eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
384 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا 🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه رفته ام تا پرتگاه اما خدا نگذاشته لطف او هرگز مرا بر خویش وا نگذاشته دوست دارم عادت او را که بنده پروری است فرقی اصلا بین دارا و گدا نگذاشته کارِ این صاحب‌ کرم همواره دارد حکمتی بنده ای را بی جهت در تنگنا نگذاشته شد مقرب هر کس که بعد از توبه اش عهد خود را با خدایش زیر پا نگذاشته نیمه شب ها بی قراریم و برای عاشقان خواب راحت، دوری از کرب و بلا نگذاشته سربلند عالم است آن کس که وقت بندگی سر به جز بر تربت خون خدا نگذاشته کِشتی این روضه ها امن است و ظلمت بارها خواست غرقم سازد اما ناخدا نگذاشته او که باب رحمت و باب نجات امت است بین سختی ها مرا هرگز رها نگذاشته دوستان رفتند از دورم، فقط مانده حسین باز هم تنها مرا آن باوفا نگذاشته روضه ی لب های خشک و تشنه اش در کربلا روزِ خوش اصلا بر اهل کبریا نگذاشته مادرش اینجاست برگردان سخن را روضه خوان خنجرش را شمر اصلا بر قفا نگذاشته پیکرش حتما کفن شد، آن تن صدپاره را… حضرت سجاد، بین بوریا نگذاشته @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سر زده اشک به کاشانه ی چشم تر ما گریه این وقت سحر آمده پشت در ما نوبت مستی سی روزه‌ی عُشّاق رسید پُر شد از باده ی روحانی تو ساغر ما قفس نفس شکسته شد و آزاد شدیم باز شد در طلب بام تو، بال و پر ما رمضان آمده از راه، الهی العفو! کاشکی چشم‌ بپوشی تو ز شور و شر ما! نَقل بخشندگی ات، نُقل محافل شده است بحث احسان تو گرم است سر منبر ما کوه عُصیان مرا کاه حسابش کردی بهترین تاجر عالم، تویی از منظر ما گم شده کشتی ما در دل دریای گناه ساحل امن تو شد آرزوی لنگر ما عبد تنها شده را سخت در آغوش بگیر چه کسی مانده مگر غیر تو دور و بر ما؟! بی پناهیم، پناهِ همه‌ی ماست، رضا! آبرو داده خراسان به همه کشور ما کارمان لنگ که شد، فاطمه از راه رسید گره از کار همه باز کند مادر ما ما به قنبر شدنِ شخصِ علی، معتبریم ما سریم از همه تا هست علی سرور ما رطب باغ علی، لذت افطار گداست دست و دل‌باز ترین مرد شده، حیدرِ ما ذوالفقار پدرم را به گلویم بِکِشید نذر تیغ دو دم شاه نجف شد، سر ما! ذکر افطارِ دمِ مغرب ما چیست؟! حسین... چه ترک‌ها که نخورده است لب دلبر ما نعل ها تکّه به تکّه بدنش را، بُردند... کاش زیر سم مرکب برود پیکر ما @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه مرا به ابر ، به باران ، به آفتاب ببخش مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش دلم زبانه ی آتش، دلم خرابه ی شام مرا به خاطر این خانه ی خراب ببخش ببین! خرابی من از حساب بیرون است مرا بگیر در آغوش و بی حساب ببخش تمام عمر حواست به حال و روزم بود تمام عمر خودم را زدم به خواب، ببخش اگر شکسته پر و روسیاه آمده ام مرا به نور حسین ابن آفتاب ببخش حسین گفتم و گفتی حسین عشق من است مرا به عشق عزیز ابوتراب ببخش همیشه جانب او گفتم "السلام علیک..." مرا به لطف فراوان آن جناب ببخش شنیده ام که تو با کودکان رفیق تری مرا به گریه ی شش ماهه ی رباب ببخش @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه دورهم جمع‌اند هرشب دلبر و دلدارها خوش به احوال پریشان همه بیدارها توبه کردم هی شکستم توبه ها را پشت هم... خسته ام من از خودم، از این‌همه تکرارها درد دین دیگر ندارم... دل به غفلت داده ام وای اگر اسمم رود در زمره‌ی بی عارها ربی " افنیت شبابی" دست خالی آمدم ورشکسته بنده‌ام سرخورده از بازارها عاقبت این بنده‌ی آلوده لایق می شود بی نتیجه که نمی ماند همه اصرارها نا امید از رحمتت هرگز نبودم، نیستم بدتر از من را تو بخشیدی خدایا بارها خسته و زخمی به درگاه تو برگشتم کنون دیدم از شیطان و نفسم لطمه و آزارها روضه آقا نجاتم داده از دام بلا دستگیری می کند ارباب از بدکارها بعد مغرب بود آب آزاد شد در کربلا آب خوش پایین نرفت از این گلو افطارها @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به حکم "تَطْمَئِنُّ الْقَلب" دریاب اضطرابم را بیا آباد کن از نو دلِ خانه‌خرابم را ندیدم از رگِ گردن به من نزدیک‌تر بودی خودم را از میان برداشتم، بردم حجابم را من، از آیینه‌ پرسید این سیاهی کیست؟ این من نیست شکستم خویش را، با گریه‌ام شستم نقابم را نجاتم دادی از دستِ کویر خودفراموشی از آنجا که خودم حتی نمی‌دیدم سرابم را عتابِ توست از آغوش مِهرِ مادرم خوش‌تر دلت آمد جوابم کن، تماشا کن عذابم را! تهِ انبار کاهم سوزنی دیدی و بخشیدی ندیدی کوهِ عصیان مرا، دیدی ثوابم را فقط در تربتِ سجاده می‌روید گُلِ اشکم که خاکِ کربلا از خار می‌گیرد گلابم را اگر روزی میان جنّت و بامِ نجف ماندم کبوتر کن قناری‌های حقّ انتخابم را @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه وای اگر در حرمش یار نمی خواست مرا سر بازار خریدار نمی خواست مرا با چه شوقی بغلم کرد همان اول ماه اصلا انگار نه انگار نمی خواست مرا من همانم که شدم خارِ همه اما او پیش مخلوق خودش خار نمی خواست مرا به حسابم نرسید و به حسابم آورد او کریم است بدهکار نمی خواست مرا بودم آلوده ولیکن دم در پاکم کرد لطف آقاست گنهکار نمی خواست مرا آشنای علی ام گرد و غبار نجفم وای اگر حیدر کرار نمی خواست مرا لَكَ صُمْنَای مرا بی برو برگرد خرید سرشکسته دم افطار نمی خواست مرا تشنه ام کرد که یاد لب عطشان باشم تا نگویند علمدار نمی خواست مرا عاقبت کارگر روضه شدم شکر خدا فاطمه نوکر سربار نمی خواست مرا آن حسینی که سرش ریخت به هم بین تنور وسط شعله گرفتار نمی خواست مرا @poem_ahl
عزّوجلّ کو یک نفر که یاد دل خستگان کند؟ یا لا اقل حکایت ما را بیان کند من زیر بار معصیتم ضعف کرده ام دستی کجاست تا مدد ناتوان کند تب کردم از مرور گناهان کوچکم کو آتشی که خجلت ما را نهان کند؟ ما بی سلیقه ایم، تو حاجات ما بخواه ورنه گدا مطالبه ی آب و نان کند آتش میاورید که اشکم مرا بسوخت کار شرار نار تو آب روان کند ما را مران ز خویش چرا که زمانه راند حاشا که دوست کار زمین و زمان کند چیزی نصیب تو نشود از عذاب من ایزد کجا محاربه با استخوان کند شبها مرا برای خودت انتخاب کن فرصت مده که دیگری ام امتحان کند درهم بخر که سخت گرفتار و در همیم خوب است گرچه چشم تو ما را نشان کند از تو بعید نیست رفیق گدا شوی مرد کریم میل به مستضعفان کند محرم نمی شود به مناجات نیمه شب هرکس که رو به محفل نامحرمان کند صبح قیامت از تو، به تو می برم پناه آغوش تو مگر که مرا میهمان کند با آفتاب روز جزا پاک می شود هر کس که قهر از کرم آسمان کند @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت بنده ی دنیا شدن، بال صعودم را گرفت خواستم وارد شوم بر اهل توبه ناگهان مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت من ضرر از آرزوهای بلندم دیده ام غافل از محشر شدن یک عمر، سودم را گرفت وای از بی خیریِ این چشم بی تقوا شده اشک های روضه ام، بود و نبودم را گرفت عهد بستم با امام عصر خود آدم شوم غفلتم، قولی که بر او داده بودم را گرفت غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم کم کم این غافل شدن حال سجودم را گرفت من زمین افتاده ام اما به دادم می رسد آن که مهرش روز اول تار و پودم را گرفت روزگاری می شود نام حسین بن علی با دعای فاطمه گفت و شنودم را گرفت جان فدای خواهری که ناله زد در قتلگاه خون پاک حنجرت کل وجودم را گرفت خوب شد زهرا ندید و خوب شد حیدر ندید سایه ی دست کسی روی کبودم را گرفت @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها صدای گریه شنیدی اگر صدای من است مرا بزن به مرامت قسم سزای من است دلت شکسته از این بنده ی نمک نشناس دلت شکسته، دلیلش فقط خطای من است بدی من که به دردت نمی خورد اما تو خوبی ات همه جوره گره گشای من است فدای رحمت و مهمان نوازی ات که فقط عنایتت سبب این برو بیای من است هر آن که گفت بگو مونس و پناهت کیست؟ همیشه گفته ام آن مهربان خدای من است تمام حاجتم این ماه، دیدن نجف است نجف مزار علی، شاه و مقتدای من است دلیل اشکِ سر سفره، وقت افطارم لبان تشنه ی ارباب با وفای من است نجات چیست؟ رسیدن به کشتی ارباب حسین راه نجات است و ناخدای من است که گفته روزی من نیست دیدن حرمش به دست دختر او رزق کربلای من است فدای اشک رقیه که با پدر می گفت: چه خوب شد که سرت سهم گریه های من است گرسنه مانده ام اما غذا نمی خواهم چرا که کنج خرابه، کتک غذای من است @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها آی مردم خدای ماهِ رجب عاشقِ توبهٔ گنهکار است موج دریایِ مغفرت امشب قطرهٔ گریهٔ گنهکار است سرِ شب تا سحر منادی حق هر گنهکار را صدا کرده منِ آلوده هم طمع کردم «دائمَ الفضل»، سفره واکرده باز کرده دو دستِ رحمت خویش تا که شاید من و تو برگردیم طعم آغوش مهربانش را سحر جمعه تجربه کردیم مهربان‌تر ز مادر است خدا ما که هستیم؟ عبدِ فَرّاریم با تمام گناهکاری مان در جگر حب مرتضی داریم سینه ام مثل حضرت زهرا میدهد چون بهشت بوی نجف وقت جان دادنم بچرخانید جای قبله مرا به سوی نجف قلب من با غم امام حسین مثل تربت طهارتی دارد بهتر از گریه بر امام حسین چشم من چه عبادتی دارد شب جمعه شب زیارتی است می زنم ناله با دلی بی تاب دست بر سینه رو به کرببلا السلام علیک یا ارباب تا سحر از کنار تربت تو شب جمعه صدای آه آید کوچه وا می کنند تا مادر دم گودال قتلگاه آید می زند ناله ای حسین عزیز گیسوانت کجاست شانه زنم یاد هر ضربه ای که خوردی تو درد می گیرد ای حسین، تنم نیزه ها در قیام و سجده شان اشهد حنجر تو را خواندند عده ای آمدند در گودال صورتت رو به خیمه چرخاندند آتش افتاده بود بر جگرت آسمان را چو دود می دیدی خواهرت را محاصره کردند خواهرت را کبود می دیدی سر اینکه سر تو را نبُرند رو زده خواهر تو بر دشمن هرچه فریاد زد نزن نامرد عمرسعد گفت که شمر بزن دست و پاگیر سر بریدن شد گفت بیرون کنید این زن را با ته نیزه و قلاف زدند بر سر و صورتش چنان زهرا ته گودال تا دم خیمه حرمت چادرش به خاک نشست مثل من که ز کوچه برگشتم فضه با پارچه سرش را بست کار از سنگ و چوب و نیزه گذشت پیر مردی عصا زنان آمد شمر و خولی که غارتش کردند نیمه شب تازه ساربان آمد @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه عجّل‌الله‌فرجه حتی اگر از مال مالامال باشد نزد تو باید قد آدم دال باشد عبد پشیمان آمده آغوش وا کن مگذار بیش از این پریشان حال باشد اقرار معصیت چرا می خواهی از من؟ بهتر همان که عبدِ نادم لال باشد اشکی بده محصول باغم پا بگیرد ارزش ندارد میوه وقتی کال باشد وقت گدایی از کریمِ آبرو دار خوب است سائل اهل قیل و قال باشد گر چه گناهی درخور عفوت نکردم اما همین عصیان پر از اشکال باشد چشم امیدم روز محشر سوی زهراست مادر همیشه در پی اطفال باشد زهرا خبر دارد که مجنون الحسینیم بالله قسم این بهترین اقبال باشد پرونده ما دست او باشد تمام است هر مشکلی را فاطمه حلال باشد این گریه از خوف خدا خوب است اما اشک محرم بهترین اعمال باشد پس تا توان داریم گریان حسینیم در روضه ای که صحبت از گودال باشد مردی که روزی زینت دوش نبی بود انصاف بود آیا تنش پامال باشد؟ ای نامسلمان ها کمی آزاده باشید ذبح کدامین دین به این منوال باشد زینب به سوی خیمه ها برگشت و میگفت ای وای اگر پای کسی خلخال باشد لبریز بغضیم و امید ما همین است سال ظهور منتقم امسال باشد @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه ما دل نبسته ايم به اوضاع كار خويش دل خوش نكرده ايم به اين كوله بار خويش بايد خدا به داد دل بی كسم رسد شيطان كُند وگرنه دلم را شكار خويش رخت و لباس پاره نشان گدایی است ما را كريم رد نكند از جوار خويش سوگند خورده است كه بخشنده مي شويم پس آمده است با همه‌ی اعتبار خويش او قول داده است كه ما را نمی‌زند خوبان نمی‌زنند به زير قرار خويش با ذره پروری به چه جایی رسيده ايم ما را نشانده اند كريمان كنار خويش پروانه ايم و دور علی بال می‌زنيم خارج نمی‌شود دل ما از مدار خويش فردای حشر فاطمه دنبال كار ماست كار تمام خلق می‌افتد به يار خويش تا بشنويم نام حسين گريه می‌كنيم يكباره می‌دهيم ز دست اختيار خويش @poem_ahl