#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#تبری
آن شهنشاهی که بحر لافتی را گوهر است
شحنۀ دشت نجف شاه ولایت حیدرست
جویبار ذوالفقار از آب رحمت پرورید
گلشن هر دو سرا زان صاحب هر دو سرست
ذات پاک مرتضی را با کسی نسبت مکن
زانکه این آب حیات از چشمه سار دیگرست
معنی قول «علیٌّ بابها» آسان مدان
کاین سخن را صد جهان معنی بهر بابی درست
سرّ سبحانی که پنهانست در ناد علی
هم بمعنی مظهرش او هم بمعنی مظهرست
در ارادت اولیا را منطق او موردست
معجزات انبیا را مظهر او مصدرست
از فروع روی او خورشید ذرّات جهان
هر یکی جام جم و آیینۀ اسکندرست
هم شراب کوثر و هم آب خضر از لطف اوست
آری آن نخل کرم هر جا بود بار آورست
پیرو شاه نجف شو گر به کوثر مایلی
زانکه آن آب بقا را خضر راهش رهبرست
لحمک لحمی بدان و جسمک جسمی بخوان
تا بدانی ذات حیدر از کدامین جوهرست
هر که را باشد حصاری جز پناه مرتضی
بشکند دست ولایت گر حصار خبیر است
پا به دوش مصطفی بهر شکست بت نهاد
پایۀ قدرش نگر کز هر دو عالم برترست
در شب جان باختن بر جای احمد تکیه کرد
زانکه جای مصطفی هم مرتضی را در خورست
شاهی ملک جهان او را سزد کز روی قدر
هر گدای آستانش صد عزیز و قیصرست
پیش لطفش هشت جنّت وادیای باشد سراب
نزد قهرش هفت دوزخ تودۀ خاکسترست
عالم علم نهان کاندر دبیرستان او
تختۀ تعلیم طفلان قصّۀ خیر و شرست
تا جهان بودست بود و تا جهان باشد بود
زانکه نفس کاملش واصل به وحی اکبرست
از خطا کاری کسی کز مهر او بویی نبرد
گر همه آهوی مشکین است از سگ کمترست
سینۀ ناپاک بد مهری که در جان و دلش
جای شاهنشاه مردان نیست جای خنجرست
گر ز دشت ارژن و سلمان کسی یاد آورد
آب گردد زهرۀ او گر همه شیر نر است
هر کرا کین غلامان علی در دل بود
گر برادر باشدم گویم گناه مادر است
گر ز روی مقبلی قنبر غلام شاه بود
من سگ آن بختیارم کو غلام قنبر است
یا امیرالمومنین آنی که گر گوید کسی
نیست جز حبّ تو ایمان مومنان را باور است
هر که نبود میوۀ حبّ تو اش چون چوب خشک
آتشش باید زدن گر خود همه عود تر است
چون نسوزد دشمنت از داغ دل کاندر تنش
چون انار از نازکی هر قطره خون یک اخگرست
خطبه بر نامت چو خواند بلبل روح القدس
گلبن طوبی ز روی پایه چوب منبر است
بحر الطاف ترا دریای اخضر نیم موج
بلکه هر یک قطره یی از آن چو بحر اخضرست
ای چراغ شرع و شمع دین دلیل راه شو
کاندرین ظلمت سرا نور تو ما را رهبرست
کرد «اهلی» جان فدا بهر شهید کربلا
وز «سقاهُم ربهم» مزدش شراب کوثرست
گر حسودان همچو روبه دشمن جان وی اند
غم ندارد آنکه او را شیر یزدان رهبرست
سایۀ آل علی پاینده بادا کاین پناه
سایبانی از برای آفتاب محشرست
#اهلی_شیرازی
@poem_ahl
#مولودی_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#مدح_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
مرغ دل باز هم غزل خوان شد
پنجمین روزِ ماه شعبان شد
دو سه روزی به کربلا رفت و
حال آمد دخیل سلطان شد
اول آمد سراغ خانۀ او
هرکسی از ازل مسلمان شد
هر که سجده نکرده بر درِ او
آخر از مسلکش پشیمان شد
پینه بسته است روی پیشانیش
سید الساجدین دوران شد
آنقدَر کیسه روی دوش گرفت
نیمه شبها گدا فراوان شد
از ابوحمزههای او بوده
نفْس بیمار اگر که درمان شد
امشب آمد گلی به عالم که
مایۀ آبروی ایران شد
کاش بینم بقیع او مثل
بارِگاه شه خراسان شد
کار او بود اگر که چشمانم
چشمه گردید و پر زِ باران شد
اصلاً از گریه های هرشب اوست
که به روی لبم حسین جان شد
تا چهل سال آب را دید و
روضه خوان گلوی عطشان شد
تا چهل سال اگر ذبیحی دید
مشکلش آب دادن آن شد
تا که چشمش به شیرخوار افتاد
یاد طفل رباب گریان شد
گریههای محرمم از اوست
شال مشکی و پرچمم از اوست
#مهدی_علی_قاسمی
@poem_ahl
#مولودی_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#مدح_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_سجاد سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
روز میلادتان چه روزی بود
در مدینه هوا بهاری بود
برق میزد نگاهتان از عشق
وقت یک عکس یادگاری بود
روز میلادتان چه روزی بود
چشم عالم به دست ِآقا بود
سر تبریک گفتنِ به حسین
بین خورشید و ماه دعوا بود
روز میلادتان خدا خندید
فتبارک دوباره نازل شد
حضرت حق برای شیعۀ تو
امتیازات ویژه قائل شد
روز میلادتان زحل پا شد
غسل در آب حوض کوثر کرد
شادباشش به آسمانیها
گوش آل امیه را کر کرد
روز میلادتان نسیم آمد
غنچهها را یکی یکی وا کرد
خندههای تو بس که شیرین بود
هوس شیر و شهد خرما کرد
ای کلیم مدینۀ نبوی
مرد شب زنده دار سجاده
همۀ عرش تحت سلطۀ توست
حضرت شهریار سجاده
آسمانها به پات افتادند
هرزمانی به سجده افتادی
با زبور صحیفهات آقا
درس دلدادگی به ما دادی
آمد ابلیس شکل یک افعی
نقشهای شوم را رقم بزند
عددی نیست این فرومایه
که نماز تو را به هم بزند
پوزهاش را به خاک مالیدی
مرحبا، آفرین، چه پیکاری!
تا سلاح البکاء به دستت هست
چه نیازی که تیغ برداری
خاک نعلینهایتان آقا
سرمۀ چشم حوریان بهشت
اشکهای زلال نافلهات
عسل ِچشمۀ روان بهشت
بندگی را به من بیاموزید
نروم سمت لااُبالیها
کاش میشد بخواهی و بشوم
از ابوحمزۀ ثمالیها
سیدالساجدین دعایی کن
گرۀ کور خورده در کارم
غیراز اینجا بگو کجا بروم!؟
با امید آمدم، گرفتارم
سیدالعابدین نگاهی کن
بی پناهم مرا تو یاری کن
نوکرت کربلا نرفته هنوز!
تا نمُردم ز غصه کاری کن
کربلا گفتم و...دلت خون شد
یاد گودال و دشنه افتادی
جگرت سوخت از عطش آقا
یاد اطفال تشنه افتادی
خندۀ نحس حرمله؛ آقا
شده کابوس هر شبت ای وای
پیش چشم ترت به یغما رفت
چادر عمه زینبت ای وای
#وحید_قاسمی
@poem_ahl
#ماه_رمضان
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
حذر کنید ز شیطان که ماه، ماه خداست
مه مبارک تسبیح و ماه ذکر و دعاست
مه مقدس مهمان نوازی و اِطعام
مه خجستۀ شب زنده داری است و صفاست
مه قرائت قرآن، مه قِرابت دوست
مه کرامت معبود، ماه لطف و عطاست
برای بنده در این ماه نزد حضرتِ حق
نکوترین عمل از قول مصطفی تقواست
مه مبارک عفوست و رحمت و برکت
ندا دهند ملائک گناهکار کجاست؟
دمد تجلی حق در تمام مُلک وجود
تو گویی آنکه ز هر سو جمال حق پیداست
بگیر دامن لطف خدای در این ماه
که روز روز خدا و شبش شب احیاست
سلام باد بر آن روزهدار پاکدلی
که از عطش دهنش خشک و دیدهاش دریاست
سلام باد بر این ماه میهمانی حق
که میزبان احدِ ذولجلال بی همتاست
مباش لحظهای از لطف کبریا غافل
که ماه مغفرت و ماه عفوِ جرم و خطاست
سفر به کوفه کن و سیر کن به نخلستان
که نخلها همه خرّم ز گریۀ مولاست
علی کنار درختان به ذکر یامولا
چنانکه یا علی از نخلها همه برپاست
صلای عفو خدا در نوای مرغ سحر
سروش رحمت حق در نسیم بادصباست
عجب نه با دل اگر معجز مسیح کند
ز بس نسیم سحر روحبخش و روح فزاست
بخوان دعای ابوحمزه و بیفشان اشک
که دُرّ اشک تو را مشتری خداست، خداست
خوشا بحال کسانی که نقل محفلشان
دعای جوشن و ذکر سحر نماز قضاست
خوشا به حال دل صائم خدا ترسی
که در گرسنگی خود به یاد روز جزاست
سلام باد بر آن روزه دار تشنه لبی
که گریه اش به لب خشک سیدالشهداست
سلام باد بر آن صائمی که وقت غروب
به یاد شام غریبانِ روز عاشوراست
چگونه می کند افطار شیعه ای که مدام
عیان به چشم دلش صحنه های کرب و بلاست
چگونه جام بگیرم به دست خود گویی
ز اهل بیت به گوشم صدای واعطشاست
چو در غروب کند طفل کوچکم افطار
دلم به یاد یتیم سه سالۀ زهراست
کنار سفرۀ ما ظرف کوچک خرما
کنار سفرۀ آن خونجگر سر باباست
عزیز من به کنارم نشسته و افسوس
عزیز یوسف زهرا به دامن صحراست
روا بود که فشانم هماره خونِ جگر
به کودکی که بر او اشک دیده آب و غذاست
به یاد تشنگی آل فاطمه میثم!
اگر که خون شودت اشک در دو دیده رواست
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
کار گناهکاری، دیگر به مو رسیده
در باز کن به رویم، بی آبرو رسیده
از من کسی در اینجا بیچاره تر ندیده
صد شرّ، به من ز نفسِ درّنده خو رسیده
هی سنگ خوردم اما خود را به تو رساندم
این جسم و جان زخمی، با صد رفو رسیده
حرفی بزن دلم را بشکن ضرر ندارد
این بنده به تفاهم، با گفتگو رسیده
پاکم کنید اگرچه، آلوده و خرابم
ای اشک ها بریزید، وقت وضو رسیده
ممنون مادرم که دست مرا گرفته
خیری اگر رسیده، تنها از او رسیده
امشب خدا علی را دنبال ما فرستاد
امشب گدا به حیدر، بی پرس و جو رسیده
آلودگی من را با یاعلی خریدند
این بار هم به داد من ذکر هو رسیده
کاری به کس ندارم، وقتی حسین دارم
هرچند تشنه بودم دستم سبو رسیده
مادر کنار گودال، با قامت خمش گفت؛
حیدر کمک که وقت ذبح گلو رسیده
#رضا_دین_پرور
@poem_ahl
#مدح_امام_جواد سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_جواد سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مشهد
شکسته اند قلم ها و بسته اند دهان ها
نشسته اند قدم ها و خسته اند توان ها
نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن
چه ساکنند زمان ها، چه الکنند زبان ها
چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است
که شرح عمر کمت نیست در توان بیان ها
کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث
نشسته داغ عظیمی میان سینه ی آنها
کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو
کشیده خط سیاهی به دور خط و نشان ها
یکی ست لطف و عتابت هر آن که دور شد از تو
چشیده است بلاها و دیده است زیان ها
تویی که مرجع حل المسائل است نگاهت
به ما نگاه بیانداز در هجوم گمان ها
همیشه قصهی تو میخورد گریز به گودال
درست لحظه ی آخر بریده است امان ها
رضا شده ست علی اکبر و شدی تو حسینش
عوض شده ست فقط جای پیرها و جوان ها
دوباره راهی مشهد شدیم و توشه ی ما شد
پر از عریضه ی حاجت شبیه نامه رسان ها
غریب زاده! قریبِ به اتفاق سپردند
که حاجت از تو بخواهیم ای امام جوان ها!
#سید_جواد_میرصفی
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
در آستانش شمس می آید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال
سردرگریبانند ارباب قلم، آری
تاریخ حق دارد اگر باشد پریشان حال
تا ابتدای جاده ی قدرش نخواهد رفت
هر قدر باشد ذهن جولان دیده و سیال
گر کعبه شد کعبه، به روی او تبسم کرد
عشق یدالله است شرط صحت اعمال
هر کس هواخواه علی باشد فرود آید
بر دامگاه شانه ی او طایر اقبال
جهل عرب راز ولایت را ز خاطر برد
زنده به گور اسلام را دیدیم چندین سال
می گفت جا دارد اگر جان بسپرد اسلام
وقتی درآوردند از پای زنی خلخال
نقشی نمی بست آه بر آیینه ی عدلش
تنها شنید آه دلش را شمع بیت المال
فرق زبیر و مالک است افتادگی در عشق
در فتنه می گردد سره از ناسره غربال
برگشت تیغ صبر مالک در نیام آرام
راهی نبود از خشم او تا خیمه ی دجال
دار مکافات است دنیا بی علی، مردم!
خرما فروش کوفه را این بود استدلال
در پنجه اش حق بود چونان موم و می فرمود:
انظر الی ما قال، لا تنظر الی من قال
در وصف او بهتر که خاموشی بگیرد عقل
شاید خدا باشد چه می گویم زبانم لال
فزت و رب الکعبه، تسلیما لأمرک بود
فرقی ندارد سجده در محراب یا گودال
#سید_جواد_میرصفی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_جواد سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است
چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است
زبان به شکوه گشودهست زهر و میداند
که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است...
اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو همسخن است
گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است
شدند بر تن تو سایهبان کبوترها؟
هنوز روی زمین، آفتاب، بیکفن است
#سید_جواد_میرصفی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_امام_صادق سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
به گریههای یتیمانهی گدایانت
اراده کن برسد، دست ما به دامانت
بریدهایم ز شهر و به خاکراه زدهایم
به این امید که باشیم در بیابانت
گناهکاری ما خشکسالی آورده
نمیرسد به نفسهای شهر بارانت
«بُطونُهم مُلِئت بِالحَرام» هم شدهایم
که نیستیم زمان عمل مسلمانت
چقدر گریهی یعقوب شب به شب برسد
ولی تو راه نیُفتی به سوی کنعانت
ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیر شدند
تمام پیر غلامان ز داغ هجرانت
بیا بهار به پا کن بهار یعنی تو
بیا که گل بدهد دانه دانه گلدانت
عزای حضرت صادق رسیده آقاجان
فدای شال عزا و دو چشم گریانت
برات کرب و بلا را بیا محبّت کن
به حقّ خشکی لبهای جدّ عطشانت
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
شکایت میکنیم از هجر از دوری طولانی..
ولی رد میشویم از تو ازین غربت به آسانی
نه پای کار تو هستیم نه سرباز تو هستیم
فقط مشغول خود هستیم در زنجیر حیرانی
اگر هم گریه ای کردیم حاجت داشتیم از تو
برای غصه هایت نیست این چشمان بارانی
تو ای یوسف نیا کنعان! بمان در مصرِ این غیبت!
تورا هرگز نمیخواهند آدمهای کنعانی
خمیر نان ما بوی تعفن از ربا دارد
که مومن در نمیاید ازین نانهای شیطانی
من از آن روز میترسم که فکر جیب خود باشم
همان موقع به زیر خنجری باشی تو قربانی
من از آنروز میترسم که بین خانه ام باشم
میان شهر باشد با سر تو نیزه گردانی
به حق جد عطشانت دعا کن ما گدایان را
تو آقای فقیرانی تو امید گدایانی..
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم
همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم
به هواى حرم سامره برخاسته ایم
روضه غربت تو حال عجیبى دارد
هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد
جان به قربان دلت جان به فداى سر او
فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او
که تفاوت بکند، همسر تو... همسر او
طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بین بقیع است که او بى حرم است
حسنى، آه تو پرداختنى میخواهد
حسنی، داغ تو بر سرزدنى میخواهد
حسنى، نام تو دور از وطنى میخواهد
حسنى، روضهی تو سوختنى میخواهد
دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدى
مادرى هستى عزیزم تو اگر پیر شدى
خانهی کوچک تو هیچ کم از زندان نیست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نیست
بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست
زندگى با زن و بچه به خدا آسان نیست
خانه ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ایمنى از حمله نااهلان داشت؟
اصلا این غصه به پیمانهی تو ریخته اند؟
اصلا آقا سر پروانهی تو ریخته اند؟
شعله بر دامن کاشانهی تو ریخته اند؟
چل نفر در وسط خانهی تو ریخته اند؟
راه ناموس تو را بسته کسى در کوچه؟
همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟
کوچه اى بود مدینه، که زنى خورد زمین
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمین
فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمین
حسن عسکرى، آنجا حسنى خورد زمین
قسمت این بود که او درد و محن جمع کند…
گوشوار از وسط کوچه، حسن جمع کند
قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپیدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشک تو از جام محرم دادند
عطش پیکر مسموم تو میگفت حسین…
نفس تشنه حلقوم تو میگفت حسین…
پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ریخت
لحظهی تشنگى ات گریه به غمهاى تو ریخت
اشک بالاى سر پیکر تنهاى تو ریخت
خاکها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حسن فاطمه صد شکر که عریان نشدى
پسرى داشتى و زود کفن کرد تو را
کفن فاخر و شایسته به تن کرد تو را
درخور شأن تو تشییع بدن کرد تو را
تیرباران چه کسى مثل حسن کرد تو را؟
نیتم بود حسین و ز کفن میگفتم
ناخودآگاه همش یاد حسن می افتم…
خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده
احترام دل بى طاقت او حفظ شده
بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده
دست بسته نشده عزت او حفظ شده
خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت
به اسیرى وسط مجلس اغیار نرفت
#محمدجواد_پرچمی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا جلّجلاله
#ماه_مبارک_رمضان
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
دوست داری در زدن های مرا، حاشا نکن!
پس اگر تا صبح هم در را زدم، در وا نکن
من برای تو میایم نه برای حاجتم
جان خوبانت مرا محتاج این دنیا نکن
روز اگر کار بدی کردم تو شب راهم بده
روی من آغوش وا کن، لطف کن دعوا نکن
کار دست توست من کارگرم ای خوش حساب!
میتوانی از خودت طردم کنی اما نکن
من ادای خوبها را در میاوردم فقط..
سابقه دارم گنهکارم ولی رسوا نکن
نامه ی اعمال ما را به نجف ارسال کن
تا علی امضا نکرد این نامه را امضا نکن
سرپرستی مرا مولا تقبل کرده است
کودک آواره را شرمنده بابا نکن
دوست دارم با علی همسایه باشم تا ابد
در نجف گم میشوم دیگر مرا پیدا مکن
من به این ماه مبارک گفته ام ماه حسین
جز حسین این ماه را در پیش ما معنا نکن
ای رفیق سینه زن از کربلا روزی بگیر
روزه را افطار جز با تربت اعلی نکن
کاش در گودال فریاد کسی میشد بلند
شمر باشد، پشت و رویش کن، ولی با پا نکن!
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
کیست امشب در دل طوفانی او جا کند
قطره های تاولش را راهی دریا کند
گرد و خاکی گشته بود اما هنوز آئینه بود
صفحه آئینه را فردای محشر وا کند
مشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است
کنج این ویران سرا میخانه ای برپا کند
تار و پودی از لباس مندرس گردیده اش
می تواند دیده یعقوب را بینا کند
او که دارد پنجه ای مشکل گشا قادر نبود
چشمهای بسته بابای خود را وا کند
گیسویش را زیر پای میهمانش پهن کرد
آنقدر فرصت نشد تا بوریا پیدا کند
خشت های این خرابه سنگ غسلش می شود
یک نفر باید دوباره غسل یک زهرا کند
گشته بود اما هنوز آئینه بود
صفحه آئینه را فردای محشر وا کند
مشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است
کنج این ویران سرا میخانه ای برپا کند
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
از ابتدای گدا بودنم گدای توام
غلامزاده ام و نوکر سرای توام
ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام
غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام
مرا بزرگ نکن! کوچکت شدم کافیست
طلا برای چه وقتی که خاک پای توام؟!
به آفتاب قیامت چکار دارم من؟!
هزارشکر که در سایه ی عبای توام
دخیلم و به ضریح جدید بسته شدم
برای هیچکسی نیستم، برای توام
پرم شکسته پر دیگری تفضل کن
هوایی سحر گنبد طلای توام
به کربلا و مدینه به کاظمین قسم
گدای در به در شهر سامرای توام
چقدر خوب که پای شماست نوکریم
خوشم که سفره نشین امام عسکریم
به آب خشکی لبهای تو شرر زده است
تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است
شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی
چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟!
تمام صورت و دشداشه تو خاکی شد
زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است
تمام حجره برایت گریز سوختن است
غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است
کسی به پیش نگاهت زن تو را که نزد؟!
درِ سرای تورا کِی چهل نفر زده است؟
نه چشمهای نوامیس تو به مردم خورد
نه هیچکس به نوامیس تو نظر زده است
نه تازیانه بدست کسی ست در کوچه
نه دختران تورا موقع گذر زده است
نه هیچکس به گلوی تو خنجری انداخت
نه هیچکس به سر دخترت سپر زده است
اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری
نرفته ای ته گودال پیرهن داری
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا عزّوجلّ
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_امام_زمان سلاماللهعلیه
یا رب اگرچه قهر تو باشد سزای ما
پاسخ بده دوباره به یا ربنای ما
تنبیه کن که گریه ما را در آوری
جوری بزن بلند شود ناله های ما
ما دست از صدا زدنت پس نمیکشیم
حتی بدت بیاید اگر از صدای ما
یارب! چه حیف از تو که ما بندهات شدیم
اما چه خوب شد که تو هستی خدای ما
ما توبه میکنیم و به تو قول میدهیم
اصلا ولی حساب نکن بر وفای ما
کوچک شمردهایم گناه کبیره را
چون عفو تو بزرگتر است از خطای ما
هرگز به پای عفو تو جرمی نمیرسد
هرچه گناه هم بنویسند پای ما
ما مدعی شدیم جهنم نمیرویم
راضی نشو خراب شود ادعای ما
روزی که دوستان همه با ما غریبهاند
تنها امید ما تویی ای آشنای ما
یارب! اگر که آل علی را نداشتیم
نزد تو مستجاب نمیشد دعای ما
ماندم چه حکمت است مهیا نمیشود
اسبابِ رفتنِ سفر کربلای ما
ما کم گذاشتیم برای تو یا حسین
اما نشد تو کم بگذاری برای ما
خدمتگزار خوب نبودیم یا حسین
خدمتگزار خوب نیاری به جای ما
یا رب به حق فاطمه با مژده ظهور
پایان بده به غصه بیانتهای ما
#آرش_براری
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
چند روزی است سرم روی تنم می افتد
دست من نیست که گاهی بدنم می افتد
گاهی اوقات که راه نفسم می گیرد
چند تا لکه روی پیرهنم می افتد
باید این دست مرا خادمه بالا ببرد
من که بالا ببرم مطمئنم می افتد
دست من سر زده کافیست تکانش بدهم
مثل یک شاخه کنار بدنم می افتد
دست من نیست اگر دست به دیوار شدم
من اگر تکیه به زینب بزنم، می افتد
سر این سفره محال است خجالت نکشم
تا که چشمم به دو چشم حسنم می افتد
هر که امروز ببیند گره مویم را
یاد دیروز من و سوختنم می افتد
روز آخر شده و در دل خود غم دارم
دو پسر دارم و اما کفنی کم دارم
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
دلِ تو، از دلِ آشوبِ من خبر دارد
مگر حبیبۀ من نیت سفر دارد
فلک ندیده علی رو به هیچکس بزند
اگر که رو بزنم، خواهشم اثر دارد؟
بجایِ من تو به تابوتِ خویش می خندی؟
مریضِ ما چه خیالی مگر به سر دارد
چرا وضویِ خودت را جبیره می گیری؟
مگر برایِ تنت آب هم ضرر دارد؟
دمِ تنور نرو فضه هست اسما هست
برایِ سوخته، این شعله ها خطر دارد
حسین گفتنِ تو با تنور یعنی چه؟!
مگر ز خانهی خولی شبی گذر دارد؟
چه آمده سرِ تو؟ فضه هم نمی گوید
جوانِ خانه، چرا دست بر کمر دارد؟
زمانِ حمله به زهرایِ من نگفت کسی
که این صدف، به درونِ خودش گوهر دارد
پرت به چوبۀ در خورد، محسنت افتاد
خبر ز سینهی مجروح، میخِ در دارد
تمامِ پیکرِ تو با غلاف زخمی شد
نشانِ حداقل ضربِ چِل نفر دارد
دوان دوان پیِ تو زینب آمده کوچه
به حمله ها وگرفتاری ات نظر دارد
به رویِ چادر تو جایِ پاست یعنی که
همیشه یاریِ مظلوم دردسر دارد
#قاسم_نعمتی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
ماندن که هست صحبت رفتن برای چه؟
زهرای من حلالیت از من برای چه؟
وقت نفس نفس زدنت پیش پای من
لاله نریز این همه گلشن برای چه؟
دارم به جمله ی پدرت فکر می کنم
وقتی که هست فاطمه، جوشن برای چه؟
باشد نخند... از تو توقع نداشتم
این دل شکسته هست، شکستن برای چه؟
زهرا کشان کشان دم در آمدی چرا؟
گفتم نیا که... آمدی اصلا برای چه؟
ما را برای همسفری آفریده اند
بی من تلاش بهر پریدن برای چه؟
اسما که بود دور و برت فضه هم که بود
تابوت خویش خواستی از من برای چه؟
هنگام دور گردن این پیرهن که شد
جان حسین این همه شیون برای چه؟
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مولودی_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زینب سلاماللهعلیه
#مناجات_با_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
ای دختر جلالت و ای خواهر وقار
بانویمُلکِعصمتو ناموسِ کردگار
ایماندهدرتو هیبت حیدر بهیادگار
ایانعکاسِ فاطمه در چشمِ روزگار
پیشت چراغها همه بی استفادهاند
از سایهی تو نور به خورشید دادهاند
تو آمدی که مظهر اهل کسا شوی
تا جلوهگاه آیهی قالوا بلی شوی
در قامت زنان شرف "لافتی" شوی
زینبشدیکه زینتِ شیرخدا شوی
هر چند گفتهاند که امّ المصائبی
با جوشن حجاب اسدُاللهِ غالبی
جایی که امر نامگذاریت با خداست
اسم تو مثل اسم علی فوق کیمیاست
آری حسابِفهم تو از دیگران جداست
علم لَدُنّی تو همان علم انبیاست
باآنزبان کهگفتهای"یک" "دو"نگفتهای
ای سِرّ اَعظمی که کماکان نهفتهای
کوهاز صلابتِ تو در عالم اشارتیست
هفتآسمان؛زِ وُسعتِقلبت کنایتیست
نقل روایت تو چه نیکو عبادتیست
اینکه غلام کوی تو باشم سعادتیست
منّت خُدای را که همین است مذهبم
من شیعهی حسینیِ اسلامِ زینبم
از هردو سمت؛نسبتِتو میرسد به نور
خورشیددرحضورتو چونمیکند ظهور
از ظِلّ سایه ات به ادب میکند عبور
فَخر المُخدّراتِ حرم؛ زینب الصّبور
اُختُالحسین،درعظمتکیستمثلتو؟
اقرار میکنم احدی نیست مثلتو
ازتو بهوقتحادثهطوفانشکستخورد
اولاد عاهه در دل میدان شکستخورد
از زخم پات خار مُغیلان شکستخورد
کوفهدُرستلحظهیطُغیانشکستخورد
این شهر مثل صید اسیر کمند شد
فریاد اُسکُتوی تو وقتی بلند شد
دیدی هلال را به سرِ نِی بهوقتظُهر
دیدی خمیده شد کمرِ نِی بهوقتظُهر
آتش نشست بر جگرِ نِی بهوقتظُهر
جا ماند بر تنت اثرِ نِی بهوقتظُهر
آنهاکهمَست؛دور و برت نعرهمیزدند
باخُطبه خواندن تو به زانو در آمدند
با اینکه مثل فاطمه بیبال و پر شدی
تو یک تنه حریف هزاران نفر شدی
هشتاد و چند کودک و زن را سِپَر شدی
هرجا که شعله بود تو پروانهتر شدی
آه دلِ شکستهات از عرش هم گذشت
وقتیکه ریخت دُرّ حسینی میان طشت
#محمد_قاسمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_سید_حسن_نصرالله رحمهالله
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
شاخهی طبع خزاندیدهی من بار نداشت
چشم آلوده ی من فرصت دیدار نداشت
رو به مهتاب نشد روزنه ای باز کنم
قفسِ ظلمت من رخنه ی دیوار نداشت
چَنگ انداخته ام دامنِ تنهایی را
منِ بیکَسشده از بس که کس و کار نداشت
آه! آدینه ی بی تو شده آئینه ی دِق
کاشکی جمعه تواناییِ تکرار نداشت
در بساطم چه کنم کهنهکلافی هم نیست...
یوسف گمشدهام گرمیِ بازار نداشت
آبروریزیِ من شُهرهی آفاق شده
مثل من هیچکسی وضعِ اسفبار نداشت
از سَرِ بی خِرَدی قلب تو را می شکنم
وَرنه این عاشقِ بی فکر که آزار نداشت
گریه کردم که مگر بار مرا هم بخری...
دلم -این ظرف ترکخورده- خریدار نداشت!
امر کن! یک نفری پای غمت می میرم
تا نگویند که فرمانده ی من یار نداشت
مثل سیّد حسنت، گَرم بغل کن من را...
یا کریمی که عروجش غمِ آوار نداشت
لحظهی آخرم ای کاش کنارم باشی...
چه کند گر که مریض تو پرستار نداشت
شیوهی مَرگ مرا شاهِ نجف می داند
سَر تمّار به جز نخل علی، دار نداشت
این دلِ دربهدرم تنگِ حسین است فقط
کربلا رفتن من این همه اصرار نداشت!
جان آن مادرِ افتاده دمِ در، برگرد
آنکه با قامت خم طاقت پیکار نداشت
شیشهٔ عُمر علی با لگدی سخت شکست
لااقل کاش درِ سوخته، مسمار نداشت
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
مثل هر شب خواب را در بسترش تنها گذاشت
رفت پای جانمازش؛ روی دنیا پا گذاشت
با قیامش آسمان میرفت زیر چادرش
قابِ قوسینِ رکوعش عرش را هم جا گذاشت
سجدهاش را بُرد آنجایی که جز مسجود نیست
سر به خاکِ سجدهدارِ مسجدالزهرا گذاشت
با صدای آب آب، از عرش، باران شد چکید
رفت بالای سرِ لبتشنهاش دریا گذاشت
باز تا نانآورش برگشت از شبگردیاش
مرهمِ اشکی به زخمِ شانهی مولا گذاشت
گرچه رویش سرخ بود از ردّ سیلیهای اشک
گوشهای هم جا برای خندهی حاشا گذاشت
در هجومِ سنگها، با آنکه بار شیشه داشت
پای اینکه نشکند آیینه، جانش را گذاشت
مشکِ اشکش را غمِ روز مبادا آب کرد
گریههایش را برای روز عاشورا گذاشت
چارده قرن است، میگردد زمین دنبال او
آرزوی تربتش را بر دلِ دنیا گذاشت
#رضا_قاسمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
مادر تمام شد؛ غمِ حیدر شروع شد
آه این غزلمصیبت از آخر شروع شد
جبریل بعد از آیهی حُزنِ ختامِ وحی
با گریه گفت: روضهی مادر شروع شد
وقتی کلام آخرِ یاسین تمام شد
در عرش، ختمِ سورهی کوثر شروع شد
در با زغال، روضه به دیوار مینوشت
مقتل نبود، مقتل از این در شروع شد
وقتی که بابِ تیزی مسمار باز شد
فصلِ گریزِ کُندی خنجر شروع شد
مادر شکست، آینهاش ماند جای او
دورانِ مادرانهی دختر شروع شد
#رضا_قاسمی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
خورشید عالمتاب من! تابش نکردی
در خانه ات احساس آرامش نکردی
یکبار هم از شوهرت خواهش نکردی
مظلوم من! با ظالمان سازش نکردی
حتی میان بسترت هم ایستادی
زهرا عجب درسی به اهل ظلم دادی!
این زخمِ روی سینه ی تو کارِ در نیست
در شهر گشتم، مرهم درد کمر نیست
باور کن اینجا از علی مظلوم تر نیست
حالا که من تنها شدم وقت سفر نیست
کار مرا با رفتن خود زار کردی
با درد پهلو روز آخر کار کردی
میخواهد از اشکم دو دست لاغرت چه؟
چیزی بگو! آمد سر این پیکرت چه؟
گیرم لباست نو شود، آن بسترت چه؟
میخندی اما گریه های دخترت چه؟
آن پهلوان که لشکر خیبر بهم ریخت
پای وصیت های تو آخر بهم ریخت
تابوت تو آماده و تابوت من نه!
کاری اگر داری بگو، غسل و کفن نه!
در شعله ها افتاده بوده این بدن، نه؟
جای همه هست این وسط، جای حسن نه!
خیره شدن هایش به آن چادر، اشاره است
در دست هایش تکه های گوشواره است
خانم! ندیدم بین کوچه مَردی اصلاً
پیدا نکردم همدمی، همدردی اصلاً
زهرا نمی آید به من شبگردی اصلاً
فکری برای بچه هایت کردی اصلاً؟
برخیز و آن چادر نمازت را سرت کن
جان علی، چاره برای دخترت کن
لرزان شده پایم، دگر حیدر بریده
قلب برادر سوخته، خواهر بریده
روزی حسینش میشود حنجر بریده
با کُندی خنجر شود آن سر، بریده
آنجا که غیر از نیزه ها چیزی تنش نیست
دنبال سر می گردی و پیراهنش نیست
#رضا_دین_پرور
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
فکری برای این همه خاکسترت کنی
عُذر مرا ببخش دوایی نداشتم
تا مرهم کبودی چشم ترت کنی
امشب خودم برای تو نان می پزم ولی
با شرط اینکه نذرِ تب پیکرت کنی
مجبور نیستی که برای دلِ علی
یک گوشه ای نشینی و چادر سرت کنی
زحمت مکش خودم به حسین آب می دهم
تو بهتر است فکر برای پرت کنی
ای کاش از بقیه ی پیراهنِ حسین
معجر ببافی و به سر دخترت کنی
من، زینب و حسن، همه ناراحت توایم
وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مظلومیت_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
آیات بخوانید که ماه علی گرفت
دستی رسید و راه نگاه علی گرفت
بابا رسید و دید گلش را و آه، نه
آهی مجال گفتن آه علی گرفت
دست خدا دو دست به زانو گرفته بود
کشتی شکسته بود و پهلو گرفته بود
آتش زبانه از در و مسمار می کشید
دستی شکسته منت دیوار می کشید
یکسو تمام خصم علی را و یکطرف
یک بانوی خمیده و بیمار می کشید
با حال مضطرش ز همه رو گرفته بود
کشتی شکسته بود و پهلو گرفته بود
آنانکه که زخم بر پر و بال ملک زدند
بر زخمهای تازه حیدر نمک زدند
با حرص بی هوا جلوی چشم شوهرش
بانوی آسمان و زمین را کتک زدند
چادر به خون تازه دگر خو گرفته بود
کشتی شکسته بود و پهلو گرفته بود
زهرا میان کوچه زمین خورد یاعلی
برخواست و دوباره زمین خورد یاعلی
یک قطره اشک از دل هفت آسمان چکید
گویا تمام عرش زمین خورد یاعلی
با اشک آسمان دم یاهو گرفته بود
کشتی شکسته بود و پهلو گرفته بود
دیگر صدای ناله زینب عجیب شد
چیزی شبیه ناله امن یجیب شد
پنجاه سال بعد دوباره همان صدا پیچید
و قتلگاه پر از بوی سیب شد
قاتل به دست خنجر و گیسو گرفته بود
کشتی شکسته بود و پهلو گرفته بود
@poem_ahl