eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
197 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ذکر استغفارهایم بی اثر مانده هنوز یک نگاهی کن گدایت پشت در مانده هنوز گریه ها کردم ز دوری ات ولی آقای من بنده ی بیچاره از تو بی خبر مانده هنوز دارد آقا ماه مهمانی به پایان می رسد حسرت دیدارتان در یک سحر مانده هنوز قول دادم نوکر خوبی شوم اما نشد هی شکستم توبه و این درد سر مانده هنوز رو زدم بر غیر تو حالا زمین خوردم ببین این دل زار من آقا در خطر مانده هنوز دگر از دست خودم خسته شدم پاکم بکن تا که یک فرصت برایم مختصر مانده هنوز نکند روزیِ امسال من آقا نشود اربعین پای پیاده یک سفر مانده هنوز کرمی کن برسان نوکرتان را به حرم بوسه بر شش گوشه با چشمان تر مانده هنوز ته گودال صدا زد خواهرم گریه نکن ماجرای خیزران و تشت زر مانده هنوز  @poem1401
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تا خداوندان شمایید و گدایانیم ما در مسیر طوس، آهوی بیابانیم ما پشت سقاخانه‌ات دنبال درمانیم ما سربلندیم و سرافرازیم و بارانیم ما زیر دین گنبد شاه خراسانیم ما دست ما خالی که باشد زود بالا می‌‌رود پای مجنون بشکند هم سوی لیلا می‌‌رود غالباً «لن» که بیاید صحبت از «لا» می‌‌رود لا اله ما اگر دنبال الا می‌رود علتش این است که با تو مسلمانیم ما نیست ما را پیش دریا منت جو هیچوقت با طبیبان نیست مارا میل دارو هیچوقت غیر مشهد دست ما جایی نزد رو هیچوقت گر میسر نیست مارا قرب آهو هیچوقت تا دم محشر همان کلب نگهبانیم ما دلخوشی ماست لانه کنج ایوان داشتن نوکری در گوشه میخانه تا جان داشتن وقت حاجت داشتن شاه خراسان داشتن از کریمان خواستن یعنی دوچندان داشتن شکرلله رعیت دربار سلطانیم ما ما کبوترها دم گنبد مقرب می‌‌شویم بال ما دور تو که پر زد مقرب می‌شویم هرکجا نام تو می‌آید مقرب می‌شویم در زیارت‌‌های قم مشهد مقرب می‌شویم با همین آواره بودن عبد جانانیم ما خاک پایت معجزات کبریایی درس داد به دو صد زرگر فنون کیمیایی درس داد سوزن خیاط زر شد پارسایی درس داد پیر پالان دوز به شیخ بهایی درس داد کیمیا این بارگاه است و نمی‌دانیم ما می‌نوازد گاه گاهی هم سلیمان مور را وا مکن از خانه‌ات این وصلۀ ناجور را شاد کن سلمانی بی تاب نیشابور را قول دادی پر کنی تنهاییم در گور را زیر خاک آقا بدون تو پریشانیم ما سجده‌‌هایم یا رضا و ربنایم یا رضا می‌زنم هرشب صدایت، کن صدایم یا رضا می‌شود آمین دعایت با دعایم یارضا دیر شد آقا، چه شد پس کربلایم یا رضا؟ ناخوش احوالیم آقا، دیده گریانیم ما سر در این خانه‌ها با ما و پرچم با خودت دستۀ سینه‌زنی با ما ولی دم با خودت روزی اشک تمام نوکران هم با خودت واقعاً دلواپسیم آقا، محرم باخودت از عزاداران آن آقای عطشانیم ما رفته رفته نالۀ مظلوم دارد می‌رسد مادری با کودکی معصوم دارد می‌رسد آه! آهِ خواهری مهموم دارد می‌رسد خنجر کندی روی حلقوم دارد می‌رسد از غم انگشترش پاره گریبانیم ما چکمه‌ای آمد کنار پیکرش یابن شبیب روی تل می‌‌زد به صورت خواهرش یابن شبیب جای او شمر آمده بالاسرش یابن شبیب آه آه از ضربه‌‌های آخرش یابن شبیب انتهای روضه را زنده نمی‌مانیم ما @poem1401
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه عمامه بر می‌دارم از سر، حرف دارم هر جا بیاید نام مادر حرف دارم هر چه می‌آید بر سر ما از سقیفه ست از غربت بسیار حیدر حرف دارم از سیلی و دیوار و میخ در بماند این بار از یک داغ دیگر حرف دارم مسمومیت آخر گریبانگیر من شد از نیش زهر و زخم بستر حرف دارم همراه دارم در لحد عمامه ام را با یادگاری پیمبر حرف دارم دیگر خلاصه می‌کنم درد و دلم را از کربلا با قلب مضطر حرف دارم جا ماندم از جان بر کفان لشگر عشق از قاسم و از عون و جعفر حرف دارم هم بر جوان اربا اربا گریه کردم هم از عبا و نعش اکبر حرف دارم گهواره جنبان میان خیمه بودم از بی قراری‌های اصغر حرف دارم سرنیزه‌ها را دیده ام در کشمکش‌ها از چکمه و پهلو مکرر حرف دارم ای کشتگان اشک اگر طاقت بیارید از خنجر و گودی حنجر حرف دارم گودال از خون خدا یکباره پر شد از ضربۀ سنگین آخر حرف دارم با چشم خود دیدم چهل تا نعل تازه از جای سُم بر روی پیکر حرف دارم با آستین پاره عمه روسری ساخت ای مردم از قحطی معجر حرف دارم @poem1401
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه «چه کربلاست! که عالم به هوش می‌آید هنوز نالهٔ زینب به گوش می‌آید» چه موقفی‌ست؟ که برتر ز کعبه می‌دانند ملائکند، که اذن دخول می‌خوانند چه کعبه‌ای‌ست؟ که حاجی شکسته است این‌جا به سوی قبله‌اش احرام بسته‌ است این‌جا چه عرصه‌ای‌ست؟ که دل، تَرک خواب می‌گوید هنوز، تشنه لبی آب آب می‌گوید... چه چشمه‌ای‌ست؟ که خون، جای اشک می‌جوشد هنوز، اشک ز چشمان مشک می‌جوشد.. چه محشری‌ست؟ که هر دل، ز سینه آواره‌ست هنوز، مادر اصغر کنار گهواره‌ست چه منزلی‌ست؟ که هر گوشه بیت‌الاحزان است هنوز، موی همه نخل‌ها پریشان است چه مَضجَعی‌ست؟ که آید مَلَک به سوی زمین هنوز، ناطق قرآن فتاده روی زمین تو گویی اشک، ز چشمان ماه می‌آید صدای مادری از قتلگاه می‌آید ز خاک، لاله و از سینه ناله می‌آید هنوز، خون ز دو پای سه‌ساله می‌آید چه ساعتی‌ست؟ فلق با سپیده می‌گوید چرا اذان، سرِ از تن بریده می‌گوید؟ سری به نیزه به خواهر نظاره‌ای دارد به طفلِ مانده به صحرا اشاره‌ای دارد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به گریه‎های یتیمانه‎ی گدایانت اراده کن برسد، دست ما به دامانت بریده‎ایم ز شهر و به خاک‎راه زده‎ایم به این امید که باشیم در بیابانت گناه‎کاری ما خشک‎سالی آورده نمی‎رسد به نفس‎های شهر بارانت «بُطونُهم مُلِئت بِالحَرام» هم شده‎ایم که نیستیم زمان عمل مسلمانت چقدر گریه‎ی یعقوب شب به شب برسد ولی تو راه نیفتی به سوی کنعانت ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیر شدند تمام پیر غلامان ز داغ هجرانت بیا بهار به پا کن بهار یعنی تو بیا که گل بدهد دانه دانه گلدانت عزای حضرت صادق رسیده آقاجان فدای شال عزا و دو چشم گریانت برات کرب و بلا را بیا محبّت کن به حقّ خشکی لب‎های جدّ عطشانت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام می دهم از راه دور در شب جمعه سلام بر حرم تو، سلام بر شب جمعه به سمت صحن و سرای تو ایستاده ام آقا سلام می دهمت با دو چشم تر، شب جمعه فقط نیامده بانوی بی نشان به زیارت رسیده است پدر در بر پسر، شب جمعه نشسته زینب کبری کنار حضرت زهرا حسن نشسته کنار پیامبر، شب جمعه چه قدر فطرس پر سوخته ست گرد ضریحت کنار این همه مرغ شکسته پر، شب جمعه هنوز خاطره ی اوّلین زیارت خود را مُرور می کنم ای مهربان به هر شب جمعه فقط دعای فرج، تحت قُبّه ی تو بخوانم دوباره زائر قبرت شوم اگر شب جمعه چه عطر سیب لطیفی گرفته است فضا را پُراز شمیم تو گشته ست هر سحر، شب جمعه به حق لحظه ی بر نیزه رفتن سر طفلت مرا به کرببلا باز هم ببَر، شب جمعه چه صحنه های عجیبی عبور کرد ز چشمم پدر، خرابه، سه ساله، کنار سر، شب جمعه @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای دل دیوانه امشب پر بزن پر به سوی خانه ی دلبر بزن در بزن هی در بزن هی در بزن در به نام حضرت حیدر بزن رزق و روزی اشک ما با علی ست ذکر استغفار ما یک یا علی ست من کی ام؟ آلوده ای غرق گناه رفته ام یک عمر راهی اشتباه آه از این دل امان از این گناه کوه عصیان مرا کن قدّ کاه رحم کن بدجور ذلت می کشم از علی دارم خجالت می کشم دوستی ها کرده ام با دشمنت آن که بر شیطان وفا کرده منم بوی معصیت گرفته این تنم باز اما دم ز مولا می زنم گرچه از اعمال خود رنجیده ام با همین چشمم نجف را دیده ام آنقدر که ظلم کردم بر خودم ریختم آلودگی ها در خودم خیر تو بودی ولیکن شر خودم نیستم من ناامید آخر خودم گرچه با غفلت تو را آزرده ام نان خورجین علی را خورده ام ابتدا تا انتها گفتم علی با ملائک یکصدا گفتم علی در نماز و در دعا گفتم علی سال ها من به خدا گفتم علی یا امین الله یا شمس العرب یک نجف روزی من کن در رجب از ازل تاب و تب من کربلا ذکر خیر بر لب من کربلا مکتب من مذهب من کربلا آرزوی امشب من کربلا تو دعایم کن گرفتارم حسین من هوای کربلا دارم حسین ای اسیر غصه های بی شمار ای به روی صورتت گرد و غبار تو تک و تنها دشمن سی هزار دور تا دور خیامت نیزه دار داد و بیداد از غمت ای شاه دین از روی مرکب چه بد خوردی زمین بعد از آنی که به سویت تیر رفت بعد از آن که بر تنت شمشیر رفت شمر زود آمد به مقتل دیر رفت مانده ام من از چه با تاخیر رفت چکمه اش با پیکرت برخورد کرد استخوان سینه ات را خرد کرد می برید و می برید و می برید می کشید و می کشید و می کشید خنجرش را خواهرت از دور دید واحسینا گفت و به سویت می دوید ای تن بی سر تو کم پرپر بزن پیش زینب دست و پا کم تر بزن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ندارد ابرِ اشکی را که ما داریم باران هم ندارد شورِ اشکِ دیده ‌ی ما را نمکدان هم به دنبال دوای درد خود جایی نمی گردیم که ای محبوب ما همواره درد از توست درمان هم تو چون پروردگاری و نه تنها امت اسلام که بر تو می کند تعظیم حتی نامسلمان هم تو آن دست کریمی که گره وا می کنی از خلق گره هایی که حتی وا نخواهد کرد دندان هم من از آیات فجر و مریم و اسراء فهمیدم که نازل شد برای روضه خواندن از تو قرآن هم رسید از راه ایام وصال و پای من لنگ است اگر لب تر کنی سوی تو آیم لَنگ لَنگان هم نجف تا کربلا راهِ رسیدن تا خداوند است خدایی که نخواهم یافت در حجِ فراوان هم دلِ مجنون نه در گلزار، در صحرا شود آرام ولی این روزها پس می زند ما را بیابان هم به انگور نجف محتاج تر از ما نخواهی یافت چه انگوری که مثلش را نمی یابند مستان هم عراقی ها به سمت بارگاهت راه افتادند دری بگشای ای بابِ کرامت سوی ایران هم مسیح از دور می آید کلیم از طور می آید شبیه مور می آید عصاکوبان سلیمان هم حرم محتاج زائر نیست وقتی مادرت باشد که زهرا میزبان کربلای توست، مهمان هم ضریحی در خراسان التیامِ زخمِ هجران است کمال عجز را بنگر که محرومیم از آن هم شکایت می کنم بر تو از این هجران طولانی از این دنیای تلخی که ندارد قصد پایان هم دلم سیر است از دنیا بگیر ای عشق جانم را مگر پایان بگیرد در زمان مرگ هجران هم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خاک پای یار بودن سهم خاکستر نبود سوختن در عاشقی در طالع این پر نبود کاسبِ گریه تمام سال سودش خالص است بد ضرر کردم، هر از گاهی که چشمم تر نبود من به هرکس رو زدم، زد ظرف فقرم را شکست سرپناه این گدا جز سایه ی این در نبود سخت دلگیرم خدایا، تو در آغوشم بگیر هیچ نفعی در جدایی از دَرَت آخر نبود بازی دنیا خرابم کرد، خوبم می کنی؟! کاش نقشِ روسیاه این‌قَدر دردآور نبود هرچه بد کردیم، زهرا دست ما را ول نکرد ما همه بی آبرو بودیم اگر مادر نبود یا مَن اَرجُوهُ لِکُلِّ خَیرِ من یعنی نجف هرکجا جز خانه ی حیدر به غیر شر نبود باطن هر یا الهی گفتن ما یا‌علی است آینه‌دار خدا وقتی به جز حیدر نبود این دل وامانده ی من آرزویش کربلاست کنج صحن شاه، امشب جای این نوکر نبود؟! هرکسی پرسید آقا کیست؟! من گفتم:حسین... هیچ‌اربابی از ارباب خودم بهتر نبود شمر! این لب‌تشنه جز یک جرعه‌آب از تو چه خواست؟! آب هم گیرم ندادی، پاسخش خنجر نبود هیچ داغی سخت‌تر از این مصیبت می شود؟! قَدر زن های حرم در خیمه ها معجر نبود... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه قبل از سخن و هر عملی سینه دریده حتی خود حق بهر علی سینه دریده سر را نشکسته است ولی سینه دریده امروز اگر ربّ جلی سینه دریده معشوق رسیده است، پس این شوق از این است تا بوده همین بوده و تا هست همین است هم رتبه ی آب آمده از عالم بالا بابای تراب آمده از عالم بالا پرسید: شراب آمده از عالم بالا؟ فی الفور جواب آمده از عالم بالا: در عشق، شرابِ علوی ناب ترین است تا بوده همین بوده و تا هست همین است او یاور یکتای هو الله احد شد در کعبه ی حق مظهر الله صمد شد خشنود دل مادر او تا به ابد شد چون بنت اسد بود و دگر ام اسد شد او قبله و مقصود همه اهل یقین است تا بوده همین بوده و تا هست همین است گشتند ملائک همه خرسند به دورش عشاق رسیدند چو اسپند به دورش حجاج همه وقت طوافند به دورش قبل از همه چرخید خداوند به دورش «حق است علی» حک شده بر عرش برین است تا بوده همین بوده و تا هست همین است قطره همه ی عمر نگاهش پیِ نهر است هر نهر امیدش همه در وصلتِ بحر است «دریاست علی» زمزمه ی صاحب دهر است بر طبق حدیثِ نبوی علم چو شهر است فرمود که من شهر و علی باب مدینه است تا بوده همین بوده و تا هست همین است تا دید علی دست گدا گشته مشخص انگشترش از زیر عبا گشته مشخص پس معنی آیات ولا گشته مشخص با نور علی نور خدا گشته مشخص خورشیدِ سماواتیِ ربُ الارضین است تا بوده همین بوده و تا هست همین است حیدر که رجز خواند عدو بی خبر افتاد در معرکه دیدند هزاران سپر افتاد با تیغ دو سر، سر پیِ سر ضربدر افتاد با شیر خدا هر که در افتاد ور افتاد پس خصم علی تا به ابد نقش زمین است تا بوده همین بوده و تا هست همین است تنها اسدالله به خیبر شده فائق مبهوت شدند آن دو فراری منافق از واهمه گشتند به هر سو متفرق جا داشت همان لحظه که طاغوت کند دق نفرین خدا پشت سر آن دو لعین است تا بوده همین بوده و تا هست همین است تا هست علی هیبت اسلام بماند اوهام شیاطین همه ناکام بماند میخواست دل فاطمه آرام بماند نگذاشت علی فاطمه گمنام بماند حیدر همه ی دغدغه اش ماندن دین است تا بوده همین بوده و تا هست همین است بی مهرِ علی کل عبادات تلف شد امشب دلم از حب علی پر ز شعف شد پابوسی سلطان نجف باز هدف شد هرکس که شبی داخل ایوان نجف شد با مهرِ علی داخل در حصن حصین است تا بوده همین بوده و تا هست همین است من زار علیاً بنجف صار سعیدا و مَضْجَعُهُ لیس مِنَ العرش بعیدا جِبْریٖلُ یُنادِی بِنِدٰاءٍ لَنْ یَبِیٖدَا: من مات على حبّ علی مات شهیدا با حب علی هر جگر پاک عجین است تا بوده همین بوده و تا هست همین است از شهر نجف راهی دربارِ حسینیم دیوانه و آواره ی بین الحرمینیم در کرب و بلا غرق غم و شیون و شینیم مبهوت نظر بر حرم نور دو عینیم خاک حرم کرب و بلا نقش جبین است تا بوده همین بوده و تا هست همین است گفتند حسین از کمرش تیر کشیده گفتند که از پشت سرش تیر کشیده قطعا همه ی بال و پرش تیر کشده زینب به روی تل جگرش تیر کشیده از قتل حسین است که این داغ به سینه است تا بوده همین بوده و تا هست همین است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم نوشت تا که فقط عاشق شما باشم نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟ همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم امام عصر! امام زمان! مباد دمی دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم در این زمانه که او نیست، من چرا باشم؟ میان خانه‌ات امشب عزا به پا کردی چه می‌شود که در آن مجلس عزا باشم؟ برای آنکه کمی در غمت شریک شوم اجازه می‌دهی امشب که سامرا باشم؟ قسم به اشک روانت، برای من بنویس که باز یک سحر جمعه کربلا باشم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم نوشت تا که فقط عاشق شما باشم نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟ همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم امام عصر! امام زمان! مباد دمی دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم در این زمانه که او نیست، من چرا باشم؟ میان خانه‌ات امشب عزا به پا کردی چه می‌شود که در آن مجلس عزا باشم؟ برای آنکه کمی در غمت شریک شوم اجازه می‌دهی امشب که سامرا باشم؟ قسم به اشک روانت، برای من بنویس که باز یک سحر جمعه کربلا باشم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه از هرچه به غیر تو رها، می‌آییم با عشق تو در شور و نوا می‌آییم می‌آیی و پشت سرت ان شاالله از صحن نجف به کربلا می‌آییم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه کم نکن سایۀ لطفت ز سرم آقاجان گرچه من جنس خرابم، بخرم آقاجان آنقدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر از غم و غصۀ تو بی خبرم آقاجان یک قدم محض رضای تو نشد بردارم اصلاً انگار فقط درد سرم آقاجان در بساط غمتان مدعی‌ام، اما حیف غافل از ناله و اشک سحرم آقاجان پر و بالم شده زخمی، به زمین افتادم کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان غیر این خانه پناه دگری نیست مرا باز کن دربه رویم، پشت درم آقاجان تا به اینجا که رسیدم مدد سلطان است راهی‌ام کن دم ایوان حرم آقاجان بعد مشهد، سفر کرببلا می‌چسبد یک شب جمعه بیا و ببرم آقاجان در شب اول قبرم به شما محتاجم گر نیایی به خدا در خطرم آقاجان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تو را خدا نگذارید تا خدا بپرم اگر بناست که تا عرش بی شما بپرم به غیر بام شما هم مگر که بامی هست؟ قرار شد بپرم، خب بگو کجا بپرم بیا و بال و پرم را بچین تا نروم از این به بعد اجازه نده مرا بپرم ببین چگونه روی گنبد تو کز کردم زیاد جا نگرفتم که، پس چرا بپرم در این محله عزیزم من آبرو دارم فقط اجازه بده بی سر و صدا بپرم حلال باد به پایش دو بال سوخته ام چقدر شمع سحر گریه کرد تا بپرم کریم، با تو پریدن به من نمی آید گدات هستم و بهتر که با گدا بپرم فقط منم که در این جمع دست و پا گیرم؟ شکسته بالم و حیف است با شما بپرم نه جبرئیل امینم نه فطرسم اما  فقط بلد شده ام سمت کربلا بپرم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بر در میخانه ات تا قفل هجران می خورد این جگر از دوریت خونِ دو چندان می خورد برگ من خشک است، اما ریشه ام خشکیده نیست باز دست باغبان بر خاک گلدان می خورد بر دلم افتاده که آلوده ها را می خری چونکه بر چشمان خشکم آب باران می خورد می شناسم من تو را، حتی اگر طغیان کنم... آخرش عفوت به امواج گناهان می خورد پشت در معطل شدم تا آنکه فهمیدم خدا راه تو بر خانه‌ی شب زنده داران می خورد من که گفتم می زنی اما بغل کردی مرا گفتی این چهره به یک عبد پشیمان می خورد قیل و قالم را نبین! دق می کنم طردم کنی طفل اگر بی کس شود از این و از آن می خورد من لباسی پاره ام که بوی یوسف می دهم ریشه‌ی پیراهن یوسف به کنعان می خورد هیچ موقع، من دلم شور جدایی را نزد غصه ام را چون خودِ شاه خراسان می خورد کربلا که هست دنیا می شود مثل بهشت کربلا که نیست این عالم به زندان می خورد خوش بحال هر که شد در روضه ها مست حسین خوش بحال هر که دور سفره اش نان می خورد بین خورجین سر زده آمد سری بین تنور پس کجای این سر زخمی به مهمان می خورد موی او آتش گرفت و دید زهرا مادرش هُرم آتش روی آن لبهای عطشان می خورد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها همان خالق که بر سر، سایه ی رحمت نگه دارد مرا از منجلاب سخت معصیت نگه دارد زمانی با عطای خود، زمانی با عقاب خود کنار خود گدایش را، به هر صورت نگه دارد به عزت می رسد هر کس که در این ماه، با تقوا به دور از معصیت باشد، کمی حرمت نگه دارد به ذکر حق، زبانش می شود گویا زمان مرگ اگر بنده، زبان از تهمت و غیبت نگه دارد اگرچه عبد نافرمان، فقط سربار ارباب است امیرالمؤمنین ما را چه بی منت نگه دارد دعای فاطمه تا هست دیگر غصه ی نان چیست خودش در سفره ی سینه زنان برکت نگه دارد زمانه، دوره ی سختی است اما از مصیبت ها مرا این روضه رفتن ها، در امنیت نگه دارد کسی که کربلا را دیده و دلتنگ ارباب است چگونه دست از دلتنگی و حسرت نگه دارد همیشه یاد دوری از حسین و کربلا، نوکر برای سجده، در سجاده اش تربت نگه دارد عزا و داغ سنگین رقیه، تا دم مرگم میان سینه ام رنگ غم و غربت نگه دارد چه داغ اعظمی دیده مگر این دختر کوچک که دستش را روی پهلو به صد زحمت نگه دارد به سختی رو گرفته با حجابِ آستین هایش نمی شد چادرش را لحظه ی غارت نگه دارد چه تلخ است اینکه بعد از مدتی شیرین زبان بودن زبانِ بچه را از گفت و گو لکنت نگه دارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه باز هم توبه‌کنان پشت درت آمده‌ام شب به امّید عطای سحرت آمده‌ام نظری کن که پی یک نظرت آمده‌ام نفس‌آلوده به‌سوی گذرت آمده‌ام یاد دادی که اگر عاصی و سرگردانم زشت این است، رخ از روی تو برگردانم نعمتم دادی و با نعمت تو، بد کردم مهلتم دادی و تقصیر مجدّد کردم لطف کردی؛ عوضش غفلت بی‌حد کردم بارها آن‌چه ز من بر نمی‌آمد کردم چه کنم عذر مرا گر نپذیری امشب کاش از این بی‌سر و پا، دست بگیری امشب چشم من خشک شده؛ حال بکا نیست که نیست جرأت معصیّتم هست؛ حیا نیست که نیست دست بی‌خیر مرا، اذن دعا نیست که نیست خبری در دلم از نور خدا نیست که نیست تا بخواهی تو در این قلب، هوس هست که هست حسّ وابستگی‌ام بر همه‌کس هست که هست بار عام از تو رسیدست که دعوت شده‌ام یکی از سفره‌نشینان ضیافت شده‌ام خوب شرمنده‌ی این رسم رفاقت شده‌ام باز بدجور هوایی زیارت شده‌ام کربلا قبله‌ی دل‌هاست؛ دلم تنگ‌شده شاهد حال من آقاست؛ دلم تنگ‌شده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه شب جمعه است هوایت نکنم می میرم یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی از فراق تو شکایت نکنم می میرم سجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی است سجده بر تربت پایت نکنم می میرم دوریت درد من و نام تو درمان من است تا خود صبح صدایت نکنم می میرم به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم "وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان داد من اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم" جان ناقابل من کاش فدای تو شود اگر این جان به فدایت نکنم... می میرم! شعرهایم همگی درد فراق است... ببخش صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تو چنانی که منم شیفته و در به درت نظری کن که بیایم نظری در نظرت هر چه دیدی طمعِ بیشتر و بیشترم باز دیدم کرمِ بیشتر و بیشترت این همه جرم و خطا کرده ام و در عجبم نشد اصلا که مجازات شوم با تشرت کیستم؟! این همه تحویل مگیرم که منم... بنده ی عاصی و رسوا شده و خیره سرت شرمسارم که همیشه عوضِ این همه لطف بوده ام در همه ی عمر فقط دردسرت لطف کردی و رساندی منِ تنها شده را به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت قسمت می دهم امشب بِعَلیٍ بِعَلی قسمت می دهم آری، قسم معتبرت ثمر خلقت هستی است در انگور نجف بچشان بر لب من، جرعه ای از این ثمرت گفتمت راه تقرب به سویت چیست بگو گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت گفتم اصلا چه زمان یاد حسینت باشم گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت گفتمت تشنه که گشتم چه کنم یاد غمش گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان ترت گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود گفتی از تشنه لبِ در دل خون غوطه ورت گفتم اصلا چه شده خم شده آقا کمرش گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها همه عمر در تباهی همه عمر غرق غفلت به دلم هزار غصه به دلم هزار حسرت پی کار خویش بودم پی کار من دویدی ز بزرگی تو شاها چه کنم من از خجالت چه زیان تورا که یک دم بغلت کنم عزیزم نظری که شام هجران برسد به صبح وصلت دل من گرفته آقا تو بیا برس به دادم سحری تو یاد من کن که خوشم به این حمایت به هوای گریه هایم تو فقط بمان برایم تو بسی برای نوکر به غریبه ها چه حاجت نفسی که بی تو باشد برود که برنگردد به تو بسته است جانم ز نخست تا قیامت منِ کربلا نرفته به خودت امیدوارم سفرم به گردن تو، تو نما قبول زحمت همه روضه ها اگرچه زده آتشی به جانت به غرور تو شرر زد غم روضه ی اسارت @poem_ahl
فریاد وا حسینا پر شد در این حوالی طفلان به گریه گفتند جای رقیه خالی
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه قرآن گشودم آیۀ محشر بیاورم می‌خواستم که سورۀ کوثر بیاورم من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم باید کسی شبیه پیمبر بیاورم هنگام وصف، عقل مرا ترک می‌کند معراج رفته شأن تو را درک می‌کند با نور تو زمین شرف آسمان گرفت چل روز مصطفی ثمری بی‌کران گرفت پا بر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت تا آمدم بگویم زهرا، زبان گرفت گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت مادر سلام! گوشۀ چشمی به ما کنید مادر سلام! درد مرا هم دوا کنید با این امید در زده‌ام تا که وا کنید لطفی به این اسیرِ یتیمِ گدا کنید حالا اگر چه چادر تو وصله‌دار هست من سائلم، همیشه برایم انار هست یا آیه آیه آیۀ خود «هل أتی» کنی یا از کرم لباس عروسی عطا کنی چادر امانتی بدهی تا چه‌ها کنی یک قوم را به نور خدا آشنا کنی دنیا تو را نخواست که این‌گونه زشت شد خاکی که زیر پای تو آمد، بهشت شد دنیا تمام ظلمت و تو ماورای نور با تو کم است فاصله تا انتهای نور همسایه‌ات اگر که شده آشنای نور این بوده است از برکات دعای نور در آسمان نور چه بدری، شبیه توست در سال یک شب است که قدری شبیه توست در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود یادآور بهشت خدای جلیل بود سرچشمۀ وضوی تو از سلسبیل بود جاروی خانۀ تو پر جبرئیل بود دنیا به پای مهر تو از شرم آب شد آبی که گشت مهریۀ تو، گلاب شد آنکه تو را به جملۀ «لولاک» می‌شناخت درک تو را فراتر از ادراک می‌شناخت پرواز را چه کس به جز افلاک می‌شناخت بانوی آب را پدر خاک می‌شناخت نام پدر همیشه به دنبال مادر است خیرالعمل محبت زهرا و حیدر است این روزِ مادری، دل من غیر غم نداشت دیگر توان از تو سرودن، قلم نداشت رفتم مدینه آنچه که می‌خواستم نداشت گفتم زیارتش کنم اما حرم نداشت مرغ دلم که داشته یک بام و دو هوا بی‌اختیار پر زده اکنون به کربلا حالا عجیب نیست اگر بی‌مقدمه پرواز می‌کنیم حوالی علقمه آنجا که قد خمیده رسیده است فاطمه او روضه‌خوان و در حرم افتاده همهمه حال و هوای صحن دلم نینوایی است شب‌های جمعه فاطمه هم کربلایی است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه وحی نازل شده انگار، بر این دفتر من قلمم کاتب و گفتند که: «حا سین یا نون» شده تفسیر تمامی لغات این عشق «هو لیلا و تماماً همه از دم مجنون» من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق؟ واژه‌‌ها باید از آن عالم بالا برسد و توکلت علی الله، قلم، بسم الله قطره می‌گویم و ‌ای کاش به دریا برسد ای که نام تو شده علت دل دادن‌‌ها ای مقیم ابدی دل بی تاب، حسین ای که دستان همه سوی تو باشد دائم ما همه رعیت و تو حضرت ارباب، حسین نخ قنداقۀ تو بال و پر فطرس شد چوب گهواره‌ات آقا که ستون دنیاست خنده‌هایت سبب تابش نور خورشید اشک تو علت هر موج، به قلب دریاست باز هم پشت در خانۀ تو غلغله شد حاجت ما فقط از محضر تو، دیدار است این گدا کاهل و کم خواستنش بی عقلی ست واژۀ کم تو نداری، همه‌اش بسیار است سفره‌ات پهن تر از وسعت عرش است، حسین پای نان و نمکت سیر و نمک گیر شدیم عمرمان پشت در خانۀ تو شد سپری طفلکی بیش نبودیم و همه پیر شدیم شکرلله، که اینجا همگی مشغولیم کارگر‌های تو هستیم و همه پر کاریم و تو آقایی و ما‌ها همه از دم نوکر تو تکی، ما همه پر جمعیت و بسیاریم باز هم مجلستان پر شده از همهمه و این صدای سخن عشق، فقط کرب و بلاست یک حرم داری و یک عالم و آدم خواهان ما همه گرم طوافیم و وسط، کرب و بلاست باز هم حسرت شش گوشۀ تو داغ دل است اصلا انگار که تقدیر، گره خورده به آن دل ما مثل دخیلی ست، به هر پنجره‌اش مثل قفلی که به زنجیر، گره خورده به آن جای دوری نرود گر بشوم زائر تو رحم کن بر من جامانده و دور افتاده این گدای حرمت را تو بیا و دریاب بغض کرده، و به یک گوشه صبور افتاده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه می‌نویسم عشق و بی تردید می‌خوانم جنون هرکسی دیوانه‌تر السابقون السابقون می‌نویسم عشق و بی تردید می‌خوانم حسین عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست گرچه خیلی‌ها به ظاهر کربلا هستند لیک باطنا امشب مدینه کربلای دیگری ست چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره‌اند در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست خنده گریه، خنده گریه، خنده گریه، خنده اشک بیت مولا غرق اشک و خنده های دیگری ست شیر از انگشت‌های وحی می‌نوشد حسین سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست عشق او جاری ست حتی در مرام اهل بیت می‌توان فهمید این را از کلام اهل بیت ساغر لب‌های هر معصوم می‌گوید حسین بس که لبریز است نام او ز جام اهل بیت هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر کشتی‌اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین سفره‌ای که پهن می‌گردد به نام اهل بیت روز و شب بر او درود حق، درود اهل بیت روز و شب بر او سلام حق، سلام اهل بیت تا که می‌خوانم تو را، هر دیده می‌بارد تو را از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را در روایت هست هر که دوستش دارد خدا در دلش چون داغی از یک لاله می‌کارد تو را عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده‌ام از گریبانش چنان خورشید می‌آرد تو را ما نه؛ فرزند پیمبر می‌شود قربانی ات هستی‌اش را می‌دهد تا که نگه دارد تو را جامه‌ات را آسمانی‌ها عوض کردند تا سختی رخت زمینی‌ها نیازارد تو را زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینۀ پیغمبر است و قلب زهرا جای تو اشک می‌ریزیم و با ذکرت عبادت می‌کنیم باز هم از راه دور عرض ارادت می‌کنیم ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه‌ایم بین هیئت‌ها ز یکدیگر عیادت می‌کنیم زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را ما به این دوری مپنداری که عادت می‌کنیم عالم نوزادی ما فرق دارد با همه ما برایت گریه از وقت ولادت می‌کنیم هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می‌کنیم دوستت دارم من ای در جسم عالم جان حسین آذری می‌خوانمت: «جانیم سنه قربان حسین» @poem_ahl