#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مظلومیت_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
آیات بخوانید که ماه علی گرفت
دستی رسید و راه نگاه علی گرفت
بابا رسید و دید گلش را و آه، نه
آهی مجال گفتن آه علی گرفت
دست خدا دو دست به زانو گرفته بود
کشتی شکسته بود و پهلو گرفته بود
آتش زبانه از در و مسمار می کشید
دستی شکسته منت دیوار می کشید
یکسو تمام خصم علی را و یکطرف
یک بانوی خمیده و بیمار می کشید
با حال مضطرش ز همه رو گرفته بود
کشتی شکسته بود و پهلو گرفته بود
آنانکه که زخم بر پر و بال ملک زدند
بر زخمهای تازه حیدر نمک زدند
با حرص بی هوا جلوی چشم شوهرش
بانوی آسمان و زمین را کتک زدند
چادر به خون تازه دگر خو گرفته بود
کشتی شکسته بود و پهلو گرفته بود
زهرا میان کوچه زمین خورد یاعلی
برخواست و دوباره زمین خورد یاعلی
یک قطره اشک از دل هفت آسمان چکید
گویا تمام عرش زمین خورد یاعلی
با اشک آسمان دم یاهو گرفته بود
کشتی شکسته بود و پهلو گرفته بود
دیگر صدای ناله زینب عجیب شد
چیزی شبیه ناله امن یجیب شد
پنجاه سال بعد دوباره همان صدا پیچید
و قتلگاه پر از بوی سیب شد
قاتل به دست خنجر و گیسو گرفته بود
کشتی شکسته بود و پهلو گرفته بود
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
همدست شد مسمار با دیوار، با در
در بین دود و شعله گیر افتاد، مادر
حال و هوای خانه یکباره عوض شد
افتاد روی مادر ما بیهوا در
باید بسوزد در هوای شمع اما...
این بار سوزانده پَرِ پروانه را در
در پیشِ رو زهرا نبود؟ ای بی حیا میخ
در پشتِ سر زهرا نبود؟ ای بی حیا در
از آن زمان که مادر ما را زمین زد
ما بچههای فاطمه قهریم با در
از پا درآوردند آخر مرتضی را
دیوار، آتش، کوچه و همسایهها، در
مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه
در کربلا باقی چوبش شد عصا، در
در کربلا زینب گلی گم کرده بود و
میگشت در گودال دنبال برادر
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
چاره ای بر این غم سربار کن، بعداً برو
یک دعا در این شب دشوار کن، بعداً برو
تو که روی حرف من حرفی نداری فاطمه
راه مرگم را خودت هموار کن، بعداً برو
آخرش بی اذن تو پوشیه را برداشتم
شکوه ای از مُشتِ ناهنجار کن، بعداً برو
آخر این ویرانه را خانه تکانی بهر چه؟
فکر خون مانده بر دیوار کن، بعداً برو
با دعای تو دل همسایه ها راضی شده
لااقل نفرین به این مسمار کن، بعداً برو
بازویت که پر ورم… هر دنده ات که جابجا…
هرچه را که دیده ام، انکار کن بعداً برو
روزه نذرت کرده ام یک بار دیگر پا شوی
لا اقل پیشم بمان افطار کن بعداً برو
ناسزاهایی شنیدم از همه وقت سلام
فکر داغ حیدر کرار کن بعداً برو
هرچه گفتم گوشواره کو! حسن چیزی نگفت
جان من! یکبار تو اصرار کن بعداً برو
کاسه ی آب از کسی دیگر نمی گیرد حسین
عشق خود را نیمه شب بیدار کن بعداً برو
پیرهن را بافتی، اما یکی کافی نبود
باز هم روی کفن ها کار کن بعداً برو
زینبت بوسه به جای تو، به حنجر می زند
چاره ای بر نیزه ی اشرار کن بعداً برو
دخترت دق می کند وقتی اسارت می رود
فکر معجر، بر سر بازار کن بعداً برو
#رضا_دین_پرور
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
ای آسمان عاطفه، ای روح بیکران
بعد از تو ناتوان شده بال کبوتران
خیرالنسایی و به خودت میشناسمت
دنیا نداشت غیر خودت از تو بهتران
دینم حرام اگر به غیر تو رو کنم
تو مال ما، بهشت خدا مال دیگران
شایسته است بعد بیاباننشینیات
گوشهنشین شوند تمام پیمبران
دستش شکسته باد هر آنکه تو را شکست
نانش حرام باد هر آنکه تو را در آن...
...کوچه فقط به خاطر یک قطعه خاک زد
باید از این به بعد بمیرند نوکران
این روزها که حرمت رویت شکستهاند
خوب است گوشواره درآرند مادران
آنها تورا زدند، غرور علی شکست
آری شکستنی است غرور دلاوران
بعد از تو احترام ندارد قبیلهات
مادر که رفت وای بر احوال دختران
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
تا میرود ز دیده ام آن صحنه های داغ
ای زخم سینه تا دم در میبری مرا
ای زخم با لباس سفیدم چه کرده ای
داری شبیه حوصله سر میبری مرا
گفتم کمی بخوابم و آرام تر شوم
اما دوباره درد سراغ مرا گرفت
میخواستم بچرخم و پهلو عوض کنم
ناگه رگی ز پهلوی من بی هوا گرفت
شُستم سر حسین و حسن را به دست خود
خوب است اگر چه فضه که مادر نمیشود
فضه سریع باش تنوری درست کن
الان علی می آید و دیگر نمیشود...
مشغول استراحتم ای زخم لج نکن
وقت نماز شب نشده پس تو هم بخواب
ای زخم لااقل دهنت را کمی ببند
ترسم ز خنده تو شود دیده ام پر آب
طرحی زدم ضرورت پنجاه سال بعد...
حیدر ببخش این همه محتاطی مرا
باید کفن ببافم و پیراهنش کنم
اسما بیار جعبه خیاطی مرا
یک مشت استخوان چه کند رخت خواب را
هر جا ردیف شد سر خود می گذاشتم
فکری به حال زینب بی خواب من کنید
ای کاش مرده بودم و دختر نداشتم...
#محسن_عرب_خالقی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
بدون ماه قدم می زنم سحر ها را
گرفته اند از این آسمان قمرها را
چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است
رسانده است به خانم کسی خبرها را
نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده
گرفته اند از این پیرزن پسرها را
چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش
بیاورند برایش فقط سپرها را
نشسته است سر راه، روضه می خواند
که در بیاورد آه آه رهگذرها را
ندیده است اگر چه ولی خبر دارد
سر عمود عوض کرده شکل سرها را
کنار آب دو تا دست بر روی یک دست
رسانده است به ما خانم این خبرها را
بشیر آمد و گفتی که از حسین بگو
ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو
ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی
برای خانه مولا که انتخاب شدی
به خانه ی ولی الله اعظم آمدی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی
به جای اینکه شوی مدعی همسری اش
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی
تنور خانه ی حیدر دوباره گرم شد و
برای چرخش دستاس انتخاب شدی
چهار تا پسر آورده ای برای علی
که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی
دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد
تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی
اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت
میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت
تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد
به چادر عربی تو خار گیر نکرد
تو را که فرق علی دیده ای و خون حسن
به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد
به احترام همان تکه بوریا دیگر
زمین خانه ی تو نیت حصیر نکرد
از آن زمان که شنیدی خزان گلها را
هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد
چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی
که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد
به نعل تازه گرفتند تا بدن ها را
به ضرب دست لگد میزدن زن ها را
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
روی پا آمده ای دیدن دختر مثلاً
تو بیا باش پسر، من به تو مادر مثلاً
مثل شب های مدینه تو ز مسجد برگرد
منتظر باش که من باز کنم در مثلاً
فکر کن موی سرم شانه شده، سوخته نیست
نزده هیچ کسی دست به معجر مثلاً
من زبانم به دهانت نهم از سوز عطش
تشنه تر از منی و من علی اکبر مثلاً
بِکنم روی زمین با کف دستم قبری
تو مرا دفن کنی من علی اصغر مثلاً
دست داری مثلاً غسل بده جسم مرا
عمه اسما مثلاً، من تن مادر مثلاً
تا رسیدی به رخ نیلی و بازوی کبود
دست بردار ز غسلم، بشو حیدر مثلاً
مثلاً خوابمو تو راهی میدان هستی
به رخم بوسه بزن، بوسه ی آخر مثلاً
میشوم من تن بی سر، به زمین میافتم
همچو بسمل بزنم جای تو پر پر مثلاً
مثلاً کنج خرابه، ته گودال و من
خواهر تو بزنم بوسه به حنجر مثلاً
#سعید_خرازی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_هادی سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_هادی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#سامرا
راهم بده راهی عرش اعظمت باشم
در من بِدَم خوب است مدیون دمت باشم
از کل قرآن فیض «کلبٌ باسطٌ» کافی ست
تا راه را پیدا کنم تا آدمت باشم
بد را بخر با خوب ها! بد نیز دل دارد
شاید که من هم بین جنس دَرهَمات باشم
هرچند خیلی ها نمی آیند سامرا
کاری بکن من جزو زوار کمت باشم
از شیرهای برکه این را خوب فهمیدم
باید همیشه خاکسار مقدمت باشم
آموزگار جامعه دستم به دامانت!
اذنی بده تا سوگوار ماتمت باشم
ای منتهای حلم ای رکن بلاد ما
یا حضرت هادی سلام الله علیک آقا
در پادگانی غصهی تبعید را داری
اندازهی یک عمر درد بی دوا داری
سربازها خیلی به تو بی حرمتی کردند
قدی خم و چشمی تر از آن طعنه ها داری
قبر خودت را دیدی و آرام باریدی
آقای خوبم غربتی بی انتها داری
وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد
معلوم شد که دشمنانی بی حیا داری
خیلی به یاد عمه زینب سوختی آنجا
خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری
شکر خدا چشمی به ناموست نیفتاده
شکر خدا اهل و عیالی در خفا داری
شکر خدا غارت نمی شد پیکرت هرگز
عمامه داری پیرهن داری عبا داری
نه هیچ کس نیزه به پهلویت فرو کرده
نه با تن زخمی ته گودال جا داری
نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی
نه کار با کهنه حصیر روستا داری
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
بابا همینکه دخترکت بی پناه شد
اسباب بازی زدن یک سپاه شد
چترِ نگاهِ تو به سرِ خیمهگاه بود
چشمت که بسته شد، همهجا قتلگاه شد
همراهِ راه!، نقشهی راهِ مرا ببین
از ردّ تازیانه تنم راهراه شد
حتی لباسِ پارهام اسبابِ خنده بود
وقتی خرابه خانهی فرزندِ شاه شد
میخواستی عروس شوم؛ پیرزن شدم
مویم سپید و رختِ سپیدم سیاه شد
دستم شناخت روی تو را؛ چشمِ تار نه
بر پیریام ببخش، اگر اشتباه شد
قدم نمیرسید ببوسم لب تو را
در حسرتت نصیب لبم هُرم آه شد
زینب اگر نبود مرا زجر کشته بود
بیتکیهگاه بود، ولی تکیهگاه شد
با آستینِ سوختهام ساختم سپر
وقتی زمانِ بارش تیرِ نگاه شد
کاخِ یزید را به سرش میکنم خراب
حالا که سیلِ اشک، برایم سلاح شد
#رضا_قاسمی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
خدا چون دید آن لب تشنگان بیت دریا را
تفضل کرد بر ساقی کوثر امّ سقا را
خدا شیر آفرینان را کند دمساز با شیران
کند ام البنین روشن تنور بیت زهرا را
دخیل چادرش هستند مادرهای این عالم
که سر کردهست این زن چادر امابیها را
کدامین زن لیاقت داشت در عقد علی باشد
علی که سه طلاقه کرده بود آن روز دنیا را
من این ام البنین را کمتر از مریم نمیدانم
اگر مریم نباشد که نمیآرد مسیحا را
جزاک الله یا ام البنین با این اباالفضلت
چه خوش درس وفا دادی یل خوش قد و بالا را
سرش را تکه تکه داد روی نیزه تا دشمن
نگیرد معجر زینب سلام الله علیها را
#وحید_عظیم_پور
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
رو سیاهی زیاد هم بد نیست
در زمستان به كار می آید
بدم اما همیشه اربابم
با غلامش كنار می آید
غیر لیلی دم از كسی نزدم
عاشق این گونه بار می آید
داغ زینب چقدر پیرم كرد
به من این انكسار می آید
مرگ در زینبیه یعنی یار
لحظه احتضار می آید
#محسن_عرب_خالقی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
این بار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد
از روضهی ربودن معجر شروع کرد
برگشت، روضه را به تمامی دشت برد
از ارباً اربا تن اکبر شروع کرد
لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کرد روضه خوان نفسش در شماره رفت
مدّاحی از کناره منبر شروع کرد:
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه مادر شروع کرد
یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
«هیزم می آورند حرم را خبر کنید»
این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد
این شعر هم که قافیه هایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد
#محسن_ناصحی
@poem_ahl