eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
384 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا 🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه شنیده ام خبر از کوچه بنی هاشم که سوخته جگر از کوچه بنی هاشم اگر که کوچه مشوق سر شکستن داشت شکسته شد کمر از کوچه بنی هاشم اعوذ بالله اگر در روضه زهرا در آوریم سر از کوچه بنی هاشم ستاره ای به روی خاک کوچه افتاد و کبود شد قمر از کوچه بنی هاشم مسیر رفتن تا خانه را دو چندان کرد مصیبت گذر از کوچه بنی هاشم فقط نه حرمت مادر شکسته شد آنجا شکسته شد پسر از کوچه بنی هاشم حسن گرفت به زحمت دو بال زخمی را و جمع کرده پر از کوچه بنی هاشم سه ماه پیش علی روی خود نمی پوشاند نرفته بود اگر از کوچه بنی هاشم گمان کنم که برای دل علی داغی نبود بیشتر از کوچه بنی هاشم به کربلاست همان آتش در و دیوار به نیزه رفته سر از کوچه بنی هاشم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه در دلِ خیمه گلِ یاسمنی داشت حسین کودکِ تشنه ی شیرین سخنی داشت حسین زیر پا بود ولی بیشتر از هر چیزی به حرم واهمه ی بد دهنی داشت حسین پسرِ مادرِ آب است كه از فرط عطش خشك تر از لبِ صحرا دهنى داشت حسين نعل ها سخت روی سینه ی او کوبیدند ته گودال خودش سینه زنی داشت حسین ساربان زود خودش را ته گودال رساند يادش آمد كه عقيق يمنى داشت حسين دید خواهر تن عریان برادر را، گفت خواست میدان برود پیرُهنی داشت حسین کاش مانند برادر حرمی داشت حسن کاش مانند برادر کفنی داشت حسین سر به زانوی حسینش حسن آخر جان داد کاش بالای سر خود حسنی داشت حسین هر دو نورند و تفاوت سرِ همسر دارند بد زنی داشت حسن، شیر زنی داشت حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها باز هم محشری از گریه به پا کرد حسین دل ما را ز غم و درد جدا کرد حسین من کجا روضه کجا؟! معرفت آقا بود من حواسم به خودم بود، صدا کرد حسین به بهشتی که خدا داد نیانداخت نگاه رفت با گریه کن خویش صفا کرد حسین من شکستم دل اورا،دل من را نشکست اینهمه سال مراعات مرا کرد حسین گریه ام نور به قبر همه امواتم شد  دِین بر گردن ما بود.. ادا کرد حسین متحیر شده بودیم کجا سجده کنیم  پرچم آورد وسط قبله نما کرد حسین نام ما را ته مقتل به زبان آورده خون آن حنجره را ضامن ما کرد حسین من حسینی شده دست امام حسنم  نام ما را حسن آورد، دعا کرد حسین چهاردیواری این روضه خود شش گوشه ست کربلا را وسط روضه بنا کرد حسین اربعین کاش بگویم به همه در صحنش.. حاجتم کرببلا بود روا کرد حسین خواهرش رفت اسیری و خودش بر سر نی هرچه را داشت دراین راه فدا کرد حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه از ابتدا بزرگتر ما حسین بود یک سایه بود روی سر ما، حسین بود گفتی بهشت چیست؟ نوشتیم کربلا! اصلا بهشت در نظر ما حسین بود هرکس دراین جهان اثری از خودش گذاشت گفتیم یا حسین، اثر ما حسین بود اسمش عزیز بود.. خدا داد برکتش.. در جمع اسم بیشتر ما حسین بود! هرچند والدین عزیزند نزد ما.. از والدین عزیز تر ما حسین بود دنیا بدون روضه چه دارد به غیر درد؟ در تلخی جهان شکر ما حسین بود تسبیح صبح تا شب ما یا حسن شد و.. تسبیح شام تا سحر ما حسین بود افتاد زیر پا و گدایش عزیز شد شرمنده ایم ما سپر ما حسین بود امسال هم برات حرم میدهد به ما هرسال بانی سفر ما حسین بود چشمش به خیمه گاه و تنش زیر اسم اسب شاه شهید خون جگر ما حسین بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه در دلِ خیمه گلِ یاسمنی داشت حسین کودکِ تشنه‌ی شیرین سخنی داشت حسین زیر پا بود ولی بیشتر از هر چیزی به حرم واهمه‌ی بد دهنی داشت حسین پسرِ مادرِ آب است كه از فرط عطش خشك‌تر از لبِ صحرا دهنى داشت حسين نعل‌ها سخت روی سینه‌ی او کوبیدند ته گودال خودش سینه زنی داشت حسین ساربان زود خودش را ته گودال رساند يادش آمد كه عقيق يمنى داشت حسين دید خواهر، تن عریان برادر را، گفت: خواست میدان برود پیروهنی داشت حسین کاش مانند برادر حرمی داشت حسن کاش مانند برادر کفنی داشت حسین سر به زانوی حسینش، حَسَن آخر جان داد کاش بالای سر خود حسنی داشت حسین هر دو نورند و تفاوت سرِ همسر دارند بد زنی داشت حسن، شیر زنی داشت حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟ به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است زبان به شکوه گشوده‌ست زهر و می‌داند که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است... اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت ولی حسین هم این بین با تو هم‌سخن است گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است شدند بر تن تو سایه‌بان کبوترها؟ هنوز روی زمین، آفتاب، بی‌کفن است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم به هواى حرم سامره برخاسته ایم روضه غربت تو حال عجیبى دارد هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد جان به قربان دلت جان به فداى سر او فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او که تفاوت بکند، همسر تو... همسر او طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او حسن سامره صحن حرمت محترم است حسنى بین بقیع است که او بى حرم است حسنى، آه تو پرداختنى میخواهد حسنی، داغ تو بر سرزدنى میخواهد حسنى، نام تو دور از وطنى میخواهد حسنى، روضه‌ی تو سوختنى میخواهد دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدى مادرى هستى عزیزم تو اگر پیر شدى خانه‌ی کوچک تو هیچ کم از زندان نیست خالى از آمدن و رفتن زندانبان نیست بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست زندگى با زن و بچه به خدا آسان نیست خانه ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟ واقعا ایمنى از حمله نااهلان داشت؟ اصلا این غصه به پیمانه‌ی تو ریخته اند؟ اصلا آقا سر پروانه‌ی تو ریخته اند؟ شعله بر دامن کاشانه‌ی تو ریخته اند؟ چل نفر در وسط خانه‌ی تو ریخته اند؟ راه ناموس تو را بسته کسى در کوچه؟ همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟ کوچه اى بود مدینه، که زنى خورد زمین ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمین فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمین حسن عسکرى، آنجا حسنى خورد زمین قسمت این بود که او درد و محن جمع کند… گوشوار از وسط کوچه، حسن جمع کند قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند به تو هم موى سپیدى و قدى خم دادند در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند به لب خشک تو از جام محرم دادند عطش پیکر مسموم تو میگفت حسین… نفس تشنه حلقوم تو میگفت حسین… پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ریخت لحظه‌ی تشنگى ات گریه به غمهاى تو ریخت اشک بالاى سر پیکر تنهاى تو ریخت خاکها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى حسن فاطمه صد شکر که عریان نشدى پسرى داشتى و زود کفن کرد تو را کفن فاخر و شایسته به تن کرد تو را درخور شأن تو تشییع بدن کرد تو را تیرباران چه کسى مثل حسن کرد تو را؟ نیتم بود حسین و ز کفن میگفتم ناخودآگاه همش یاد حسن می افتم… خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده احترام دل بى طاقت او حفظ شده بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده دست بسته نشده عزت او حفظ شده خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت به اسیرى وسط مجلس اغیار نرفت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز بالشی خیس، ز چشمان ترت هست هنوز رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند اثری از بدن مختصرت هست هنوز ای پرستوی مهاجر سفرت کُشت مرا کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر؟ شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز راستی حال تو خوب است، خوشی بانویم؟! اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور؟ خوب شد پهلوی تو، درد نداری دیگر؟ با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز؟ ناله های حسنت از همه جانسوزتر است نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز زینبت زنده کند یاد تو را در خانه اصلا انگار، که چادر به سرت هست هنوز جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن پشت این در، اثری از پسرت هست هنوز @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هوسم بود حج بیت الله قسمتم شد حریم شاه طوس نرسیدم به ساحل دریا آمدم در میان اقیانوس شرط توحید، حب این آقاست وحده لا اله الا هو دست مارا رها نخواهد کرد آنکه گردیده ضامن آهو رسم آقای مهربان این است میهمان را بغل کند آرام پر کند کاسه های سائل را جلوی در، همینکه گفت: سلام السلام ای رئوف تر از همه باز راهم به خانه ات افتاد از «جدا بودن از تو» خسته شدم عوضم کن تورا به جان جواد تا که گفتم مسافرِ حرمم چِقَدَر دل شکست یاد شما کوله باری سلام آوردم همه گفتند التماس دعا پای مارا نَبُر ز خانه‌ی خویش خوش؛ دل ما به رفت و آمد هاست با اجازه ز صحن شاه نجف گنبدت شاه کُلّ گنبدهاست حرف گنبد شد و شکست دلم از مدینه کسی خبر دارد؟ آه از غربت ِامام حسن فاطمه این‌همه پسر دارد تو که از حال ما خبر داری کوهی از غصه و غمیم همه ای علمدار روضه های حسین نگران مُحرمیم همه به اسیری زینب کبری گره از کار نوکرت وا کن در سحرهای ماه ذیقعده اربعین مرا تو امضا کن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه مجلس ختم حسین است! علی محتضر است! داغ جان دادن اولاد به قلب پدر است این علی نیست فقط احمد و حیدر هم هست روضه اش بین محرم، رمضان و صفر است یا پسر مرده شده یا که برادر مرده... هرکجا دیدی اگر دست کسی بر کمر است! پر شده کل بیابان ز علی بن‌ حسین سه پسر دیگر ازین‌ لحظه هزاران‌ پسر است سر زخمش سر مولاست که رفته به سجود پهلویش‌ پهلوی زهراست که در پشت در است یک طرف تیغ زیاد و طرفی نیزه زیاد یکطرف کم‌شده و یکطرفش بیشتر است در عبا قطعه به قطعه علی اکبر چیدند یا که در طشت حسن اینهمه پاره جگر است صحبت معجر زینب شد و پا شد آقا چه کند؟ زینب کبرای حرم در خطر است ای جوانان بنی هاشمی آماده شوید که دگر‌ موقع تشییع تن دو نفر است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها درون مقتل اینک لطف خود را بیشتر کرده برایم دست خود را سایۀ سر نه، سپر کرده بیا خواهر، ببین خون جگر بر خونم افزوده شکست آن شیشۀ عطری که لبریز از حسن بوده شمیمِ عطر او را در مشامم از ازل دارم به عبداللّهِ آغوشم، حسن را در بغل دارم عجب پیراهنی از دست خواهد رفت در بازار که از بوی حسین آکنده، از عطر حسن سرشار یکی شد پیکرم با او، تو هم این را روایت کن شباب اهل جنّت را بیا با هم زیارت کن تو هم مانند من دور از وطن هستی، بیا خواهر اگر دلتنگ آغوش حسن هستی، بیا خواهر شبیه کودکی‌هامان بساط گریه برپا کن بیا یک بار دیگر چادرت را خیمۀ ما کن بیا خواهر، بیا این حنجر کوچک سخن دارد گلوی سرخِ عبداللّه آهنگ حسن دارد بیا خواهر که دارد از گلویش این دم آخر صدای روضه می‌آید، صدای روضۀ مادر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه میرسد نوبت خورشید شدن آهسته سپر غربت خورشید شدن آهسته نقل هر صحبت خورشید شدن آهسته قمر حضرت خورشید شدن آهسته زودتر میرود آنکس که مهیا باشد مرد آنست که با سن کم آقا باشد آسمان چشم به این واقعه حیران دارد باز انگار که دریا تب طوفان دارد ماه در دست خود آیینه و قرآن دارد پسر شیر جمل عزم به میدان دارد دل پریشان خزان بود بهارش آمد دستخط پدرش بود بکارش آمد میرود تا جگرش را به تماشا بکشد بین میدان هنرش را به تماشا بکشد تب مستی سرش را به تماشا بکشد باز رزم پدرش را به تماشا بکشد قصد کرده‌ست ببینند تجلایش را ضرب دست حسنی، قامت رعنایش را خودش عمامه شد و جوشن او پیرهنش انبیا پشت سرش لحظه عازم شدنش گُر گرفتند همه از شرر سوختنش دشت لرزید ز فریاد انا بن الحسنش دل به شمشیر زد و ازرق شامی افتاد حمله ای کرد و زآن خیل حرامی افتاد هرچه جنگید عطش تاب و توانش را برد سوخت، بارید عطش تاب و توانش را برد باز لرزید عطش تاب و توانش را برد ناگهان دید عطش تاب و توانش را برد دید دور و بر مرکب همگان ریخته اند دور تا دور تنش سنگ زنان ریخته اند   آنقدر سنگ به او خورد که آخر افتاد بی رمق بود ازین فاصله با سر افتاد سعی میکرد نیفتد ولی بدتر افتاد عمه میگفت به خود جان برادر افتاد به زمین خورد به دور تن او جمع شدند گرگها برسر پیراهن او جمع شدند بدنش معبر سُم ها شده، ای وای حسن کمرش از دو جهت تا شده، ای وای حسن چقدر خوش قد و بالا شده، ای وای حسن پهلویش پهلوی زهرا شده، ای وای حسن عمو از سوز جگر داد زد آه ای پسرم من چگونه بدنت را ببرم سوی حرم؟! دست زیر بدنت تا ببرم میریزد بدنت را که به هرجا ببرم میریزد مطمئنا پسرم را ببرم میریزد نبرم جسم تورا یا ببرم میریزد خیز قاسم که ببینی چقدر تنهایم وای از خجلت من پیش امانتهایم @poem_ahl