#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
رسم است مردم! بین دعواهای مردانه..
بیرون نمی آید به هیچ عنوان زن از خانه
اما در اینجا در نبرد قوم بیگانه
زهرا به میدان میزند پیروزمندانه
گویا پیمبر به جدال بولهب رفته
بانو به جنگ قوم بی اصل و نسب رفته
مثل شراری که به یک گلزار می افتد
آتش به روی در روی دیوار می افتد
ضرب لگد بر مخزن الاسرار میافتد
با ضربه ی مسمار دست از کار میافتد
پای غریبه بر روی قرآن به شدت خورد
سادات میبخشند، در محکم به صورت خورد
دست علی بسته ست و دست همسرش زخمی
زهرا سرش زخمی، دلش زخمی پرش زخمی
شاخه شکست و گشت سیب نوبرش زخمی
با دیدن مادر غرور دخترش زخمی
با روضه های کوچه روز پنج تن شب بود
پایان کوچه روضه های شام زینب بود
راه حرم را کوچه پشت کوچه سد کردند
با آل عصمت مردمان شام بد کردند
بد مست ها توهین به الله الصمد کردند
هر سر که می افتاد از نیزه لگد کردند
تا دختران را با لباس پاره میدیدند
بر گریه های بچه ها مستانه خندیدند
دروازه غوغا کوچه و بازار غوغا بود
قوم یهود آماده صدجور بلوا بود
پیش اسیران بین آن اوباش دعوا بود
زینب میان حرف های بددهن ها بود
حال بزرگ قافله خیلی مشوش بود
بر صورت سرخ اسیران جای آتش بود
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ
درخانه بیشتر دم در میشود شلوغ
مادر جلوست دور پدر میشود شلوغ
این کوچه ها چقدر مگر میشود شلوغ؟
چندین نفر به زور در این کوچه جا شدند
نمرودها مزاحم پروانه ها شدند
دریا خروش کرد تلاطم شروع شد
دوران جاهلیت مردم شروع شد
وقتش رسیده بود تهاجم شروع شد
انگار کار آتش و هیزم شروع شد
در پشت در زبانه ی آتش که پا گرفت
دودش بلند شد همه جا را فرا گرفت
در بسته بود در شکنی ایستاده بود
در جنگ نور اهرمنی ایستاده بود
در بین خانه ممتحنی ایستاده بود
نامرد رو بروی زنی ایستاده بود
فریاد میکشید ولایت گرفتنی ست
بازور هم اگر شده بیعت گرفتنی ست
مشغول حرف بود که با پا به در زد و...
صدیقه را مقابل مولا به در زد و...
فهمید مانده پشت در اما به در زد و...
همراه مادری پسرش را به در زد و...
گل را گلاب کرد و به دستان خار داد
مسمار را به پهلوی زهرا فشار داد
فضه اگر نبود به دادش که میرسید؟
چادر به روی پیکر زهرا که میکشید؟
در بین شعله بانوی این خانه را که دید
محکم به صورتش زد و به سمت در دوید
این پاسخ سفارش عمر رسول بود
مولا به فکر حفظ حجاب بتول بود
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_امام_صادق سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
به گریههای یتیمانهی گدایانت
اراده کن برسد، دست ما به دامانت
بریدهایم ز شهر و به خاکراه زدهایم
به این امید که باشیم در بیابانت
گناهکاری ما خشکسالی آورده
نمیرسد به نفسهای شهر بارانت
«بُطونُهم مُلِئت بِالحَرام» هم شدهایم
که نیستیم زمان عمل مسلمانت
چقدر گریهی یعقوب شب به شب برسد
ولی تو راه نیُفتی به سوی کنعانت
ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیر شدند
تمام پیر غلامان ز داغ هجرانت
بیا بهار به پا کن بهار یعنی تو
بیا که گل بدهد دانه دانه گلدانت
عزای حضرت صادق رسیده آقاجان
فدای شال عزا و دو چشم گریانت
برات کرب و بلا را بیا محبّت کن
به حقّ خشکی لبهای جدّ عطشانت
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
شکایت میکنیم از هجر از دوری طولانی..
ولی رد میشویم از تو ازین غربت به آسانی
نه پای کار تو هستیم نه سرباز تو هستیم
فقط مشغول خود هستیم در زنجیر حیرانی
اگر هم گریه ای کردیم حاجت داشتیم از تو
برای غصه هایت نیست این چشمان بارانی
تو ای یوسف نیا کنعان! بمان در مصرِ این غیبت!
تورا هرگز نمیخواهند آدمهای کنعانی
خمیر نان ما بوی تعفن از ربا دارد
که مومن در نمیاید ازین نانهای شیطانی
من از آن روز میترسم که فکر جیب خود باشم
همان موقع به زیر خنجری باشی تو قربانی
من از آنروز میترسم که بین خانه ام باشم
میان شهر باشد با سر تو نیزه گردانی
به حق جد عطشانت دعا کن ما گدایان را
تو آقای فقیرانی تو امید گدایانی..
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا جلّجلاله
#ماه_مبارک_رمضان
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
دوست داری در زدن های مرا، حاشا نکن!
پس اگر تا صبح هم در را زدم، در وا نکن
من برای تو میایم نه برای حاجتم
جان خوبانت مرا محتاج این دنیا نکن
روز اگر کار بدی کردم تو شب راهم بده
روی من آغوش وا کن، لطف کن دعوا نکن
کار دست توست من کارگرم ای خوش حساب!
میتوانی از خودت طردم کنی اما نکن
من ادای خوبها را در میاوردم فقط..
سابقه دارم گنهکارم ولی رسوا نکن
نامه ی اعمال ما را به نجف ارسال کن
تا علی امضا نکرد این نامه را امضا نکن
سرپرستی مرا مولا تقبل کرده است
کودک آواره را شرمنده بابا نکن
دوست دارم با علی همسایه باشم تا ابد
در نجف گم میشوم دیگر مرا پیدا مکن
من به این ماه مبارک گفته ام ماه حسین
جز حسین این ماه را در پیش ما معنا نکن
ای رفیق سینه زن از کربلا روزی بگیر
روزه را افطار جز با تربت اعلی نکن
کاش در گودال فریاد کسی میشد بلند
شمر باشد، پشت و رویش کن، ولی با پا نکن!
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
از جگر سوختگان آه شرر بار ببین
خیز از طوس و بیا حال مرا زار ببین
کاش میشد که دل سیر تماشات کنم
یار گمگشته! تو برگردی و پیدات کنم
چقدَر کوه و کمر را پی تو آمده ام
به تمنای رُخت ناله ی هجران زدم
چند ماه است که آوارگی اقبال من است
چادر خاکی من شاهد احوال من است
منِ معصومه کجا رنج بیابان گردی؟!
کاش یکبار به این خسته نظر میکردی
خبری باد صبا از تو نیاورد آخر
دست تقدیر مرا راهی قم کرد آخر
پیِ تکریمِ منِ پرده نشینِ بدحال
سر به زیر آمده بودند همه استقبال
سر هر کوچه که رفتیم سلامم کردند
مثل پروانه همه دور و برم میگردند
دور بودم همه جا از نظر بیگانه
خانه ام خانه ی نور است، نه یک ویرانه
گریه کردیم ولی حین مناجات فقط
کوچه رفتیم ولی کوچه سادات فقط
کاش بودی که ببینی چقدر تب کردم
من در این شهر فقط گریه به زینب کردم
کاش میشد بنویسند دروغ است دروغ
رفتن عمه ما بر سر بازار شلوغ
چه کسی داشت گمان از سر ایوان بلند...
عده ای بی سر و پا سنگ به زینب بزنند!
فکر کن دور نوامیس خدا معرکه بود
فکر کن چادر ناموس خدا دست که بود؟!
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
غیر از تو نیستیم مسلمان هیچکَس
غیر از تو نیستیم پریشانِ هیچکَس
ما غیرِ دامَنِ تو که حَبلُالمَتینِ ماست
دستی نمیبَریم به دامانِ هیچکَس
قربانی توایم لک الحمد یا حسین
یعنی نمیرویم به قربان هیچکس
کشتی تویی، نجات تویی، رَهنما تویی
دِل خوش نمیکنیم به سُکانِ هیچکَس
من آفتاب کربوبلای تو را حسین
هرگز نمیدهم به گلستانِ هیچکَس
جُز گریهای که بهر تنِ بیسَرِ شماست
خیری نداشت دیدهی گریانِ هیچکَس
روزی رِسانِ زندگیِ ما رقیه است
نَنشِستهایم ما به سَرِ خانه هیچکَس
بعد از لَبِ مُبارَکَت ای قاری غَریب
چوبی نَخورد بَر لب و دندانِ هیچکَس
آنگونه که سَرَت به رویِ نیزه آیه خواند
منبَر نرفته قاری قرآنِ هیچکَس
خاتم اگرچه داشت به انگشتِ خود ولی
انگشت را نداد سلیمانِ هیچکَس
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
از ابتدای گدا بودنم گدای توام
غلامزاده ام و نوکر سرای توام
ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام
غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام
مرا بزرگ نکن! کوچکت شدم کافیست
طلا برای چه وقتی که خاک پای توام؟!
به آفتاب قیامت چکار دارم من؟!
هزارشکر که در سایه ی عبای توام
دخیلم و به ضریح جدید بسته شدم
برای هیچکسی نیستم، برای توام
پرم شکسته پر دیگری تفضل کن
هوایی سحر گنبد طلای توام
به کربلا و مدینه به کاظمین قسم
گدای در به در شهر سامرای توام
چقدر خوب که پای شماست نوکریم
خوشم که سفره نشین امام عسکریم
به آب خشکی لبهای تو شرر زده است
تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است
شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی
چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟!
تمام صورت و دشداشه تو خاکی شد
زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است
تمام حجره برایت گریز سوختن است
غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است
کسی به پیش نگاهت زن تو را که نزد؟!
درِ سرای تورا کِی چهل نفر زده است؟
نه چشمهای نوامیس تو به مردم خورد
نه هیچکس به نوامیس تو نظر زده است
نه تازیانه بدست کسی ست در کوچه
نه دختران تورا موقع گذر زده است
نه هیچکس به گلوی تو خنجری انداخت
نه هیچکس به سر دخترت سپر زده است
اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری
نرفته ای ته گودال پیرهن داری
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گودال
گرچه پایینتر از ابراز وجود است حدّم
منِ ناچیز فقط از تو نوشتن بلدم
چه بگویید بمانم! چه بگویید ردم!
به خدا هیچ دری را به جز این در نزدم
سالیانیست که جاروکش این درگاهم
نمک آش خودم را ز شما میخواهم
چون تویی معنی اسلامِ من و توحیدم
دو جهان را به سر موی شما بخشیدم
خواستم حج بروم دور سرت گردیدم
من خدا را به خدا در حرم تو دیدم
بوی خاکِ کف پای تو گرفته دهنم
سامرایی شده ی دست امام حسنم!
مظهر صبر خدا چشم تو شد بارانی
ما بمیریم و نبینیم که تو گریانی
زخمیِ کینه ی هر روزه ی سربازانی
احترام تو شکسته ست به هر عنوانی
بارها در وسط نافله دیدند تورا
نانجیبان طرف قصر کشیدند تورا
اثر زهر چنان بر جگرت سنگین است
بدنت آب شده باز سرت سنگین است
بنشین راه مرو، بال و پرت سنگین است
داغ این بارِ گران بر جگرت سنگین است..
کاسه روی لب و دندان تو میگفت حسین
آن دقایق لب عطشان تو میگفت حسین
زهر تلخ است ولی تلخ تر از خنجر نیست
حجره تنگ است ولی گودیِ پر لشکر نیست
پیکرت خاکی و سر نیزه بر این پیکر نیست
قاتلت هست ولی زیر عبایش سر نیست
بگذارید در این حال بگوییم حسین
از غم تشنه ی گودال! بگوییم حسین
ای به قربان همان سر که به خورجین رفته
به روی سینه او چکمه سنگین رفته
لب گودال لگد خورده و پایین رفته
کس نپرسید که ذبحش به چه آیین رفته؟!
اسب ها لقمه به لقمه بدنش را بردند
جامه اش را جلوی حضرت زهرا بردند
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
پشت هرکس حرف باشد پشت ما حرف دل است
آن دلی که نیست در تسخیر چشمانش گل است
عشق او راه مرا سمت خدا انداخته
بی تعارف مذهبی جز عشق باشد باطل است
ماه اگر یک بار شام چهارده کامل شده
ماه ما سی روز و سی شب ماه رویش کامل است
تو بگو یک سکه! او صدکیسه ی زر میدهد
باب العباس است اینجا،خوش بحال سائل است
گر گدا کاهل بود عباس راهش میدهد!
لطف دارد بر همه حتی کسی که کاهل است!
هرچه میخواهد دل تنگت بگو حاجت بگیر
از در این باکرم نومید رفتن مشکل است
این مطب باز است صبح و ظهر و شب هرروز سال
این طبیب محترم کارش شفای عاجل است
از حسین عباس میخواهم از عباسش حسین
قبله گاهی اینطرف گاهی به آن سو مایل است
کاش جای دست او دستان ما را میزدند
دستهای سینه زنها محضرش ناقابل است
از کنار علقمه گودال پیدا میشود
دور تا دورش صدای خنده های قاتل است
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
رحمت بر آنکه با تو من را آشنا کرد
اسم تو را بردم مرا زهرا دعا کرد
هرکس به یک نوعی به درد روضه ات خورد
کشتی تو بر آب افتاد و چه ها کرد
حر ریاحی با تو شد حر حسینی
در محضر تو میتوان مس را طلا کرد
ماه خدا یک شعبه اش ماه حسین است
خیلی جوان در ماتمت رو به خدا کرد
در دسته سینه زنی یادم نرفته
بابای من آمد مرا وقف شما کرد
جانم به این آقا که هر چه توبه کردم
بی معطلی بر روی من آغوش وا کرد
سوگند بر زهرا که محتاج کسی نیست
دستی که بار روضه ات را جابه جا کرد
یابن الشبیبی گفت و دلها زیر و رو شد
اینحرف سلطان، روضه ها را کربلا کرد
لعنت بر آنکس که سرت را ذبح کرد و
لعنت بر آنکس که تو را عریان رها کرد
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_هادی سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_هادی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#سامرا
راهم بده راهی عرش اعظمت باشم
در من بِدَم خوب است مدیون دمت باشم
از کل قرآن فیض «کلبٌ باسطٌ» کافی ست
تا راه را پیدا کنم تا آدمت باشم
بد را بخر با خوب ها! بد نیز دل دارد
شاید که من هم بین جنس دَرهَمات باشم
هرچند خیلی ها نمی آیند سامرا
کاری بکن من جزو زوار کمت باشم
از شیرهای برکه این را خوب فهمیدم
باید همیشه خاکسار مقدمت باشم
آموزگار جامعه دستم به دامانت!
اذنی بده تا سوگوار ماتمت باشم
ای منتهای حلم ای رکن بلاد ما
یا حضرت هادی سلام الله علیک آقا
در پادگانی غصهی تبعید را داری
اندازهی یک عمر درد بی دوا داری
سربازها خیلی به تو بی حرمتی کردند
قدی خم و چشمی تر از آن طعنه ها داری
قبر خودت را دیدی و آرام باریدی
آقای خوبم غربتی بی انتها داری
وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد
معلوم شد که دشمنانی بی حیا داری
خیلی به یاد عمه زینب سوختی آنجا
خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری
شکر خدا چشمی به ناموست نیفتاده
شکر خدا اهل و عیالی در خفا داری
شکر خدا غارت نمی شد پیکرت هرگز
عمامه داری پیرهن داری عبا داری
نه هیچ کس نیزه به پهلویت فرو کرده
نه با تن زخمی ته گودال جا داری
نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی
نه کار با کهنه حصیر روستا داری
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl