی آن نور پاک رسم کرده در مدینه روی خاک جامه از داغ عزیزان می درد او فقط دم از حسینش می زند در رثای شاه بی مثل و قرین روضه خوانی می کند ام البنین لیک وقت رفتن از دنیا شده همچو حیدر بی کس و تنها شده کو علمدار و امیر با وفا تا که گیرد زیر تابوت ورا خواهشی دارد اگر مادر به جاست آرزویش دیدن یک آشناست وقت مردن رأس او را از زمین در بغل گیرد امیرالمومنین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه زخم هایم شده این لحظه مداوا مثلا چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلا آمدی تا که تو هم بازی دختر بشوی؟ باشد ای رأس حنا بسته! تو بابا مثلا مثلا خانه‌ی مان شهر مدینه است هنوز و تو برگشته ای از مسجد و حالا مثلا کار من چیست؟ نشستن به روی زانوی تو کار تو چیست؟ بگو شانه به موها مثلاً یا بیا مثل همان قصه که آن شب گفتی تو نبی باشی و من ام ابیها مثلاً جسم نیلی مرا حال تو تحویل بگیر مثل آن شب که نبی فاطمه اش را مثلاً @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها روی پا آمده ای دیدن دختر مثلاً تو بیا باش پسر، من به تو مادر مثلاً مثل شب های مدینه تو ز مسجد برگرد منتظر باش که من باز کنم در مثلاً فکر کن موی سرم شانه شده، سوخته نیست نزده هیچ کسی دست به معجر مثلاً من زبانم به دهانت نهم از سوز عطش تشنه تر از منی و من علی اکبر مثلاً بِکنم روی زمین با کف دستم قبری تو مرا دفن کنی من علی اصغر مثلاً دست داری مثلاً غسل بده جسم مرا عمه اسما مثلاً، من تن مادر مثلاً تا رسیدی به رخ نیلی و بازوی کبود دست بردار ز غسلم، بشو حیدر مثلاً مثلاً خوابمو تو راهی میدان هستی به رخم بوسه بزن، بوسه ی آخر مثلاً میشوم من تن بی سر، به زمین می‌افتم همچو بسمل بزنم جای تو پر پر مثلاً مثلاً کنج خرابه، ته گودال و من خواهر تو بزنم بوسه به حنجر مثلاً @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه تاریکی دل همه را غرق نور کن این آبروی ریخته را جمع و جور کن شرمندگی من بُوَد آهی که می کشم سنگین شده است بار گناهی که می کشم امشب خدا کند ملکی بین همهمه پرونده‌ی مرا برساند به فاطمه تا آن گدانواز، گداپروری کند تنها نه من، برای همه مادری کند شاید به التماس دلم اعتنا کند امشب حرم که رفت مرا هم دعا کند شب های جمعه فاطمه از حال می رود با پهلوی شکسته به گودال می رود شب تا به صبح فاطمه فریاد می زند با دیدن گلوی حسین داد می زند: «ای کشته ی فتاده به هامون، حسین من! وی صید دست و پا زده در خون، حسین من!» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه همراه با زیارت زیبای جامعه در هر فراز نام تو را ذکر میکنم یا إهدنا الصراط نماز مغربین در هر نماز نام تورا ذکر میکنم حتی مسیحیان به دمت معتقد شدند وقتی مسیح نذر تو کرد و شفا گرفت دیشب مریض خانه ی ما با وساطتت شد روبه راه، تذکره ی کربلا گرفت پیچیده سوز ناله ی تو بین قرن ها آهت اثر نمود و جهان پر شراره شد با پاره پاره ی جگرت این غزل گریست با خون دل نوشته شد و چارپاره شد بالاسر تو ضامن آهو کشید آه بر جمع سوگوار تو آهو اضافه‌اش از روی درد ناله زدی وای مادرم کم شد زسینه، درد و به پهلو اضافه شد روز دوشنبه زهر و مغیره یکی شده با تازیانه بر جگرت حمله‌ور شدند روز دوشنبه داغ دلت باز تازه شد یادآور مصیبت دیوار و در شدند گرچه به روی سینه ی تو زهر پاگذاشت دور و بر تو خولی و شمر و سنان نبود گرچه به تو تعارف جام شراب شد دیگر خبر ز طشت و لب و خیزران نبود از قتلگاه کرببلا سر در آورد هرکس که کرد مرثیه خوانی قتل تو یک تا دوازده... همه را شمر کشته است آن ضربه ی دهم شده بانی قتل تو @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه منم همان که به عصیان، شکست پیمانش همان که جهل، کشیده به سمت کفرانش امام عصر، منم بنده ای که یک عمر است فریب خورد و به پایان رسیده دورانش از آسمان نگاهت، مرا گناه انداخت کشید و برد در اعماق چاه خسرانش مرا نخواست کسی و نبود خواهانم خوشا کسی که تویی خواستار و خواهانش بیا و حال خوشی را که رفته از دستم به یک دعای سحرگاه، بازگردانش به دل ولای علی هست و از ازل شده ام به اذن فاطمه از طیف ریزه خوارانش خدا کند که به یک گوشه چشمِ خود مادر به نوکران برساند نَمی از احسانش اگر شروع شود کارها به نام علی به لطف حضرت زهرا خوش است پایانش چه منتی است به هر کس شده است فرزندش چه مادری است، همه مادران به قربانش روا نبود چنین، مادری حسینش را... به روی نیزه ببیند، شود پریشانش روا نبود که در ازدحام مجلس شام میان طشت ببیند شکسته دندانش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها اَشکو اِلیک از غم سنگین سینه ام در حصر سامرایم و دور از مدینه ام در شهر غربتم، غم بسیار میکشم مادر بیا که حسرت دیدار میکشم مادر بیا که سوخت از این زهر، جان من انگار شعله میکشد از استخوان من آنانکه شعله بر در کاشانه ات زدند آنانکه با لگد به در خانه ات زدند حالا مرا به رنج اسارت کشانده اند بی احترام پای برهنه دوانده اند نامحرمان به بیت شریفم قدم زدند سجاده ی عبادت من را به‌هم زدند بی حرمتی به ساحت عصمت نموده اند درب سرای عیش به رویم گشوده اند بزم شراب رفته ام و رنج برده ام جامی گرفت روبرویم، غصه خورده ام بزم شراب گرچه به من سخت میگذشت اما نداشت قاری قرآن و چوب و تشت بزم شراب بود ولی خیزران نبود ناموس اهل بیت به یک ریسمان نبود بزم حرام بود ولی تشت زر نداشت اینجا یزید و لعل لب و چوب تر نداشت من دیده ام بساط می و مجلس شراب بر من چنین گذشت امان از دل رباب @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه ما غلام و شاهمان هادی سلام‌الله‌علیه دلبر دلخواهمان هادی سلام‌الله‌علیه در شب غم ماهمان هادی سلام‌الله‌علیه شد چراغ راهمان هادی سلام‌الله‌علیه تا ابد ممنون الطاف خدا هستیم ما بنده ی ابن الرضای سامرا هستیم ما صاحب این روضه من را اهل ایمان کرده است آتش عشقش جهانم را گلستان کرده است اعتقادم را غدیریه دو چندان کرده است جمع ما را جامعه خوانی مسلمان کرده است در هجوم خشکسالی، ابر باران می شویم هر زمان که دسته جمعی، جامعه خوان می شویم باز در ماه رجب مهمان هادی گشته ایم بی قرار از دوری ایوان هادی گشته ایم همچو عرشی ها، سیهپوشان هادی گشته ایم با امام عسکری، گریان هادی گشته ایم آسمانی پر ستاره، آسمان را خاک کرد زد گریبان چاک و قلب آسمان را چاک کرد باز هم روز دوشنبه، مادری ها شعله ور باز هم روز دوشنبه، فاطمه، داغ پسر باز هم روز دوشنبه، تازه شد داغ جگر عسکری گوید گهی مادر، گهی گوید پدر این حسن ها را دوشنبه ها، فلک دلگیر کرد این حسن ها را دوشنبه ها، تحیر پیر کرد سامرا ! کو مهربانی، کو ادب ای وای وای میهمان و دست بسته، نیمه شب، ای وای وای باده و سلطان دین، یا للعجب ای وای وای زنده غم های صفر، شد در رجب، ای وای وای گمرهان با حضرت هادی چه ها کردند آه کعبه را با زور در بت خانه آوردند آه باز هم با نام دین، از دین تخلف می کنند باز دنیا را پر از شرم و تاسف می کنند دور از کنعان، چه توهین ها به یوسف می کنند بر ولی اللهِ ما، باده تعارف می کنند مِی تعارف کرد اما مِی به روی سر نریخت هر چه شد دیگر در اینجا حرمت خواهر نریخت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها وا نشد جبریل اگر سمت نجف بال و پرش بهتر آنکه بر زمین جاری شود خاکسترش خوش به حال آن کبوتر بچه ای که تا سحر میپرد از صحن ایوانش به صحن دیگرش داستان سنگ و زر یعنى که ما و فضه اش قصه‌ی شاه و گدا یعنى که ما و قنبرش در مقام آخریت بود، دیدند اولش در مقام اولیت بود، دیدند آخرش خاک را گل میکند گل را خلائق میکند نیست هرکه خلق مولا خاک عالم بر سرش اینهم از ظرفیت دنیاى بى ظرفیت است هرکه اورا میپرستد مینویسد کافرش با على یکتاپرستم، ورنه میخواهم چکار آن خدایى را که این آقا نباشد مظهرش آرزوى مرگ کردن چاره ى کارش بود سائلی که دست خالى میرود از محضرش چهارده قرن است دارد رزق ما را میدهد با همان یک مرتبه بخشیدن انگشترش آه... ظلمت آه… ظلمت آه... ظلمت میشود واى اگر خورشید را روزى براند از درش مرتضى یعنى قسیم النار والجنه، ولى هست معیارش در این تقسیم حب همسرش تازه کعبه آبرویی یافت و قیمت گرفت همچنانی که صدف قیمت گرفت از گوهرش از در کعبه نرفت و بر در کعبه نرفت چونکه باید بعد ازین کعبه بیاید بر درش خاک یا خاکسترش کن مصحفی را که درآن آیه‌ی «الیوم اکملت» نباشد محورش «مبعث ختم رسل ترویج حب حیدر است تا دهد نشر ولایت حق کند پیغمبرش» به خودش که جای خود، حتی به خاک پاش هم هر کسی شک میکند شک میکنم به مادرش کور دلها احمقند، احمق چه میفهمد علی جان احمد بود که خوابید بین بسترش جز علی و فاطمه دیگر ندیده روزگار اینقدر شرمنده باشد همسری از همسرش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها به هنگام پیری مرانم ز پیش که صرف تو کردم جوانی خویش الا ای جگر گوشه فاطمه که بردی دل اهل دل را همه کی ام من؟ که باشم هوادار تو هوادار تو هست دادار تو من از کودکی عاشقت بوده ام قبولم نما گرچه آلوده ام به عشق تو هرکس که منسوب شد اگر بد بود عاقبت خوب شد غمت حاصل زندگانی من به راه تو طی شد جوانی من من از ریزه خواران خوان تو ام اگر چه بدم میهمان توام به عشقت از آن دم که خو دادی ام به چشم همه آبرو دادی ام ز در راندگانت حسابم مکن گدایم، کرم کن جوابم مکن به کوی وفا آشیانم بده سگ خانه ام، استخوانم بده ازین رو سپیدم بر داورم که من هم سیاهی این لشگرم مبادا برانی مرا از درت به بازوی بشکسته مادرت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه آن قدَر زير نعلها پا خورد مثل پيراهنش تنش "تا" خورد روزه‌اش را سنان شکست آخر نیزه ای را به جای خرما خورد تشنه بود آب خواست، اما شمر آب را پیش چشم آقا خورد یاد پهلوی مادرش افتاد پهلویش ضربه بی هوا تا خورد این صدای شکستن سینه است زیر مرکب شد استخوان ها خُرد پشت و روی تنش یکی شده بود زینب از دیدن تنش جا خورد چقَدَر هتک حرمتش کردند غارت پیکرش بفرما خورد در نمی آمد از تنش، بسکه پنجه بر دستباف زهرا خورد پیش چشمان نیمه بازش آه چشم نامحرمی به زن ها خورد چشمهای حسین درد گرفت تیر وقتی به چشم سقا خورد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها این بار بی مقدمه از سر شروع کرد این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را از جای بوسه های پیمبر شروع کرد از تل دوید مرثیه قتلگاه را از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد از خط به خط مقتل گودال رد شد و با گریه از اسیری خواهر شروع کرد اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست! طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد از روضه‌ی ربودن معجر شروع کرد برگشت، روضه را به تمامی دشت برد از ارباً اربا تن اکبر شروع کرد لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد از التهاب مشک برادر شروع کرد هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد تیر از گلوی کودک من در بیاورید! هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد غش کرد روضه خوان نفسش در شماره رفت مدّاحی از کناره منبر شروع کرد: ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین! دم را برای روضه مادر شروع کرد یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است مداح بی مقدمه از  در شروع کرد «هیزم می آورند حرم را خبر کنید» این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد این شعر هم که قافیه هایش تمام شد شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد @poem_ahl