#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
ای خو گرفته با نفست عطر احمدی
ای پیشتر زبعثت احمد محمّدی
ای بارها سلام تو را بر رسول خود
ابلاغ کرده ذات خداوند سرمدی
چون شمع با فروغ نبوّت گداختی
پیش از نزول وحی نبی را شناختی
ای بر تو لحظه لحظه سلام پیمبران
خاک در تو سجده گه خیل سروران
پیش از پیمبری پیمبر به روی او
چشم تو دید آنچه ندیدند دیگران
در قلب تو کتاب کمالش نوشته بود
سر خط مادریت به آلش نوشته بود
بی دامن تو ختم رسل کوثری نداشت
نخل بلند آرزوی او بری نداشت
حتی علی که جان عزیز محمّد است
در ملک بی حدود خدا همسری نداشت
ای همدم رسول خدا در نزول وحی
ای دامن تو مرکز نور بتول وحی
تو وصل بر رسول و زهستی جدا شدی
تو آفتاب بیت سراج الهدی شدی
نیزار وحی مثل علی شیر مرد داشت
ای شیر زن تو تالی شیر خدا شدی
دارائی تو هدیه به پروردگار شد
در جنگ اقتصاد نبی ذوالفقار شد
تو دیگر و زنان جهان جمله دیگرند
سادات عالمت پسرانند و دخترند
دارائی تو تیغ علی، خلق مصطفی
در پیشبرد فتح نبّوت برابرند
دامان پاک تو ثمرش یازده ولی است
این رتبه ات بس است که داماد تو علی است
در دور بت پرستی و تاریکی حجاز
بودت رخ نیاز به درگاه بی نیاز
پیش از نزول وحی الهی تو و علی
خواندید با رسول خدا در حرم نماز
چون تو که با رسول خدا همسری کند؟
دُرّ یتیم آمنه را مادری کند
ای تکیه گاه خواجه لولاک شانه ات
ای لحظه لحظه ذکر محمِّد ترانه ات
بر یازده ستاره توحید آسمان
روی منیر فاطمه خورشید خانه ات
در بیت آفتاب مه تام کیست، تو
اوّل زن مجاهد اسلام کیست، تو
پیغمبر خدا به تو عرض ارادتش
زهراست هم کلام تو پیش از ولادتش
گوئی که با تو گرم سخن بود فاطمه
حتی به لحظه های غروب شهادتش
با آنکه سالها زجهان چشم بسته ای
انگار دور بستر زهرا نشسته ای
ای ام پاک نبی، ام مؤمنین
ای مادر بزرگ امامان راستین
روزی که یار هر دو جهان یاوری نداشت
روزی که آن معین بشر بود بی معین
مردانه ایستادی و کردی حمایتش
تا ماند جاودانه چراغ هدایتش
ای قامتت به قائم توحید قائمه
دشمن شدند با تو دغل دوستان همه
از هست خویش دست کشیدی و ذات حق
بخشید گوهری به تو مانند فاطمه
الحق توئی توئی تو که کفو پیمبری
شایسته ای که بهر نبی کوثر آوری
آزرد ای فرشته حق اهرمن تو را
زخم زبان زدند به هر انجمن تو را
از بس که ریخت عطر قداست پیکرت
پیراهن رسول خدا شد کفن تو را
از بس بلند بود مقام و جلال تو
گردید سال حزن نبی ارتحال تو
روح مقدّست چو به پرواز می شود
درهای غم به قلب نبی باز می شود
در فصل خردسالی و آغاز زندگی
بی مادریِّ فاطمه آغاز می شود
اشک نبی برای تو ای جان پاک، ریخت
با دست خویش بر تن پاک تو خاک، ریخت
با رفتن تو یار محمّد زدست رفت
خورشید روزگار محمّد زدست رفت
شد حمله ور به گلبن دین لشکر خزان
تو رفتی و بهار محمّد زدست رفت
زیبد که با هزار زبان در ثنای تو
«میثم» دُرِ قصیده بریزد به پای تو
#غلامرضا_سازگار
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مدح_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
بگو شاعر که یا نور است او, یا آسمان یا چه؟
یقینا ماه, وصفش خارج است از درک دریاچه
مگر بالاتر از این منزلت هم هست؟ پس او را
چه باید خواند غیر از مادر ام ابیها؟ چه؟
سلامش داده جبرائیل, در وصفش یقین دارم
که باید از شب معراج چیزی گفت…اما چه؟
حسودان قریش او را رها کردند, حق میخاست
که رأس المال او عشق نبی باشد, به اینها چه؟
همه دار و ندارش خرج شد در راه پیغمبر
چه سودی هست بالاتر از این در دار دنیا؟ چه؟
چه عمری, نیم آن چشم انتظار و نیم آن حامی
کتاب وحی شصت و پنج صفحه داشت دیباچه
شد از پی غم بر آن عاشق روان, چون رفت از دنیا
عجب دردیست, تسکین میدهد پیغمبرش را چه؟
کسی که با خدیجه روز را شب کرده, شب را روز
به غیر از دیدن زهرا دلش را خوش کند با چه؟
#مسعود_یوسف_پور
https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
بی اضطراب، جان بده بانو، کفن رسید
غیر از حسین... سهمیه پنج تن رسید
احمد، علی و فاطمه با تو چهارتا
این پنجمی به حکم خدا بر حسن رسید
مادربزرگ ِکرببلا، جان تو قسم
باهر فراز روضه به لب جانِ من رسید
گودال قتلگاه کجایی دمِ غروب
کارِ کبوترِ تو به پرپر زدن رسید
بیش از هزار و نهصد و پنجاه ضربه خورد
بر تک تکِ سپاه کمی از بدن رسید
تا نیزه دارها زِرِهِ او در آوَرَند
صدها شکافِ نیزه به اعضای تن رسید
از دور پیکرش همه با دست پُر روند
بر یک نفر عبا و یکی پیرهن رسید
دنبال شال دور کمر بود ساربان
اما نگاه او به عقیق یمن رسید
#قاسم_نعمتی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از اینها فراتر داشت
پُر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشت
زنان از بی حجابیها سر تسلیم افکنده...
ولی کنز الحیا از چادر خود تاج بر سر داشت
بزرگان عرب را یکبهیک دیروز پس میزد
که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشت
زمانی که همه خورشید را تکذیب میکردند
خدیجه چشمهای مصطفی را خوب باور داشت
میان قوم خود شأن و مقام او فراوان بود
ولیکن با پیمبر عزتی چندین برابر داشت
نبی افلاک را میدید از غار حرا اما
جهان مصطفی در چشم او تصویر بهتر داشت
نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواند
شکوه این سه تن باهم هزار الله اکبر داشت
کنار مرتضی دین خدا را حفظ میکرده
که مالش نسبت همشیرگی با تیغ حیدر داشت
دوبازوی پیمبر بی گمان از جنس هم بودند
خدیجه چون علی را داشت درواقع برادر داشت
لبالب بود از قرآن و آن روزی که مادر شد
به جای طفل در آغوشِ خود، آیات کوثر داشت
همینجا میشود بر پاکیِ دامان او پی برد
فقط این زن وجودی لایق زهرای اطهر داشت
علی داماد او شد، کاش بود آن روز را میدید
که زهرا در نبود مادر خود دیدهای تر داشت
خدیجه در مسیر دین شترها داد بی منت
زنی روی شتر اما هوای فتنه در سر داشت
حسن روز جمل بی شک به یاد مادرش افتاد
به یاد خاطراتی که مروری زجرآور داشت
کمک میخواست پشت در صدا زد خادم خود را
فدای فضه اما فاطمه ای کاش مادر داشت...
#مجید_تال
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
مومنون آیه های قرآنند
گاه مقداد و گاه سلمانند
چه عرب چه عجم مسلمانند
همه فرزندهای بارانند
یا نوه یا نتیجه اند همه
بچه های خدیجه اند همه
سایه اش مستدام بر سر ماست
خانه اش قبله گاه دیگر ماست
نامش آرامش پیمبر ماست
مادر فاطمه است، مادر ماست
مادرم! ای امام مادرها
به فدایت تمام مادرها
گرمی آشیان پیغمبر
همسر مهربان پیغمبر
یاد تو در روان پیغمبر
نام تو بر زبان پیغمبر
خاطرات تو گرمی شب اوست
یاد تو آه حسرت لب اوست
زن، ولی مردتر ز هر مردی
جگر کفر را درآوردی
قد علم کرده پیش هر دردی
تو بر اسلام مادری کردی
نه فقط ام مومنین هستی
ام اسلام، ام دین هستی
به تو جبریل احترام کند
پیش پایت نبی قیام کند
به تو باید خدا، سلام کند
و تو را صاحب مقام کند
باید اینگونه منجلی بشوی
مادر همسر علی بشوی
با نبی گرچه همنشین بودی
قبل از اسلام بی قرین بودی
بین زنها تو بهترین بودی
در زمین، آسمان نشین بودی
اشک تو ای خدیجه غرا
ریخته گریه ملائک را
مثل ابر بهار گریه مکن
انقدر گریه دار گریه مکن
از بد روزگار گریه مکن
مادر بیقرار! گریه مکن
در سرت فکر کیست می دانم
گریه ات مال چیست می دانم
در عذار گلت چه می بینی
که چنین بی قرار و غمگینی
نگران هجوم گلچینی
یا که رنجور دست سنگینی
آه از دست… آه از آن آزار
آه از آن کوچه… آه از آن دیوار
#محمدعلی_بیابانی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
ای مهربان بانوی پیغمبر خدیجه
ای محو خلق و خوی پیغمبر خدیجه
ای قدرت بازوی پیغمبر خدیجه
ای قوت زانوی پیغمبر خدیجه
مداح تو پیغمبر و زهرا و حیدر
تو کیستی بانو!؟ هزار الله اکبر
در اول وصفت زبان از پای افتاد
در مدح تو عقلم به جایی قد نمیداد
مثل تو در اسلام الهی بیشتر باد
سلمان، ابوذر، مالک و عمار و مقداد
مدیون تو هستند دینداریِّشان را
از نان تو دارند نام جاودان را
مدح تو را باید که پیغمبر بگوید
یا غیر او صدیقۀ اطهر بگوید
شاعر چرا گوید؟ چرا ابتر بگوید؟
شاعر دگر خاموش تا حیدر بگوید
ای مادر حوریۀ دنیا! خدیجه!
زهرا در آغوش تو شد زهرا؛ خدیجه!
وقتی رسولالله در میدان جنگ است،
در پشت جبهه یاوریِّ تو قشنگ است
گفتی به ما دنیای بی اسلام، ننگ است
دل بی علی دل نیست آری تکهسنگ است
ثروت اگر که خرج دین باشد میارزد
وقف امیرالمؤمنین باشد میارزد
اسلام اگر بعد از هزار و چارصد سال
امروز بیش از هر زمان دارد پر و بال
امروز اگر داریم حبّ احمد و آل
امروز اگر از ترس، کافر میشود لال
امروز اگر تدبیر دشمن بینتیجهست
از لطف نام حیدر و نان خدیجهست
درد رسولالله را تسکین تو بودی
در عاشقی هم قابل تحسین تو بودی
بیداری اسلام را تضمین تو بودی
الگوی زهرا در دفاع از دین تو بودی
ایثار تو فاطمه را ایثارگر کرد
جان را برای جان مولایش سپر کرد
زهرا در آتش سوخت تا حیدر بماند
تا فتنههای دشمنان ابتر بماند
در شعلهور شد، محسن و مادر... بماند
مرثیۀ مکشوف میخ در بماند
اف بر تو ای دنیا که هستم از تو خسته
دستان حیدر بسته شد، زهرا شکسته
زهرا به زینب داد درس استقامت
تا او شود الگوی صبرِ در مصیبت
اما امان از لحظههای تلخ غارت
زینب تک و تنهاست؛ آن هم در اسارت
یک دست بر سر داشت تا معجر نیفتد
دست دگر بر ناقه تا دختر نیفتد
#حمید_رمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#دو_بیتی
خدیجه بذل کند مال و حق دهد کفنش
حسین جان دهد و میبرند پیرهنش
بلی که پنج کفن را به شش نفر ندهند
حسین میگذرد بهر مادر از کفنش
#محمد_سهرابی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رسول صلیاللهعلیهوآله
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
بهشت را مبر از خانه ناگهان بانو
برای بی کسی فاطمه بمان بانو
به جان دختر مظلومه ات مرو از دست
مساز اشک یتیمانه را روا بانو
بمان و فاطمه را خود عروس کن آری
که دختران همه محتاج مادران بانو
برای غربت من جان به لب شدی اما
بدان که غربت زهراست بعد از آن بانو
به باغ یاس تو سیلی زنند باور کن
بمان که یاس نمیرد جوان جوان بانو
میان این در و دیوار فضه میطلبد
مرو که مشکل او را کنی نهان بانو
بمان برای همیشه، همیشه یارم باش
مرا هنوز غریب وطن بدان بانو
نمانده هیچ برایت که یک کفن بخری
عبای ختم رسل بر تو ارمغان بانو
#محمود_ژولیده
@poem_ahl
#مدح_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#تبری
زن آن زنی که در اسلام، ثروتش همه رو
به ذوالفقارِ یدلله می زند پهلو
زن آن زنی که سلام آورَد بر او جبریل
زن آن زنی که ملک نزد او زند زانو
زنی که هست از القاب او بزرگ قریش
نداشته ست پیمبر زنی به رتبه ی او
زنی که معنی و مصداق صِبغةَ الله است
بدون جلوه ی او دین نه رنگ داشت نه بو
چه زن؟ زنی که تمام پیمبران خدا
برای بردن نامش گرفته اند وضو
خدیجه پشت نبی بسته بود قامت عشق
در آن زمان که کسان داشتند با بت خو
هر آنچه داشت شتر بذل کرد و داد، مکن
شتر سوار جمل را قیاس با بانو
خدیجه بود و علی پیشتاز در اسلام
دوبار آمده السابقون خود از این رو
خدیجه مادر شیعه ست، لفظ مادر را
به آن زنی که سزاوار لعنت است نگو
خدیجه مادر شیعه ست، مادر شیعه
بگو بلند اگر چه کر است گوش عدو
به سال رفتن او گفته است عام الحزن
غم خدیجه و قلب نبیست، سنگ و سبو
خدیجه بود که در هجمه ی حسودان داشت
چنان عبای علی بر دلش نشان رفو
خدیجه بود کز آن ثروت عظیمِ نخست
به قدر یک کفنی هم نداشت رویارو
کفن مرا به کجاها نبرد در این شعر
به یاد داغ عزیزی شکست بغض گلو...
#مسعود_یوسف_پور
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
گرفته بود هوای دل پریشانش
نشسته بود غبار اجل به دامانش
صبور بود و شکایت ز روزگار نکرد
ولی هزار محن بود بین چشمانش
کنار بستر او فاطمه به سر میزد
خدیجه بود و تب و گریه های پنهانش
چقدر پیر شده بانوی رسول الله
زنی که بود زمین و زمان بفرمانش
قرار شد کفن مصطفی تنش باشد
شکست پشت رسول خدا ز هجرانش
کفن شد و بدنش خاک شد خداراشکر
حسین بود غم سینه سوز پایانش
گذشت دور فلک، عصر روز عاشورا
درآن میانه حسین بود و جسم عریانش
حسین بود و سنان بود و نیزه ای بی رحم
کشید پنجه روی گیسوی پریشانش
هوا ز جور مخالف چون قیرگون گردید
کسی برید سرش را میان طوفانش
هزاربار صدا زد که تشنه آبم
بغیر چکمه نیامد به کام عطشانش
همانکه برد سر شاه را روی نیزه
کشیده زد به رخ خواهر هراسانش
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
اسیر حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
دخیل عصمت تو آسیهست، مریم هم
زِ هر دمت همه سر میرود عصارهٔ وحی
که با رسول خدا همسری و همدم هم
تو کیستی؟ جبل النور خانهٔ احمد
که تکیه کرده به نور تو کوه محکم هم
زلال چشمه ی تطهیر از تو جاری شد
گواه پاکی تو کوثر است، زمزم هم
دمید در برهوت حجاز یاس از تو
بهشت میشود از مقدمت جهنم هم
همین ز شأن تو کافی ست دخترت زهراست
فدای دختر تو عالم است و آدم هم
به دست زهره ی منظومه ی مطهر توست
فقط نه چرخش دستاس، هر دو عالم هم
عقیق عشق محمد، نگین حلقه ی توست
سر است حلقه ی تو از نگین خاتم هم
تو با رسول هم آیینه ای و هم آهی
برای درد دلش محرمی و مرهم هم
کلید قلب نبی دست توست، با این گنج
دگر نیاز نداری به اسم اعظم هم
به یک تبسمت از طور سینه ی یاسین
ملال می رود، اندوه می رود، غم هم
ز رنج شعب ابیطالب آسمان خم شد
ولی تو هیچ نیامد به ابرویت خم هم
نفاق خواست که ناخن کشد به ماه رخت
ولی نشد ز مقام تو ذره ای کم هم
نفاق، خواند تو را پیرزن، جوان بودی
رسول خواند تو را شیرزن، مکرم هم
برای یاری حق مال دادی و جان نیز
به محضر کرم تو گداست حاتم هم
به شرح حال رسول و بتول بعد از تو
فغان کم است، تأسف کم است، ماتم هم
#محمود_حبیبی_کسبی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گودال
ثروتش گشت نذر دین خدا
همه جا یاور محمد بود
ثروتش در دفاع از اسلام
مثل تیغ علی سرآمد بود
همه سرمایه اش محبت شد
تاجر عشق ناب احمدی است
خانه ی او دل نبی خداست
مهر او هم گل محمدی است
کاشف الکرب مصطفی میشد
هر زمانی که دیدهی تر داشت
خانه ی مصطفی به گفتهی خویش
با خدیجه صفای دیگر داشت
درک دنیا به شان او نرسد
بسکه حدّ و مقام او بالا است
چه نیازی به مدح ما دارد
فخرش این بس که دخترش زهراست
بر لب بچه های زهرا بود
ذکر نام شریف او همه جا
همه هنگام خطبه می گفتند
که "انا بن خدیجة الکبری"
دم آخر نگاه گریانش
بی قرار و شبیه دریا بود
در کنار غریبی احمد
فکر بی مادری زهرا بود
در ازای تمام ثروت خود
عطری از جنس مصطفی می خواست
از خجالت به دختر خود گفت
حاجتش را، که یک عبا می خواست
این عبا گرچه شد کفن اما
خود او خواست اینچنین باشد
کفنی نیز جبرئیل آورد
تا که اینگونه بی قرین باشد
بی کسی، غم، کفن، عبا، غربت
شیعه از داغ واژه ها مبهوت
یک عبا گاه می شود کفن و
یک عبا گاه می شود تابوت
تا جوانان هاشمی برسند
حل این مسئله معما بود
پدر آورد عبا که جمع کند
بدنی را که ارباً اربا بود
سر نعش جوان خود جان داد
هفت دفعه به پیش چشم حرم...
وسط خندهها و هلهلهها
ناله زد هفت مرتبه "پسرم"
ناله، پیکر، مقطع الاعضا
پیکر واژه ها پر از خون است
وَلَدی شد بُنَیَّ در گودال
نالهی مادری که محزون است
پیکر شاه، پیرهن، غارت
بین گودال باز دعوا شد
اینطرف اضطراب، خواهر، آه
شمر از روی سینه اش پا شد
نیزه، شمشیر، خنجر و حنجر
قامت خواهری که گشت هلال
نعل تازه، صدای اسب، بدن
مادر از حال رفت در گودال
کاش مثل خدیجه و اکبر
تن او در عبا کفن می شد
یا اگر که عبا نشد جایش
کفنش پاره پیرهن می شد
ماند بر خاکها سه روز تنش
کفن او حصیر شد آخر...
سر او نیز رفت بر نیزه
خواهرش هم اسیر شد آخر...
#علی_اکبر_نازک_کار
#سید_امیرحسین_فاضلی
@poem_ahl