eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
271 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه دوست دارم دل بسوزانی به حالم بیشتر دختران بابایی اند و من دو عالم بیشتر اینکه نشناسی مرا حق می دهم، بابا ببین شد در این مدت حسابی سن و سالم بیشتر تاول پا راه رفتن را برایم سخت کرد دست آویزانم اما شد وبالم بیشتر راستی بابا سر و رویت چرا خاکستری است سوختی بین تنور و از سوالم بیشتر دختر شیرین زبانی داشتی، یادت که هست بعد از آن سیلی بیانم رفت، لالم‌ بیشتر بارها گفتم که می آیی، تو هم می آمدی راستش بودی فقط بین خیالم بیشتر آه سردم سوز دارد بسکه اشکم داغ بود مانده ام آیا بسوزم یا بنالم بیشتر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه جبریل شنید از تو برای خبر آمد پر سوخت و پر ریخت و بی بال و پر آمد می خواست بگوید که خدا داخل کعبه است دیوار ترک خورد و خبر زودتر آمد بتخانه فرو ریخت و میخانه بنا شد از میکده ساقی سر کوی و گذر آمد ای عشق بفرما قدمت روی سر ما خاکیم و از این شاد که ما را پدر آمد میخانه نه آن است که گفتند و شنیدیم میخانه از اطراف ضریح تو برآمد با عشق تو بر نقره زدم بوسه و دیدم از جای لبم خوشه‌ی انگور درآمد محراب به محراب پی قبله دویدم ایوان طلاکوب توام در نظر آمد میخواستم از مدح تو چیزی بنویسم یک واژه نگفتم من و عمرم به سرآمد آیات خدا را همه در شور تو دیدم هر آیه که خواندم به لبم نیشکر آمد با اشک وضو کردم و قرآن که گشودم بدخواه تو در آیه فقط کور و کر آمد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه این دل شده مؤمن به علیّاً ولی اللّه طاهر شده باطن به علیّاً ولی اللّه ممنون پدر مادر خویشم که درونم مؤمن شده هر ژن به علیّاً ولی اللّه بیچاره و بدبخت و ذلیل است به قرآن هرکس شده خائن به علیّاً ولی اللّه اصلاح شد و سمت علی شد متمایل هر نامتقارن به علیّاً ولی اللّه خوردند محک اول خلقت شب قالوا انس و ملک و جن به علیّاً ولی اللّه ذوق است ولی معتقدم اینکه فرو ریخت ایوان مدائن به علیّاً ولی اللّه ایرانیم و معتقدم ضامن آهو ما را شده ضامن به علیّاً ولی اللّه هنگام نماز است ببینید که برخاست فریادِ مؤذّن به علیّاً ولی اللّه @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه یکی خیریّه برپا کرد و با مردم دعا می خواند یکی بر روی منبر از مضرّات ریا می خواند دهان باز دکّان شاهد اخلاص حاجی بود که نزد مشتری اذکار خود را پر صدا می خواند به حکم اینکه اَلکاسب حبیبُ الله، در بازار اذان را بر در دکّان به آواز رها می خواند صف اوّل، صف مدّ والضّالین مؤمن هاست به این علّت نماز ظهر را حاجی رسا می خواند یتیم خانه ی همسایه، نا آرام می خوابید ولی شیخ محل با صوت غلوش هل أتی می خواند در این هنگامه ها از ماورای غفلت تاریخ علی در کوچه‌های کوفه از خوف و رجا می خواند علی مشغول بازی با یتیمان بود، وقتی که کسی چون إبن ملجم در نمازش إهدنا می خواند به گمنامی علی سر در تنور خانه ها می برد و از شرمندگی هایش به گوش شعله ها می خواند علی خیریّه اش را روی دوش خود بنا می کرد کُمیلش را به زیر کوله باری از غذا می خواند بپرس از پیرمرد کور ساکن کنج ویرانه که بود؟ آن ناخدایی که برایش از خدا می خواند تنالوا البرَّ حتی تُنفقوا ممّا تحبّون را علی در همنشینی با فقیر بینوا می خواند نماز زاهدان صرف ادای طا و ظا می شد علی ذکر رکوعش را در احسان و عطا می خواند اگر ایثار چون انسان زبان می داشت، می دیدی که در تعریف انفاق از علیّ مرتضی می خواند مگر جای قدمهایش بیاموزد به ما او را که سلمان هم علی را از زبان ردّ پا می خواند شب قدر از کنار کوچه ی تاریخ رد می شد صدای فُزتُ می آمد، نفهمیدم، مرا می خواند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تو شدي محو من و آنچه خودت ميداني من شدم عاشق اين حال تو در مهماني اشتياق تو به رفتن همه را حيران كرد همه گريان و تو برعكس همه خنداني سنگ ها نقل عروسي تو شد در ميدان باز شمشير در اين معركه مي چرخاني آه از اين غم كه عروسي به عزا شد تبديل ديده ها هست دم خيمه همه باراني تازه داماد چرا زلف تو پر خون شده است چه عروسي عجيبي چه حنا بنداني ماه من، ماه عسل رفتن تو كشت مرا من فقط مانده ام و اين تن و سرگردانی پاشو قاسم كه عروس ات به اسارت نرود پاشو قاسم كه هوا بي تو شود طوفاني بايد از سينه بلندت كنم از روي زمين گفته بودي همه جا در بغلم مي ماني @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها درد داری، دست بر بازو بگیر اما بمان پیش چشمم دست بر پهلو بگیر اما بمان من که می دانم برایت راه رفتن مشکل است باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان گرچه سختی می کشی در خانه، باشد کار کن فضه را بنشان و خود جارو بگیر اما بمان با غروبت خانه ام تاریک شد، لطفا نرو مثل شمعی نیمه جان سوسو بگیر اما بمان غربت من گرچه سنگین است روی شانه ات با غم تنهایی من خو بگیر اما بمان چهره می پوشانی از من، گرچه دلخونم ولی جان حیدر! هر شب از من رو بگیر اما بمان @poem_ahl
چارتا گنبد کنار هم، عجب قابی که نیست خیره ام‌ شبها به سمت چار مهتابی که نیست چارتا اذن دخول از چارتا باب المراد می روم سمت بهشت از چارتا بابی که نیست گوشه ی صحن حسن می ایستم با احترام دلخوشم در آرزوهایم به آدابی که نیست در میان زائران گاهی به کنجی قانعم گرم قرآن خواندنم در کنج سردابی که نیست با دو رکعت عاشقی بالای سر، حالم خوش است سجده کردم بارها در بین محرابی که نیست می روم نزدیک سقّاخانه ی ام البنین تشنه ام، باید بنوشم جامی از آبی که نیست خادمی می بیندم هرگاه پلکم بسته ماند با پر قو می شوم بیدار از خوابی که نیست صحن و ایوان و رواقی نیست شاید، من ولی حاجتی دارم که می گیرم از اربابی که هست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها درد داری، دست بر بازو بگیر اما بمان پیش چشمم دست بر پهلو بگیر اما بمان من که می دانم برایت راه رفتن مشکل است باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان گرچه سختی می کشی در خانه، باشد کار کن فضه را بنشان و خود جارو بگیر اما بمان با غروبت خانه ام تاریک شد، لطفا نرو مثل شمعی نیمه جان سوسو بگیر اما بمان غربت من گرچه سنگین است روی شانه ات با غم تنهایی من خو بگیر اما بمان چهره می پوشانی از من، گرچه دلخونم ولی جان حیدر! هر شب از من رو بگیر اما بمان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها این بار بی مقدمه از سر شروع کرد این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را از جای بوسه های پیمبر شروع کرد از تل دوید مرثیه قتلگاه را از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد از خط به خط مقتل گودال رد شد و با گریه از اسیری خواهر شروع کرد اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست! طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد از روضه‌ی ربودن معجر شروع کرد برگشت، روضه را به تمامی دشت برد از ارباً اربا تن اکبر شروع کرد لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد از التهاب مشک برادر شروع کرد هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد تیر از گلوی کودک من در بیاورید! هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد غش کرد روضه خوان نفسش در شماره رفت مدّاحی از کناره منبر شروع کرد: ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین! دم را برای روضه مادر شروع کرد یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است مداح بی مقدمه از  در شروع کرد «هیزم می آورند حرم را خبر کنید» این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد این شعر هم که قافیه هایش تمام شد شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد @poem_ahl