eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
271 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند به «چه مقدار به زائر بدهم» فکر کند از شما خواستن عشق است ضرر خواهد کرد هر که در وقت گدایی به رقم فکر کند بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم دو قدم عشق بورزد، سه قدم فکر کند به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال- فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند به خودش...نه به کسانی که به یادش آمد چون که در آینه کاری حرم فکر کند موقع دست به سینه شدن و عرض سلام کربلایی شده هرکس به علم فکر کند چون که از باب جواد تو کسی داخل شد خنده دار است که دیگر به قسم فکر کند دیر وقتی ست که تا در حرمت دم بدهد جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند بهترین نوع زیارت شده اینکه امشب- هم کسی گریه کند پبش تو هم فکر کند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه جایی که میگیرند دست ناتوان را پیر زمین افتاده دارد آسمان را تطهیر شد هرکس که وا شد پایش اینجا دیدند مردم حکمت آب روان را سگ های اطراف حرم را میپذیرند تحویل میگیرند وقتی آهوان را یکبار می آیم سه دفعه او میاید یعنی که تضمین میدهد سود کلان را من از رفاقت با کریمان سود بردم هر موقعی رفتم خراسان سود بردم صدشکر برگ دعوتم داده همیشه پیش همه حیثیتم داده همیشه حج فقیران آمدم دارا شدم من محتاج بودم ثروتم داده همیشه مستانه گشتم صحن هارا فیض بردم جنت به جنت نعمتم داده همیشه طعم غذای حضرتی مانده به کامم آقا دراین صف نوبتم داده همیشه من پای این سفره غذا را دوست دارم ته مانده لطف رضا را دوست دارم سلمانی شهرش سلیمان شد در آخر از یمن او قبرش گلستان شد در آخر خیلی فلج آمد به اینجا راه افتاد خیلی مریض آمد که درمان شد درآخر یکبار آمد درحرم یکبار رو زد بی خانمان طوس سلطان شد در آخر وقتی که در پای ضریحش گریه کردیم جان دادن ما نیز آسان شد در آخر داریم کل خیرها را در کنارت دیدیم ما عرش خدارا در کنارت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه قبل از قدم برداشتن در راه هجرانش باید رفاقت کرد با خار بیابانش هجران کشیدن به امید وصل می ارزد گر اولش تلخ ست شیرین است پایانش هر کس که عاشق نیست پس اصلا چرا زنده ست یا چه جوابى می دهد فردا به وجدانش خاکستر پروانه اى را دیدم و گفتم هر کس که عاشق می شود این است تاوانش آن کوچه اى که یار ما از آن گذر کرده ست عشاق منت می کشند از سنگ طفلانش من که چهل سال است روى خاک می خوابم حیف است نگذارم سرم را روى دامانش این شمع ها که بر تن پروانه می گریند زنده نمی مانند تا شام غریبانش اشک جوانى بهترین سرمایه ی پیرى ست خوب است باشد آدمى فکر زمستانش در وقت مردن رو به قبله می شود هر کس من وقت مرگم می شوم رو به خیابانش در اصل بنده بودنش را جار خواهد زد عبدى که سجده می کند اول به ایوانش باران که آمد بعد از آن خیرات می بارد خیر کسى را خواستى اول بگریانش سنگینى زنجیر بر گردن نمی گیرد از گریه هر که خیس می گردد گریبانش من سال ها در گیسوى تو سیر می کردم سیرى که خیل عارفان خواندند عرفانش وقتى دلم را دست چشمان تو می دادم باور نمی کردم بیندازى به زندانش یک شب در آغوشت نباشم خشک خواهم شد پژمرده می گردد گلى که نیست گلدانش آن که لبش را از ضریحت برنمی دارد صدها گره وا می کند از کار، دندانش گفتم همه هستند شاید جاى من هم هست من هم یکى از این کبوترهاى مهمانش شکر خدا اینجا کریمان سلطنت دارند دنیا به ایران نازد و ایران به سلطانش سیرش دو چندان و سلوکش هم دو چندان است هر کس که از قم می رود سمت خراسانش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه قطعه های غزلم سوی حرم افتاده ست مثنوی در پی ارباب کرم افتاده ست بیت در بیت غزل پای علم افتاده ست مطلع شعر به دستان قلم افتاده ست بنویسم "دو بیتی" که دل آباد شود بعد از آن محرم این پنجره فولاد شود در دو بیتی بنویسید دلم تنگ شده ست و کمیت غزلم در حرمت لنگ شده ست بیت در بیت غزل پاره ای از سنگ شده ست باز بین غزل و قافیه ها جنگ شده ست در حریمت همه ی قافیه ها پر بارند «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند» در حریمت همه قافیه ها هوهو شد عالمی مست تماشای خم ابرو شد کار من درهم آن تاب و تب گیسو شد حرمت با مژه های غزلم جارو شد گرد و خاک حرمت سرمه چشمانم باد به فدای سرو جانت همه ی جانم باد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ماه ذی القعده و دلم امشب میلِ پرواز تا خدا دارد می روم سمت مقصدی روشن از مسیری که نور می بارد ماهِ احساس و شور این ماه است ماهِ فیض و سرور و مهمانی گاه حال و هوای قم داریم گاه شوقِ شبِ خراسانی یک دهه با کریمه مأنوسیم یک دهه با رئوف هم کاسه غرق لطف و کرامتِ عشقیم دائماً با زيارت خاصه اول ماه را روایت کن با احادیث و شعر و منظومه اهل قم را بشارتی باید.. مژده مژده رسیده معصومه شب میلاد دختر موسی آسمان هم دلش هوایی بود دامن نجمه غرق نور شده خاک از انوار او طلایی بود شد مدینه پر از شعف امشب تو بگو باز کوثر آورده ست نام او فاطمه ست پس حتما نجمه زهرای دیگر آورده ست با وقار و متین و عالمه است ارث زینب به او رسیده، بَلی.. در روایت نوشته اند او را راوی غصه ی غدیرِ علی هر که آورده نامه و حاجت.. ..پیش او، بی جواب و رَد نشده گفته موسی فدای او پدرش چون جوابش نمی شود نشده دختر و خواهر امام است این نورِ چشمی و عمه ی سادات مدح او بر نیامده از ما مدح او آمده به هر آیات آمد و آمد و رسید به قم از گل اَشکش آب قم شد شور قم نه ایران گرفت نور از او.. با حضورش درونِ بیت النور به چه صحن و چه مرقدی دارد به چه ایوان طلای زیبایی رو به رویش علی علی گویم یادِ ایوانْ طلای مولایی دورِ او پُر زِ عالِم و عابد دورِ او چون ستاره می بارد هر که رفته به صحن آئینه گفته که عطر حیدری دارد نام او فاطمه ست حق دارم شعر خود را سوی نجف بکشم تا بگیرم برات از خانوم باید اینجا دوباره صف بکشم ما همیشه رسیده ایم اینجا تا زِ دختر به مادرش برسیم قم شده شهر عش آل رسول تا به زهرای اطهرش برسیم می رسد کار ما به آنجا که تا دخیل ضریح او باشیم یا که در پای پنجره فولاد یادِ مشهد به گفتگو باشیم ما گدایان دختر موسی ما گدایان دست سلطانیم نه به ذی القعده و صفر، اصلاً کل سال عاشق رضا جانیم از کریمه کرامتی داریم از رئوف عرض حاجتی خواهیم ما از این خواهر و برادر هم اربعین یک زیارتی خواهیم قم به حاجات خود رسیده ولی می روم مشهدِ امام رضا تا که امضا کند امام رئوف جان معصومه، برگِ کرببلا یک دهه از کرامت و احسان اذنِ دو ماهِ نوکری خواهم دست من را رسان به ماهِ حسین غیر از این حاجتی نمی خواهم ملتمس بر نگاهِ معصومه ملتمس بر نگاهِ سلطانم شاعرم شاعرِ قم و مشهد بی عبا هم براش میخوانم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس خاموش کن صدا را، نقاره می زند طوس آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس آنجا که خادمینش از روی زائرینش گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس خورشید آسمان ها در پیش گنبد او رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس رویای ناتمامم ساعات در حرم بود باقی عمر اما افسوس بود و کابوس وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای آفتاب، سایه ی خورشید گنبدت باغ بهشت، باغچه ی شهر مشهدت ما را نوشته اند میان اسیرها از عاشقان درهمِ زلف مجعدت دنیا فقیر آمد و سرمایه دار رفت حاتم درست می شود از لطف بی حدت قبل از ولادتت به ولایت رسیده ای جبریل خواند "عالم آل محمدت" ما که صدا زدیم تو را "یا ابالجواد" ای جان ما فداییِ فرزند ارشدت حاجات ماست یا عدد پنج یا که هشت ما خانه می خریم فقط با پلاک هشت ای خنده ات تبلور طبع دچار ما از تو گرفته وامِ شرف، اقتدار ما ختم خزان ماست تجلی گنبدت صحن بهشت توست شروع بهار ما صلح است بین آینه و سنگ این حرم دل رحم تر نبود از آئینه دار ما ما با کدام سجده تشکر کنیم که افتاده دستِ دامن تو کار و بار ما وقتی که اشک ریخت همه فیض می برند باید نشست موقع گریه کنار ما ای بانی بهشت، حریم مکرّمت رقص ملائک است به فتوای پرچمت پرواز می دهیم پری را که بسته نیست با بوسه می زنیم دری را که بسته نیست ما درد می کشیم اگر داد می کشیم درمان نمی کنند سری را که بسته نیست یک عمر ما به لطف شما تکیه کرده ایم بر ما نبند آن نظری را که بسته نیست تو قول داده ای که ببندی بیا ببند پلک امید محتضری را که بسته نیست با در زدن به هر چه بخواهیم می رسیم از ما نگیر پشتِ دری را که بسته نیست دنبال نور آمده ها را نگاه کن از راه دور آمده ها را نگاه کن مشهد امید داد که ما زندگی کنیم با ذکر یا امام رضا زندگی کنیم گفتیم خرج زندگی و گفت پای من یعنی اجازه داد گدا زندگی کنیم یا ایها الرئوفِ سر راه مانده ها جا هست در کنار شما زندگی کنیم؟ مردن به پای عشق تو عین سعادت است حالا که عاشقیم چرا زندگی کنیم؟ ما دل به زلف پنجره فولاد بسته ایم تا با برات کرب و بلا زندگی کنیم زلفت اگر نبود رهایی نداشتیم برگ برات کرب و بلایی نداشتیم اصلاً به خاک پات سرم دوخته شده امّید مادر و پدرم دوخته شده زیر نظر گرفته مرا مهربانی ات از این نظر به تو نظرم دوخته شده مثل کبوتران تو جلد حرم شدم طوری که در هوات پرم دوخته شده دست گدا بهانه به دست تو می دهد چشم گدا به دست کرم دوخته شده هر سال به زیارت مخصوصه ی شما رزق محرم و سفرم دوخته شده خود را شبیه ابن شبیب تو می کنیم وقتی که یاد جد غریب تو می کنیم با یاد یوسفی که تنش پیرهن نداشت بر روی خاک بود و سری بر بدن نداشت یک عده می زنند و یک عده می برند انگشتر و عبا و ردا ظاهراً نداشت این ضربه ها اجازه ندادند پا شود از زیر چکمه ها نفسِ پا شدن نداشت در بوریا که ریخته شد جمع شد حسین پس بی کفن نبود کفن داشت، تن نداشت می گفت خواهرش لب گودال قتلگاه این رو به قبله اینهمه نیزه زدن نداشت زینب که هست مادرمان را صدا نزن پیش رباب حداقل دست و پا نزن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلطان ابوالحسن علی موسی آن که هست گلمیخ آستانه او ماه و آفتاب آن کعبه امید که صندوق مرقدش گردیده پایتخت دعاهای مستجاب بوی گل محمدی باغ خلق او در چین به باد عطسه دهد مغز مشک ناب با اسب چوب از آتش دوزخ گذر کند تابوت هر که طوف کند گرد آن جناب گردد چو خون مرده به شریان تاک، می نهیش چو تازیانه برآرد به احتساب نشگفت اگر ز پرتو عهد درست او بیرون رود شکستگی از رنگ ماهتاب قدرش کشیده کرسی رفعت ز زیر چرخ یک چار برگه است عناصر در آن جناب تمکین او چو بر کمر کوه پا نهد کوه سخن شنو ندهد بازپس جواب روزی که دست او به شفاعت علم شود خجلت کشد ز دامن پاک گنه ثواب جودش به شیر پرده دهد طعمه سخا عفوش کشد به روی خطا پرده صواب هر شب شود به صورت پروانه جلوه گر روح الامین به روضه آن آسمان جناب قندیل تا به سقف حریمش نبست نقش دریای رحمت ازلی بود بی حباب معلوم می شود که دل آفرینش است زان گشت مرقدش ز جهان سینه تراب خورشید از افق نتواند سفید شد از جوش زایران در آن فلک جناب هرگاه می رسد به گل جام روضه اش تغییر رنگ می کند از خجلت آفتاب نبود عجب که مرقد او گریه آورد آری ز آفتاب شود دیده ها پر آب کفرست پا به مصحف بال ملک زدن برگرد او بگرد به مژگان چو آفتاب چون کرده است کعبه به بر رخت شبروی؟ دلهای شب اگر نکند طوف آن جناب موجش کشد به رشته گهرهای آبدار گر یاد دست او گذرد در دل سراب از دود شمع روضه او صبح صدق کیش هر صبحدم به نور کند موی خود خضاب روح اللهی که از نفسش می چکد حیات نازد به خاکروبی آن آسمان جناب بر هیچ کس درش چو در فیض بسته نیست از شرم خویش در پس درمانده آفتاب در دور او که فتنه به دامن کشیده پای در خانه کمان فکند تیر، رخت خواب شوق خطاب بر در دل حلقه می زند تا چند حضور به غیبت کنم خطاب؟ ای شعله ای ز صبح ضمیر تو آفتاب از دفتر عتاب تو مدی خط شهاب حج پیاده در قدمش روی می نهد هر کس شود ز طوف حریم تو کامیاب خورشید پا به خشت حریم تو چون نهد؟ ننهاده است بر سر مصحف کسی کتاب گردون به نذر مرقد پاک تو بسته است سررشته شعاع به قندیل آفتاب از موی عنبرین تو دزدیده است بوی در شرع ازان شده است هدر خون مشک ناب یوسف تمام پیرهن خود فتیله کرد رشک ملاحت تو ز بس گشت سینه تاب از تربت تو خاک خراسان حیات یافت آری ز دل به سینه رسد فیض بی حساب از زهر رشک، خاک نشابور سبز گشت تا گشت ارض طوس ز جسم تو کامیاب غربت به چشم خلق چو یوسف عزیز شد روزی که گشت شاه غریبان ترا خطاب حفاظ روضه تو چو آواز برکشند بلبل شود به شعله آواز خود کباب از دوری تو کعبه سیه پوش گشته است ای آفتاب مغرب غربت بر او بتاب علم تو بر سفینه منبر چو پا نهاد یونان کشید سر ز خجالت به زیر آب از بس به مرقد تو اشارت نموده است نیلوفری شده است سرانگشت آفتاب از بوستان خشم تو یک حنظل است چرخ مریخ کیست با تو شود چهره در عتاب؟ هر کس که با ولای تو در زیر خاک رفت آید به صبح حشر برون همچو آفتاب ای پرده پوش نامه سیاهان که شمع طور از آفتابروی ضمیرت کند حجاب از بال و پرفشانی طاوس آرزو آورده ام ز هند دلی چون پر غراب زان پیشتر که عدل الهی به انتقام از خون من نگار کند پنجه عقاب در سایه همای شفاعت مرا بگیر تا سر برآورم ز گریبان آفتاب @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه اي كه چون من هزارها داري آسماني پُر از دعا داري دستهايم دخيلتان هستند بس‌كه دستِ گره گشا داري از گدا هم كريم ميسازي بس‌كه اعجاز كيميا داري من هواي تورا به سر دارم تو هواي دلِ مرا داري هرچه بيمار هم بيايد باز تو برای همه دوا داري دلشكسته كسي به من ميگفت: خوش به حالت امام رضا داري درِ اين خانه را زدم عشق است كفتر جلدِ مشهدم عشق است ما نديديم بام از اين بهتر هيچ جا احترام از اين بهتر آهوي دامِ آهويت هستم نيست صياد و دام از اين بهتر از تهِ دل سلام همسايه اي سلام اَلْسلام از اين بهتر با جُزامي، غلام، همسفره من نديدم مرام از اين بهتر برتر از حاكمي، سليمانيست تو بگو كه كدام از اين بهتر نوكر خانه ي تو باشم من كه نباشد مقام از اين بهتر غير نوكر شدن چه ميخواهم؟ جز كبوتر شدن چه ميخواهم؟ باز دارم به سر هواي ضريح دل من تنگ شد براي ضريح دوست دارم رها شوم از خود در ميان سر و صداي ضريح دستهايِ پر از تمنايي ميخورد رويِ حلقه هاي ضريح ميشود خوبتر خدا را ديد در همان يا رضا رضاي ضريح واجب است به هر عاشق سجده ي شكر پيش پاي ضريح حرم ثامن الحجج رفتم ميليون مرتبه به حج رفتم اشك با من سرود غم با تو نوحه ي گريه دار و دَم با تو گفتن شعر روضه ها با من جلوه دادن به محتشم با تو ناله از دل زدن بُوَد با من كربلا كردن دلم با تو گذري كن شبي به روضه ي ما چشم با اين گدا، قدم با تو دست با من، به سر زدن با من زدن ِخيمه و علم با تو روضه خواندن براي تو با من گريه هاي مُحَرمم با تو روضه خواندي تو اي امام غريب جَدِّ ما تشنه بود يَابنَ شبيب جَدِّ مارا سوارها كشتند بين گودال بارها كشتند جَدِّ ما يك نفر ولي اورا لشگري از هزارها كشتند نعل ها گرد و خاك ميكردند جَدِّ مارا غبارها كشتند خواهرش را پس از بريدن سر خنده ي نيزه دارها كشتند واي از عصر روز دهم واي از ضربه ي دوازدهم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به غمِ عشق مبتلا شده ام از غمِ عافیت رها شده ام بارها سنگ عاقلی خوردم تا که از عاشقی جدا شده ام بی نیاز از تمام خلق شدم درِ این خانه تا گدا شده ام ذره بودم به روی خاک ولی با نگاه شما طلا شده ام دائماً در مسیر قم مشهد عبد معصومه و رضا شده ام هرکسی پیش پایتان خم شد گر گدا بود، شاه عالم شد سایه ی چادرِ تو بر سر ماست حرمِ تو بهشت دیگر ماست عطرِ یاسِ حوالی حرمت علّتِ مستی مکرّرِ ماست حرم تو حریم فاطمه است این حرم پس مزارِ مادر ماست همه ی دلخوشی من این است تو بگویی به خلق نوکر ماست روز و شب جلدِ این حرم بوده‌است سال ها می شود کبوتر ماست دست ما را بگیر ای بانو که "رضایت" امید آخر ماست بغض راه گلوم را سد کرد دل تنگم هوای مشهد کرد آمدم بین این همه فریاد رو به روی بهشتی از فولاد السلام علیک یا سلطان من فقیرم فقیرِ مادرزاد روسیاهم ولی به خود گفتم او رئوف است... هرچه باداباد تو که با دشمنان نظر داری دوستان را نمی بری از یاد دست خالی ردم مکن مولا قسمت می دهم به جان جواد زائری رو سیاه آمده است به امید پناه آمده است سائلم، سائلِ مدام شما خورده تقدیر من به نام شما مادر من کنیزِ مادرتان پدرم نوکر و غلام شما چه بگویم که الکن است زبان؟! من کجا گفتن از مقام شما؟! دست بر سینه جبرئیل امین ایستاده به احترام شما زائرانت کبوترند ولی من کلاغی به روی بام شما می شود بین این همه نجوا بشنوم پاسخ سلام شما؟! هرکسی پیش پایتان خم شد گر گدا بود شاه عالم شد در حرم روزی‌ام فراوان شد دردهایم نگفته درمان شد بس که پابوسِ عشق آمده ام وطن دومم خراسان شد هرکسی با تو نیست مؤمن نیست دوستی تو مرز ایمان شد جرعه ای آب تا که نوشیدم لبم آتش گرفت... سوزان شد یادم آمد حدیث یابن شبیب چشم هایم اسیر باران شد "ان جدی حسین عطشانا" باز حرف از امیرِ عطشان شد گفتم از تشنگی... ببخش مرا حال و روزِ شما پریشان شد همه ی هستی ام ز هست شماست رخصت کربلا به دست شماست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هوسم بود حج بیت الله قسمتم شد حریم شاه طوس نرسیدم به ساحل دریا آمدم در میان اقیانوس شرط توحید، حب این آقاست وحده لا اله الا هو دست مارا رها نخواهد کرد آنکه گردیده ضامن آهو رسم آقای مهربان این است میهمان را بغل کند آرام پر کند کاسه های سائل را جلوی در، همینکه گفت: سلام السلام ای رئوف تر از همه باز راهم به خانه ات افتاد از «جدا بودن از تو» خسته شدم عوضم کن تورا به جان جواد تا که گفتم مسافرِ حرمم چِقَدَر دل شکست یاد شما کوله باری سلام آوردم همه گفتند التماس دعا پای مارا نَبُر ز خانه‌ی خویش خوش؛ دل ما به رفت و آمد هاست با اجازه ز صحن شاه نجف گنبدت شاه کُلّ گنبدهاست حرف گنبد شد و شکست دلم از مدینه کسی خبر دارد؟ آه از غربت ِامام حسن فاطمه این‌همه پسر دارد تو که از حال ما خبر داری کوهی از غصه و غمیم همه ای علمدار روضه های حسین نگران مُحرمیم همه به اسیری زینب کبری گره از کار نوکرت وا کن در سحرهای ماه ذیقعده اربعین مرا تو امضا کن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها دستم گرفت و مثل پدر تا حرم کشید گفتم سلام، دست به روی سرم کشید با گوشهٔ عباش به چشم ترم کشید نازِ مرا رئوف تر از مادرم کشید تلخم ولی شبیه عسل می کند مرا مثل همیشه زود بغل می کند مرا آقای مهربان به دلم تا نگاه کرد گمراه را به سوی حرم سر به راه کرد آلوده را مسافر این بارگاه کرد رحمی به حال دربه‌دری بی پناه کرد دلشوره های من همگی برطرف شده حالم شبیه حال گدای نجف شده افتاده سوی ما نظر مرتضی علی سلطان مان شده پسر مرتضی علی کهف الوراست زیرِ پرِ مرتضی علی با آبروست کلب در مرتضی علی سلطان کرم به روی کرم می کند حراج دیدم شفا گرفتنِ بیمارِ لاعلاج دل‌مرده ام، مسیح منی ثامن الحجج بر سینه دست رد نزنی ثامن الحجج کردی محال را شدنی ثامن الحجج مثل علی ابالحسنی ثامن الحجج بیمار آمدم که مداوا کنی مرا مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا با بندگی به طعم عبادات می رسم از خاک بوسی ات به سماوات می رسم با گریه تا به اوج مقامات می رسم آخر شبی به فیض ملاقات می رسم دستور داده ای که بدانند عالمین راهِ رسیدنِ به خدا گریه بر حسین عیداست، در مدینه ولی غم به پا کنید زینب مسافر است برایش دعا کنید سادات با ادب همگی کوچه واکنید او را به گریه راهی کرببلا کنید ام البنین بیا که عقیله مسافر است در پای ناقه با ادب عباس حاضر است این کاروان رسید به گودال قتلگاه زینب به سر زنان وسط این‌همه سپاه با چادرِ لگد شده تنها و بی پناه می کرد سر بریدن آقای خود نگاه او پای بوسه‌ای ز گلو تازیانه خورد تا دست زیر آن بدن پاره پاره برد فریاد زد حسین چرا نا مرتبی شک دارم ای عزیز، تو سالار زینبی؟! از چه هلال هلال چنان ماه، در شبی شُخمَت زدند با کف هر نعل مرکبی رنگ تنت عوض شده در زیر آفتاب همرنگ پیکر تو شده صورت رباب @poem_ahl