eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
197 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ذکر استغفارهایم بی اثر مانده هنوز یک نگاهی کن گدایت پشت در مانده هنوز گریه ها کردم ز دوری ات ولی آقای من بنده ی بیچاره از تو بی خبر مانده هنوز دارد آقا ماه مهمانی به پایان می رسد حسرت دیدارتان در یک سحر مانده هنوز قول دادم نوکر خوبی شوم اما نشد هی شکستم توبه و این درد سر مانده هنوز رو زدم بر غیر تو حالا زمین خوردم ببین این دل زار من آقا در خطر مانده هنوز دگر از دست خودم خسته شدم پاکم بکن تا که یک فرصت برایم مختصر مانده هنوز نکند روزیِ امسال من آقا نشود اربعین پای پیاده یک سفر مانده هنوز کرمی کن برسان نوکرتان را به حرم بوسه بر شش گوشه با چشمان تر مانده هنوز ته گودال صدا زد خواهرم گریه نکن ماجرای خیزران و تشت زر مانده هنوز  @poem1401
سلام‌الله‌علیه دردهایم اکثرش روزی به درمان می‌رسد یوسف گم گشته هم روزی به کنعان می‌رسد اربعین که بسته شد راه حرم بر روی من ای خدا پس کی قرار زیر ایوان می‌رسد؟ «ان مع العسر یسرا» پایبندم کرده است ورنه دارد از فراق تو به لب جان می‌رسد گفته بودم یک شب جمعه کنارت می‌رسم بی سر و سامانی من هم به سامان می‌رسد خواب دیدم، خواب دیدن هم برایم کافی است دست‌هایم به ضریح شاه عطشان می‌رسد هر که می‌آید حرم، اول فقیری بیش نیست بعد از آن فقر و تهی دستی، به عرفان می‌رسد شک ندارم، تا جوان هستم به دادم می‌رسی این فراق بین ما هم رو به پایان می‌رسد @poem1401
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها این چهل روز به ما بی تو چهل سال گذشت من چه گویم که چه ها شد، به چه منوال گذشت؟ گرچه از داغ تو در دل شرری بود حسین راه، بعد از تو، رَهِ پر خـطری بود حسین سـفر شـام چه مشـکل سـفری بود حسین بهترین یار، همین سینۀ پر آهم بود هر قدح خاطره ای تلخ به همراهم بود ســفر مـا بـجز از ضـایـعـه و درد نبود اشـک اطـفال، کم از اسـلحۀ سـرد نبود نیزه داران همه نامرد و یکی مرد نبود کار زینب نه فقط قافله سالاری بود اولین گام که برداشت، علمداری بود کوفه بر ما به جز از خاطرۀ شوم نداشت رحم در پیش عدو، معنی و مفهوم نداشت عشق، مظلوم تر از عابدِ مظلوم نداشت غل و زنجیر از او اسکلتی ساخته بود فکر بیمار مرا از نفس انداخته بود کوفه آن کوفۀ پر رونق و پربار نبود گـوئـیـا مملـکـت حــیـدر کرّار نبود أســفا آل عـلی را احــدی یـار نبود من ز بی مِهری آن منطقه می آشفتم سالها قبل، مسائل به زنان می گفتم! کوفـه آن کوفـۀ دوران یدالــله نـبود مردم کوفـه بـجـز مردم گـمراه نـبود کیست زینب؟ عجبا، هیچ کس آگاه نبود کارشان جز ستم و حیله و نیرنگ نبود خیر مقدم بجز از دامنِ پر سنگ نبود دشمنان جمله حرامی، اُسرا پاک نژاد چه بگویم به تو از مفسدۀ اهل فساد؟ ز کدامـین سـتم و فـتنۀ فرزند زیـاد؟ کوفیان بی خرد و جاهل مطلق بودند حمدلله که همه ابله و احمق بودند سـفر شـام، مِحَن زا سـفری بود حسین شـام را سـلـطۀ بـیدادگـری بـود حسین خطبه هایم همه زنگ خطری بود حسین شـام در آتـش سـوزان کـلامـم می سوخت سوزن ِ منطق زینب، لب دشمن می دوخت از کدامـین سـتم فرقـۀ باطـل گـویم؟ از کدامین صفت زشت اراذل گویم وز کدامین دل پر قهر قبایل گویم؟ جرم این قافله این بود، خداجو هستند همه در خط حسین اند و علی گو هستند مرد و زن، پیروجوان بسته به زنجیر وطناب خاکـها ریـخت فـلک بر سرِ این خـانـه خـراب پـسرِ هنـد جـگرخـواره، به کف جام شـراب وای از پـرده دریــهـای رژیـم بـیداد آن سگ مزبله، دشنام به زینب می داد بی محابا بـخـروشــیدم و فـریـاد زدم مشت ها را گره کردم، به عدو داد زدم سـخن از صـید گرفـتار، به صـیّاد زدم گفتم ای بی سرو پا، ظلم و عداوت تا کِی؟ دشـمـنی بـا عـلی و اهــل ولـایـت تا کِی؟ ای یزید ای پسر هرزه و مجهول نسب خیره سر، دیو سیَر، فاقد ایمان و ادب این منم، شیرزن صحنۀ نهضت، زینب لب گـشایم به تــکلم، نگران خواهی شد لب فرو بند که رسوای جهان خواهی شد این چه بزمیست که آراسته ای با زر و زور؟! تا به کِی حق کُشی و غارت و احساس غرور؟ حـاکمـیـت ز خـداونـد بُـوَد، چــشــمـت کـور منبع جلوۀ خورشید، حسین است، حسین رهبر دولت جاوید، حسین است، حسین عجبا جمله نوامیس تو در پرده نهان دختر فاطمه در معرض نظّاره گران لعن و نفرین به تو ای بی شرف بی شرفان من کجا، کوفه کجا و بلَدِ شام کجا؟ دخت حیدر به کجا و ملأ عام کجا؟ ای یزید، ای سگ ولگرد سراپا نکبت ای که پیداست ز روی تو غبار ذلّت نیست در ذات تو یک ذره حیا و غیرت تو حسین کُشتی و بر ما اُسرا می تازی به کدامین پدر و مادر خود می نازی؟؟؟ زیـنب آن بـید نباشـد که بـلرزد از بــاد جایز اَر بود زنان را به خدا امر جـهاد خفه می ساختمت عنصر ترویج و فساد هرچه گویی تو بگو، یاوه سرای اُموی در عوض پاسخ دندان شکنی می شنوی الغرض باز بر آشفت همان جغد سیاه چوب در دست، به لبهای تو می کرد نگاه آتشی بر جگرم زد که خدا بود گواه ... تو ز لب سوختی و من ز جگر سوخته اَم سـوخـتن از فـدک فـاطـمه آمـوخـته اَم آخـر الـأمر یـزید از اُسـرا می ترسـید چو سراپای وجودش به عیان می لرزید لطـف حـق همـرهِ ما بـود بدون تردیـد عَلـمی را کـه أباالـفضل عـلمـداری کرد زینبت تا که رمق داشت، نگه داری کرد هرچه از طعنه و دشنام شنیدیم، گذشت زجرهایی که در این راه کشیدیم، گذشت ما به دنبال تو هرسو که دویدیم، گذشت خفقان لحظه به لحظه خفه می کرد مرا فاطمه گریـه کـنان بدرقـه می کـرد مرا صبر هم کرد در این راه، مرا همراهی تا دَهـم مـردم غـفـلـت زده را آگـاهی تـا ابـد زنده بمانَد خـط ثـارالـلهی در عزایت همه جا تعزیه داری کردم انـقلاب دگــری پایـه گـذاری کـردم حال این پرچم و این قافله، این اهل و عیال سرشماری مکن اما که بُوَد جای ملال دخترت خُفته به ویرانه، گرَت هست سؤال دخـتری را که شـباهـت به رخ مـادر داشـت خواهرت صورت او را به روی خاک گذاشت اربعین، شرح غم انگیز اسیران بلاست یادبودی ز حسین است و عزای شهداست اربعین، موسم همدردی دل با زهراست کـاش با سـوز دل زیـنب و آهِ سـجـاد همسفر بود دل و دیده و اشک خوشزاد ... https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
صلی‌الله‌علیه‌وآله صلی‌الله‌علیه‌وآله سلام‌الله‌علیه دست ابوسفیان کماکان در کمین است اما جواب دوستان در آستین است نسل سراب‌اند و نمی‌فهمند بی‌شک اینجا بیابان نیست، دریای یقین است این شهر «در» دارد نمی‌دانند آیا؟ آیا گمان کردند خاتم، بی‌نگین است؟ هر کس که از روی عناد اینجا بتازد قطعا جوابش با امیرالمؤمنین است... در پاسخ توهین محبت کرد عمری پیغمبر رحمت مرامش این‌چنین است امروز هم عالم اگر نامهربان شد او تا قیامت رحمة للعالمین است یا مصطفی! رفتی نبودی تا ببینی قوم نمک‌نشناس تو لبریز کینه‌ست تو بر گلو بوسه زدی، آن‌ها بریدند گفتند با خود، کشتن او حکم دین است او هم سرش مانند تو خاکستری شد آری تنور روضه‌هایش آتشین است ای کاش ما هم زائر شش‌گوشه بودیم امشب که زهرا زائر آن سرزمین است در چشم ما جاماندگان دنیا خرابه‌ست تا دختر جامانده ویرانه‌نشین است ما با رقیه عالمی داریم امسال در سینۀ ما آرزوی اربعین است https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها کاش می شد بنویسم که حلالم بکنید ننویسم رفقا فکر به حالم بکنید کاش آن روز که روزی مرا می دادند بیشتر تذکره ی کرببلا می دادند همه  رفتند و من از هجر تو هق هق کردم بخدا حضرت ارباب زغم دق کردم کاش همراه تمام رفقا می رفتم پابرهنه ز نجف کرببلا می رفتم خستگی در وسط راه چه لذت دارد زائرت در نظر فاطمه عزت دارد عاشق آن است که اسپند در آتش باشد هربلایی رسد از یار دچارش باشد جز غم عشق مگر غصه ی دیگر داریم قسمت این است که چون کوزه ترک برداریم در ازل با نفس عشق که بیدار شدیم ما به بین الحرمین تو گرفتار شدیم داغ داریم، نپرسید چرا تب داریم از ازل در دلمان روضه ی زینب داریم اربعین است ز افلاک نوا می آید کاروانی بسوی کرببلا می آید باز در کرببلا اهل حرم برگشته خواهری پیرشده با قد خم برگشته آب ارزان شده با مشک پرآب آمده است پاشو اصغر که به سوی تو رباب آمده است داشت با ناله میان همه او را می جست دختری گریه کنان قبر عمو را می جست آسمان  ناله زد و روضه به مشکل افتاد خواهری را همه دیدند ز محمل افتاد دارد از شام شب تار به او می گوید از غم کوچه و بازار به او می گوید آه از شام، دلم از غم بازار شکست حرمتم در وسط مجلس اغیار شکست خیزران و لب تو، آه سرم می سوزد کنج ویرانه، سه ساله، جگرم می سوزد وای از آن لحظه که شمر از ته گودال گذشت این چهل روز به ما مثل چهل سال گذشت https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها هم تو هستی مقابل چشمم هم غمت کرده دل به دل منزل آن‌چنانی که در تمامی عمر در کنار توأم چهل منزل بس‌که این روزها شکسته شدم کوفه نشناخت دختر علی‌ام خم شدم تا بُرنده‌تر شده‌ام همچنان ذوالفقار صیقلی‌ام سر تو شاهد است در کوفه خطبه‌ها خوانده‌ام به طرز علی همه دیدند در کمال و جمال می‌رسد دخترش به مرز علی سر تو شاهد است در کوفه جای تکبیر سنگ می‌آمد سنگ تکفیر اُمّتِ جَدَّت سوی ما بی‌درنگ می‌آمد وقت رفتن به گوش من گفتی سفر عشق سوختن دارد سفر عشق بی‌تو دشوار است چه کسی یار مثل من دارد دست بر سینه‌ام گذاشتی و صبر تعظیم کرد بر زینب شِکوِه را با وجود این همه داغ عشق تحریم کرد بر زینب https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها گریه کردن برای امشب یا، گریه کردن برای فردا ها هرچه دیدیم گریه بود، گذشت، مثل یک خواب، روز عاشورا می‌کشندم کجا، نمی‌دانم، بی‌تو با مرگ، با تو یا تنها تو بگو اشک هرچه که باشد، دشت را می‌کند کفن آیا؟ تو فراموش می‌شوی؟ هرگز! مثل یک جای زخم بر تن ما مانده‌ای یادگار روزی که، گریه می‌کرد قاسمان خدا چوب محمل شکستنی‌تر بود، یا سر من؟ فدای چشم شما می‌روم با غروب، وعده‌ی ما، اربعین وقت ظهر کرب‌وبلا https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم تو بر نی بودی و دیدی چه‌ها دیدم، چه‌ها کردم گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمی‌بردم ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم به یادم مانده آن روزی که می‌جستم تو را اما تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزه‌ها کردم تو را ای آشنایِ دل اگر نشناختم آن روز مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم به‌سان شمع، آبم کرد بانگ آب‌آب تو اگرچه تشنه بودم چشمه‌های چشم وا کردم میان خیمه‌های سوخته همچون دلم آن شب نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم شکسته جای مُهرت را، ز بی‌مهری به نی دیدم شکستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا کردم ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هوسم بود حج بیت الله قسمتم شد حریم شاه طوس نرسیدم به ساحل دریا آمدم در میان اقیانوس شرط توحید حبّ این آقاست وحده لا اله الّا هو دست ما را رها نخواهد کرد آن که گردیده ضامن آهو رسم آقای مهربان این است میهمان را بغل کند آرام پر کند کاسه های سائل را جلوی در همین که گفت سلام السلام ای رئوف تر ز همه باز راهم به خانه ات افتاد از جدا بودن از تو خسته شدم عوضم کن تو را به جان جواد تا که گفتم مسافر حرمم چقدر دل شکست یاد شما کوله باری سلام آوردم همه گفتند التماس دعا پای من را نبُر ز خانه ی خویش خوش، دل ما، به رفت و آمدهاست با اجازه ز صحن شاه نجف گنبدت شاهِ کل گنبدهاست حرف گنبد شد و شکست دلم از مدینه کسی خبر دارد آه از غربت امام حسن فاطمه این همه پسر دارد تو که از حال ما خبر داری کوهی از غصه و غمیم همه ای علمدار روضه های حسین نگران محرمیم همه به اسیری زینب کبری گره از کار نوکرت وا کن در سحرهای ماه ذیقعده اربعین مرا تو امضا کن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه من الازل علی است و الی الابد زهراست به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است طریقِ کرببلا هم که سفره داریِ اوست میان راه ببین که قدم قدم حسن است فقیرها همه در اربعین کریم شوند چه جای حیرت ما تا ابالکرم حسن است به روی تیرک این جاده‌ها به موکب‌ها نگاه کن که  ببینی به هر علَم حسن است پیاده‌ها به حرم می‌رسند و می‌فهمند کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله حسین نه به گمانم در این حرم حسن است از آن زمان که حسین از حسن شنید چه شد رفیق اشک حسین و قرین غم حسن است  از آن زمان که نشستند و حرفِ کوچه زدند به پیچ و تاب حسین و به قدِ خم حسن است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ندارد ابرِ اشکی را که ما داریم باران هم ندارد شورِ اشکِ دیده ‌ی ما را نمکدان هم به دنبال دوای درد خود جایی نمی گردیم که ای محبوب ما همواره درد از توست درمان هم تو چون پروردگاری و نه تنها امت اسلام که بر تو می کند تعظیم حتی نامسلمان هم تو آن دست کریمی که گره وا می کنی از خلق گره هایی که حتی وا نخواهد کرد دندان هم من از آیات فجر و مریم و اسراء فهمیدم که نازل شد برای روضه خواندن از تو قرآن هم رسید از راه ایام وصال و پای من لنگ است اگر لب تر کنی سوی تو آیم لَنگ لَنگان هم نجف تا کربلا راهِ رسیدن تا خداوند است خدایی که نخواهم یافت در حجِ فراوان هم دلِ مجنون نه در گلزار، در صحرا شود آرام ولی این روزها پس می زند ما را بیابان هم به انگور نجف محتاج تر از ما نخواهی یافت چه انگوری که مثلش را نمی یابند مستان هم عراقی ها به سمت بارگاهت راه افتادند دری بگشای ای بابِ کرامت سوی ایران هم مسیح از دور می آید کلیم از طور می آید شبیه مور می آید عصاکوبان سلیمان هم حرم محتاج زائر نیست وقتی مادرت باشد که زهرا میزبان کربلای توست، مهمان هم ضریحی در خراسان التیامِ زخمِ هجران است کمال عجز را بنگر که محرومیم از آن هم شکایت می کنم بر تو از این هجران طولانی از این دنیای تلخی که ندارد قصد پایان هم دلم سیر است از دنیا بگیر ای عشق جانم را مگر پایان بگیرد در زمان مرگ هجران هم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست خوابمان برده ست، در اینجا کسی هشیار نیست تو دعامان می کنی، ما بی محلی می کنیم هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست بی قراری از غم هجر تو کار عاشق است من که عاشق نیستم، وقتی که حالم زار نیست آخرش می میرم و رویت ندیده می روم ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست زحمتت دادم، برایت دردسر بودم ببخش در میان نوکرانت مثل من سربار نیست باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین توبه و بد قولی من که همین یکبار نیست من فقیر و رو سیاهم، بی نوایم، بی کسم هم نشینی کریمان با فقیران عار نیست این دل ویرانه را آباد کن یابن الحسن بهر این ویرانه دل غیر از شما معمار نیست دست من در محضرت خالیست می دانم ولی مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست من که سر تا پا گناهم، غیر گریه بر حسین مرهمی بر زخم های این دل بیمار نیست زینب و دروازه ی ساعات و یک شهر شلوغ یک مسلمان در میان این همه اغیار نیست بین بازار از روی ناقه صدا زد یا أخا جای خواهرهای تو در بین این بازار نیست مثل اینکه باز از زوار او جا مانده ام قسمتم کرب و بلا در اربعین انگار نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه اربعین آمد دلم را غم گرفت بهر زینب عالمی ماتم گرفت سوز اهل آسمان آید به گوش ناله ی صاحب زمان آید به گوش جان اهل بیت عصمت بر لب است کاروان سالار آنها زینب است جمله مستان سوی ساقی آمدند مست مست از جام باقی آمدند سینه ها آماج رگبار بلا جای زخم ریسمان بر دستها هوش از سر رفته و دل باخته جسم خود را بر زمین انداخته هر یکی در جستجوی تربتی بر لب هر یک کلامی، صحبتی قلبها پر شکوه از بیداد بود آشنای قبر ها سجاد بود رهبر زینب امام راستین حجت حق بود زین العابدین با کلامش عمه را مغموم کرد تا که قبر یار را معلوم کرد آمده همراه دخت بوتراب بر سر آن قبر کلثوم و رباب زخمهای این سفر سر باز کرد هر کسی درد دلی آغاز کرد زینب از م‍‍ژگان خود یاقوت ساخت داستان این سفر را باز گفت گفت ای سالار زینب السلام ماه شام تار زینب السلام بر تو پیغام سفر آورده ام از فتوحاتم خبر آورده ام کرد با من این مسیر عشق طی راس تو منزل به منزل روی نی معجرم نیلی شد و مویم سپید از غم دوری تو قدم خمید گر که دست رحمت و صبرت نبود زینبت در راه کوفه مرده بود ظلم دشمن تا که بی اندازه شد ماجراهای سقیفه تازه شد ریسمان بر گردن سجاد بود غربت بابا مرا در یاد بود دیدی از نی دست خواهر بسته بود؟ گوییا دستان حیدر بسته بود یاسها را جوهر نیلی زدند کودکان را یک به یک سیلی زدند از شماتت کردن دشمن مپرس از سه ساله دخترت از من مپرس شد سرت یک نیمه شب مهمان او با وصالت بر لب آمد جان او مرد در ویرانه و من زنده ام بی رقیه آمدم شرمنده ام بارها از دوریت جان باختم بین مقتل من تو را دریافتم گر تو ای لب تشنه برداری سرت حال نشناسی دگر این خواهرت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هر خیمه، هر حصن حصین را دوست دارم مرثیه خوانی وزین را دوست دارم سینه زنان نکته بین را دوست دارم اشک بصیرت آفرین را دوست دارم کرببلا رفتن فقط اینگونه زیباست این راهپیمایی نشان عزت ماست هیهات من الذله مخصوص همین جاست دم پاره‌های آتشین را دوست دارم من از نجف تا کربلا هر دم بگویم سینه سپر کرده سپس محکم بگویم می‌‌آیم اصلا به همه عالم بگویم نسل امیرالمومنین را دوست دارم دستان او رحمان و چشمانش رحیم است و یطعمون… یعنی آقایم کریم است این راه مصداق صراط المستقیم است تفسیر آیات مبین را دوست دارم شرمنده‌ام از محضرش، رویم سیاه است این دل فقط تنها به فکر سرپناه است زخم نشسته به کف پایم گواه است هر درد را، نه درد دین را دوست دارم چشمم به خاکش آشنا باشد همیشه در منظرم تنها خدا باشد همیشه مهرم که مهر کربلا باشد همیشه زخم نشسته بر جبین را دوست دارم در هیئتی پای پیاده بی اراده موکب موکب مست گشتم بین جاده چای عراقی... تازه دم ... با طعم باده این روز‌های دلنشین را دوست دارم از زندگی از مال دنیا دل بریدم با گوش جان هل من معینش را شنیدم با انتخاب فاطمه اینجا رسیدم این اعتقاد و این یقین را دوست دارم نه مسجد و نه معبد و دیر و کنشت است از قیمت این خاک، شاعر کم نوشته ست من شک ندارم کربلا فوق بهشت است هر گوشه از این سرزمین را دوست دارم باب الحوائج، مادرش ما را فراخواند به دیدن گلدسته و گنبد طلا خواند سینه زنان دست، سقا را جدا خواند من دعوت ام البنین را دوست دارم تحریر ملاباسم از غصه خبر داد به روضه‌های شیعه سوز بیشتر داد با شیعتی مهما شربتم …نوحه سر داد از کودکی‌ام این طنین را دوست دارم قطعا گره خورده به روضه سرنوشتم از آب و خاک کربلا باشد سرشتم با اشک چشمم به گذرنامه نوشتم من کربلای اربعین را دوست دارم وقتی که من جان می‌دهم آقا می‌آید؟ خیلی به او بد کرده ام اما می‌آید؟ من التماسش کرده‌ام آیا می‌آید؟ آن لحظه‌های واپسین را دوست دارم شعر بدون روضه معنایی ندارد مدحیه بی مرثیه زیبایی ندارد چشم بدون گریه کارآیی ندارد چشمان با گریه عجین را دوست دارم دنیای غم دریای غصه کوه دردم حالا که میل روضۀ مکشوف کردم باید که از گودال زنده برنگردم تصمیم‌های اینچنین را دوست دارم یارب و یارب در ته گودال می‌گفت با صورتی خونین، لبی پامال می‌گفت در عشق بازی با خدا خوشحال می‌گفت این نیزه‌های در کمین را دوست دارم طعنه به دام آن همه صیاد می‌زد کرب و بلا از صبر او فریاد می‌زد با حنجر در زیر چکمه داد می‌زد نذر تو این حال غمین را دوست دارم گودال را از لوث نیزه پاک کردند یک بوریا بر پیکری صد چاک کردند آخر دهاتی‌ها تنش را خاک کردند پس مردم روستانشین را دوست دارم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها زینب رسید کشته بی سر قیام کن باز از رگ بریده به خواهر سلام کن یک اربعین که حرمت من را نداشتند تو الاقل به پیری من احترام کن   آغوش تو قرار دلم بود از آن نخست دستی برآر و صبر مرا مستدام کن  «من خون گرم خویش حلال تو کرده ام خواهی به شیشه افکن و خواهی به جام کن» نیمی ز جان گرفته ای از من در آن غروب برخیز و کار نیمه خود را تمام کن   جان داده ام ولی نخ معجر نداده ام  برخیز و یک نظر به رخ نیل فام کن سایه ندیده سایه او را بلند شو  خورشید را برای ربابت حرام کن  از حرمله نمی گذرم که به خنده گفت هان ای رباب بر سر طفلت سلام کن مرهم شدم برای همه مانده ام خودم برخیز و زخمهای مرا التیام کن هر گز نشد به اشک تو راضی شوم ولی اینبار گریه بر من و بازار شام کن @poem_ahl