eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
271 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
باز گویا هوای دل ابری‌ست باز درهای آسمان باز است من ولی تَحبِسُ الدُّعا شده‌ام دل من باز فکر پرواز است دیرگاهی‌ست با خودم قهرم بسته بر وصله‌های ناجورم سرِ من گرم زندگی شده است از امام زمان خود دورم غیبت و تهمت و ریا و حسد جزوِ اعمال واجبم شده است از دهانم دروغ می‌بارد معصیَت قُوتِ غالبم شده است به فساد و حرام زُل زده‌اند چشم‌هایی که بی‌حیا شده‌اند جایگاه خدا و خلق خدا در دلم وای جا به‌ جا شده‌اند آمدم سمت خانۀ معبود دل‌خوش از این که صاحبی دارم پشت در ضَجّه می‌زنم: یارب! باز کن، کار واجبی دارم گریه کردم، صدا زدی من را آمدم یا مُسَبِّبَ الاَسْباب روسیاهم نظر نما یا نور یا سَریع الرِّضا مرا دریاب لکه‌های سیاه زندگی‌ام یا کریم از شما چه پنهان است درد دارم، دوا نمی‌خواهم یار، درد من است و درمان است ساتِرُ العَیْب اگر نبودی تو خلق با من چه‌ کار می‌کردند؟ پرده‌پوشی اگر نمی‌کردی همه از من فرار می‌کردند زشت و آلوده و خطاکارم دارم اقرار می‌کنم یارب گرچه بی‌آبرو شدم اما باز اصرار می‌کنم یارب جُرم و کم‌کاری‌ام قبول؛ اما تو که از حال من خبر داری «دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری» کمکم کن هر آنچه را دارم خرج تطهیر جان و روح کنم دور ظلم و گناه خط بکشم بروم توبۀ نَصوح کنم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها حذر کنید ز شیطان که ماه، ماه خداست مه مبارک تسبیح و ماه ذکر و دعاست مه مقدس مهمان نوازی و اِطعام مه خجستۀ شب زنده داری است و صفاست مه قرائت قرآن، مه قِرابت دوست مه کرامت معبود، ماه لطف و عطاست برای بنده در این ماه نزد حضرتِ حق نکوترین عمل از قول مصطفی تقواست مه مبارک عفوست و رحمت و برکت ندا دهند ملائک گناهکار کجاست؟ دمد تجلی حق در تمام مُلک وجود تو گویی آنکه ز هر سو جمال حق پیداست بگیر دامن لطف خدای در این ماه که روز روز خدا و شبش شب احیاست سلام باد بر آن روزه‌دار پاکدلی که از عطش دهنش خشک و دیده‌اش دریاست سلام باد بر این ماه میهمانی حق که میزبان احدِ ذولجلال بی همتاست مباش لحظه‌ای از لطف کبریا غافل که ماه مغفرت و ماه عفوِ جرم و خطاست سفر به کوفه کن و سیر کن به نخلستان که نخل‌ها همه خرّم ز گریۀ مولاست علی کنار درختان به ذکر یامولا چنانکه یا علی از نخل‌ها همه برپاست صلای عفو خدا در نوای مرغ سحر سروش رحمت حق در نسیم بادصباست عجب نه با دل اگر معجز مسیح کند ز بس نسیم سحر روحبخش و روح فزاست بخوان دعای ابوحمزه و بیفشان اشک که دُرّ اشک تو را مشتری خداست، خداست خوشا بحال کسانی که نقل محفلشان دعای جوشن و ذکر سحر نماز قضاست خوشا به حال دل صائم خدا ترسی که در گرسنگی خود به یاد روز جزاست سلام باد بر آن روزه دار تشنه لبی که گریه اش به لب خشک سیدالشهداست سلام باد بر آن صائمی که وقت غروب به یاد شام غریبانِ روز عاشوراست چگونه می کند افطار شیعه ای که مدام عیان به چشم دلش صحنه های کرب و بلاست چگونه جام بگیرم به دست خود گویی ز اهل بیت به گوشم صدای واعطشاست چو در غروب کند طفل کوچکم افطار دلم به یاد یتیم سه سالۀ زهراست کنار سفرۀ ما ظرف کوچک خرما کنار سفرۀ آن خونجگر سر باباست عزیز من به کنارم نشسته و افسوس عزیز یوسف زهرا به دامن صحراست روا بود که فشانم هماره خونِ جگر به کودکی که بر او اشک دیده آب و غذاست به یاد تشنگی آل فاطمه میثم! اگر که خون شودت اشک در دو دیده رواست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه رسید مژده که سر زد هلال ماه صیام مه دعا و نیایش، مه درود و سلام دهید مژده تمام گناه کاران را که حکم عفو شده از سوی خدا اعلام مه نماز و مه روزه ماه استغفار مهی که پر بود از لطف خاص و رحمت عام مباد ماه خدا برتو بگذرد ای دوست که بهر خود ندهی کار مثبتی انجام شقی ست آنکه خداوندگار حیّ غفور ورا نبخشد و گردد مه صیام تمام چه صبح ها که نفس ها در آن بود تسبیح چه لحظه ها که بود خواب آن رکوع و قیام به هوش باش که تقوی نکوترین عمل است کلام ختم رسل باشد این خجسته پیام خوشا کسی که ز افتادگان بگیرد دست خوشا کسی که به کار خدا کند اقدام حلال باد وصال خدا بر آن بنده که بگذرد زدخطا و حذر کند ز حرام بکوش بهر نماز و دعا چه روز و چه شب بخوان کتاب خداوند را چه صبح و چه شام از آن شراب که ساقی آن خداوند است بگیر در عطش روزه و بریز به کام به یاد تشنگی روز حشر اشک بریز برای تشنه لب کربلا بسوز مدام به یاد حنجر خشکیده‌ی امام حسین بنوش آب و بگو با سرشک دیده سلام اگر گرسنه شدی یاد کن ز طفل حسین که بی غذا دل شب خفت در خرابه‌ی شام اگر که دختر نه ساله‌ی تو روزه گرفت دم غروب که از دست می دهد آرام بسوز و اشک برآن کودک گرسنه بریز که جای نان به سرش سنگ ریخت از لب بام اگر تلاوت قرآن دلت ربود از دست به قدر و کوثر و یاسین و زخرف و انعام بریز اشک بر آن لب که شد ز چوب کبود بیار یاد ز بزم شراب و رأس امام سلام باد برآن سر که شد به نیزه بلند گهی به نخل و گهی در تنور کرد مقام برای یوسف زهرا بلند گریه کنید که از گلوی بریده به شیعه داده پیام چو آب سرد بنوشید یاد من باشید که تشنه کام مرا کشت خصم خون آشام بزن ز سوز جگر ناله آنچنان "میثم" که سوز و شور محرم دهی به ماه صیام @poem_ahl
گفتم ز درس بندگی حرفی به من تعلیم کن گفتا ز عالم بگذر و خود را به ما تسلیم کن گفتم که تن، گفتا بنه، گفتم که جان، گفتا بده گفتم که با دل چون کنم؟ گفتا به ما تقدیم کن گفتم به سر دارم هوا، تا در هوایت جان دهم گفتا هوای نفس را بر خویشتن تحریم کن گفتم ز چنگ نفس دون دل را کنم آزاد چون؟ گفتا نفس گر می کشی با ذکر ما تنظیم کن گفتم غمی ده تا از آن بخشی سروری بر دلم گفتا سرور خویش را با اهل غم تقسیم کن گفتم بترسم از چه کس؟ از پادشه یا از عسس گفتا از آن کو جز خدا یاری ندارد بیم کن گفتم به شکر دانشم باشد چه ذکری خوب تر؟ گفت آنچه را فهمیده ای بر دیگران تفهیم کن گفتم همه توحید را با من به یک مصرع بگو گفتا که درس خویش را اوّل به خود تعلیم کن گفتم که «میثم» را به دل تصمیم صبر است و رضا گفتا ز هی تا پای جان کوشش در این تصمیم کن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه حمد شایسته ی ربّی است که نامحدود است او که هر جا که بر آن می نگری موجود است گرچه دیر آمدم و عمر هدر شد اما بخشش صاحب این خانه، همیشه زود است آخر کبر، تباهی است، گواهش این بس پشه ای قاتل خودکامگیِ نمرود است دل اگر نشکند و اشک مهیا نشود توبه و ذکر و دعا بی ثمر و بی سود است آخر سال، همه خانه تکانی کردند دل من مانده که بدجور غبارآلود است برسانید مرا زود به ایوان نجف طفلِ آواره کنار پدرش خشنود است بارها با مددش پا شدم از روی زمین در همه زندگی ام لطف علی مشهود است کاش تا هست زمان، کرب و بلایی بشوم که اجل پشت سرم هست و زمان محدود است روزه و ذکر و مناجات بهانه است رفیق گریه بر تشنه لبِ کرب و بلا مقصود است دید زینب بدن زخمی و بی جان حسین... ته گودالِ بلا، بین سنان مفقود است تشنه لب رفت به گودال و یقین دارم که خونِ جاری ز تنش بر عطشش افزوده است گیسویش هست معطر به شمیم مادر شمر بس کن، مبر آخر سوی آن گیسو دست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه کار گناهکاری، دیگر به مو رسیده در باز کن به رویم، بی آبرو رسیده از من کسی در اینجا بیچاره تر ندیده صد شرّ، به من ز نفسِ درّنده خو رسیده هی سنگ خوردم اما خود را به تو رساندم این جسم و جان زخمی‌، با صد رفو رسیده حرفی بزن دلم را بشکن ضرر ندارد این بنده به تفاهم، با گفتگو رسیده پاکم کنید اگرچه، آلوده و خرابم ای اشک ها بریزید، وقت وضو رسیده ممنون مادرم که دست مرا گرفته خیری اگر رسیده، تنها از او رسیده امشب خدا علی را دنبال ما فرستاد امشب گدا به حیدر، بی پرس و جو رسیده آلودگی من را با یاعلی خریدند این بار هم به داد من ذکر هو رسیده کاری به کس ندارم، وقتی حسین دارم هرچند تشنه بودم دستم سبو رسیده مادر کنار گودال، با قامت خمش گفت؛ حیدر کمک که وقت ذبح گلو رسیده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز دهۀ آخر ماه، اول راه سحر است بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه سر این سفرۀ تو حال و هوا مانده هنوز کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز گوئیا سفرۀ او دست نخورده مانده است او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز گریه‌ام صرف تهی بودن اشکم نیست دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز وای بر من که ببینم همه فرصت‌ها رفت باز در نامۀ من جرم و خطا مانده هنوز یک نفر بار زمین ماندۀ ما را ببرد کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز هر قدر این فتنه‌گری رنگ عوض کرد ولی دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است رفت امروز، ولی روز جزا مانده هنوز هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز @poem_ahl
جلّ‌جلاله سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دوست داری در زدن های مرا، حاشا نکن! پس اگر تا صبح هم در را زدم، در وا نکن من‌ برای تو میایم نه برای حاجتم جان خوبانت مرا محتاج این دنیا نکن روز اگر کار بدی کردم تو شب راهم‌ بده روی من آغوش وا کن، لطف کن دعوا نکن کار دست توست من کارگرم ای خوش حساب! میتوانی از خودت طردم کنی اما نکن من ادای خوبها را در میاوردم فقط.. سابقه دارم گنهکارم ولی رسوا نکن نامه ی اعمال ما را به نجف ارسال کن تا علی امضا نکرد این نامه را امضا نکن سرپرستی مرا مولا تقبل کرده است کودک آواره را شرمنده بابا نکن دوست دارم با علی همسایه باشم تا ابد در نجف گم میشوم دیگر مرا پیدا مکن من به این ماه مبارک گفته ام ماه حسین جز حسین این ماه را در پیش ما معنا نکن ای رفیق سینه زن از کربلا روزی بگیر روزه را افطار جز با تربت اعلی نکن کاش در گودال فریاد کسی میشد بلند شمر باشد، پشت و رویش کن، ولی با پا نکن! @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه یا رب اگرچه قهر تو باشد سزای ما پاسخ بده دوباره به یا ربنای ما تنبیه کن که گریه ما را در آوری جوری بزن بلند شود ناله های ما ما دست از صدا زدنت پس نمی‌کشیم حتی بدت بیاید اگر از صدای ما یارب! چه حیف از تو که ما بنده‌ات شدیم اما چه خوب شد که تو هستی خدای ما ما توبه می‌کنیم و به تو قول می‌دهیم اصلا ولی حساب نکن بر وفای ما کوچک شمرده‌ایم گناه کبیره را چون عفو تو بزرگتر است از خطای ما هرگز به پای عفو تو جرمی نمی‌رسد هرچه گناه هم بنویسند پای ما ما مدعی شدیم جهنم نمی‌رویم راضی نشو خراب شود ادعای ما روزی که دوستان همه با ما غریبه‌اند تنها امید ما تویی ای آشنای ما یارب! اگر که آل علی را نداشتیم نزد تو مستجاب نمی‌شد دعای ما ماندم چه حکمت است مهیا نمی‌شود اسبابِ رفتنِ سفر کربلای ما ما کم گذاشتیم برای تو یا حسین اما نشد تو کم بگذاری برای ما خدمتگزار خوب نبودیم یا حسین خدمتگزار خوب نیاری به جای ما یا رب به حق فاطمه با مژده‌ی ظهور پایان بده به غصه‌ی بی‌انتهای ما @poem_ahl
عزّوجلّ یا من أرجوه بخوانیم و بیائیم همه سفره باز است و به دنبال عطائیم همه یاد ما عادتش این است که درهم بخرد در این خانه چه خوب است گدائیم همه روسیاهیم ولی رب کریمی داریم به گدا بودن خود فخر نمائیم همه روزه داران رجب برگه‌ی دعوت دارن میهمانان خصوصی خدائیم همه بر گُنه کار فراری چقدر مهلت داد کرم اوست اگر اهل دعائیم همه سحر ماه رجب صحن علی دیدنی است خاک بوس دم ایوان طلائیم همه به خدا حب علی مرحمت فاطمه است او نظر کرده که ما اهل ولائیم همه همه ی دلگرمی رعیت کرم سلطان است در پناه حرم امن رضائیم همه شب جمعه است به گیسوی پریشان سوگند عاشق یک سحر کرببلائیم همه چقدر خواهرش از خیمه به گوال دوید یاد تنهایی او غرق نوائیم همه دم مغرب دم گودال دم باب الرأس گوئیا در وسط هلهله هائیم همه خاک ما را به بهای سر آقا دادند تا قیامت خجل از آل عبائیم همه @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه کنارِ جانماز آرام دیدم اضطرابم را الا یا تَطْمَئِنُّ الْقَلب! دریاب انقلابم را فقط در تربتِ سجاده می‌روید گُلِ اشکم فقط این باغبان از خار می‌گیرد گلابم را منِ مبهوت در آیینه گفت این کیست؟ این من نیست بگیر از چهره‌ام روی سیاهم را، نقابم را دویدی سمتِ من با چشمه‌ی آغوش، تا دیدی کویرِ خودفراموشی نمی‌بیند سرابم را تهِ انبارهای کاه، پیدا کرده‌ای سوزن ندیدی کوهِ عصیان مرا، دیدی ثوابم را نشستم ساختم ویرانه از دنیای آبادم نشستی ساختی هر بار، دنیای خرابم را زمین‌گیر است مانند قنوتم؛ مرغِ آمینم ببر بالاتر از قدّم دعای مستجابم را به حکمِ «رشته‌ای بر گردنم افکنده ...» می‌خواهم ببندی گوشه‌ای از خانه‌ی حیدر طنابم را اگر روزی میان جنت و بامِ نجف ماندم کبوتر کن قناری‌های حقّ انتخابم را به دستم نامه‌‌ی «لا تَقْنَطوا مِن رَحمتِ الله» است بده دست «قَسیمُ النّارِ وَ الْجَنَّه» حسابم را @poem_ahl
عزّوجلّ سلام‌الله‌علیه در بساطم باز چیزی نیست، آهم را نگاه قطره‌های شرم، در ابرِ نگاهم را نگاه این زمستان هم گذشت؛ از برفِ پیری بگذریم روسپیدان را ببین؛ روی سیاهم را نگاه خاک بر سر ریختم پای دل ویرانه‌ام سقفِ خاک‌آلوده‌ام را، سرپناهم را نگاه در بساطم نیست جرمی لایق غفّاری‌ات کوهِ غفران را ببین؛ انبارِ کاهم را نگاه نفس، فتحم کرد؛ تا سردارهایم را گرفت چشم، زهرآلود؛ دل، زخمی؛ سپاهم را نگاه کور کردم چشمه‌هایی را که غرق نور بود خشکسالِ چشم‌های بی‌گناهم را نگاه چشم‌پوشا! نامه‌ی اعمالِ زشتم را نبین «یا حسینم» را؛ گریزِ قتلگاهم را نگاه @poem_ahl