eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
384 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا 🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه ای که با آلوده ای چون من مدارا می کنی دردهایم را به یک ناله مُداوا می کنی تو کریمِ سفره داری من گدای دوره گرد با گدای خود همیشه با کرم تا می کنی من که امروزم همیشه بدتر از دیروز شد راحتم کن پس چرا امروز و فردا می کنی تا جوانی دیده گریان عذر خواهی می کند با ملائک مینشینی و تماشا می کنی هر کسی را دوست داری همنشین خود کنی پای او را یک سحر، صحن نجف وا میکنی لایق لطفت نبودم، من که میدانم اگر لطف بر ما می کنی با عشقِ مولا میکنی تا که می گویم حسین، عرشِ تو میریزد بهم گوئیا در سینه ام شش گوشه بر پا میکنی هرکه بر پیشانی اش بنوشته «زوّارالحسین» در قیامت زود میگردی و پیدا می کنی گریه کن های حسین محشر مُعَطّل نیستند راهشان را جانب باب الحسین وا می کنی شک ندارم هر کسی شد بیشتر خرجِ حسین عاقبت او را جنان مهمانِ زهرا می کنی هرکه آمد صحنِ سلطان، گوشهٔ باب الجواد کربلایش را همان لحظه تو امضا می کنی یعنی امسال اربعین من هم خدائی می شوم؟ از نجف پای پیاده کربلایی می شوم @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه دامنم آلوده شد گرچه ز دنيا دوستی جان به قربانت كه بخشيدی مرا با دوستی ناسپاسم، ناپسندم، نارفيقم، يا رفيق از تو امّا من نديدم چيزى اِلّا دوستی میتوانستى بسوزانی، نسوزاندى مرا اى فداى مهربانى ات كه حقّا دوستى در جوابت يا لجاجت كرده ام يا سركشى در جوابم يا محبّت مى كنى يا دوستى یا زمين گيرند مردم يا زمينم میزنند تو بلندم ميكنی، يارب تو ما را دوستى واقعاً ناراحت از قهر و عِتابت نيستم ميشود محكمتر اصلاً بعدِ دعوا، دوستى رو به قبله سجده آوردم، نجف لبّيك گفت حق پرستى بس خلاصه شد به مولا دوستى وصف مجنون بودن من را بپرس از فاطمه در ميان قوم مشهورم به ليلا دوستى دوستانت گر شهيدان حريم زينب اند فاصله داريم ما بيچاره ها تا دوستى از گناهت كم نكردى، كربلايت دير شد اى دلى كه ادّعا دارى كه آقا دوستى ميشود فهميد از بابُ الحسينِ محشرت بيشتر از ديگران با سينه زنها دوستى از بُنَىَّ گفتن زهرا دلِ گودال ريخت تا قيامت تر شده هر چشمِ زهرا دوستى @poem_ahl
عجّل‌الله‌فرجه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه گذری نیست در این باغ، که دیوار نشد کلبه ای نیست در این دشت، که آوار نشد سینه‌ی تنگ من از دوده‌ی اندوه پُر است غُصّه‌ای در دلم اینگونه تلنبار نشد آخر و عاقبت دوری یوسف، کوری ست بی جهت دیده‌ی یعقوبِ نبی، تار نشد سعی کردم که دلم را بخری، سود نداشت بخت با ظرف ترک‌خورده‌ی من یار نشد گیر افتاده ام از دست گناهان خودم هیچ‌کس مثل من این‌قدر گرفتار نشد آبروریزی من قلب تو را درد آورد آه! این پست کجا مایه‌ی آزار نشد؟! با همین بی خِرَدی سخت هواخواهِ تواَم عاشقت جذبِ زبان‌بازی اغیار نشد خواب دیدم که کف پای تو را می بوسم حیف شد دیدن رویای تو تکرار نشد شُغل اجدادی من گریه بر اجداد شماست چشمم از داغ تو یک ثانیه بی کار نشد در سرم عطر شبستان نجف پیچیده هیچ صحنی، حرم حیدر کرار نشد لب به انگور ضریحش نَزَنم، می میرم خواستم ترک شود عادتم، انگار نشد! قبل مُردن برسانید مرا پیش حسین تا نگویند که او لایق دیدار نشد جان آن ساقی لب‌تشنه‌ی بی دست، بیا... یَلی اندازه ی او اُسوه‌ی ایثار نشد پسر اُمّ بَنین آب شد از داغِ فرات عرق شرم به پیشانی اش انکار نشد قَدِ عباس سرآخر قَدِ اصغر شده بود... هرچه کردند، بدن، شکلِ علمدار نشد @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سر زده اشک به کاشانه ی چشم تر ما گریه این وقت سحر آمده پشت در ما نوبت مستی سی روزه‌ی عُشّاق رسید پُر شد از باده ی روحانی تو ساغر ما قفس نفس شکسته شد و آزاد شدیم باز شد در طلب بام تو، بال و پر ما رمضان آمده از راه، الهی العفو! کاشکی چشم‌ بپوشی تو ز شور و شر ما! نَقل بخشندگی ات، نُقل محافل شده است بحث احسان تو گرم است سر منبر ما کوه عُصیان مرا کاه حسابش کردی بهترین تاجر عالم، تویی از منظر ما گم شده کشتی ما در دل دریای گناه ساحل امن تو شد آرزوی لنگر ما عبد تنها شده را سخت در آغوش بگیر چه کسی مانده مگر غیر تو دور و بر ما؟! بی پناهیم، پناهِ همه‌ی ماست، رضا! آبرو داده خراسان به همه کشور ما کارمان لنگ که شد، فاطمه از راه رسید گره از کار همه باز کند مادر ما ما به قنبر شدنِ شخصِ علی، معتبریم ما سریم از همه تا هست علی سرور ما رطب باغ علی، لذت افطار گداست دست و دل‌باز ترین مرد شده، حیدرِ ما ذوالفقار پدرم را به گلویم بِکِشید نذر تیغ دو دم شاه نجف شد، سر ما! ذکر افطارِ دمِ مغرب ما چیست؟! حسین... چه ترک‌ها که نخورده است لب دلبر ما نعل ها تکّه به تکّه بدنش را، بُردند... کاش زیر سم مرکب برود پیکر ما @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به حکم "تَطْمَئِنُّ الْقَلب" دریاب اضطرابم را بیا آباد کن از نو دلِ خانه‌خرابم را ندیدم از رگِ گردن به من نزدیک‌تر بودی خودم را از میان برداشتم، بردم حجابم را من، از آیینه‌ پرسید این سیاهی کیست؟ این من نیست شکستم خویش را، با گریه‌ام شستم نقابم را نجاتم دادی از دستِ کویر خودفراموشی از آنجا که خودم حتی نمی‌دیدم سرابم را عتابِ توست از آغوش مِهرِ مادرم خوش‌تر دلت آمد جوابم کن، تماشا کن عذابم را! تهِ انبار کاهم سوزنی دیدی و بخشیدی ندیدی کوهِ عصیان مرا، دیدی ثوابم را فقط در تربتِ سجاده می‌روید گُلِ اشکم که خاکِ کربلا از خار می‌گیرد گلابم را اگر روزی میان جنّت و بامِ نجف ماندم کبوتر کن قناری‌های حقّ انتخابم را @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه وای اگر در حرمش یار نمی خواست مرا سر بازار خریدار نمی خواست مرا با چه شوقی بغلم کرد همان اول ماه اصلا انگار نه انگار نمی خواست مرا من همانم که شدم خارِ همه اما او پیش مخلوق خودش خار نمی خواست مرا به حسابم نرسید و به حسابم آورد او کریم است بدهکار نمی خواست مرا بودم آلوده ولیکن دم در پاکم کرد لطف آقاست گنهکار نمی خواست مرا آشنای علی ام گرد و غبار نجفم وای اگر حیدر کرار نمی خواست مرا لَكَ صُمْنَای مرا بی برو برگرد خرید سرشکسته دم افطار نمی خواست مرا تشنه ام کرد که یاد لب عطشان باشم تا نگویند علمدار نمی خواست مرا عاقبت کارگر روضه شدم شکر خدا فاطمه نوکر سربار نمی خواست مرا آن حسینی که سرش ریخت به هم بین تنور وسط شعله گرفتار نمی خواست مرا @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها صدای گریه شنیدی اگر صدای من است مرا بزن به مرامت قسم سزای من است دلت شکسته از این بنده ی نمک نشناس دلت شکسته، دلیلش فقط خطای من است بدی من که به دردت نمی خورد اما تو خوبی ات همه جوره گره گشای من است فدای رحمت و مهمان نوازی ات که فقط عنایتت سبب این برو بیای من است هر آن که گفت بگو مونس و پناهت کیست؟ همیشه گفته ام آن مهربان خدای من است تمام حاجتم این ماه، دیدن نجف است نجف مزار علی، شاه و مقتدای من است دلیل اشکِ سر سفره، وقت افطارم لبان تشنه ی ارباب با وفای من است نجات چیست؟ رسیدن به کشتی ارباب حسین راه نجات است و ناخدای من است که گفته روزی من نیست دیدن حرمش به دست دختر او رزق کربلای من است فدای اشک رقیه که با پدر می گفت: چه خوب شد که سرت سهم گریه های من است گرسنه مانده ام اما غذا نمی خواهم چرا که کنج خرابه، کتک غذای من است @poem_ahl
عجّل‌الله‌فرجه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خدا کند که دلم را فدای یار کنم به این بهانه مگر رنج را مهار کنم مرا مجال گریز از حصار داغِ تو نیست بگو چگونه ز دست غمت فرار کنم! لباس پاره ی یوسف به کوی ما نرسید چه با دل پدر پیرِ بی قرار کنم! بهار زندگی ام را خَزان غفلت بُرد نمی شود به جوانی ام افتخار کنم شکست قلب تو از فرطِ بی خیالی من بنا نبود دلت را جریحه‌دار کنم اگر جواب سلامت به دست من برسد فراق را به همین حکم برکنار کنم شمیم گیسوی خود را به بادها بسپار که بوی زلف تو را عطر ماندگار کنم اگر که طعمه‌ی دنیا شدم، خودم کردم نیامدم گله از مکر روزگار کنم در اوج سُستیِ باور...، تو اعتقاد منی! نشد به نام تو یکبار هم قمار کنم هنوز هم که هنوز است…، دوستت دارم بغل بگیر مرا تا که آشکار کنم زدم به این در و آن در ببینمت که...، نشد به جان مادرِ تو مانده ام چه کار کنم! دوای بغض گلوگیر من فقط نجف است کجا به غیر نجف عشق را هوار کنم سر مرا بنویسید نذر تیغ علی به شوق اینکه فقط لمسِ ذوالفقار کنم علی‌ست راه رسیدن به اربعین حسین پدر اجازه دهد ترک این دیار کنم هنوز از حرمش برنگشته...، دلتنگم… چِقَدر خاطره را پشت هم، قطار کنم کفن کنید مرا با لباسِ مَشّایه… چه عشقبازیِ محضی در آن مزار کنم! تو را قسم به همان شاه بی کفن، برگرد بیا اجازه مده حسِّ اِنکِسار کنم غروب روز دهم، خون به قلب زینب شد حسین زیر سم اسب نامرتب شد @poem_ahl
عجّل‌الله‌فرجه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه یوسف زهرا در اینجا هیچکس یعقوب نیست شرمسارم، دیده ام از هجر تو مرطوب نیست رو به راهم ظاهرا در باطن اما نیستم زودتر من را مداوا کن که حالم خوب نیست صبر هم اندازه ای دارد عزیز فاطمه صبر ما که صبر بی اندازه‌ی ایوب نیست دور از تو گنگ بار آمد اگر طبعم ببخش دانش آموز دبستانم تقاصم چوب نیست از کرم من را حسابم میکنی چون پیش تو خوب میدانم گنه کاری چو من محبوب نیست روزهای جمعه‌ی دلگیر را پایان بده تا ببینم جمعه‌ای را که دلم آشوب نیست آفت نفس است افتاده به جان باغ من ورنه محصول محبان علی معیوب نیست رو به من آغوش وا کردی و گفتی که بیا پیش تو گریه کن جدت حسین مغضوب نیست @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها آی مردم خدای ماهِ رجب عاشقِ توبهٔ گنهکار است موج دریایِ مغفرت امشب قطرهٔ گریهٔ گنهکار است سرِ شب تا سحر منادی حق هر گنهکار را صدا کرده منِ آلوده هم طمع کردم «دائمَ الفضل»، سفره واکرده باز کرده دو دستِ رحمت خویش تا که شاید من و تو برگردیم طعم آغوش مهربانش را سحر جمعه تجربه کردیم مهربان‌تر ز مادر است خدا ما که هستیم؟ عبدِ فَرّاریم با تمام گناهکاری مان در جگر حب مرتضی داریم سینه ام مثل حضرت زهرا میدهد چون بهشت بوی نجف وقت جان دادنم بچرخانید جای قبله مرا به سوی نجف قلب من با غم امام حسین مثل تربت طهارتی دارد بهتر از گریه بر امام حسین چشم من چه عبادتی دارد شب جمعه شب زیارتی است می زنم ناله با دلی بی تاب دست بر سینه رو به کرببلا السلام علیک یا ارباب تا سحر از کنار تربت تو شب جمعه صدای آه آید کوچه وا می کنند تا مادر دم گودال قتلگاه آید می زند ناله ای حسین عزیز گیسوانت کجاست شانه زنم یاد هر ضربه ای که خوردی تو درد می گیرد ای حسین، تنم نیزه ها در قیام و سجده شان اشهد حنجر تو را خواندند عده ای آمدند در گودال صورتت رو به خیمه چرخاندند آتش افتاده بود بر جگرت آسمان را چو دود می دیدی خواهرت را محاصره کردند خواهرت را کبود می دیدی سر اینکه سر تو را نبُرند رو زده خواهر تو بر دشمن هرچه فریاد زد نزن نامرد عمرسعد گفت که شمر بزن دست و پاگیر سر بریدن شد گفت بیرون کنید این زن را با ته نیزه و قلاف زدند بر سر و صورتش چنان زهرا ته گودال تا دم خیمه حرمت چادرش به خاک نشست مثل من که ز کوچه برگشتم فضه با پارچه سرش را بست کار از سنگ و چوب و نیزه گذشت پیر مردی عصا زنان آمد شمر و خولی که غارتش کردند نیمه شب تازه ساربان آمد @poem_ahl
عجّل‌الله‌فرجه سلام‌الله‌علیه من به دنبال دل‌سوخته‌ام می‌گردم آنچه از عمر‌خود اندوخته‌ام می‌گردم گوهرم را سر‌بازار ندیده‌ست کسی حرفی‌از گمشده‌ی من نشنیده‌ست کسی یوسفی رفته و از او خبری نیست‌که‌نیست حاصل پیر به‌جز خونجگری نیست‌که‌نیست سر هر ماذنه گفتند خبر می‌آید آن سفرکرده‌، بزودی ز سفر می‌آید باز ای ابر‌کرم، نهر تعالی دریاب تشنه‌ی بادیه‌ات را به زلالی دریاب بشر از خیر فراری، پی شر می‌گردد لشگر کفر به دنبال نفر می‌گردد عشق سطحی شده و فلسفه را گم کرده‌است عدل با ظالم و مظلوم تفاهم کرده‌است بین اولاد بشر عاطفه کم‌رنگ شده منطق ساده‌ی اقوام بشر جنگ شده سازمان ملل امروز نهادی بدلی‌ست ناجی نوع‌بشر قائم اولاد علی‌ست بشر امروز ضعیف است، ظفر می‌خواهد ها علی بشر کیف بشر می‌خواهد علی آن شاه کزو دست بشر محروم است دشمن ظالم و یاریگر هر مظلوم است دشمن از عهد نخست و ازلی می‌ترسد خیبر از اسم علی، رسم علی می‌ترسد وعده‌ای هست که در یاد ندارد صهیون خبر از آیه‌ی مرصاد ندارد صهیون مکتبت‌ خورده به بن‌بست بترس اسرائیل طرفت کشور شیعه‌است بترس اسرائیل آخر از غرش حیدر جگرت می‌ریزد شبی از عرش جهنم به سرت می‌ریزد @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه ما دل نبسته ايم به اوضاع كار خويش دل خوش نكرده ايم به اين كوله بار خويش بايد خدا به داد دل بی كسم رسد شيطان كُند وگرنه دلم را شكار خويش رخت و لباس پاره نشان گدایی است ما را كريم رد نكند از جوار خويش سوگند خورده است كه بخشنده مي شويم پس آمده است با همه‌ی اعتبار خويش او قول داده است كه ما را نمی‌زند خوبان نمی‌زنند به زير قرار خويش با ذره پروری به چه جایی رسيده ايم ما را نشانده اند كريمان كنار خويش پروانه ايم و دور علی بال می‌زنيم خارج نمی‌شود دل ما از مدار خويش فردای حشر فاطمه دنبال كار ماست كار تمام خلق می‌افتد به يار خويش تا بشنويم نام حسين گريه می‌كنيم يكباره می‌دهيم ز دست اختيار خويش @poem_ahl