eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
205 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه عشق یعنی تا نَفَس باقی ست مثل شهریار روز و شب نام علی را می برم با افتخار گفته در وصفِ شکوهِ او خود پروردگار لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار در تمام زندگی حصن حصینم حیدر است دلخوشم تنها امیرالمومنینم حیدر است شاه هم بودی، گدای حیدر کرار باش عبد بی چون و چرای حیدر کرار باش تا ابد زیر لوای حیدر کرار باش هر که هستی، خاک پای حیدر کرار باش جان سپردن در حرم رویای هر سینه زن است سجده بر ایوان طلایش کار هر روزِ من است عشق او عمری ست مرز بین حق و باطل است در حقیقت دین ما با حب حیدر کامل است بی گمان جبریل هم وقت رکوعش سائل است کعبه هم با آن شکوهش سوی حیدر مایل است عاجزم از درک نامش؛ فوق باورها علی ست در صف محشر جلودار پیمبرها علی ست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه " یا رَبّنا " گفتم؛ تو در ذهنم نشستی مولودِ کعبه! هر چه دارم من، تو هستی دل از خدا بُردی تو از بس حق‌پرستی در کعبه‌ی قلبم تو بُت‌ها را شکستی اَلحق که مرآتی تو بر پروردگارم جانم فدای هم پدر، هم مادرِ تو آیا شود من هم بیایم محضر تو رخصت بده یک لحظه باشم قنبر تو ای کاش در راه تو گردم پرپرِ تو من خواب دیدم در رهِ تو جان‌نثارم " مَن ذَا الّذی ذاقَ ... " چه حُبّ بی‌نظیری در بندِ تو، بَه بَه، چه خوش باشد اسیری ای آنکه داری شهرتِ نِعمَ الامیری! اسم تو آمد در میان؛ خرده نگیری ... در مستیِ از یاد تو بی‌اختیارم دارد به پایان می‌رسد ماهِ مبارک دستم تهی از توشه می‌باشد بِلاشَک در خوب‌بودن تو تکی؛ من در بدی تک "لا فَرَّقَ اللهُ" شها! بَینی وَ بَینَک هستی فقط تو دلخوشیّ روزگارم یا سیّدی! نَفسُ النّبی! آقای عالَم! ای کاش گردم با تو قبل از مرگ، مَحرَم دارد به پایان می‌رسد، این عمر، کم‌کم مُهر قبولی می‌‌زنی شعرِ مرا هم؟! غبطه خورِ لطفت به شعرِ شهریارم اهل دلی می‌گفت: بر عاشق، یقیناََ شیرین‌ترین هنگام باشد وقت مُردن زیرا که می‌بیند تو را با ضِرسِ مُتقَن چشمش شود از دیدن روی تو روشن لب‌تشنه‌ی آن لحظه‌های احتضارم با این همه‌، من را اگر قابل ندانی در دوزخم اندازی و از خود برانی گِردِ هم آرم اهلِ آن را با اَذانی در بینِ شُعله می‌کنم من خطبه‌خوانی: ای اهل آتش! من علی را دوست دارم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه گسترده شد خوان دعا مولایَ یا مولای! بشنو نداهای مرا مولایَ یا مولای! گمگشته‌ام در بندگی یا ایّها الفاروق! بنمای بر من راه را مولایَ یا مولای! هر روز بدتر می‌شود حال و هوای شهر یک دم، بِدَم ای با وفا! مولایَ یا مولای! یادت می‌آید رو به تو انداختند آن دو ... بر دیدنِ خیر النّسا مولایَ یا مولای! من که چو آنها بد نی‌ام رحمی به حالم کن بنما مرا حاجت‌روا مولایَ یا مولای! هم میهنانم دانه دانه می‌روند از بین رحمی نما بر حال ما مولایَ یا مولای! تو طبق قرآنی، علی‌جان! زنده‌ی زنده ای دست و ای خون خدا! مولایَ یا مولای گر تو بخواهی از خدا، پایان پذیرد درد بارد دوا؛ بارد شِفا مولایَ یا مولای! شاید نباشم زنده پس رخصت بده آقا! وصف تو را گویم شها! مولایَ یا مولای! کعبه تَرَک برداشت و تو آمدی دنیا ای خانه‌زاد کبریا! مولایَ یا مولای! بردی دل از دیوارهای مسجد کوفه مولایَ یا مولای! با "مولایَ یا مولای ..." یَومَ یَفِرُّ المَرء ... دستِ من به دامانت جانِ اباالفضلت بیا ... مولایَ یا مولای! جز تو نخواهد داد ما را هیچ کس، بی‌شک یاری به طوفان بلا مولایَ یا مولای! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه نغمه «يا هو»ست به هر موي من پر شده عالم ز«هوالهو»ي من روي من از چار طرف سوي حق ديده حق از همه سو، سوي من تا که دمم هست دم از او زنم بـانگ هوالحي و هوالهو زنم قبضه خاکي بُدم آدم شدم روح شدم نور شدم دم شدم خيل ملک نيز مرا سجده کرد از همه سو قبله عالم شدم عالم را براي من آفريد مرا براي خويشتن آفريد ذکر دلم مدح و ثناي علي است حال خوشم حال و هواي علي است ذات الهي که مرا خلق کرد هر چه به من داد، ولاي علي است خلوت من جلوت من با علي است دار و ندارم همه يک يا علي است کيست علي؟ آنکه ندانند کيست کيست علي؟ آنکه خدا هست و نيست علي، علي، علي که پيش از مکان به ظل غيب لامکان داشت زيست لحم و دم و جانِ محمّد علي است تمـام قـرآن محمّد علي است کيست علي؟ بر همه عالم امير کيست علي؟ رفيق پير فقير امـام يـازده امـام همـام سراج سيزده سراج المنير مغز علي و دگران پوستند تمـام انبيـا علي دوستنـد اميرمؤمنين عالم علي است حقيقت رسول خاتم علي است کعبه علي، قبله علي، حج علي ذکر علي، حمد علي، دم علي است علي بود احمد و احمد علي است تمـام اسـلامِ محمّد علي است کسي که خون عَمرو جاري کند رسـول را يکتنه يـاري کند امير مرحب کُش خيبر شکن ديده کسي يتيم داري کند؟ خاک کجا و مظهر هو کجا؟! تنور پيرزن کجا، او کجا؟! واي به من، من و ثناي علي عفـو کند مـرا خداي علي جهان چه قابل که فدايش شود فاطمه گـرديـده فداي علي آينه روي خدا چهر اوست دين تمام انبيا مهر اوست کيست علي؟ معلم جبرئيل کيست علي؟ پير هزاران خليل کيست علي؟ امير، خيرالامير کيست علي؟ وکيل نعم الوکيل کيست عـلي؟ تمـام آيين من عقل من و عشق من و دين من پاک سرشتم که سرشتم علي است مرغ بهشتم که بهشتم علي است «ميثم» بي دست و زبانم، ولي هر چه که در نخل نوشتم علي است گو که در آرند ز تن پوستم تـا ابـدالـدهر علي دوستم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی از ازل چرخانده دلها را خدا، سوی علی او مع الحق گفت و از آن روز ما را می‌کُشند دار ما خرما فروشان حلقه موی علی مانده‌ام احمد پیمبر بود یا عطار عشق بس که سلمان ها، مسلمان کرد با بوی علی گر می‌اندیشی نماز و روزه‌ات را می‌خرند ای برادر! این تو و این هم ترازوی علی بیشتر از برق دَم‌های دو سوی ذوالفقار دوستان را کشته خَم های دو ابروی علی هر که دل خوش کرده در عالم به نام دیگری یا علی نشنیده است از سوی بانوی علی آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی ما و خاک کوی قنبر، قنبر و روی علی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دنیای بی‌امام به پایان رسیده است از قلب کعبه قبله ایمان رسیده است از آسمان حقیقت قرآن رسیده است شأن نزول سوره «انسان» رسیده است وقتش رسیده تا به تن قبله جان دهند در قاب کعبه وجه خدا را نشان دهند روزی که مکه بوی خدای احد گرفت حتی صنم به سجده دم یا صمد گرفت دست خدا ز دست خدا تا سند گرفت خانه ز نام صاحب‌خانه مدد گرفت از سمت مستجار، حرم سینه چاک کرد کوری چشم هرچه صنم سینه چاک کرد وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف کرد وقتی علی به خانه خود اعتکاف کرد وقتی خدا جمال خودش را مطاف کرد کعبه سه روز دور سر او طواف کرد حاجی شده است کعبه و سنت شکسته است با جامه سیاه خود احرام بسته است از باغ عرش رایحه نوبر آمده‌ست خورشید عدل از دل کعبه برآمده‌ست از بیشه‌زار شیر شجاعت در آمده‌ست حسن خدای عزوجل حیدر آمده‌ست جانِ جهان همین که از آن جلوه جان گرفت حسنش «به‌اتفاق ملاحت جهان گرفت» ای منتهای آرزو، ای ابتدای ما! ای منتهی به کوچه تو ردّ پای ما! ای بانی دعای سریع ‌الرّضای ما! پیر پیمبران، پدری کن برای ما! لطف تو بوده شامل ما از قدیم‌ها دستی بکش به‌روی سر ما یتیم‌ها پشت تو جز مقابل یکتا دو تا نشد تیر تو جز به‌جانب شیطان رها نشد حق با تو بود و لحظه‌ای از تو جدا نشد خاک تو هر کسی که نشد توتیا نشد* ای شاه حُسن!‌ با تو «گدا معتبر شود» آری! «به‌یمن لطف شما خاک زر شود» ای ذوق حسن مطلع و حسن ختام ما! شیرینی اذان و اقامه به کام ما! تا هست مُهر مِهر تو بر روی نام ما «ثبت است بر جریده عالم دوام ما» این حرف‌های آخر شعر است و خواندنی است بر پای تو هر آن‌که نماند نماندنی است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها تمام دلخوشی زندگی من این است که وقت مرگ میایی و مرگ شیرین است مگر نگفتی علی جان؛ فَمَن یَمُت یَرَنی بیا که وقت وفایت به عهد دیرین است به رغم کوه گناهی که می کِشم بر دوش سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است شهادتین مرا فاطمه تقبُّل کرد بیا همه کس و کارم! زمان تلقین است سلام وادی من؛ وادی السلام علی! کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است رسیده جان به لبم یا لبم رسیده به جان مرا دو بوسه به روی ضریح، تسکین است کفن کنید مرا رو به قبله ی حرمش نجف چه جای قشنگی برای تدفین است فراق و وصل مرا می کُشند یک میزان سرم به دامن حیدر، به روی بالین است سرم مقابل ایوان طلای شاه نجف… سرم مقابل زهرا همیشه پائین است علی که ابروی او قابِ قوس اَو اَدناست اگر مرا نرساند به عرش، غمگین است بخواه روزی از این پادشاه، بنده خدا! گدای خانه او هر که هست تضمین است ممات، عین حیات است و نار، عین بهشت کسی که دل به علی بسته است خوش بین است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خوردیم عمری نان دربار نجف را گشتیم هر شب کوچه بازار نجف را من عاشق این شهرم و دارم همیشه در کیف پولم چند دینار نجف را خالق به میزان محبّت در گل ما بالا و پایین کرده مقدار نجف را انگشتر دُر دوست دارم چون که هر روز در دست خود می بینم آثار نجف را اول نجف شد خلق، بعد از آن خداوند در عرش خود آورد تکرار نجف را ایوان طلا، به به، زبانم بند آمد باید ببوسم دست معمار نجف را قطعاً علی قبله ست، ازروی تقیه کعبه به دوشش می کشد بار نجف را باید ملائک در ادامه می کشیدند تا انتهای عرش دیوار نجف را از پشت مرز شهر مهران می توان دید در چهره ی ما شوق دیدار نجف را بالاتر از گنبد نمی چرخد کبوتر باید نشست و دید اسرار نجف را ای کاش مثل صحن بانو کرده بودند صحن حسن جان چند هکتار نجف را بوسیده تا کرب و بلا در راه مشای حتی زمین هم پای زوّار نجف را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دل شکسته ی من انس با علی دارد امید از همه بگسسته تا علی دارد منم ز شهر ولایت ز کوچه ی عشاق شناسنامه ی من مهر یا علی دارد خدا مدال علی دوستی به ما داده است به غیر کشور شیعه کجا علی دارد؟ خدا یکی و علی هم یکیست در عالم علی چنانکه خدا را، خدا علی دارد در آن محیط که از دست و پا نیاید کار دل شکسته ی بی دست و پا علی دارد نه در گذشته، در آینده نیز هر ذی روح نظر به مرحمت مرتضی علی دارد به روز حشر برای شفاعت امّت علی، حسین و رسول خدا، علی دارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه همین که بادها خواندند با هوهو سرودش را ملائک مژده آوردند در عالم ورودش را زنان مصر دست خویش را با دیدن یوسف... ولی کعبه به شوق دیدن حیدر وجودش را... بجز مولای ما دیگر امیری نیست در تاریخ که خود زحمت کشید اما به مردم داد سودش را نه ملاها و عالم‌ها، نه سائل‌ها و مسکین‌ها ندانستند قدرش را، نفهمیدند جودش را زمین و آسمان و منبر و محراب دلتنگ‌اند رکوعش را، سجودش را، قیامش را، قعودش را فراز مطلق دنیاست وقتی در تمام عمر ندیده هیچکس جز لحظه‌ی سجده فرودش را خودش را مرکب طفل یتیمی می‌کند مردی که شمشیر آرزو دارد ببیند رنگ خودش را کسی که حق او را ناجوانمردانه غاصب شد گناهی کرد و در چشم دوعالم کرد دودش را چه‌می‌کردیم اگر این ذکر در دنیای‌مان کم بود؟ جهان بی‌نام زیبای "علی" مثل جهنم بود اگر حتی بیفتد در زوایای جهان آتش نمی‌سوزم که از عشق علی دارم به جان آتش به آتش می‌کشم خود را و از خود می‌زنم بیرون که دنیای تعلق را بسوزاند همان آتش خودش عمری‌ست که در شعله‌های کینه می‌سوزد کسی که آرزو دارد برای دیگران آتش اگر از هرکسی -غیر از علی- دم می‌زدم، بی‌شک به چشم خویش می‌دیدم که دارم بر زبان آتش کجا آتش گلستان بقا می‌شد بر ابراهیم اگر مولا نمی‌فرمود اذنش را بر آن آتش همین که ذوالفقارش را به عزم رزم بردارد می‌اندازد به ضربی در زمین و در زمان آتش اگر از اهل دوزخ یک‌نفر یک یاعلی می‌گفت؛ به یُمن نام او خاموش می‌شد ناگهان آتش برای دوستانش می‌شود عرش خدا تزیین برای دشمنانش می‌شود هفت‌آسمان آتش ندارد هیچ‌کس غیر از تو این شان‌وشجاعت را قرائت کن برای خلق آیات برائت را بساط غصه را از هر دلی برچیده‌ای مولا که دنیا شاد شد هربار که خندیده‌ای مولا زمین درگیر تاریکی مطلق مانده بود اما تو مثل ماه بر شب‌های آن تابیده‌ای مولا از آن روزی که در کعبه به دنیا آمدی دیگر در عالم قبله‌ی دل‌های ما گردیده‌ای مولا تو عین‌الله ناظر بوده‌ای یعنی به چشم دل خدا را قبل و بعد هر عبادت دیده‌ای مولا کسی با دست‌خالی رد نشد از آستان تو که حتی در نماز انگشتری بخشیده‌ای مولا لباس تازه پوشیدند از لطف تو سائل‌ها اگرچه خود عبایی کهنه را پوشیده‌ای مولا چه شب‌ها که دعای خیر کردی آن کسانی را که عمری بابت رفتارشان رنجیده‌ای مولا نخواهد دید مانند تو را دیگر، که بعد از این تو در چشم جهان خواب خوش نادیده‌ای مولا جهان و هرچه درآن هست پیش تو اضافی بود برای تو دو قرص نان، دو رخت کهنه کافی بود رها کن جسم را یک‌لحظه و جان را تماشا کن علی را بنگر و آیات قرآن را تماشا کن در اخلاص علی، حلم علی، راز و نیاز او صفا بنگر، فتوت بین و ایمان را تماشا کن علی گندم نخورده در تمام عمر ای آدم! تجلّی "وفا بر عهد و پیمان" را تماشا کن چو دیدی نعره‌ی "هل مِن مبارز؟" می‌زند در جنگ یلان ساکت و سر در گریبان را تماشا کن یکی پرسید از پیغمبر خاتم؛ عبادت چیست؟ علی را دیده و فرمود؛ ایشان را تماشا کن کمی از ماجرای دشت ارژن را اگر خواندی هر آیینه کمال بهت سلمان را تماشا کن برای دیدن پیغمبران دلتنگ اگر بودی علی‌جان را، علی‌جان را، علی‌جان را تماشا کن از آن روزی که فرمودی تو را با مرگ می‌بینیم برای مرگ ما شوق دوچندان را تماشا کن برای دیدن مولا هزاران بار می‌میریم اگر هرشب به‌شوق وعده‌ی دیدار می‌میریم نخواهد ماند دیگر شبهه در دین بعد از این نقطه که بالا می‌رود دست تو تا بالاترین نقطه به اذن‌الله یاری از تو می‌جوییم و می‌گوییم؛ ایاک نعبد نقطه، ایاک نستعین نقطه نه مانده حرفی از هر علم در نزد تو نامعلوم نه دور از چشم تو در آسمان و در زمین نقطه اگر هم خطبه‌ی بی‌نقطه و هم بی‌الف داری پر است این آستینت از الف‌، آن آستین نقطه تویی آن نقطه‌ای که رفته زیر با بسم‌الله که اسرار الهی جمع باشد در همین نقطه فراوان است جای زخم و پینه بر تنت، اما نداری از ریا یا سجده بر بت در جبین نقطه تویی اول، تویی آخر، که در محشر سوالی را جوابی نیست جز نام امیرالمومنین؛ نقطه می‌آید یک‌نفر مثل تو از نسل تو ای مولا نخواهد شد کم‌وبیش از همه ارکان دین نقطه می‌آید تا جهان یک‌بار دیگر با علی باشد شعار مردم سرتاسر دنیا علی باشد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه شد ز نام دگران گرچه مکدر گوشم خورد از نام علی قند مکرر گوشم هرکسی نام تو را برد شنیدم به دو گوش می برد فیض زبان را دو برابر گوشم گوش اِستاده ام از کودکی ام نام تو را زان اقامه که ز لب ریخت پدر در گوشم گوش چپ نیست کم از راست که در میلادم دو سِری خورده مِی از نام علی هر گوشم من ز هر لب طلب نام علی داشته ام نیست امروز بدهکار کسی گر گوشم نام آن تیغ پر از آب به گوشم خورده است گوش مالی نشد این وضع که شد پَر گوشم بیتی از «قصریِ» شیرین سخن آمد در یاد که از آن بیت به شوق تو سراسر گوشم «قصری از شوق غلامی شده یک پارچه گوش قنبری کو که دو صد حلقه کُنَد در گوشم» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای آشنای هر دل آگاه، یاعلی ای سر رسیده گاه بزنگاه، یاعلی کوه‌است بار عشق و منم کاه، یاعلی با مرگ می‌رسی اگر از راه، یاعلی جان مرا بگیر و بیا، آه، یاعلی ای یکّه تکیه‌گاه همه بی‌پناه‌ها ای همدم همیشگی روسیاه‌ها ای مقصد نهایی و حتمی راه‌ها ای خیره بر کرامت عامت نگاه‌ها هفت آسمان گدا و تویی شاه، یاعلی آدم نبود و نور خدا بود برملا پس کردگار خواست که نورش شود دوتا یک‌ حصّه مصطفیٰ شد و یک حصّه مرتضیٰ خورشید آفریده شد از روی مصطفیٰ روشن شد از فروغ رُخَت ماه، یاعلی از توست شور عالم هستی بدون شک زین‌سان یکی‌ست ابجد نام تو با نمک گردد به گرد درگه تو روز و شب ملک ای نور نور، ای سبب خلق نُه فلک ای جلوه‌گاه عالیِ الله، یاعلی عالمْ تمامْ فانی و باقی بقای توست عرش عظیم و جنّت و دوزخ برای توست یا مرتضیٰ، رضایت حق در رضای توست مقصود از آفرینش عالم، ولای توست کِی می‌شود محبّ تو گمراه، یاعلی؟ توحید، با نگاه تو برجسته می‌شود زندیق، با تو عارف وارسته می‌شود هرکس که بی‌تو زیست، دلش خسته می‌شود دوزخ بدون شک دهنش بسته می‌شود گویند اگر تمامی افواه؛ یاعلی نامت چه دلرباست، کلامت چه دلبرست یک قطره از فضائل تو حوض کوثرست از موج‌ شوق تو، دل ما بحر احمرست از عمر نوح، زندگی‌اش پربهاترست آن‌کس که گفت نهصد و پنجاه؛ یاعلی از تو بنای دین محمّد ثبات یافت هرکس تو را نیافت، چه نفع از صلات یافت؟ از نام دلربای تو عالم حیات یافت از ذلّت و غریبی و ظلمت نجات یافت یوسف که گفت در تهِ آن چاه؛ یاعلی فخری که مستحقّ مباهات کردن‌است طوق محبّتی‌ست که ما را به گردن‌است شاهنشها، وفای تو چون روز روشن‌است با ما چنان مکن که سزاوار دشمن‌است ما سر نهاده‌ایم به درگاه، یاعلی روی دفینه‌‌‌‌، مار درازی به خواب بود؟ یا پیچ و تاب زلف تو بر رخ حجاب بود؟ از وصل تو هرآنچه که دیدم سراب بود کاشا بنای هجر از اوّل خراب بود گنج تو رنج داشت به همراه، یاعلی فیضی که داده‌ای تو به ما، هیچ‌کس‌ نداد یعنی کسی به غیر تو ما را نفس نداد نور تو میوه داد به ما، خار و خس نداد ما را ربود عشق تو از ما و پس نداد شیواترست قصهٔ کوتاه، یاعلی! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه قسیم النار و الجنه محب ات را چه خواهی کرد محب ات را بسوزانی، محبت را چه خواهی کرد تو آقاتر از آن هستی گدایت را برنجانی گرفتم اینکه رنجاندی، کرامت را چه خواهی کرد تو سفره دار احسانی تو بابای کریمانی نمی بخشی نمیدانم که عادت را چه خواهی کرد قیامت دست آویزی ندارم جز ولای تو امید من تویی آقا شفاعت را چه خواهی کرد قیامت خوب میفهمم عجب چیزیست حب تو تو با آن جلوه ی عشق ات قیامت را چه خواهی کرد شنیدم آتش دوزخ نصیب دشمن زهراست قسیم النار و الجنه محب ات را چه خواهی کرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ماییم و اعتکافِ علی,سیزده شب است حجاجِ در طوافِ علی,سیزده شب است دلبسته در کلافِ علی,سیزده شب است مست میِ مُضاف علی,سیزده شب است «ماییم دلسپرده ی دیدار ,یا علی» امشب مرا تقرّب تو نیّت است و بس این بهترین زمینه ی تربیت است و بس در تربیت,مسیر ,عبودیت است و بس کُنهِ عبودیت, ز ربوبیت است و بس «دیدیم در تو ما, ربوبیتِ یار, یا علی» من سینه چاک روی توام, کعبه نیز هم گرم طواف کوی توام, کعبه نیز هم من در نماز سوی توام, کعبه نیز هم مدیون آبروی توام, کعبه نیز هم «ای قبله گاه, کعبه ی سیار,یا علی» کعبه اگر چاک گریبان گشوده است ثابت نمود,عاشقت از قبل بوده است صحنی که خاک مقدم مریم زدوده است در را به روی بنت اسد وانموده است «مختصِ توست, مُعجزِ بسیار,یا علی» مِنْ بعد از این علامت توحید, علم شده ماتِ تجلّیِ تو خداوند هم شده بیت الحرام بعد تو بیت الحرم شده بتخانه ی حجاز ,دگر محترم شده «شد با شرافت این درو دیوار,یا علی» دادم زکف به شوق مدیحت ,قرار را واجب شده است سجده کنم نام یار را میزان کجاست ,تا که بسنجد عیار را نشناختیم غیر تو پروردگار را «ماتم از این شباهت رفتار,یا علی» گاهی علی نشسته به جای خدای خود گاهی خداست جای شه لافتای خود جای خدا نشست و صدا زد به جای خود در قاب عرش گفت علی با صدای خود… «پرودگار اول گفتار , یا علی» در لا اله غیر تو خواندیم ,جا نشد حتی خدا برای دلم مرتضا نشد مومن نشد هرآنکه ز کفرش دوا نشد پس لاشریکٓ لَهْ که حقیقت ادا نشد «دارم به کفر میرسم اینبار,یا علی» آنقدر مِی زدم علنی عشق می کنم امشب اویسمُ قرنی عشق میکنم با جمله ی یَموت یَرنی عشق میکنم من با ابالحسن,حسنی عشق میکنم «دیوانه ام ,پیاله نگه دار یا علی» عشقم اگر علیست سرِ دارَم آرزوست من سر گذشتِ میثم تمارم آرزوست خرما فروختن بشود کارم آرزوست رسوا شدن میانه ی بازارم آرزوست «بالای دار از تو زنم جار,یا علی» هر کس که دید اوج تورا بال و پر فروخت نهج البلاغه از نمک تو شکر فروخت آنقدر غمزه های نگاهت, نظر فروخت هر کس که دید سر به جنون زد جگر فروخت «عشاق را تویی تو خریدار, یا علی» پر میدهیم مرغ دل خویش تا نجف کنج ضریح گوشه ایوان طلا نجف پر شد قنوت هر شبم از ذکر یا نجف من سالهاست خواسته ام از خدا نجف «خواندم دعای وصل تو بسیار ,یاعلی» سر میدهم سروش نجف روزی ام کنید ابر گناه پوش نجف روزی ام کنید هستم پیاله نوش نجف روزی ام کنید دیدار می فروش نجف روزی ام کنید »پس تا نجف بگو:صد و ده بار یا علی» در این مسیر دیده ی گریان مُقرب است در صحن شاه, ریگ بیابان مقرب است در خانه ای که کلب نگهبان مقرب است زانو زدن مقابل ایوان مقرب است »پس سجده میکنم به تو اینبار, یا علی» گر چه برات ,مالک اشتر نمیشویم مقداد نیستیم ,ابوذر نمیشویم سلمان نبوده مُحرِم این در نمیشدیم اینها که جای خود سگ قنبر نمیشویم «اما تویی همیشه مددکار,یا علی» توحید محض, باعث ایجاد حیدر است بالای عرش افضل اوراد حیدر است آنکس که جام دست نبی داد حیدر است زهرا عروس خانه و داماد حیدر است «ای در نگاه عشق,علمدار یا علی» مولی الموحدین,نفحات پیمبری نَفسِ رسول, باب نجات پیمبری رمز شفاعت,عرصات پیمبری مِیلِ حیات و کُنهِ صفات پیمبری «پیغمبر است بر تو گرفتار ,یا علی» حبّ علی نتیجه ی احسان فاطمه است او هل اتای فاطمه, قرآن فاطمه است اسباب شادی لب خندان فاطمه است این مرد مهربان به خدا جان فاطمه است «زهرا توراست یار و وفادار,یا علی» آنجا که نیست نام تو جای نشست نیست لعنت به هرکسی که زجام تو مست نیست بر روی دست دست خداوند دست نیست این ورطه جای آنکه یقینش شکست نیست «لعنت به هر که میکند انکار,یا علی» ای شیر پاک,ای ثمر لقمه ی حلال خونم حلال تو شده یا سیف ذی الجلال گرما بده شراب شود غوره های کال ما را به غیر هجر نجف نیست یک ملال «امضا بزن به نامه ام ای یار,یا علی» ای اولین تلاوت قرآنِ قبل از آن ای اولین امام مسلمان قبل از آن آیات مومنون نمایان قبل از آن ای صاحب ولایت دوران قبل از آن «قرآن بخوان بگو تو ز اسرار,یا علی» قاری شدی و تیر و سنانت نریختند سنگ جسارتی به لبانت نریختند با خیزران به سمت دهانت نریختند مشتی حرامزاده به جانت نریختند «وای از حسین و مجلس اغیار,یا علی» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها تو بر نوشتن قرآن به خانه مشغولی بیا که سوره ی کوثر به کوچه افتاده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به نام حضرت حق، السلام یا دریا! بر آن سرم که بنوشم تو را، ولی، اما ... چگونه از تو بنوشم، منی که مردابم؟ چگونه از تو بنوشم؟ مگر شما مولا ... دوباره آمده‌ام تا تو را بگویم سبز و بشکفم ز نسیمت، بهار روح افزا مرا به فطرت آیینه‌ها سفارش کن که تا به مدحت نورت، دلم شود گویا تو را ز حضرت قرآن همیشه می‌پرسم ز آیه‌های بشارت، ز سورۀ اعلی تو را ز صبح و اذان، سجده، منبر و محراب تو را ز بوی خوش یاکریم و یاهوها تو را ز مکه، مدینه، ز کربلا، کوفه تو را ز فصل زلال غدیر و عاشورا تو را ز صبر مجسم، ز حضرت زینب تو را ز سورۀ مظلوم، حضرت زهرا تو را ز نان و نمک، وصله‌های وارسته تو را ز سادگی و بی تکلفی، مولا! دوباره تنگ غروب است و در شب کوفه کنار خلوت روحت، نشسته‌ای تنها تو کیستی که جهان در نگاه تو هیچ است؟ تو کیستی که جهان در نگاه تو ... آیا؟ تو تا کجای خدا قد کشیده‌ای، ای خوب! که دست واژه به فهمت نمی‌رسد، آقا! تو را به روی زمین خاکیان نمی‌فهمند تو را به عرش خدا، آسمانیان حتا! تو در زمان و مکان و بیان نمی‌گنجی به رنگ لهجۀ دنیا، نمی‌شوی معنا تو را قسم به خدا، هیچ کس نمی‌داند عجیب، تشنۀ یک پاسخم تو را دریا! تو حرف اول عشقی و آخر خوبی چگونه از تو بگویم، امام خوبی‌ها؟ زبان لال دلم را به عشق گویا کن نگفته‌ام غزلی در خور تو ای مولا! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه من همان زائری که می‌دانی بیقرار از تب پریشانی عابر کوچه‌های دلتنگی خسته از روزهای حیرانی مردی از خانواده سلمان عاشقی از تبار ایرانی تشنۀ یک نگاه دلجویت تشنۀ آن شراب روحانی در نگاهم عریضه‌ای دارم که تو آن را نگفته می‌خوانی ذره‌ای هستم آفتابم کن خاک راه ابوترابم کن از نگاهت حیات می‌ریزد سرّ صبر و صلاة می‌ریزد از تجلی روشن ذاتت جلوه جلوه صفات می‌ریزد دستگیر همیشۀ عالم از رکوعت زکات می‌ریزد از کراماتِ دست تو رزقِ همۀ کائنات می‌ریزد لب اگر واکنی زمین و زمان هستی‌اش را به پات می‌ریزد تشنۀ خاک بوسی نجفم خاک راهت برات می‌ریزد روز محشر ز تار و پود عبات بادبان نجات می‌ریزد همۀ عمر در پناه توام شیعۀ مذهب نگاه توام عشق و روح و روان پیغمبر ماه هفت آسمان پیغمبر با تو تکلیف عشق روشن شد آفتاب جهان پیغمبر تار موی تو عروه الوثقی به تو بسته ست جان پیغمبر ساقی کوثر رسول الله پدر خاندان پیغمبر جانشینی حق فقط با توست که تو داری نشان پیغمبر کوثر وصف تو شنیدن داشت دم به دم از زبان پیغمبر: «أنت خیر البشر» علی جانم «من أبی قد کفر» علی جانم کعبه و زمزم و صفا حیدر مروه و مشعر و منا حیدر قبلۀ مسجد الحرام علی صاحب خانۀ خدا حیدر شور اعجاز لیلة الاسری روشنی شب حرا حیدر اولین یاور رسول الله هستی ختم الانبیا حیدر السلام علیک یا مولا السلام علیک یا حیدر یثرب و کاظمین و سامرّا نجف و طوس و کربلا حیدر آیه آیه حقیقت جاری کوثر و قدر و هل أتی حیدر معنی روشن کتابُ الله ای صراطُ السَّعادَه بابُ الله روشنی عبادت زهرا قامت تو قیامت زهرا مات و مبهوت مانده جبریل از بی کران ارادت زهرا و غدیر نگاه روشن تو بهترین روز حضرت زهرا دیدنی بود در حمایت تو آن همه استقامت زهرا گفت مختص شیعیان تو است روز محشر شفاعت زهرا شور لبخند توست یا زهرا ذکر سربند توست یا زهرا تو همان کوثر کثیری که با حق آنقدر هم مسیری که رستگاری ما فقط با توست و تویی بهترین امیری که هل أتی شرحی از کرامت توست من همانم همان اسیری که به نگاهت پناه آورده و تو مولای دستگیری که دست من را رها نخواهی کرد آری آنقدر سر به زیری که باور تو برای ما سخت است تو همانی همان دلیری که ضربه‌هایش به روز بدر و حنین افضلٌ من عبادة الثقلین دشمنت گرچه بی عدد باشد در مسیر تو هر که سد باشد رشحۀ ذوالفقار تو کافی ست گرچه عَمرو بن عبدود باشد پیش تو کمتر از پر کاه است هرکه در قوم خود اسد باشد اسدالله غالب میدان شوکت تو الی الأبد باشد ساحت حیدری چشمانت دور از هر چه چشم بد باشد تا همیشه امیر ما یکتاست آنچنان که خدا أحد باشد پهلوانی که هم ردیفت نیست هیچ جنگ آوری حریفت نیست جز ولای تو ائتلافی نیست نور مطلق که اختلافی نیست اعتقادات بی ولایت تو به خدا جز خیال بافی نیست پیرهن چاک عشق تو کعبه ست بی شما قبله و مطافی نیست عالمی بیقرار رجعت توست آه شصت و سه سال کافی نیست وقت مدح شما قلم لال است ورنه تقصیر این قوافی نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه باده گاهی ز عنب هست و گهی از رطب است این همان است که در روی تو لب روی لب است دم کشیدند همه سبزدلان در هیئت چای سادات اگر سبز نباشد عجب است جام من هست کنون مثل دو تا عاشق مست چشمم از باده ی رخسارۀ تو لب به لب است زلف در زلف و نگه در نگهند اهل نظر رفتن و آمدن ما به برت شب به شب است ابرویت حامی فرمان نگاهت شده اند قتل ما را سر کویت سبب اندر سبب است شکر فارس چو تجار برم سوی حجاز فارسی شعر بخوانید که یارم عرب است خَم ابروی تو انگار خُم وارونه است فتحه و ضمه تماماً طرب اندر طرب است بوسه از دور دهم نیست اگر پای سفر لب ارادت برساند چو قدم بی ادب است تاک بنشان سر قبرم که مرا روز جزا چشم امید شفاعت به دخیل عنب است رنگ افشاندن ما فرصت ابراز نداشت گر چه هر دیده که عاشق شده فرصت طلب است ذوالفقار تو دو دم دارد و عیسی یک دم پس اولوالعزم ز شمشیر تو یک دم عقب است طفلکْ اشک، چو سر کرد در این تر حالی جای آن ست که من جان دهم از سر حالی تو اگر ذوق کنی رنگ فلک می ریزد کرک و پر از همه ی خیل ملک می ریزد تو اگر سیزده ماه رجب سبزه شوی سیزده بار ز اعداد نمک می ریزد دلم از ریخت که افتاده، دلم را تو نریز خود به خود چینی ام از رد ترک می ریزد دهنت بادۀ "الله معی" می نوشد لب ما ساغر "الله معک" می ریزد ذوالفقار تو در آن جا که دهد جولانی سر چنان ریزه شن از چشم الک می ریزد ما رسیدیم و بیا، ز سر شاخ بچین میوه ها را به لب حوض دل کاخ بچین کن گسیل از پی این سیل سپاهی گاهی سد معبر بنما بر سر راهی گاهی من به ایوان طلای تو محک خواهم زد زرگری نیست کند کفتر چاهی گاهی در مناجات تو من نیز قد افراشته ام می دمد بر لب یک چاه گیاهی گاهی با همه روسیهی زینت رخسار توام می شود خوبی رخ خال سیاهی گاهی ظالم آن نیست که سر را بزند بهر گناه سر زند شه به گدا روی گناهی گاهی آهِ من رفت نجف تا که طواف تو کند گردبادی شود از شوق تو آهی گاهی در محیطی که کنی سجده به خود زاعجازت بال جبریل بدک نیست به زیراندازت من نه آنم که ز دربار تو سر بردارم صنما کی ز قدوم تو گهر بردارم اعتبار تو به من رفعت دیگر داده می توانم که کلاهی ز قمر بردارم دزد مضمون توام دست مرا گر بزنی دست افتاده به آن دست دگر بردارم شهر را پر کنم از مرحمت تازۀ تو مثل خاشاک جهان را چو شرر بردارم لن ترانی چو گذاری و ترانی گویی کوه را با همۀ ضعف کمر بردارم ز تو ای شرح قیامت به کجا بگریزم نشد از روز جزا بار سفر بردارم ذوالفقار تو در آن جا که دهد شان نزول سر محال است که دنبال سپر بردارم جلوه آمادۀ حُسنیم که تکرار کنی آن چه با آینه کردی به دیوار کنی هر كه بر تيغ تو سر داد همان فرياد است عارف از روز ازل جوهر مادر زاد است عاشقان در ته دل فكر رقيبان هستند خسرو آن است كه نيمي ز دلش فرهاد است قنبر و بوذر و سلمان و اُويس قرني اين همه صيد تماشاگهِ يك صياد است خونِ عشاق، سر فرصت خود خواهد ريخت اين حنايي است كه در فصل مبارك باد است دو سه تا پلك بزن خلق جديدي بفروش رخصتِ صُنع بده يا به دمي يا با دست من خودم شيوه ي جان كندن خود را بلدم ذبح تعليمي تو در هنرش استاد است مينياتور تو در باده كشيدن دارد مرغ اسليمي باغ تو پريدن دارد كعبه بايد كه چنان قبله نما رقص كند بيت بيتم شنود، بيت خدا رقص كند طرب كثرت ما ذوق تَوَحُّد دارد دل جدا ديده جدا سينه جدا رقص كند ميكده بار شتر گشت و سبو شد سيّار بي سبب نيست كه اُشتر به چرا رقص كند دفِ من تر شد و زين تر شدنش دفتر شد پس نگوييد كه اين شعر، چرا رقص كند در غدير از سر زلف تو چه معني كه نرفت كاكُلي نيز سر كرب و بلا رقص كند بر سر دست پدر كرد علي اصغر رقص مثل بسمل كه به صحراي منا رقص كند تو علي با نوه ي خويش تلاقي داري روضه اي سخت حجازي و عراقي داري @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بیان لطیف و زبان دلفریب و قالب لب خوش کرشمه نازک و عشوه غریب و لطف و غضب خوش حدیث زلف دراز تو کوته است از این رو که گفته‌ایم به هم اول معاشقه شب‌خوش بسی معاینه کردیم ای حقیقت صحت علیل کوی تو را وقت می‌شود به مطب خوش بجز سگان سخنگوی تو به مملکت پارس کسی نبسته چنین راه را به قوم عرب خوش شعف به قافیه جفت است با نجف که بگوید درآ به رقص و نگه‌دار شرط و وضع ادب خوش گدای بزم تو نازد به خلد زآن که مدام است جلیس نازک و می دیرسال و حال طرب خوش بهای کشته دوبار است گر به ماه حرام است هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش ببین ز برج اسد وضع کشتگان ضعیفت دلیل دلکش و قاتل شریف و حکم و سبب خوش ز مضجع تو بلند است آستانه انگور چرا نباشد از این اعتبار دور عنب خوش شبی ز برج اسد بر گدای خویش نظر کن سگی‌است ناخوش و دارد گمان خویش به رب خوش به یاد لعل لبت کز شکر خراج گرفته است به هیج جا نشود چون عراق حال رطب خوش حدیث عشق تو با ناکسان چگونه شود جفت رسید وصل خوش آن را که داشت اصل و نسب خوش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روزگارم با غلامى على سر میشود هر که را دیدم على را دیده نوکر میشود بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود جاى آن دارد بگیرم حلقه دارش کنم حلقه اى را که ز گوش بندگى در میشود شان او را نه قلم کافى ست نه دفتر نه فهم شان سلمانش فقط صد جلد دفتر میشود نفس مثل خیبر است و هیچکس فتاح نیست فتح این قلعه فقط با دست حیدر میشود یا که اول هست و آخر نیست یا بالعکس آن این چه موجودى ست هم اول هم آخر میشود از همینجا میشود فهمید با مهر على عاقبت این عاقبتها خیر یا شر میشود محضر یاد على و محضر نادعلى هر که آدم میشود ازاین دو محضر میشود ذات فیاض امین الله، امینى پرور است هر که شد خورشید ذاتا ذره پرور میشود قدر زر زرگر شناسد قدر زهرا را على علتش این است داماد پیمبر میشود بیشتر کار برادر را برادر میکند حق بده پس باتو پیغمبر برادر میشود کار خیر ما کنار حب تو میایستد دوبرابر، سه برابر، صد برابر میشود معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزه ست دلدل ات رد میشود، سنگ همه زر میشود تو میان خانه هم باشى همه ذبح تواند تو به خیبر هم نیایى فتح خیبر میشود هر یک از پیغمبران اول میاید محضرت با تو بیعت میکند بعداً پیمبر میشود دوستى از دوستان دوستان تو اگر در جهنم هم که باشد آخرش در میشود طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام کودک است امروز، در آینده قنبر میشود این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود زان طرف سنگ نشانى هم ندارد فاطمه زین طرف دارد کف صحن تو مرمر میشود باز با… نه، باز اینجا با کبوتر میپرد شاه اینجا همنشین چند نوکر میشود حال من چون حال بیماری است زیر دست تو هر چه بدتر میشود انگار بهتر میشود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه جنون گریخت سراسیمه از ملاقاتم شب شراب که باشد دچار افراطم بریز هرچه که داری مکن مراعاتم تو بی ملاحظه، من نیز بی مبالاتم سیاه مست تو هستم گذشته کار از کار «شب شراب می ارزد به بامداد خمار» نمی رسد به شکوه تو فکر کوتاهم اگر مدیح تورا از خود تو می خواهم بگو که دهر به دست تو خلق شد، ما هم بگو بگو و مگو من صنایع اللّٰه‌ام لطیف طبع خدا، آنِ آشکار تویی که شعر جوششی آفریدگار تویی تو آن قصیده ی بی اختیار موزونی پر از خیالی و از هر خیال بیرونی شکوه شعر کهن در کلام اکنونی بریز قاعده ها را به هم تو قانونی سرودنِ تو حماسی ترین مغازله است جهان بدون تو اسلوب بی معادله است رسیده ام به تو در نظمی از پریشانی به شاعرانه ترین لحظه های حیرانی نگفته ام که چه می خواهم از تو، می دانی... شراب شعر صغیر و فؤاد کرمانی تو ای قصیده ی اعلا، مسمط عالی جنون «فاتح علی خان» در اوج قوّالی کتاب معجزه در بی شمار ابوابی اگر چه نقطه ی ایجاز، غرق اطنابی بخوانمت منِ وامانده با چه القابی اگر خدات بگویم تو بر نمی تابی اگر ملال توام بی دریغ کن دفعم تو تیغ می کشی اما منم که ذی‌نفعم تو همزمانِ زمان نیستی، کجایی تو؟ کنار فاطمه ای، همدم حرایی تو به چشم حیرت جبرییل آشنایی تو به ذهن کوچک دنیا پر از چرایی تو تو در نهایت معراج در نبایدها نشسته ای به تماشای رفت و آمد ها تو آفتابی و هرگز نمی شوی انکار دریغ و درد که نهج البلاغه را یک بار... کسی مرور نکرد ای شکوه بی تکرار برای مالک اشتر نوشته ای بسیار هنوز جوهر آن نامه ها تر و تازه است غریبیِ سخنت در زمین پر آوازه است به ناشناسیِ منظومه ی علی نامه به الغدیر، به موی سپید علامه به یا علی مددِ پوریا به هنگامه به شرمگینیِ من در چکامه و چامه تو دیگری و دلم در خیال دیگر نیست که سرنوشتی از این سرنوشت بهتر نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هر دلی که دچار لیلا بود خوشی روزگار لیلا بود از کرامات عاشقی است اگر نام مجنون کنار لیلا بود نام مجنون اگر فراتر رفت این هم از اعتبار لیلا بود آنچه دل های بی شماری داشت محمل در غبار لیلا بود بی نیاز است از عبادت ما کعبه در انحصار لیلا بود امشب ای عشق در طواف توام سیزده شب در اعتکاف توام بال با من، پریدنش با تو سمت بالا کشیدنش با تو شوق تنزیل آیه ها با من جبرئیل آفریدنش با تو گندم کال مزرعه با من فصل گرم رسیدنش با تو نخل با من، تب رطب با من دست مشتاق چیدنش با تو سجده بر خاک پای تو با من عبدِ الله دیدنش با تو قل هو الله یا احد یا هو وحده لا اله إلا هو کعبه آنقدر بی تو زیبا نیست بی حضورت مطاف دنیا نیست بی سبب رد نکرده مریم را این طرف ها که جای عیسی نیست کعبه مختص حال امروز است مثل دیروز و مثل فردا نیست سوره ات را خودت نزول بده «ورنه جبریل مرد این ها نیست» تو که از این طرف نمی آیی پس چه بهتر در حرم وا نیست ای مسیحای سبز بنت اسد مزرع «لم یلد و لم یولد» ای که صبح ازل شروعت بود کهکشان حیطه ی طلوعت بود بهترین لحظه ها برای خدا لحظه ی سجده ی خشوعت بود آنچه دیشب مرا سلیمان کرد خواب انگشتر رکوعت بود چاه وقفی و نخل های بلند حاصل چله های جوعت بود ای سرآغاز! مرد بی پایان! ای که صبح ازل شروعت بود… کس ندیده است ارتفاع تو را آفتاب تو را، شروع تو را به نگاهت کمی نقاب بده فرصتی هم به آفتاب بده از خودت، از بیان شرح خودت دست پیغمبران کتاب بده تا رطب های من شود باده نخل های مرا شراب بده تا صدایت کنم بلندترین به لبم حق انتخاب بده نیست فرقی در آفتاب شدن یا تراب ابوتراب شدن این همه مستجیر مال شماست التماس فقیر مال شماست مرد دیروز، حضرت امروز از احد تا غدیر مال شماست تا خدا بوده تا خدایی هست این لقب، این «امیر» مال شماست از تمامی فرش های زمین تکه ای از حصیر مال شماست از سر سفره ی مدینه فقط نمک و نان و شیر مال شماست زندگی تو مثل مردم نیست نان تو از تبار گندم نیست بی نظیر عرب، بدون مَثَل آفتاب عجم، بدون بدل یا هو الظاهر و هو الباطن یا هو الآخر و هو الأول تو رسیدی و وحشت افتاده است بر سر شانه های لات و هبل اسدالله غزوه ی احزاب یل میدان لحظه های جمل مرد دلدل سوار روز احد آینه دار خشم عز و جل الامان از سوار آمدنت وقت با ذوالفقار آمدنت نام تو بوی سیب می آرد روی دل ها بهار می کارد تو همان پیرمرد نخلستان پیرمردی که نان جو دارد ای که دل تنگ صبح زهرایی گریه چشم های تو دارد… …اول کوچه ی بنی هاشم روی تابوت شهر می بارد غسل نیلی فاطمه هر شب خاطرات تو را می آزارد هیچ کس مثل تو حبیب نداشت سر سفره نسیم سیب نداشت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه مشغول تو بودن خودش گیراترین پند است تلخ است کامم، مدح تو شیرین تر از قند است انگشترت قسمت نشد ما خاک پا بردیم .. خاکی که پایت را ببوسد آبرومند است دستی که انگشتر به او دادی که جای خود دستی که قطعش کرده ای هم از تو خرسند است خوبان ندارند آنچه را در چنته داری تو آنچه نداری و  همه دارند، مانند  است آن که تحیر را به چشمش دیده اعجاز است آن که کمر بسته به اثبات تو سوگند است درک من  از الیوم اکملت لکم ... این است در زیر دینت تا ابد  دین خداوند است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هر آن ورق که به نام تو نیست پاره کنم نه مشورت نه تعلل نه استخاره کنم حدود وصف تو را میتوان شمرد آری ستارگان خدا را اگر شماره کنم رسیده شعر به لایدرک و لایوصف به آن مقام که باید فقط نظاره کنم فقط تو از پس مدح خودت برآمده ای خودت بگو که تو را با چه استعاره کنم کسی ابا نکند از گناه، اگر به یک اشاره‌ی در محشرت اشاره کنم بگیر جان مرا ای فمن یمت یرنی فراق را مگر از این طریق چاره کنم خیال کن که من آن پیرمرد نابینا... کنار من بنشین تا تو را نظاره کنم اگر به مأذنه راهم دهند جای اذان من از تو گویم و آشوب در مناره کنم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... وجودِ کبریا باشد هوادارش یقین دارم که هرکس خادمش باشد... به طوفان بلا باشد خدا یارش امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... بُوَد محبوبِ قلب پاك پیغمبر فداییّ رهش صدّیقه ی کُبراست بُوَد بیتش حسین و مجتبی پرور امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... نباشد لکّه ی عصیان به دامانش گواه عصمتش اوراقِ تاریخ و... گرفته سبقت از اسلام، ایمانش امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... شنیدم هیچ مسکین را نِمیرانده و حتّی در نمازِ با حضورش هم... گرفته دست از محتاجِ درمانده امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... به دستِ او بُوَد توحید را پرچم عدو هم معترف بر فضل او شد که... فقط مولود کعبه اوست در عالَم امیرالمومنین را دوست دارم چون به این مضمون، کلام مصطفی باشد که دارم خوف، اگر گویم مقامش را همه گویند: این آقا خدا باشد امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... شنیدم کیمیاگر هست چشمانش برای جلبِ یک لحظه، نگاه او... تمام زندگانیّ اَم به قربانش امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... کمک کرده به من، این دوستی با او همیشه در مسيرِ پرتگاهِ نَفْس گرفته با محبت، دستِ من را او امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... فقط با نام او آرام می گیرم دَمی اُفتم بُرون از عالَم مِهرش... در آن یک دم ز درد هجر می‌میرم امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... ز کویش دستِ خالی بر نمی گردم همیشه وقتِ عرض حاجتم پیشش... فرو ریزد ز هم کوهِ غم و دردم امیرالمومنین را دوست دارم چون... که «وا شَوقاه» سَر داده ز شوقِ ما به شوق شیعیانِ دوره ی غیبت... به روی منبرش، فرمود: «وا شَوقا» امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... می آید لحظه های احتضارِ من دقیقاً چون مرامش در همین دنیا... به قبر و حشر، هم او هست یار من امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... شنیدم می کند رجعت به این دنیا دعای بر فرج را دوست دارم چون فرج باشد کلید رجعت مولا @poem_ahl