eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
271 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه من كه دائم پاي خود دل را به دريا مي زنم پيش تو پايش بيفتد قيد خود را مي زنم كعبه اي در سينه ام دارم كه زايشگاه توست از شكاف كعبه گاهي پرده بالا مي زنم اين غبار روي لبهام از فراق بوسه نيست در خيالم بوسه بر پاي تو مولا مي زنم از در مسجد به جرم كفر هم بيرون شوم در ركوعت مي رسم خود را گدا جا مي زنم اينكه روزي با تو مي سنجند اعمال مرا سخت مي ترساندم لبخند اما مي‌زنم من زني را مي شناسم در قيامت، بگذريم حرف‌هايي هست كه روز مبادا مي زنم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه همین که بادها خواندند با هوهو سرودش را ملائک مژده آوردند در عالم ورودش را زنان مصر دست خویش را با دیدن یوسف... ولی کعبه به شوق دیدن حیدر وجودش را... به جز مولای ما دیگر امیری نیست در تاریخ که خود زحمت کشید اما به مردم داد سودش را نه ملاها و عالم‌ها، نه سائل‌ها و مسکین‌ها ندانستند قدرش را، نفهمیدند جودش را زمین و آسمان و منبر و محراب دلتنگ‌اند رکوعش را، سجودش را، قیامش را، قعودش را فراز مطلق دنیاست وقتی در تمام عمر ندیده هیچکس جز لحظه‌ی سجده فرودش را خودش را مرکب طفل یتیمی می‌کند مردی که شمشیر آرزو دارد ببیند رنگ خودش را کسی که حق او را ناجوانمردانه غاصب شد گناهی کرد و در چشم دو عالم کرد دودش را جهان هر آینه چشم انتظار دیدن روزی‌ست که در آیینه‌ی موعود می‌بیند نمودش را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه همین که بادها خواندند با هوهو سرودش را ملائک مژده آوردند در عالم ورودش را زنان مصر دست خویش را با دیدن یوسف... ولی کعبه به شوق دیدن حیدر وجودش را... بجز مولای ما دیگر امیری نیست در تاریخ که خود زحمت کشید اما به مردم داد سودش را نه ملاها و عالم‌ها، نه سائل‌ها و مسکین‌ها ندانستند قدرش را، نفهمیدند جودش را زمین و آسمان و منبر و محراب دلتنگ‌اند رکوعش را، سجودش را، قیامش را، قعودش را فراز مطلق دنیاست وقتی در تمام عمر ندیده هیچکس جز لحظه‌ی سجده فرودش را خودش را مرکب طفل یتیمی می‌کند مردی که شمشیر آرزو دارد ببیند رنگ خودش را کسی که حق او را ناجوانمردانه غاصب شد گناهی کرد و در چشم دوعالم کرد دودش را چه‌می‌کردیم اگر این ذکر در دنیای‌مان کم بود؟ جهان بی‌نام زیبای "علی" مثل جهنم بود اگر حتی بیفتد در زوایای جهان آتش نمی‌سوزم که از عشق علی دارم به جان آتش به آتش می‌کشم خود را و از خود می‌زنم بیرون که دنیای تعلق را بسوزاند همان آتش خودش عمری‌ست که در شعله‌های کینه می‌سوزد کسی که آرزو دارد برای دیگران آتش اگر از هرکسی -غیر از علی- دم می‌زدم، بی‌شک به چشم خویش می‌دیدم که دارم بر زبان آتش کجا آتش گلستان بقا می‌شد بر ابراهیم اگر مولا نمی‌فرمود اذنش را بر آن آتش همین که ذوالفقارش را به عزم رزم بردارد می‌اندازد به ضربی در زمین و در زمان آتش اگر از اهل دوزخ یک‌نفر یک یاعلی می‌گفت؛ به یُمن نام او خاموش می‌شد ناگهان آتش برای دوستانش می‌شود عرش خدا تزیین برای دشمنانش می‌شود هفت‌آسمان آتش ندارد هیچ‌کس غیر از تو این شان‌وشجاعت را قرائت کن برای خلق آیات برائت را بساط غصه را از هر دلی برچیده‌ای مولا که دنیا شادشد هربار که خندیده‌ای مولا زمین درگیر تاریکی مطلق مانده بود اما تو مثل ماه بر شب‌های آن تابیده‌ای مولا از آن روزی که در کعبه به دنیا آمدی دیگر در عالم قبله‌ی دل‌های ما گردیده‌ای مولا تو عین‌الله ناظر بوده‌ای یعنی به چشم دل خدا را قبل و بعد هر عبادت دیده‌ای مولا کسی با دست‌خالی رد نشد از آستان تو که حتی در نماز انگشتری بخشیده‌ای مولا لباس تازه پوشیدند از لطف تو سائل‌ها اگرچه خود عبایی کهنه را پوشیده‌ای مولا چه شب‌ها که دعای خیر کردی آن کسانی را که عمری بابت رفتارشان رنجیده‌ای مولا نخواهد دید مانند تو را دیگر، که بعد از این تو در چشم جهان خواب خوش نادیده‌ای مولا جهان و هرچه درآن هست پیش تو اضافی بود برای تو دو قرص نان، دو رخت کهنه کافی بود رها کن جسم را یک‌لحظه و جان را تماشا کن علی را بنگر و آیات قرآن را تماشا کن در اخلاص علی، حلم علی، راز و نیاز او صفا بنگر، فتوت بین و ایمان را تماشا کن علی گندم نخورده در تمام عمر ای آدم! تجلّی "وفا بر عهد و پیمان" را تماشا کن چو دیدی نعره‌ی"هل مِن مبارز"می‌زند در جنگ یلان ساکت و سر در گریبان را تماشا کن یکی پرسید از پیغمبر خاتم؛ عبادت چیست؟ علی را دیده و فرمود؛ ایشان را تماشا کن کمی از ماجرای دشت ارژن را اگر خواندی هر آیینه کمال بهت سلمان را تماشا کن برای دیدن پیغمبران دلتنگ اگر بودی علی‌جان را، علی‌جان را، علی‌جان را تماشا کن از آن روزی که فرمودی تو را با مرگ می‌بینیم برای مرگ ما شوق دوچندان را تماشا کن برای دیدن مولا هزاران بار می‌میریم اگر هرشب به‌شوق وعده‌ی دیدار می‌میریم نخواهد ماند دیگر شبهه در دین بعد از این نقطه که بالا می‌رود دست تو تا بالاترین نقطه به اذن‌الله یاری از تو می‌جوییم و می‌گوییم؛ ایاک نعبد نقطه، ایاک نستعین نقطه نه مانده حرفی از هر علم در نزد تو نامعلوم نه دور از چشم تو در آسمان و در زمین نقطه اگر هم خطبه‌ی بی‌نقطه و هم بی‌الف داری پر است این آستینت از الف‌، آن آستین نقطه تویی آن نقطه‌ای که رفته زیر با بسم‌الله که اسرار الهی جمع باشد در همین نقطه فراوان است جای زخم و پینه بر تنت، اما نداری از ریا یا سجده بر بت در جبین نقطه تویی اول، تویی آخر، که در محشر سوالی را جوابی نیست جز نام؛ امیرالمومنین، نقطه می‌آید یک‌نفر مثل تو از نسل تو ای مولا نخواهد شد کم‌وبیش از همه ارکان دین نقطه می‌آید تا جهان یک‌بار دیگر با علی باشد شعار مردم سرتاسر دنیا علی باشد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه باور نمی کنم که دلیلش حماقت است بدگویی از علی به خدا از حسادت است حیف از علی که با کَس و ناکَس قیاس شد آخر میان آتش و دریا چه نسبت است؟ این که علی میان اُحُد، مانْد، یک تَـنه این که فرار کرد فلانی روایت است مولای ما فرار نمی کرد وقت جنگ غیر از شجاعت آنچه علی داشت، غیرت است این که یگانه فاتح خیبرشکن علی ست معیارِ زور نیست که، حرف از لیاقت است این که به زورِ آتش و تیغ و طناب هم بیعت نکرده است، همین هم فضیلت است او را که هست تَحتِ کِسای پیامبر دیگر چه حاجتی به ردای خِلافت است؟ جز بین دست های یداللهی علی هرجا که رفته حُکمِ خِلافت، خیانت است از احمد بن حَنبل در مُسند آمدست فَضل علی زیادتر از فَضل امت است ابن ابی الحدید نوشته ست این علی از هر طرف که می‌نگرم دور از آفت است قول بخاری است، به اقرار او علی مُشرف ترین خلق خدا بر قضاوت است بر هر که جز علی بدهند این صفات را کذب است، سرقت است، دروغ است، غارت است فهمیدنِ بزرگی مولایِ ما علی بعضی اگر کتاب بخوانند، راحت است بی عرضه است هر که به دور علی نگشت آری که شرط لازم حج، استطاعت است یک لحظه هم جدا نشده از پیامبر آری خدا گواه علی اهل وحدت است آن عده که معاویه باشد امیرشان عریان فرار کردنشان هم مهارت است فرقی بزرگ بین علی و معاویه ست فرقی که در دو واژه ی مرگ و شهادت است فرزند ارث از پدرش می برد، علی ارثی به جا گذاشت که نامش ولایت است آری یزید کیست؟ سیاهی مطلق است اما حسین کیست؟ چراغ هدایت است چیزی که مانده از علی اسلام ناب اوست چیزی که از معاویه مانده ست بدعت است نگذاشت شیعه پا به روی سنت الرسول با این حساب شیعه فقط اهل سنت است حشر مخالفان علی با معاویه تا هست این دعا چه نیازی به لعنت است؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه تاج امامت است به روی سر شما خیل ملائکند به دور و بر شما قربان چهره‌ات که تجلی مصطفاست قربان آن صلابت چون حیدر شما ای کاش صبح روز ظهورت صدا کنند نام مرا عزیز خدا؛ یاور شما در زیر طاق صحن گوهرشاد حاضر است از بهر خطبه‌خوانی‌تان منبر شما نفرین فاطمه شده صد شکر مستجاب لبخند آمده به لب مادر شما آقا دعا کنید که در زندگی‌مان باشیم ای ذخیرۀ حق، یاور شما ای چشمۀ زلال الهی! ظهور کن ماتشنه‌ایم! تشنه لب کوثر شما فرموده‌ای که الگوی من مادر من است با این حساب فاطمه شد رهبر شما کی ریشه کن کنی تو تبار یهود را ای جان فدای طنتنۀ خیبر شما بیرون بکش ز خاک دو تا غاصب فدک این انتقام گشته به حق باور شما روز ظهور نعره زنی جدی الحسین کرببلاست چون هدف آخر شما @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی... نوشتم شمس، دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تر از آن است نوشتم عرش، دیدم مرتضی اعلی تر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی داند علی نادیده می بیند، علی ننوشته می خواند چه بهتر از همین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی به چشم حاجیان شور تماشا می رسید آنروز کنار برکه ای دریا به دریا می رسید آنروز نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت نفس ها حبس شد در سینه ها خوف و رجا افتاد بدون همهمه زنگ شتر ها از صدا افتاد زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود همه باخویش می گفتند آیا حج آخر بود؟! نبی فرمود بسم الله، ای ارض و سما بشنو! گواهی باش ای تاریخ! پیغام مرا بشنو دوباره صحبت از اسرار خلقت می کنم آری ولی این مرتبه اتمام حجّت میکنم آری تفاوت در میان حق و باطل چیست، معلوم است؟ بدون این خبر اسلام کامل نیست، مفهوم است؟ نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم! نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم! نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد نبی فریاد زد، بر عالم و آدم مسلم شد علیّ بن ابی طالب، ولیُ الله اعظم شد برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست شهادت می دهم جز او امیرالمومنینی نیست شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟ طواف مرتضی کردید آری، حَجُّکم مقبول الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی ها الهی که بسوزد پنبه ی در گوش بعضی ها پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر ازین دنیای فانی بسته ام بار سفر دیگر وصیت می کنم هرکس که من مولای او هستم بداند این علی هارون و من موسای او هستم که عقبی بی علی فانی و دنیا باعلی باقی غدیر خم به جوش آمد، الا یا ایها الساقی! امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر عماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر اَشدّاء علی الکفار، قَتّال العرب... یعنی... جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی... ...خدا وقت تماشایش، دلِ بی طاقتی دارد خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟ علی بی تاج و مسند نیز بر دلها حکومت داشت برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحی ست اگر خون ریخت، درمان کرد، اعجازش یداللهی ست ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری، زر ساخت هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت عوالم را ببین، آتش علی دریا علی گفته که حتی دشمنش در وصف او لولا علی گفته... علی هرگز نمی بندد به روی هیچ کس در را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه قدمتي ديرينه دارد نام او ريشه در هر سينه دارد نام او در خيالم از خدا دارم سؤال آخر اين اعجوبه دارد چند سال اين كه در ماه رجب تابيده است خلقت خورشيد را هم ديده است ديده او ميلاد عزراييل را كودكي حضرت جبريل را با خدايش قبل خلقت بوده است او سرآغاز حكايت بوده است روزگاري بود تنها كردگار خواست تا نامش شود پروردگار روز يكشنبه جهان را آفريد هم زمين هم آسمان را آفريد روشني داده دوشنبه راه را آفريده آفتاب و ماه را برده از آغوش دشت، اندوه را تا سه شنبه آفريده كوه را چهار شنبه خلق كرده رود را پنج شنبه هر چه باقي بود را صبح جمعه شد گل آدم درست اشك و لبخند و سرور و غم درست چرخه‌ی اين چرخ روز شنبه گشت مهر و ماه و راه و رود و كوه و دشت پيش از اين هفته اگرچه بي گمان نه زميني بوده و نه آسمان نه بهشت و نه جهنم بوده است نه ملك نه جن نه آدم بوده است آن زماني كه سرور و غم نبود جز خدا چيزي در اين عالم نبود من يقين دارم يقين دارم يقين بوده خالق با اميرالمومنين آنكه عشق او مرا كشته، عليست بر گِل ما جاي انگشت عليست حق به أمر «كُن» به او پيغام داد كار خلقت را علي انجام داد او حروف و او عدد را خلق كرد قل هوالله أحد را خلق كرد او كه بي مهرش نبي هم كافر است يك دو سالي از خدا كوچكتر است گرچه نامش سفره باز خداست روز ميلاد علي راز خداست اولين روزي كه خالق شد خدا هست ميلاد علي مرتضي اسم اعظم هر چه هست از نام اوست آب و خاك و باد و آتش رام اوست آب را با خاك خويش آميخته قالب هر شيعه را خود ريخته هركه را با مهر خود مولا سرشت جبرييل او را نوشت اهل بهشت بر در دوزخ نوشتند اين كلام بر محبين علي آتش حرام @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بر در خانه ی تو دربان است سائل قنبرت سلیمان است بحر موّاج اگر که عاشق نیست خشکتر از تبِ بیابان است صبر ایّوب بی تو سر آمد جگرش بسکه زیر دندان است و به اذن شما ابوذر نیز ساقی چشمه سار حیوان است جرعه ای عشق از قنات لبت مثل خون در میان شریان است غضب اخم مرحب اندازت ذوالفقار است گرم جولان است نفس حقّت ای امیر کلام معنی واژه واژه قرآن است آن زمانی که غرق خون باشم زیر پای تو عید قربان است چون بمیرم «فمن یمت یرنی» مردنم با تو اوج ایمان است و سلام علیکم ات شوق و علیک السلام مهمان است خواندن مدح توست کار خدا بر جبین غلام عنوان است عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک باید از زندگی کنند مُعاف هرکه را دور تو نکرد طواف مثل بیچارگان شهر نجف سگ لَنگیم در همین اطراف ریگ های نجف طلاست علی بر سر ما بریز از این احقاف دل خرما فروشتان مثلِ اشک چشم است قطره ای شفّاف صبح میلادت ای دلیل وجود سینه ی کعبه را دهند شکاف خادم خانه زاد مولد توست تشنه ی روی توست عبدمناف کعبه پیراهن تو را میخواست یا که کرباسی از همین الیاف هیبت الله خشم چشمانت ذوالفقاریست در میان غلاف من گرفتار دُلدُلت هستم خادم قنبرند تا اشراف یاعلی نوش جان شمشیرت خون مارا اگر کنی اصراف و خدا از تو گفته در قرآن گوشه ای از فضائل و اوصاف عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک یاعلی گفته ام در اوج خلوص ذکر صبّوح و ذکر یا قدّوس تو نگاهی اگر بیاندازی مرغ پر کنده می‌شود طاووس در یَمِ خون خود بغلطانم شب عاشق کشان در اقیانوس انبیا تشنه ی کویر تو اند از سر ابر عهد دقیانوس اول صبح یاعلی گفته مثل عشّاق پا برهنه خروس دشمنی کرده با علی چه کسی؟ آنکه دارد صفت از اختاپوس پس به تیغ کجت گرفتار است قد و بلای دشمن منحوس صبح صفّین در دل میدان شده عبّاس پهلوانت عبوس عمروعاص برهنه جایز بود بر تن خود کند لباس عروس تا که مقتول رحمتش باشی دسته ی تیغ ذوالفقار ببوس نجفت طور حضرت موسی ست پس تویی در هدایتش فانوس یاعلی یاعلی ست ذکر لبش خوانده مثل مسیح اگر ناقوس عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک خون من را اگر دهید هدر حال من میشود کمی بهتر تا گرفتار قنبرت باشم دست بردی تو در قضا و قدر انبیا دست بر قلم هستند میروی باز بر سر منبر میسپارم اگر دهی فرمان حنجرم را به زحمت خنجر دست سائل بده امیر صلاة سر من را به جای انگشتر دوختی با چکاچک شمشیر آسمان را به قلعه ی خیبر مرحب خیبری به خود لرزید تا زدی نعره ی انا الحیدر باز هم که عبا تکان دادی متکانی مرا چو درّ و گوهر خشم عباس پهلوان میشد رعشه ی جان مالک اشتر روزی بندگانتان را باز گاه تقسیم میکند قنبر مدح تو قابل شمارش نیست همه جا گفته بود پیغمبر عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک دشت بی آب میشود تحقیر آی باران بیا به سمت کویر به در خانه ات پناه آورد باز مسکین، یتیم، مرد اسیر خیر و شر ای قسیم جنّت و نار با نگاه تو میخورد تقدیر پسران تو در کنار خودت تا قیامت شدند خیر کثیر رزم صفّین و خیبرت را کاش در نگاهم خودت کنی تصویر قامتش استوار شد اسلام وقت جولان قامت شمشیر حضرت مصطفی به امر خدا خوانده بَلِّغ به شوق صبح غدیر مثل هارون کنار موسایی جان به قربان این امیر و وزیر در کنار کبوتران نجف جبرئیل تو بلبلی ست صغیر تو بزرگ قبیله ی نوری چه بگویم به جز همین تعبیر؟ فاطمه با علی و اولادش میشود جان آیه ی تطهیر پس به شوقت بلال میگوید هر زمانی که میکشد تکبیر عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه زن آن زنی که در اسلام، ثروتش همه رو به ذوالفقارِ یدلله می زند پهلو زن آن زنی که سلام آورَد بر او جبریل زن آن زنی که ملک نزد او زند زانو زنی که هست از القاب او بزرگ قریش نداشته ست پیمبر زنی به رتبه ی او زنی که معنی و مصداق صِبغةَ الله است بدون جلوه ی او دین نه رنگ داشت نه بو چه زن؟ زنی که تمام پیمبران خدا برای بردن نامش گرفته اند وضو خدیجه پشت نبی بسته بود قامت عشق در آن زمان که کسان داشتند با بت خو هر آنچه داشت شتر بذل کرد و داد، مکن شتر سوار جمل را قیاس با بانو خدیجه بود و علی پیشتاز در اسلام دوبار آمده السابقون خود از این رو خدیجه مادر شیعه ست، لفظ مادر را به آن زنی که سزاوار لعنت است نگو خدیجه مادر شیعه ست، مادر شیعه بگو بلند اگر چه کر است گوش عدو به سال رفتن او گفته است عام الحزن غم خدیجه و قلب نبی‌ست، سنگ و سبو خدیجه بود که در هجمه ی حسودان داشت چنان عبای علی بر دلش نشان رفو خدیجه بود کز آن ثروت عظیمِ نخست به قدر یک کفنی هم نداشت رویارو کفن مرا به کجاها نبرد در این شعر به یاد داغ عزیزی شکست بغض گلو... @poem_ahl
سلاح اهل ستم گاهی، شریعت نبوی هم هست به روی شانۀ ظالم گاه ردای مصطفوی هم هست به جای پینۀ پیشانی نظر به قبله آنها کن وگرنه نام خدا ای دوست به پرچم اموی هم هست مخور فریب که این مردم هزارچهره و صدرنگ‌اند همیشه در دلشان حرفی جز آنچه می‌شنوی هم هست ز اعتدال سخن گفتن ز حق کناره گرفتن نیست میان باطل و حق ای شیخ! مگر میانه‌روی هم هست اگر به دادرسی هرگز، نگشت محکمه‌ای برپا مبر ز یاد که در عالم عدالت علوی هم هست نشان مذهب من عشق است حقیقتی که در آن عالم امید آنکه به اعجازش شهید خوانده شوی هم هست @poem_ahl
تكفير دشمنان علي ركن كيش ماست هر كس محب فاطمه شد، قوم وخويش ماست لعنت به آنكه پايه گذار سقيفه شد لعنت به هر كسي كه به ناحق خليفه شد لعنت بر آنكه برتن اسلام خرقه كرد اين قوم متحد شده را فرقه فرقه كرد ما بي خيال سيلي زهرا نمي شويم راضي به ترك و نهي تبرا نمي شويم قرآن و اهل بيت نبي اصل سنت است هر كس جدا ز اين دو شود اهل بدعت است ما همكلام منكر حيدر نمي شويم «با قنفذ و مغيره برادر نمي شويم» ما از الست طايفه اي سينه خسته ايم ما بچه هاي مادر پهلو شكسته ايم شمشير خشم شيعه پديدار مي شود وقتي كه حرف كوچه و ديوار مي شود امروز اگر كه سينه و زنجير مي زنيم فردا به عشق فاطمه شمشير مي زنيم ما را نبي «قبيله ي سلمان» خطاب كرد روي غرور و غيرت ما هم حساب كرد ما از الست طايفه اي پر اراده ايم ما مثل كوه پشت علي ايستاده ايم از ما بترس شيعه ي سرسخت حيدريم جان بركفان لشگر سردار خیبریم از جمعه اي بترس كه روز سوارهاست پشت سر امام زمان ذوالفقارهاست از جمعه اي بترس كه دنيا به كام ماست فرخنده روز پر ظفر انتقام ماست از جمعه اي بترس كه پولاد مي شويم از هُرم عشق مالك و مقداد مي شویم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آن شهنشاهی که بحر لافتی را گوهر است شحنۀ دشت نجف شاه ولایت حیدرست جویبار ذوالفقار از آب رحمت پرورید گلشن هر دو سرا زان صاحب هر دو سرست ذات پاک مرتضی را با کسی نسبت مکن زانکه این آب حیات از چشمه سار دیگرست معنی قول «علیٌّ بابها» آسان مدان کاین سخن را صد جهان معنی بهر بابی درست سرّ سبحانی که پنهانست در ناد علی هم بمعنی مظهرش او هم بمعنی مظهرست در ارادت اولیا را منطق او موردست معجزات انبیا را مظهر او مصدرست از فروع روی او خورشید ذرّات جهان هر یکی جام جم و آیینۀ اسکندرست هم شراب کوثر و هم آب خضر از لطف اوست آری آن نخل کرم هر جا بود بار آورست پیرو شاه نجف شو گر به کوثر مایلی زانکه آن آب بقا را خضر راهش رهبرست لحمک لحمی بدان و جسمک جسمی بخوان تا بدانی ذات حیدر از کدامین جوهرست هر که را باشد حصاری جز پناه مرتضی بشکند دست ولایت گر حصار خبیر است پا به دوش مصطفی بهر شکست بت نهاد پایۀ قدرش نگر کز هر دو عالم برترست در شب جان باختن بر جای احمد تکیه کرد زانکه جای مصطفی هم مرتضی را در خورست شاهی ملک جهان او را سزد کز روی قدر هر گدای آستانش صد عزیز و قیصرست پیش لطفش هشت جنّت وادی‌ای باشد سراب نزد قهرش هفت دوزخ تودۀ خاکسترست عالم علم نهان کاندر دبیرستان او تختۀ تعلیم طفلان قصّۀ خیر و شرست تا جهان بودست بود و تا جهان باشد بود زانکه نفس کاملش واصل به وحی اکبرست از خطا کاری کسی کز مهر او بویی نبرد گر همه آهوی مشکین است از سگ کمترست سینۀ ناپاک بد مهری که در جان و دلش جای شاهنشاه مردان نیست جای خنجرست گر ز دشت ارژن و سلمان کسی یاد آورد آب گردد زهرۀ او گر همه شیر نر است هر کرا کین غلامان علی در دل بود گر برادر باشدم گویم گناه مادر است گر ز روی مقبلی قنبر غلام شاه بود من سگ آن بختیارم کو غلام قنبر است یا امیرالمومنین آنی که گر گوید کسی نیست جز حبّ تو ایمان مومنان را باور است هر که نبود میوۀ حبّ تو اش چون چوب خشک آتشش باید زدن گر خود همه عود تر است چون نسوزد دشمنت از داغ دل کاندر تنش چون انار از نازکی هر قطره خون یک اخگرست خطبه بر نامت چو خواند بلبل روح القدس گلبن طوبی ز روی پایه چوب منبر است بحر الطاف ترا دریای اخضر نیم موج بلکه هر یک قطره یی از آن چو بحر اخضرست ای چراغ شرع و شمع دین دلیل راه شو کاندرین ظلمت سرا نور تو ما را رهبرست کرد «اهلی» جان فدا بهر شهید کربلا وز «سقاهُم ربهم» مزدش شراب کوثرست گر حسودان همچو روبه دشمن جان وی اند غم ندارد آنکه او را شیر یزدان رهبرست سایۀ آل علی پاینده بادا کاین پناه سایبانی از برای آفتاب محشرست @poem_ahl