eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
379 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا 🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
ذکر هوالمعشوق هنگام سحر داریم ما از دولت عشق است اذکارى اگر داریم ما هر کس که با ما می نشیند زود عاشق می شود خیلى براى این محلّه دردسر داریم ما پیراهن ما نیز درمان می کند یعقوب را از کوچه ی یوسف هر از گاهى گذر داریم ما در عشق از اول براى سوختن آماده ایم یعنى در آغازش ز پایانش خبر داریم ما یک روز خاکستر شدن را یاد می گیریم، چون شب تا سحر پروانه را زیر نظر داریم ما ما سوختن را در میان گریه کردن یافتیم در آب می سوزیم، از بس که هنر داریم ما رنجی که ما داریم هنگام فقیری گنج ماست پس یک سر و گردن ز مردم بیشتر داریم ما خوب است سائل در گدایى خویشتن دارى کند اینجا ولى از خویشتن دارى حذر داریم ما حالا که اجر گریه از اجر شهادت بهتر است بالاتر از خون گلو، خون جگر داریم ما بار سفر را بسته ایم و باز راه افتاده ایم ماه صفر که می رسد میل سفر داریم ما داریم در این جاده جبریل مقرب می شویم پاى پر از تاول به جاى بال و پر داریم ما @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها بار ما را نخریدن به اصرار کشید لطف او جنس مرا سوی خریدار کشید جگرم آب شد و ریخت که خاموش شدیم چقدر سوختنت از جگرم کار کشید روی دیوار تو اعلامیه اش را بزند آن که بین من و تو این همه دیوار کشید وقت برگشت ز کوی تو دلم جا می ماند چقدر این دلم از دست من آزار کشید کاش میشد بنویسند به پرونده ی من خجلتی را که زلیخا سر بازار کشید مال جامانده همان شان حرم را دارد دست آنکه ز کف پای کسی خار کشید به خدا بیشتر از داشته ها می ارزد احتیاجی که مرا تا دم دربار کشید باید از خیر مداواش گذشت و جان داد به طبیبی که خودش را سوی بیمار کشید عالمی را ببرد زیر پر منت خویش آن که یکبار فقط منت دلدار کشید ما گنه کار ولی مال رضاییم هنوز چون که بیش از دگران ناز گنه کار کشید اشتباهات من افتاد همه گردن او زحمت آبروی ریخته را یار کشید تیر از هر طرفی خورد ولی آه نگفت مرتضی هرچه کشید از نوک مسمار کشید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها بی سحر آدم از تو بی خبر است که خبرهای تازه در سحر است آسمان هم بدون تو قفس است سقفش اما کمی بلندتر است دل عارف اواخر عمرش اگر عاشق نشد همه ش ضرر است خرج این آستان اگر نشود آبروی زیاد دردسر است من بلد نیستم که در نزنم در زدن کار طفل پشت در است پربگیرم چه فایده دارد؟! مثل پروانه سوختن هنر است اینکه میریزمش به دامن تو اشک من نیست پاره جگر است گاه در کاظمین، گاه نجف دل عاشق همیشه دربدر است خاک گورش کنید خاک مرا گر نباشد ابوتراب پرست چشم عشاق چون دهانه مشک از فراق کسی همیشه تر است خواب راحت نکرده ام یک شب شاهد کوچه گردی ام قمر است خوش به احوال کشتگان فراق اجر هجر از وصال بیشتر است آه یعقوب را خلیل نداشت هجر از ذبح سینه سوزتر است مثل پروانه در طواف تو شد هر که فهمید کعبه از حجر است آنکه با نان خشک میسازد چه نیازش به لطف سیم و زر است آه، اصلا بهم نمیایند سینه وقتی کنار میخ در است در خانه اگر که گیر کند باز یا بسته، هردو دردسر است @poem_ahl
همه ش براى خودت، آبرو به ما ندهید غذا زیادتر از جنبه ی گدا ندهید به درد عشق رسیدن دو سوم قرب است هزار درد که دادید، پس دوا ندهید میان درد، دواى مرا قرار بده که زندگى نمی ارزد اگر بلا ندهید محل گذاشتى و بى محلى ات کردیم از این به بعد بیایید رو به ما ندهید به سینه ی من محتاج دست رد بزنید ولى حواله ی من را به ناکجا ندهید نداشتن، برکت داشت ضایعش کردیم از این به بعد به نااهل فقر را ندهید مرا به دردسر انداخت بى خدا بودن به عبد، غیر خدا را، تو را خدا ندهید براى سوخته فرقى نمی کند اصلاً که آخرش بدهیدش جواب یا ندهید چو طفل سر به هوا شد، دواش تنبیه است به من که سر به هوایم دو شب غذا ندهید سگ حرم به زبان آمد و مرا فهماند نمی شود که بمالیم پوزه، جا ندهید در اختیار کسى نیست گریه، دست شماست نمی دهند به ما گریه تا شما ندهید جهنم است بهشتى که آتشم نزند به جان فاطمه از این بهشت ها ندهید بیاید نامه ی ما را نخوانده پاره کنید بیاید نامه ی ما را به مرتضى ندهید اگر بناى تو این است عده اى نروند از این به بعد به ما نیز کربلا ندهید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه قبل از قدم برداشتن در راه هجرانش باید رفاقت کرد با خار بیابانش هجران کشیدن به امید وصل می ارزد گر اولش تلخ ست شیرین است پایانش هر کس که عاشق نیست پس اصلا چرا زنده ست یا چه جوابى می دهد فردا به وجدانش خاکستر پروانه اى را دیدم و گفتم هر کس که عاشق می شود این است تاوانش آن کوچه اى که یار ما از آن گذر کرده ست عشاق منت می کشند از سنگ طفلانش من که چهل سال است روى خاک می خوابم حیف است نگذارم سرم را روى دامانش این شمع ها که بر تن پروانه می گریند زنده نمی مانند تا شام غریبانش اشک جوانى بهترین سرمایه ی پیرى ست خوب است باشد آدمى فکر زمستانش در وقت مردن رو به قبله می شود هر کس من وقت مرگم می شوم رو به خیابانش در اصل بنده بودنش را جار خواهد زد عبدى که سجده می کند اول به ایوانش باران که آمد بعد از آن خیرات می بارد خیر کسى را خواستى اول بگریانش سنگینى زنجیر بر گردن نمی گیرد از گریه هر که خیس می گردد گریبانش من سال ها در گیسوى تو سیر می کردم سیرى که خیل عارفان خواندند عرفانش وقتى دلم را دست چشمان تو می دادم باور نمی کردم بیندازى به زندانش یک شب در آغوشت نباشم خشک خواهم شد پژمرده می گردد گلى که نیست گلدانش آن که لبش را از ضریحت برنمی دارد صدها گره وا می کند از کار، دندانش گفتم همه هستند شاید جاى من هم هست من هم یکى از این کبوترهاى مهمانش شکر خدا اینجا کریمان سلطنت دارند دنیا به ایران نازد و ایران به سلطانش سیرش دو چندان و سلوکش هم دو چندان است هر کس که از قم می رود سمت خراسانش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه عاشق مشتاق تا آغوش هجران می رود پا برهنه در پی خارِ مغیلان می‌رود شب به شب سر به بیابانِ طلب بگذاشتم هر که عاشق می‌شود، شب‌ها بیابان می‌رود کوچه‌ای خوب‌ست که طی کردنش دردسر است میل دیوانه به استقبال طفلان می‌رود گردنِ معشوق می‌افتد گناه عاشقان گر زلیخا بد شود یوسف به زندان می‌رود بیشتر مهر پدر را می‌کند معطوف خویش طفل در نزد پدر هر وقت گریان می‌رود گر از اینجا سردرآوردیم ما کار تو بود گلّه هر جا می‌رود با میل چوپان می‌رود سفرۀ مهمان ندیده نیست در شأن کریم اوّل ابراهیمِ ما دنبال مهمان می‌رود گیسوی معشوق را با خون دل باید گرفت آنچه آسان می‌رسد از راه آسان می‌رود دردِ عالم را در خانه مداوا می‌کند هر زمان که پرچمش استان به استان می‌رود من تو را با قیمت جانم بدست آورده‌ام هر کجا اسم تو می‌آید زِ تن جان می‌رود آبروی فاطمه ما را کنارت راه داد طفل بازیگوش با مادر دبستان می‌رود من دوباره گیر کردم ضامن آهو کجاست من دلم تا گیر می‌افتد خراسان می‌رود معجزه یعنی همینکه در میان خانه‌ات هر که گریان می‌شود تا خانه خندان می‌رود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه عشق را در سحر نگاه کنید ذکر خود را اِله اِله کنید گاه تصویر ماه در چاه است دل ما را محیطِ ماه کنید عاشقان را بنا نبود اصلاً این همه سال زابراه کنید سر عاشق شدن فلک شده ام نکند مثل من گناه کنید اگر عاشق شدید یک روزی بنشینید و آه آه کنید عاشقان را بعید می دانم بتوانید سر به راه کنید هیچ دنبال عاشقی نروید حال و روز مرا نگاه کنید برده آورده اند تا بخرند سر و روی مرا سیاه کنید اشتباهاً مرا پذیرفتند پس بیایید اشتباه کنید بنویسید خویش را سائل بعد از آن کار پادشاه کنید بدنم را شبی که من مُردم لحظه ای رو به قتلگاه کنید کفنم را در آورید و سپس گریه بر بوریای شاه کنید در دهانم همین که تربت رفت بنشینید و آه آه کنید شب بی گریه من نمی خواهم بعدِ مُردن کفن نمی خواهم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها بهترین فیض را به من دادند به سوالم جواب لن دادند عاشقان وصال تو اول به مکافاتِ عشق تن دادند روز، تحصیل ساختن کردم شب که شد درس سوختن دادند هجر تلخ است، از همین تلخی ست خواب شیرین به کوهکن دادند یوسف من! به دست این یعقوب جاى پیراهنت کفن دادند عاشقان وقت خمسِ دل دادن پنج پنجم به پنج تن دادند ما که آواره‌ایم و دربدریم اشتباهاً به ما وطن دادند ما مرتب اگر چه در نزدیم این کریمان مرتباً دادند به همه زر ولى به من کشکول از همه بیشتر به من دادند کربلاى حسین رفتن را از سرسفرۀ حسن دادند بچه‌ها راحتند با عمه کار را دست شیرزن دادند چادر پاره را به نیزه زدند نیزه‌اى هم به پیرهن دادند کربلا می‌برد مرا؟...دیدم به سوالم جواب لن دادند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند از هر دو تا نگار یکی ناز می‌کند عشاق روزگار یکی در میان خوشند نانی که می‌پزند به همسایه می‌رسد این خانواده با خوشی دیگران خوشند این سفره دارها که شدم میهمان شان بعد از بیا, برو ست, ولی با بمان خوشند ما می‌خوریم و اهل کرم شکر میکنند با این حساب بیشتر از میهمان خوشند جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده عشاق با معامله‌های گران خوشند با اخم خویش راه فرار مرا ببند صیاد اگر علی ست همه با کمان خوشند در نقطه نقطه دل شیعه حرم زدند بر بام خانه مشعل دارالکرم زدند وقتی دخیل‌ها گره این درند و بس این خانواده نیز گداپرورند و بس اینان که سنگ را به نظر فضه میکنند از کودکی قبیله‌ی شان زرگرند و بس در آستان شمع که طور مقدس ست پروانه‌ها همیشه مقرب ترند و بس دل دادن و ندادن ما دست ما نبود اینان به شیوه‌ی خودشان دل برند و بس بگذار بشکنند دلم را یکی یکی اینجا فقط شکسته دلی میخرند و بس ارباب زاده‌ها همه ارباب میشوند چون بنده زاده‌ها که همه نوکرند و بس این خانواده ای که مرا صید کرده اند حالا اسیر زلف علی اکبرند و بس وقتی میان کوچه ما راه می‌رود یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس ای بهترین؛ یگانه‌ترین آفریده ها پیغمبر تمام پیمبر ندیده ها بیدار بود از سر شب تا سحر, پدر می زد صدات با همه جای جگر, پدر آهویی و به دام تو افتاده است شیر عمه اسیر توست, ولی بیشتر, پدر لیلا زیاد محضر آن دو نمی‌رسید تا خوب ارتزاق کند از پسر, پدر خیلی نیاز داشت زبان واکنی علی خیلی نیاز داشت بگویی: پدر, پدر تو یوسفی و دور مشو از مقابلش وابسته است بر روی تو آنقدر پدر پیش پدر رسیدی اگر قد بلند کن در آرزوی سرو رشید است هر پدر ای مظهر صفات نبی؛ هیچ کس به تو این قدر احترام نکرده مگر پدر به به, به این مقام که پایین پا پسر به به, به این مقام که بالای سر پدر از بس نشسته موی تو را شانه کرده است حالا دلش به گیسوی تو خانه کرده است حاضر شدم برای اویس قرن شدن شهر مدینه رفتن و دور از وطن شدن حاضر شدم برای “تو” ازخویش بگذرم دیگر مرا بس ست گرفتار “من” شدن ما را که نیست جرات پیشت نشستن و با ابروی کشیده‌ی تو تن به تن شدن لب‌های تو همین که به خود آب میزند نزدیک می‌شود به عقیق یمن شدن میل رسول دیدن تو چاره ش آینه ست پس واجب است محو درین خویشتن شدن تنها تو می‌توانی ازین کارهاکنی ابن الحسین بودن و ابن الحسن شدن ما هر دوتا برای دوتا کارآمدیم من عبد تو شدن, و تو هم رب من شدن دل آن زمان که خانه مهر تو می‌شود اقرار می‌کند به بهشت عدن شدن ای خاک پای مرکب تو کیمیای من جنت برای مردم و خاکت برای من وقتی که نیست خاک رهت, سر برای چه؟ وقتی که نیست در حرمت, پر برای چه؟ اهل کرم مقابل در ایستاده اند با این وجود پس, زدن در برای چه؟ وقتی تو سفره حسنی پهن کرده ای پس سرزدن به سفره دیگر برای چه؟ گر تو ادامه علی کوفه نیستی پس آمده ست این همه لشگر برای چه؟ ای خاک بر سر همه, تاج سرم شکست افتاده زیر پا علی اکبر برای چه؟ مغرب نیامده ست هنوز ای موذنم بالای نیزه رفته ای آخر برای چه؟ ما سعی می‌کنیم ولی یک عبا کم ست اصلاً شدی تو چند برابر برای چه؟ عمه اگر برای من و تو نیامده ست پس دست برده است به معجر برای چه؟ ای سایه تو بر سر عمه, بلند شو به احترام معجر عمه بلند شو @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه اگر عاشق نشدم خشك و ترم را بشكن پس گرفتم جگرم را، كمرم را بشكن اگر از چشمه‌ی اين خانه نخوردم آبی بعد از آن سبز شدم، برگ و برم را بشكن اگر از كوچه‌ی معشوق عبورم دادند من اگر كه نشِكستم، تو سرم را بشكن چند وقتيست كه در پيش تو سرسنگينم با دوتا قطره، غرور جگرم را بشكن آنقدر گريه نكردم دلِ من قفل شده يك شب جمعه بيا قفل حرم را بشكن دستِ من آبرويم را به در خلق تو برد به تلافيش تو دست دگرم را بشكن تو كه تا پشتِ درِ قلعه‌ی من آمده‌ای لطف كن دست بينداز درم را بشكن نامه دادم به تو ديروز جوابش نرسيد آه كمتر دل اين نامه برم را بشكن من نشان ميدهمت بيشتر از آينه ات تو فقط سنگ بزن بيشترم را بشكن پاي بيرون بنه پيشاني من سجده کند بعد از آن مهر نماز سحرم را بشكن اگر از بام تو پرواز كنم ميميرم پس بيا زود بزن بال و پرم را بشكن ماه هم بعد اباالفضل ندارد لطفی پس شبِ چهاردهم هم قمرم را بشكن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلک عشاق، غیر خلوت نیست خلوت ماست روضه، جلوت نیست ما همینجا توجه محضیم احتیاجى به کنج عزلت نیست همه هستند، انبیا حتى مجلس آفتاب خلوت نیست لحظه اى اشک، لحظه اى شکریم نعمتى قد شکر نعمت نیست ما همه قنبریم، یک نفریم جمع ما وحدت است، کثرت نیست گریه اى جمع کن که باید رفت وقت خیلى کم است، فرصت نیست دل به صحرا زدن تلاش من است این جهان جاى استراحت نیست آه و افسوس میخورد هر شب آنکه سفره نشین هیئت نیست علت رحمت خدا گریه ست هر کجا گریه نیست، رحمت نیست هر که ناراحت از فراق نشد در لیالى قبر راحت نیست خون دل جاى خون تن دادیم شأن گریه کم از شهادت نیست گنج نابرده رنجمان بخشید لطف زهرا به شرط خدمت نیست در عبادت عبودیت باید طاعتى بهتر از اطاعت نیست ما تو را بین خواب هم دیدیم خواب عشاق خواب غفلت نیست جنت آنجاست که شما هستید جنت بى شما که جنت نیست همه سرمایه دار حب توایم گنجى اندازه ى محبت نیست عزت بى تو را نمیخواهیم عزت بى تو غیر ذلت نیست حرف تو حجت است و غیر از تو هیچکس بر ائمه حجت نیست تو اگر خانه دار این بیتى خانه دارى کم از نبوت نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه نسوزد تا که دل، چشمی به عالم تر نمی‌گردد نبارد تا که ابری، نخل بارآور نمی‌گردد نشان خاتمیت قابلیت هست انسان را ولیکن هر یتیم مکه، پیغمبر نمی‌گردد اگر بارد زِ ابر آسمان هر روز و شب باران لیاقت گر نباشد قطره‌ای گوهر نمی‌گردد زِ هر ساقی مکن خواهش که می در ساقرت ریزد که هر ساقی به عالم ساقی کوثر نمی‌گردد به عالم گر تهی دستی به درگاه رضا رو کُن کز این در هیچ کس با دست خالی برنمی‌گردد میسر گر نشد لطفش برو خود را ملامت کن که کم لطفی زِ اولاد علی باور نمیگردد کسی که ضامن آهو شود وقت گرفتاری یقینا زائرش بی بهره از این در نمی‌گردد @poem_ahl