eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
197 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ندارد ابرِ اشکی را که ما داریم باران هم ندارد شورِ اشکِ دیده ‌ی ما را نمکدان هم به دنبال دوای درد خود جایی نمی گردیم که ای محبوب ما همواره درد از توست درمان هم تو چون پروردگاری و نه تنها امت اسلام که بر تو می کند تعظیم حتی نامسلمان هم تو آن دست کریمی که گره وا می کنی از خلق گره هایی که حتی وا نخواهد کرد دندان هم من از آیات فجر و مریم و اسراء فهمیدم که نازل شد برای روضه خواندن از تو قرآن هم رسید از راه ایام وصال و پای من لنگ است اگر لب تر کنی سوی تو آیم لَنگ لَنگان هم نجف تا کربلا راهِ رسیدن تا خداوند است خدایی که نخواهم یافت در حجِ فراوان هم دلِ مجنون نه در گلزار، در صحرا شود آرام ولی این روزها پس می زند ما را بیابان هم به انگور نجف محتاج تر از ما نخواهی یافت چه انگوری که مثلش را نمی یابند مستان هم عراقی ها به سمت بارگاهت راه افتادند دری بگشای ای بابِ کرامت سوی ایران هم مسیح از دور می آید کلیم از طور می آید شبیه مور می آید عصاکوبان سلیمان هم حرم محتاج زائر نیست وقتی مادرت باشد که زهرا میزبان کربلای توست، مهمان هم ضریحی در خراسان التیامِ زخمِ هجران است کمال عجز را بنگر که محرومیم از آن هم شکایت می کنم بر تو از این هجران طولانی از این دنیای تلخی که ندارد قصد پایان هم دلم سیر است از دنیا بگیر ای عشق جانم را مگر پایان بگیرد در زمان مرگ هجران هم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه این دل شده مؤمن به علیّاً ولی اللّه طاهر شده باطن به علیّاً ولی اللّه ممنون پدر مادر خویشم که درونم مؤمن شده هر ژن به علیّاً ولی اللّه بیچاره و بدبخت و ذلیل است به قرآن هرکس شده خائن به علیّاً ولی اللّه اصلاح شد و سمت علی شد متمایل هر نامتقارن به علیّاً ولی اللّه خوردند محک اول خلقت شب قالوا انس و ملک و جن به علیّاً ولی اللّه ذوق است ولی معتقدم اینکه فرو ریخت ایوان مدائن به علیّاً ولی اللّه ایرانیم و معتقدم ضامن آهو ما را شده ضامن به علیّاً ولی اللّه هنگام نماز است ببینید که برخاست فریادِ مؤذّن به علیّاً ولی اللّه @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها قلب شکسته ی من بوی خدا گرفته چشمان پر گناهم حال بکا گرفته میخانه گشته باز و بتخانه گشت بسته آری دلم هوای میخانه را گرفته گم کرده راه بودم او راه را نشان داد بیهوده نیست صوتم سوز دعا گرفته من کور گشته بودم در شهوت و تباهی مولا برای عبدش گویا عصا گرفته شب های ماه رحمت تا این که آمد از راه حال و هوای این دل بوی رضا گرفته هر چند پیش اویم اما به کس نگفتم این دل فقط هوای ایوان طلا گرفته بابای من علی و زهراست مادر من حق با نوای حیدر دست مرا گرفته من عاشق حسینم بیچاره ی حسینم با گریه بر غم او قلبم شفا گرفته می سوزم از فراق و هجران کربلایش با یاد اوست تنها این دل صفا گرفته از روی تل به سختی زینب نظاره می کرد گیسوی دلبرش را یک بی حیا گرفته رو کرد بر مدینه زینب به مادرش گفت بنگر سر حسینت بر نیزه جا گرفته @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها رنگ از چهره پریده است، خودت می‌دانی عرق شرم چکیده است، خودت می‌دانی پشت این خانه گدا آمده و با گریه دست یاری طلبیده است، خودت می‌دانی تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست از شما قهر بعید است؛ خودت می‌دانی مهربانی و به جز لطف تو این قدر کسی بار ما را نخریده است، خودت می‌دانی هر کجا گفت زلیخا پی یوسف هستم طعنه و خنده شنیده است، خودت می‌دانی به غریبی تو سوگند، دل در به درم از همه جز تو بریده است، خودت می‌دانی عمر من رفت، فقط چند صباحی مانده آخر کار رسیده است، خودت می‌دانی سگ دربار خراسان شده‌ام تا شاید بر سر من بکشی دست، خودت می‌دانی مجلس روضه به پا گشته، بیا که بانی مادری زار و خمیده است، خودت می‌دانی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بر در میخانه ات تا قفل هجران می خورد این جگر از دوریت خونِ دو چندان می خورد برگ من خشک است، اما ریشه ام خشکیده نیست باز دست باغبان بر خاک گلدان می خورد بر دلم افتاده که آلوده ها را می خری چونکه بر چشمان خشکم آب باران می خورد می شناسم من تو را، حتی اگر طغیان کنم... آخرش عفوت به امواج گناهان می خورد پشت در معطل شدم تا آنکه فهمیدم خدا راه تو بر خانه‌ی شب زنده داران می خورد من که گفتم می زنی اما بغل کردی مرا گفتی این چهره به یک عبد پشیمان می خورد قیل و قالم را نبین! دق می کنم طردم کنی طفل اگر بی کس شود از این و از آن می خورد من لباسی پاره ام که بوی یوسف می دهم ریشه‌ی پیراهن یوسف به کنعان می خورد هیچ موقع، من دلم شور جدایی را نزد غصه ام را چون خودِ شاه خراسان می خورد کربلا که هست دنیا می شود مثل بهشت کربلا که نیست این عالم به زندان می خورد خوش بحال هر که شد در روضه ها مست حسین خوش بحال هر که دور سفره اش نان می خورد بین خورجین سر زده آمد سری بین تنور پس کجای این سر زخمی به مهمان می خورد موی او آتش گرفت و دید زهرا مادرش هُرم آتش روی آن لبهای عطشان می خورد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه در گنهکاری ز بس مشهور هستم هر کجایی می روم مقهور هستم طعنه ی مردم به من، دردی ندارد درد من این است از تو دور هستم بال پرواز مرا غفلت شکسته در حصار جهل خود محصور هستم غافل از سرمایه ی عمرم که طی شد در سراشیبی تند گور هستم معصیت های زیادم را ندیدم بر عبادات کمم مغرور هستم ذره ای سختی صدایم را درآورد این همه نعمت، ولی من کور هستم حق من عریانی و بی آبرویی است با بزرگی خودت مستور هستم سرپرستم باش در بازار دنیا کودکی ناپخته و محجور هستم سائلم، دور و بر باب الجوادم در شعاع انتشار نور هستم وقت جان کندن به دنبال رضایم مثل سلمانی نیشابور هستم خادم زوار اربابم حسینم از تبار فُطرس و منصور هستم دوست دارم روضه را، پس در قیامت با غم ارباب خود محشور هستم ساربان مزدش گرفت اما خدایا شاکی از وجدان آن مزدور هستم در نیامد خاتم از انگشت و می گفت: حلقه ات تنگ است پس مجبور هستم … @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها از سیه بختیم، حُسن عاقبت بیرون بکِش دست من را هم بگیر از معصیت بیرون بکِش آمدم تا که مرا هم واله و حیران کنی آخرش هم تو خودت باید مرا درمان کنی از گرفتاری و دردم باخبر باشی خوشم از رگ گردن به من نزدیکتر باشی خوشم آنکه عصیان کرده جای گریه خندیده منم! آنکه از غفلت صدای مرگ نشنیده منم! آنکه پای بندهء رسوای خود مانده تویی آنکه در این نیمه شب اسم مرا خوانده تویی دست و پا گیرم، کمک کن، دست من را ول نکن آبرو ریزم ولی من را بخر، دل دل نکن هر زمان که از گناهانم گریزان می شوم دست بر دامان سلطان خراسان می شوم گرچه من بیچاره ام، بدتر که باشم بهتر است کهف بیمار نجف، ایوان طلای حیدر است خوش بحال مرتضی کهف امانش فاطمه است گرچه صدها درد دارد، هم زبانش فاطمه است مرتضی این آخری ها سر به زانو می گرفت چونکه زهرا بین بستر از علی رو می گرفت عکس اگر آتش گرفته، قاب میخواهد چکار مادر پهلو شکسته، خواب میخواهد چکار آرزوی مرگ او خون بر دل محراب کرد ذره ذره درد بازو پیکرش را آب کرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه طعنه ی خلق مرا سخت اذیّت کرده بارها آینه از سنگ شکایت کرده به گدایی که در این کوچه محبّت نچشید چه کسی غیر تو این‌قَدر محبت کرده بهترین کیفیت سجده ی ما"سوختن" است هرکسی سوخت، بگو خوب عبادت کرده حکم دادند در این شهر به دیوانگی ام شهر بی عشق، مرا زود قضاوت کرده آنقدر گریه برای تو مرا بالا برد هرکسی بال مرا دید، حسادت کرده رمضان آمده و سفره ی رحمت پهن است بشتابید همه..، فاطمه دعوت کرده تا سحرگاه فقط گریه کن و داد بزن باخته هر که در این ماه غنیمت کرده تا علی واسطه شد..، بار گناهانم ریخت پدر خاک ز فرزند حمایت کرده چشم این عبد گنهکار به دستان رضاست آن رئوفی که ز یک صید ضمانت کرده "نام تو نان شب ماست اباعبدالله" نان ما از قِبَل نام تو برکت کرده روز محشر نبری نام مرا از یادت مادرت گفته مرا نیز شفاعت کرده پدرم آب نخورده است مگر که پس از آن به لب تشنه ی تو عرض ارادت کرده ته گودال نگاهت به حرم دوخته بود پیش چشم تو کسی قصد جسارت کرده با خداوند مناجات تو را قطع نمود چکمه ی شمر به لبهات اصابت کرده ته گودال به پیراهن تو رحم نشد هرکسی هرچه دلش خواسته، غارت کرده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه گر بنا نیست که نوبت به گدایان برسد چه نیازی که دگر این همه مهمان برسد؟ چند روز است که من پشت درم، رحم کنید یک نفر نیست به داد من گریان برسد؟! گاهگاهی به خودم گریه کنان می‌گویم کار و بار تو بنا نیست به سامان برسد آنکه یک شهر، در خانه به رویش بستند بهتر آن است که با حال پریشان برسد دامن لطف شما، قسمت هرکس نشود کاش این دست بر آن گوشه دامان برسد من برای همه‌ی شهر، حرم می‌گیرم بگذارید که پایم به خراسان برسد دوست دارم دم آخر که شهادت خواندم قبل رفتن به لبم ذکر «رضا جان» برسد یاد آقای خراسان، دو سه خط روضه بخوان و ثوابی هم اگر هست، به ریّان برسد: داشت میگفت: کمی آب ... که خنجر نگذاشت سخن حنجر خشکیده به پایان برسد ... فکر می‌کرد کسی، آن حرم پرده نشین نزد تو، گریه کنان ... پاره گریبان برسد؟! خواهرت رفت ولی موقع رفتن میگفت: یک نفر کاش به داد تن عریان برسد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه هرچه بد تا می کنم با من مدارا می کنی از سر لطف و کرم با بی حیا تا می کنی حاجتم را می دهی تا من تقاضا می کنم دردهایم را خودت فوراً مداوا می‌کنی پیش چشمان همه داری بزرگم می کنی آبرویت را دوباره خرج رسوا می کنی پرده پوشی می کنی و باز عصیان می کنم هر که بویی می برد فوراً تو حاشا می کنی صبح تا شب این همه بد می کنم اما شما کار خوبم را فقط در بوق و کرنا می کنی!!! سعی کردم تا گناهم را نبیند عابری غافل از اینکه مرا داری تماشا می کنی از جمودُ العینِ خود تا که شکایت می کنم خشکی این چشمه را هربار دریا می کنی یاد کن آلوده را یابن الحسن از باب لطف در قنوت نیمه شب با رب که نجوا می کنی… …یا زمانی که میان روضه های مادرت گریه بر درد و مصیبت های زهرا می کنی دوستان من همه کرب و بلا را دیده اند نوبت من که شده، امروز و فردا می کنی کربلا میخواهم آقا التماست می کنم گریه دارم می کنم… داری تماشا می کنی؟! آخرش هم ضامنم سلطان مشهد می شود بعد از آن برگ براتم را تو امضا می کنی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها از نحسی گناه بهایم عوض شده حال دعا و سوز و نوایم عوض شده خیلی دعا برای ظهورت نکرده ام یادت نبوده ام که دعایم عوض شده یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه معلوم می شود که خدایم عوض شده چشمی که خشک شد به امامش نمی رسد حالات چشمِ عقده گشایم عوض شده دیشب دعام کردی و بی خود نبوده که از صبح زود، حال و هوایم عوض شده تو رحمتی و با نظرت سوی نامه ام با فعل خیر، جرم و خطایم عوض شده آلوده ام قبول ولی بی پناه نه اصلا مگر امام رضایم عوض شده؟! خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت: در بستری و حال سرایم‌ عوض شده زهرا تمام قوّت جان منی، بخند با گریه ات زمانه برایم عوض شده دیشب عبام را رویت انداختم ولی دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه عاشق مشتاق تا آغوش هجران می رود پا برهنه در پی خارِ مغیلان می‌رود شب به شب سر به بیابانِ طلب بگذاشتم هر که عاشق می‌شود، شب‌ها بیابان می‌رود کوچه‌ای خوب‌ست که طی کردنش دردسر است میل دیوانه به استقبال طفلان می‌رود گردنِ معشوق می‌افتد گناه عاشقان گر زلیخا بد شود یوسف به زندان می‌رود بیشتر مهر پدر را می‌کند معطوف خویش طفل در نزد پدر هر وقت گریان می‌رود گر از اینجا سردرآوردیم ما کار تو بود گلّه هر جا می‌رود با میل چوپان می‌رود سفرۀ مهمان ندیده نیست در شأن کریم اوّل ابراهیمِ ما دنبال مهمان می‌رود گیسوی معشوق را با خون دل باید گرفت آنچه آسان می‌رسد از راه آسان می‌رود دردِ عالم را در خانه مداوا می‌کند هر زمان که پرچمش استان به استان می‌رود من تو را با قیمت جانم بدست آورده‌ام هر کجا اسم تو می‌آید زِ تن جان می‌رود آبروی فاطمه ما را کنارت راه داد طفل بازیگوش با مادر دبستان می‌رود من دوباره گیر کردم ضامن آهو کجاست من دلم تا گیر می‌افتد خراسان می‌رود معجزه یعنی همینکه در میان خانه‌ات هر که گریان می‌شود تا خانه خندان می‌رود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه شکسته اند قلم ها و بسته اند دهان ها نشسته اند قدم ها و خسته اند توان ها نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن چه ساکنند زمان ها، چه الکنند زبان ها چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است که شرح عمر کمت نیست در توان بیان ها کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث نشسته داغ عظیمی میان سینه ی آنها کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو کشیده خط سیاهی به دور خط و نشان ها یکی ست لطف و عتابت هر آن که دور شد از تو چشیده است بلاها و دیده است زیان ها تویی که مرجع حل المسائل است نگاهت به ما نگاه بیانداز در هجوم گمان ها همیشه قصه‌ی تو میخورد گریز به گودال درست لحظه ی آخر بریده است امان ها رضا شده ست علی اکبر و شدی تو حسینش عوض شده ست فقط جای پیرها و جوان ها دوباره راهی مشهد شدیم و توشه ی ما شد پر از عریضه ی حاجت شبیه نامه رسان ها غریب زاده! قریبِ به اتفاق سپردند که حاجت از تو بخواهیم ای امام جوان ها! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟ از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟ پاک کردی عرق شرم ز پیشانی مست پس روا نیست من اینگونه پریشان باشم کیمیا خاک کف پای غلامان شماست کیمیایی بده تا جابر حیّان باشم نمی از چشمه ی توحید مفضّل کافی ست تا به چشمان تو یک عمر مسلمان باشم غم حدیثی ست که در چشم تو جریان دارد باید از حادثه ی چشم تو گریان باشم جای این بیت برایت حرمی می سازم تا در آیینه ی ایوان تو حیران باشم حرف آیینه و ایوان شد و دلتنگ شدم کاش می شد حرم شاه خراسان باشم «صبح صادق ندمد، تا شب یلدا نرود» کاش در صبح ظهور آینه گردان باشم @poem_ahl