eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
197 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه در میان بی‌قراری‌ها قرار آمد به دست روزى راز و نیاز از حال زار آمد به دست روز، هجران می‌کشیم و شب، تقاضا می‌شویم از خروش عاشقان لیل و نهار آمد به دست نیستم گرچه کلیم‌الله اما در نجف فرصت گفتار با پروردگار آمد به دست هرچه را بخشید می‌ریزم به‌پای فاطمه خرج یارش می‌کنم هر چه ز یار آمد به دست خار را با مهر تو چیدیم گل برداشت شد گل بدون مهر تو چیدیم خار آمد به دست گفت خالق بعد از این تو خلق کن گفتی به چشم چشم‌ باز و بسته کردی روزگار آمد به دست ابرویت مثل کمان خم شد ولی شمشیر شد بعد از آن لا سیف الا ذوالفقار آمد به دست کعبه شد شأن نزولت پس تو رب الکعبه­‌ای این‌چنین شد که طواف هفت بار آمد به دست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه غیر ازین در، خواهش احسان نمی‌آید به کار التماس از دست این و آن نمی‌آید به کار اهل تعارف نیستم جان قابل تعارف نبود محضر معشوق حتی جان نمی‌آید به کار یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است گر نباشد دست بر دامان نمی‌آید به کار بی سر و سامان شدن سیر و سلوک عاشق است طالب دل را سر و سامان نمی‌آید به کار خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد بی‌گناهان را چرا زندان نمی‌آید به کار کار، کار پنجه‌ی مشکل گشای مرتضاست این گره طوری ست که دندان نمی‌آید به کار کوفه هم ویرانه بود اول، علی، ‌آباد کرد چه کسی گفته دل ویران نمی‌آید به کار دوستانت خاک را این‌قدر ارزش داده‌اند ورنه بی کنعانیان کنعان نمی‌آید به کار لطف کن قلاده‌ام را گوشه صحنت ببند در نجف غیر از سگ دربان نمی‌آید به کار @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به طوف کعبه زنی پاک و محترم آمد میان سینه ی او شعله های غم آمد دخیل بست به دامان صاحب خانه به سوی رکن یمانی دو سه قدم آمد صدا زد ای که مرا میهمان خود کردی بگیر روی مرا، لحظه ی کرم آمد همین که دل نگران شد خدا اجابت کرد صدای اُدخُلی از داخل حرم آمد قدم نهاد به عرشی ترین مکان و سپس شکاف سینه ی بیت العتیق هم آمد میان خانه چه ها شد کسی نمی داند فقط سلام ملک بود دم به دم آمد سکوت خلق شکست و پس از گذشت سه روز زمان جلوه نمایی دلبرم آمد میان صورت او هر چه نور منجلی است همین بس است ز مدحش که نام او علی است ز داغی لب ساقی خرابمان کردند میان کوزه چهل شب شرابمان کردند محک زدند به ناز نگار این دل را برای ناز کشی انتخابمان کردند قرار شد که دم مرگ روی او بینیم به شوق وصل، همه ی عمر عذابمان کردند دعا شدیم و سحرها میان نخلستان به سجده های علی مستجابمان کردند ابوتراب کرم کرد و بین این همه خلق مقابل قدم او ترابمان کردند چو ذره ایم در این وادی و به نام علی بلند مرتبه چون آفتابمان کردند همیشه بیشتر از احتیاجمان دادند همیشه با کرم خویش آبمان کردند بداند عالم امکان که ما علی داریم چه غم ز فتنه ی ایام تا علی داریم میان بزم خراباتیان قراری نیست به باده نوش که برهان عقل کاری نیست تمام دلخوشی ما محبت علی است ز هیچ کس به جز آقا امید یاری نیست کلیمِ طور نشین شاهد کلام من است به پیشگاه علی سجده اختیاری نیست قبولی همه اعمال با ولای علیست به هر چه طاعت بی حُبش اعتباری نیست حرام باشد اگر رو به غیر او بزنیم کریم تر ز علی هیچ سفره داری نیست تمام نسل علی یذهبٌ مِن الـرَّجس اند به شأن و عزت این خاندان، تباری نیست مقابل حرمش آسمان کُنَد تعظیم به جز مقابل او جای خاکساری نیست علی تجلی سبحان ربی الاعلاست ثواب بردن نامش تبسم زهراست ببین که هر چه پس پرده بود افشا شد دلیل خلقت کون و مکان هویدا شد برای این که کسی شک نیاورد بعداً شکاف کعبه نیامد به هم معما شد دعا کنید که امشب خدا خریدار است دعا کنید که درهای آسمان وا شد علی ست آن که جهان تحت اختیارش بود ولی به زُهد و وَرَع بی نیاز دنیا شد علی ست آن که زمان عروج هر سحرش تمام عرض و سماوات پیش او پا شد علی ست آن که به معراج پشت پرده نشست انیس و هم نفس مصطفی در آنجا شد علی ست آن که نشان تَـعبُّد محض است فقط مقابل معبود قامتش تا شد علی ست آن که به هر رقص ذوالفقار او گره ز ابروی احمد به حمله ای وا شد نرفته از درِ این خانه نا امید کسی امور خانه ی این مرد دست زهرا شد ز راه آمده حیدر، همه قیام کنید نهاده دست به سینه به او سلام کنید دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف که قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف تمام صحن علی بوی فاطمه دارد شمیم سیب بیاید میان راه نجف صفای هر سحرش، گریه بر غم زهراست به گوش می رسد آرام سوز و آه نجف قدم زده دل شب در میان نخلستان امان ز کوفه و خون آبه های چاه نجف قرار ما همه باب الرضا همان جایی که سوی شاه خراسان بُوَد نگاه نجف قسم به نم نم اشکم پس از اذان صبح چقدر بوی حسین می دهد پگاه نجف شب زیارتی شاه کربلا باشد دلم هوایی آن صحن با صفا باشد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه و خداوند علی گفت و چنین خلقت کرد و تو را در دو جهان آیینه‌ ی حیرت کرد در دل کعبه نشستی و دلش روشن شد کعبه حاجی شد و آماده‌ ی چرخیدن شد بی سبب نیست که در قلب همه جا داری آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری کعبه شد حاجی و شد مست و چه احرامی بست "پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست" بی سبب نیست که آرام و قرار همه‌ ای تو همان صورت ظاهر شده‌ی فاطمه‌ ای دو سه روز است جهان دور زمین می‌ چرخد عالمی حلقه شده دور نگین می‌ چرخد دلش از شادی دیدار تو پر زد کعبه نتوانست که در پوست بگنجد کعبه روح از سوی همه بوسه به بازویت زد فاطمه بنت اسد شانه به گیسویت زد شانه زد بنت اسد، دید که هر رشته‌ ی مو لا اله‌ی است که دارد به لبش: الا هو باز شد کعبه دلش از لب خندان شما سینه چاکی چه می‌ آید به محبان شما کعبه یک سنگ نشان بود تو جانش دادی قلب این سنگ نشان را تو نشانش دادی ساغر عشق به دست تو فقط می‌ آید هر که عاشق شده پای تو وسط می‌ آید ساقیا تا که سر زلف تو را شانه زدند "دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند" بین هر حلقه ی مو حلقه‌ ی مستان تواَند این جماعت همه الله پرستان تواَند دست نامحرم از آن چین و شکن کوتاه است سر این رشته فقط وصل به وجه الله است آن سر رشته گره خورده به جان و دل ما تا که بستند، گره وا شده از مشکل ما چشم وا کردی و نوری ازلی پیدا شد مثل این فاطمه، آن فاطمه هم شیدا شد جامه یک بار به احرام تو بستن بس نیست جام در راه تو یک بار شکستن بس نیست حشر، چون حجر عدی با کفنی چاک خوش است مست در محشر تو سر زدن از خاک خوش است حجر، یوسف شد و از چاه درآمد انگار وسط روز ببین ماه در آمد انگار باید اینگونه به عشق تو هوایی باشد وقتی عاشق نوه‌ ی حاتم طایی باشد قبر یک بار به عشق تو چشیدن کم بود آخر این کشته‌ ی عاشق پسر حاتم بود نه به حاتم، به غلامی درت می‌ نازد او کریمی است که بیش از دگران می‌ بازد مثل او کاش شهیدان دمشقت باشیم چند نوبت همگی کشته‌ ی عشقت باشیم محو در نقش جهانم، نجف آبادم کن پاک کن نقش جهان از دلم آزادم کن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها صبحگاهی در حریم بوتراب مانده بودم با سوالی بی جواب  رو به ایوان گفتمش قرآن به دست یاعلی! میزان تویی یا این کتاب؟ در دلم افتاد که: قرآن بخوان خود مشخص می‌شود قول صواب از نبا، از آل عمران، مائده خط به خط تا «ناس» از «ام‌الکتاب» هرچه می‌خواندم به حیدر می‌رسید نور می‌بارید از آن آیات ناب  آیه بعد از آیه، نورٌ بعد نور آفتاب آمد دلیل آفتاب مصحف نار است بی‌شک مصحفی کز دلش بیرون نیاید بوتراب  خاک بودم پیشت افتادم به خاک یا امیرالمومنین روحی فداک من که سرتا پا پر از درخواستم هر چه را دارم از این در خواستم  من غلام خانه‌زاد حیدرم این غلامی را ز قنبر خواستم نوکری نه، بلکه اینجا رو زدم پادشاهی را ز نوکر خواستم  با علی دنیای خود را ساختم هر چه را میخواست حیدر، خواستم  تا بیندازم به پای مرتضی از خداوند علی سر خواستم  لب نیالودم به هر پیمانه‌ای ساغر از ساقی کوثر خواستم هر زمان در زندگی خوردم زمین یا علی گفتم ز جا برخواستم من خدای بی علی را کافرم از علی، الله اکبر خواستم  ای برای دین و ایمانم ملاک  یا امیرالمومنین روحی فداک  ما گرفتاریم ای جان نجف! جان نوکرها به قربان نجف حاضریم از زندگی‌مان بگذریم یک سحر باشیم مهمان نجف رزق ما هر صبح بعد از هر نماز می رسد از سمت ایوان نجف چترها را بسته‌ایم و دیده‌ایم عشق را در زیر باران نجف ما گرفتار شیاطین گشته‌ایم رحم کن بر ما سلیمان نجف! آرزو دارد سگ اصحاب کهف تا شود یک روز دربان نجف  من یقین دارم که مهمان خداست هر کسی گشته است مهمان نجف  دیده ام پروردگار خویش را  در شکوه صحن سلطان نجف با خدا داری هزاران اشتراک کعبه از عشق نجف شد سینه چاک  یا امیرالمومنین روحی فداک روز خیبر بود و وقت کارزار تیغ در دستان مرحب بی قرار روز اول، اولی رفت و گریخت دومی تا رفت میدان، الفرار روز دوم می‌رود آنکس که شد هم پیمبر عاشقش هم کردگار نبض جنگ افتاد در دست علی چون به دست کاردان افتاده کار دیگر اکنون روز رزم حیدر است خون مرحب نوش جان ذوالفقار مرگ تنها چاره‌ی بیچاره‌ایست که به خشم مرتضی گردد دچار با نگاهش لشکری را زد به هم شیر حق شمشیر میخواهد چه‌کار؟ مرگ جا می‌ماند از چشمان او پشت پایش می‌دود گرد و غبار فرق دارد در اُحد زخمی شدن یا که ترجیحِ فرارِ بر قرار فرق دارد، خواب در آغوش مرگ یا فرار از ترسِ مُردن سوی غار فرق ایمان علی با آن سه‌تا فرق بین جبر بود و اختیار این قیاس اصلا قیاس باطلی است حضرت دریا کجا و شوره‌زار؟ هر خلافت هر زمان و هر کجا بی علی هرگز ندارد اعتبار گفته این را دشمنش هفتاد بار از شما هرکس جدا شد، شد هلاک یا امیرالمومنین روحی فداک  کیست حیدر؟ در شجاعت بی بدل کیست مولا؟ در وفا ضرب المثل شانه‌هایش شاهد انفاق او شاهد جنگ آوری هایش جمل در اذان خود شهادت می‌دهم عشق بر حیدر بود خیرالعمل تا ابد هم دل نخواهم کند ازین دُرّ نایابی که دارم از ازل تا نبینم روی ماه مرتضی من نخواهم داد جان دست اجل   بی علی هر کار خیری هم کنی گوییا که چک کشیدی بی محل خسته از دنیا که باشم می‌روم تا مرا مولا بگیرد در بغل شیعه بودن افتخار انبیاست من محب او که هستم لااقل! تا تو را دارم نگردم بیمناک یا امیرالمومنین روحی فداک شعر وقتی وصف یار فاطمه است واژه ها در اختیار فاطمه است من چه گویم از علی بی فاطمه؟ از علی که بی‌قرار فاطمه است فاطمه دار و ندار مرتضی مرتضی دار و ندار فاطمه است گفت «لولا فاطمه» یعنی بدان کل خلقت بر مدار فاطمه است هر که رو در روی ظالم ایستاد تا قیامت در کنار فاطمه است روز محشر هر که دنبال کسی است چشم ما در انتظار فاطمه است بار عشق مرتضی برداشتن کار هر کس نیست، کار فاطمه است عشق زهرا! لیس معشوقی سواک یا امیرالمومنین روحی فداک    @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها آی مردم، خدای ماهِ رجب عاشقِ توبهٔ گنهکار است موج دریایِ مغفرت امشب قطرهٔ گریهٔ گنهکار است سرِ شب تا سحر منادی حق هر گنهکار را صدا کرده منِ آلوده هم طمع کردم «دائمَ الفضل»، سفره واکرده باز کرده دو دستِ رحمت خویش تا که شاید من و تو برگردیم طعم آغوش مهربانش را سحر جمعه تجربه کردیم مهربان‌تر ز مادر است خدا ما که هستیم، عبدِ فَرّاریم با تمام گناهکاری مان در جگر حب مرتضی داریم سینه ام مثل حضرت زهرا میدهد چون بهشت بوی نجف وقت جان دادنم بچرخانید جای قبله مرا به سوی نجف قلب من با غم امام حسین مثل تربت طهارتی دارد بهتر از گریه بر امام حسین چشم من چه عبادتی دارد شب جمعه شب زیارتی است می زنم ناله با دلی بی تاب دست بر سینه رو به کرببلا السلام علیک یا ارباب تا سحر از کنار تربت تو شب جمعه صدای آه آید کوچه وا می کنند تا مادر دم گودال قتلگاه آید می زند ناله ای حسین عزیز گیسوانت کجاست شانه زنم یاد هرضربه ای که خوردی تو درد می گیرد ای حسین، تنم نیزه ها در قیام و سجده شان اشهد حنجر تو را خواندند عده ای آمدند در گودال صورتت رو به خیمه چرخاندند آتش افتاده بود بر جگرت آسمان را چو دود می دیدی خواهرت را محاصره کردند خواهرت را کبود می دیدی سر اینکه سر تو را نبُرند رو زده خواهر تو بر دشمن هرچه فریاد زد نزن نامرد عمر سعد گفت که شمر بزن دست و پاگیر سر بریدن شد گفت بیرون کنید این زن را با ته نیزه و قلاف زدند بر سر و صورتش چنان زهرا ته گودال تا دم خیمه حرمت چادرش به خاک نشست مثل من که ز کوچه برگشتم فضه با پارچه سرش را بست کار از سنگ و چوب و نیزه گذشت پیر مردی عصا زنان آمد شمر و خولی که غارتش کردند نیمه شب تازه ساربان آمد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها قلب شکسته ی من بوی خدا گرفته چشمان پر گناهم حال بکا گرفته میخانه گشته باز و بتخانه گشت بسته آری دلم هوای میخانه را گرفته گم کرده راه بودم او راه را نشان داد بیهوده نیست صوتم سوز دعا گرفته من کور گشته بودم در شهوت و تباهی مولا برای عبدش گویا عصا گرفته شب های ماه رحمت تا این که آمد از راه حال و هوای این دل بوی رضا گرفته هر چند پیش اویم اما به کس نگفتم این دل فقط هوای ایوان طلا گرفته بابای من علی و زهراست مادر من حق با نوای حیدر دست مرا گرفته من عاشق حسینم بیچاره ی حسینم با گریه بر غم او قلبم شفا گرفته می سوزم از فراق و هجران کربلایش با یاد اوست تنها این دل صفا گرفته از روی تل به سختی زینب نظاره می کرد گیسوی دلبرش را یک بی حیا گرفته رو کرد بر مدینه زینب به مادرش گفت بنگر سر حسینت بر نیزه جا گرفته @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه از هرچه به غیر تو رها، می‌آییم با عشق تو در شور و نوا می‌آییم می‌آیی و پشت سرت ان شاالله از صحن نجف به کربلا می‌آییم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی... نوشتم شمس، دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تر از آن است نوشتم عرش، دیدم مرتضی اعلی تر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی داند علی نادیده می بیند، علی ننوشته می خواند چه بهتر از همین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی به چشم حاجیان شور تماشا می رسید آنروز کنار برکه ای دریا به دریا می رسید آنروز نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت نفس ها حبس شد در سینه ها خوف و رجا افتاد بدون همهمه زنگ شتر ها از صدا افتاد زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود همه باخویش می گفتند آیا حج آخر بود؟! نبی فرمود بسم الله، ای ارض و سما بشنو! گواهی باش ای تاریخ! پیغام مرا بشنو دوباره صحبت از اسرار خلقت می کنم آری ولی این مرتبه اتمام حجّت میکنم آری تفاوت در میان حق و باطل چیست، معلوم است؟ بدون این خبر اسلام کامل نیست، مفهوم است؟ نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم! نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم! نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد نبی فریاد زد، بر عالم و آدم مسلم شد علیّ بن ابی طالب، ولیُ الله اعظم شد برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست شهادت می دهم جز او امیرالمومنینی نیست شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟ طواف مرتضی کردید آری، حَجُّکم مقبول الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی ها الهی که بسوزد پنبه ی در گوش بعضی ها پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر ازین دنیای فانی بسته ام بار سفر دیگر وصیت می کنم هرکس که من مولای او هستم بداند این علی هارون و من موسای او هستم که عقبی بی علی فانی و دنیا باعلی باقی غدیر خم به جوش آمد، الا یا ایها الساقی! امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر عماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر اَشدّاء علی الکفار، قَتّال العرب... یعنی... جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی... ...خدا وقت تماشایش، دلِ بی طاقتی دارد خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟ علی بی تاج و مسند نیز بر دلها حکومت داشت برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحی ست اگر خون ریخت، درمان کرد، اعجازش یداللهی ست ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری، زر ساخت هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت عوالم را ببین، آتش علی دریا علی گفته که حتی دشمنش در وصف او لولا علی گفته... علی هرگز نمی بندد به روی هیچ کس در را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را @poem_ahl
صلی‌الله‌علیه‌وآله صلی‌الله‌علیه‌وآله سلام‌الله‌علیه بر گوش میرسد ز حرا بانگ یا علی باشد شب زیارت شیر خدا علی پر میکشد دلم شب مبعث سوی نجف در حیرتم نبی شده مبعوث یا علی یک نور بوده اند از اول دو تا شدند یک مصطفی محمد و یک مرتضی علی پس میروی اگر به نجف زیر لب بگو یا مرتضی محمد و یا مصطفی علی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تو را تا دیده ام محو جمال کبریا دیدم تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم تو را در سجده ی باران و بر سجّاده ی صحرا به هنگام قنوت برگ ها، در «ربّنا» دیدم تو در هفت آسمان سیر و سفر می کردی امّا من تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمه ی زمزم صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم «تو را دیدم که می چرخید گرد خانه ات کعبه خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم» تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر تو را مولود کعبه، قبله ی اهل ولا دیدم تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم تو را پابند پیمان الست از مطلع هستی تو را عاشق ترین دلداده ی «قالوا بلا» دیدم تو افکندی حجاب از روی «کَرّمنا بنی آدم» که سیمای تو را آیینه ی ایزد نما دیدم تو آدم را فراخواندی به علم «عَلَّمَ الأسماء» تو را در کشتی نوح پیمبر ناخدا دیدم اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل تو را هم عهد و پیمان به تمام انبیا دیدم سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگین بخشی تو را روح قناعت، اسوه ی فقر و غنا دیدم زدی خود را به آب و آتش ای شمس جهان آرا تو را پروانه ی پیغمبر از غار حرا دیدم به جولانگاه احزاب و نبرد خندق و خیبر به دستت تیغ «لاسیف» و به شأنت «لافتی» دیدم به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت جهانی را به لب «اَهلاً و سَهلاً مَرحَبا» دیدم تلاوت کردی «آیات برائت» را به زیبایی تو را خورشید بام کعبه در «اُمُ القُری» دیدم تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر تو را در بی نهایت، در کجا در ناکجا دیدم چه می دیدم خدایا روز فتح مکّه با حیرت خلیل بت شکن را روی دوش مصطفی دیدم «و سُبحانَ الَّذی أسری بِعَبدِه» را که می خواندم تو را در لیلةُ المعراج، با بدرُالدُّجی دیدم سراغ آیه ی «الیوَم اکملتُ لکُم» رفتم تمام آیه را وصف علی مرتضی دیدم شکوه و عزّت هستی! کمال عشق و سرمستی! چه گویم من که روی دست پیغمبر چه ها دیدم تو را در سایۀ باغ «اَلَم نَشرح لَکَ صَدرَک» شکوفا یافتم، مصداق « مِصباحُ الهُدی» دیدم گل روی تو را در «سَبِّح اسم ربَّکَ الاعلی» تَجَسُّم کردم آری، تا جمال کبریا دیدم تو را در سورۀ «حامیم تنزیلٌ منَ الرَّحمن» تو را در آیه ی تطهیر و در «قُل اِنَّما» دیدم تو را در نون «اَلرَّحمن» و عین «عَلَّمَ القُرآن» تو را دریای «یاسن» ترجمان طا و ها دیدم تو را در «قُل کَفی بِاالله» در «وَالتّین وَالزَّیتون» تو را در «لیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی» دیدم نه تنها هست اوج رفعتت در «قاف و القرآن» تو را در سوره ی وَالشَّمس و طور و وَلضُّحی دیدم تو را با چهره ی پوشیده و خرما و نان بر دوش کنار زاغه های شهر کوفه بارها دیدم نوازش از تو می دیدند فرزندان شاهد هم تو را با گوهر اشک یتیمان آشنا دیدم به مسکین و یتیم از بس محبّت کردی و احسان تو را در سوره ی انسان و متن هل اتی دیدم چه می دیدم خدا را در سکوت محض نخلستان تو را هر نیمه شب، در گریه های بی صدا دیدم شبی که شمع بیت المال را خاموش می کردی تو را با بی ریایی، خفته روی بوریا دیدم چو راز غربت خود را به گوش چاه می گفتی چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه دیدم تو را پشت در آتش زده، با زهرةُالزّهرا صبور و مهربان، در تیرباران بلا دیدم اگر نامردمان دست تو را بستند، آن ها را اسیر پنجۀ تقدیر، در «تَبَّت یَدا» دیدم در ایوان نجف، در کوفه، در محراب مسجد هم شهادت نامه ی «فُزتُ وَ رَبَّ الکَعبه» را دیدم پس از آن لیلة القدری، که شد شقُّ القَمَر، هرشب تو را در جوهر خون شهیدان خدا دیدم تو را یاریگر خون خدا، با عترت یاسین تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم تو را در آسمان نیلگون ظهر عاشورا تو را در سایه روشن های شام و کربلا دیدم شب شام غریبان و پرستو های سرگردان تو را دلسوخته در شعله زار خیمه ها دیدم اگر خورشید دشت کربلا از نوک نی سر زد تو را در موجی از آیات تسلیم و رضا دیدم تو را با کاروان اهل بیت وحی در غربت تو را در حیرت از خورشید در تشت طلا دیدم کسی از آستانت دست خالی بر نمی گردد که در آیینه ی آیین تو مهر و وفا دیدم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بر در خانه ی تو دربان است سائل قنبرت سلیمان است بحر موّاج اگر که عاشق نیست خشکتر از تبِ بیابان است صبر ایّوب بی تو سر آمد جگرش بسکه زیر دندان است و به اذن شما ابوذر نیز ساقی چشمه سار حیوان است جرعه ای عشق از قنات لبت مثل خون در میان شریان است غضب اخم مرحب اندازت ذوالفقار است گرم جولان است نفس حقّت ای امیر کلام معنی واژه واژه قرآن است آن زمانی که غرق خون باشم زیر پای تو عید قربان است چون بمیرم «فمن یمت یرنی» مردنم با تو اوج ایمان است و سلام علیکم ات شوق و علیک السلام مهمان است خواندن مدح توست کار خدا بر جبین غلام عنوان است عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک باید از زندگی کنند مُعاف هرکه را دور تو نکرد طواف مثل بیچارگان شهر نجف سگ لَنگیم در همین اطراف ریگ های نجف طلاست علی بر سر ما بریز از این احقاف دل خرما فروشتان مثلِ اشک چشم است قطره ای شفّاف صبح میلادت ای دلیل وجود سینه ی کعبه را دهند شکاف خادم خانه زاد مولد توست تشنه ی روی توست عبدمناف کعبه پیراهن تو را میخواست یا که کرباسی از همین الیاف هیبت الله خشم چشمانت ذوالفقاریست در میان غلاف من گرفتار دُلدُلت هستم خادم قنبرند تا اشراف یاعلی نوش جان شمشیرت خون مارا اگر کنی اصراف و خدا از تو گفته در قرآن گوشه ای از فضائل و اوصاف عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک یاعلی گفته ام در اوج خلوص ذکر صبّوح و ذکر یا قدّوس تو نگاهی اگر بیاندازی مرغ پر کنده می‌شود طاووس در یَمِ خون خود بغلطانم شب عاشق کشان در اقیانوس انبیا تشنه ی کویر تو اند از سر ابر عهد دقیانوس اول صبح یاعلی گفته مثل عشّاق پا برهنه خروس دشمنی کرده با علی چه کسی؟ آنکه دارد صفت از اختاپوس پس به تیغ کجت گرفتار است قد و بلای دشمن منحوس صبح صفّین در دل میدان شده عبّاس پهلوانت عبوس عمروعاص برهنه جایز بود بر تن خود کند لباس عروس تا که مقتول رحمتش باشی دسته ی تیغ ذوالفقار ببوس نجفت طور حضرت موسی ست پس تویی در هدایتش فانوس یاعلی یاعلی ست ذکر لبش خوانده مثل مسیح اگر ناقوس عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک خون من را اگر دهید هدر حال من میشود کمی بهتر تا گرفتار قنبرت باشم دست بردی تو در قضا و قدر انبیا دست بر قلم هستند میروی باز بر سر منبر میسپارم اگر دهی فرمان حنجرم را به زحمت خنجر دست سائل بده امیر صلاة سر من را به جای انگشتر دوختی با چکاچک شمشیر آسمان را به قلعه ی خیبر مرحب خیبری به خود لرزید تا زدی نعره ی انا الحیدر باز هم که عبا تکان دادی متکانی مرا چو درّ و گوهر خشم عباس پهلوان میشد رعشه ی جان مالک اشتر روزی بندگانتان را باز گاه تقسیم میکند قنبر مدح تو قابل شمارش نیست همه جا گفته بود پیغمبر عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک دشت بی آب میشود تحقیر آی باران بیا به سمت کویر به در خانه ات پناه آورد باز مسکین، یتیم، مرد اسیر خیر و شر ای قسیم جنّت و نار با نگاه تو میخورد تقدیر پسران تو در کنار خودت تا قیامت شدند خیر کثیر رزم صفّین و خیبرت را کاش در نگاهم خودت کنی تصویر قامتش استوار شد اسلام وقت جولان قامت شمشیر حضرت مصطفی به امر خدا خوانده بَلِّغ به شوق صبح غدیر مثل هارون کنار موسایی جان به قربان این امیر و وزیر در کنار کبوتران نجف جبرئیل تو بلبلی ست صغیر تو بزرگ قبیله ی نوری چه بگویم به جز همین تعبیر؟ فاطمه با علی و اولادش میشود جان آیه ی تطهیر پس به شوقت بلال میگوید هر زمانی که میکشد تکبیر عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه امشب دلیل مستی ام از هر جهت تویی دنیا تویی برای من و آخرت تویی شایسته مرد هیمنه سلطنت تویی نور خدا به هیبت انسان فقط تویی در جلوه ات خدا شده تکرار، یاعلى تو بودى و خدا و جهان آفرینى ات تو بودى و ملائک و خلوت گزینى ات صدها هزار سال پس از همنشینى ات حالا رسیده وقت ظهور زمینى ات حالا رسیده موعد دیدار، یا على من سینه چاک روی توام، کعبه نیز هم گرم طواف کوی توام، کعبه نیز هم من در نماز سوی توام، کعبه نیز هم مدیون آبروی توام، کعبه نیز هم ای قبله گاه، کعبه ی سیار، یا على کعبه اگر که چاک گریبان گشوده است ثابت نمود، عاشقت از قبل بوده است صحنی که خاک مقدم مریم زدوده است در را به روی بنت اسد وانموده است مختصِ توست، مُعجزِ بسیار، یا على مِنْ بعد از این علامت توحید، علم شده ماتِ تجلّیِ تو خداوند هم شده بتخانه ی حجاز، دگر محترم شده بیت الحرام بعد تو بیت الحرم شده شد با شرافت این درو دیوار، یا على دادم ز کف به شوق مدیحت، قرار را واجب شده است سجده کنم نام یار را میزان کجاست، تا که بسنجد عیار را نشناختیم غیر تو پروردگار را ماتم از این شباهت رفتار، یا على گاهی علی نشسته به جای خدای خود گاهی خداست جای شه لافتای خود در تو نگاه کرده خدا رو نماى خود هنگام خلقت همه بنده هاى خود... فرموده است اول گفتار، یا على در لا اله غیر تو خواندیم، جا نشد من هیچکس برای دلم مرتضا نشد مومن نشد هرآنکه ز کفرش دوا نشد پس لاشریکَ لَهْ که حقیقت ادا نشد من به یقین رسیده ام اینبار، یا على آنقدر مِی زدم علنی عشق می کنم امشب اویسمُ قرنی عشق میکنم با جمله ی یَموت یَرنی عشق میکنم من با ابالحسن، حسنی عشق میکنم دیوانه ام، پیاله نگه دار، یا على عشقم اگر علیست سرِ دارَم آرزوست من سر گذشتِ میثم تمارم آرزوست خرما فروختن بشود کارم آرزوست رسوا شدن میانه ی بازارم آرزوست بالای دار از تو زنم جار، یا علی هر کس که دید اوج تو را بال و پر فروخت نهج البلاغه از نمک تو شکر فروخت آنقدر غمزه های نگاهت، نظر فروخت هر کس که دید سر به جنون زد جگر فروخت عشاق را تویی تو خریدار، یا على پر میدهیم مرغ دل خویش تا نجف کنج ضریح گوشه ایوان طلا نجف پر شد قنوت هر شبم از ذکر یا نجف من سالهاست خواسته ام از خدا نجف خواندم دعای وصل تو بسیار، یاعلی سر میدهم سروش نجف روزی ام کنید ابر گناه پوش نجف روزی ام کنید هستم پیاله نوش نجف روزی ام کنید دیدار می فروش نجف روزی ام کنید پس تا نجف بگو: صد و ده بار یا على در این مسیر دیده ی گریان مُقرب است در صحن شاه، ریگ بیابان مقرب است در خانه ای که کلب نگهبان مقرب است زانو زدن مقابل ایوان مقرب است پس سجده میکنم به تو اینبار، یا علی گر چه برات، مالک اشتر نمیشویم مقداد نیستیم، ابوذر نمیشویم سلمان نبوده، مُحرِم این در نمیشدیم اینها که جای خود سگ قنبر نمیشویم اما تویی همیشه مددکار، یا علی توحید محض، باعث ایجاد حیدر است بالای عرش افضل اوراد حیدر است آنکس که جام دست نبی داد حیدر است زهرا عروس خانه و داماد حیدر است ای در نگاه عشق، علمدار یا علی مولی الموحدین، نفحات پیمبری نَفسِ رسول، باب نجات پیمبری رمز شفاعت عرصات پیمبری مِیلِ حیات و کُنهِ صفات پیمبری پیغمبر است بر تو گرفتار، یا علی حبّ علی نتیجه ی احسان فاطمه است او هل اتای فاطمه، قرآن فاطمه است اسباب شادی لب خندان فاطمه است این مرد مهربان به خدا جان فاطمه است زهرا توراست یار و وفادار، یا على آنجا که نیست نام تو جای نشست نیست لعنت به هرکسی که زجام تو مست نیست بر روی دست خداوند دست نیست این ورطه جای آنکه یقینش شکست نیست لعنت به هر که میکند انکار،یا علی ای شیر پاک، ای ثمر لقمه ی حلال خونم حلال تو شده یا سیف ذی الجلال گرما بده شراب شود غوره های کال ما را به غیر هجر نجف نیست یک ملال امضا بزن به نامه ام ای یار، یا علی ای اولین تلاوت قرآنِ قبل از آن ای اولین امام مسلمان قبل از آن آیات مومنون نمایان قبل از آن ای صاحب ولایت دوران قبل از آن قرآن بخوان بگو تو ز اسرار، یا علی قاری شدی و تیر و سنانت نریختند سنگ جسارتی به لبانت نریختند با خیزران به سمت دهانت نریختند مشتی حرامزاده به جانت نریختند وای از حسین و مجلس اغیار، یا علی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به نام عشق به نام خدا به نام علی شروع می کنم این شعر را به نام علی هزار مرتبه ممنون مادر و پدرم که کرده اند مرا آشنا به نام علی برو به طوس، برو كاظمين و سامرا برو مدينه برو کربلا به نام علی نهاده اند سرم تاج جاه و عزت را قدم گذاشته ام هر کجا به نام علی به زیر پرتو این نام، هرچه نام، گم است همينكه مي تابد آفتاب نام علی تو را خدای تو از بسکه دوست داشت علی خودش علی شد و نام تو را گذاشت علی زمان رو شدن گنج های راز شده که روشن از دل ویرانه ی حجاز شده چه بوده است مگر راز سر به مهر خدا که بر ظهورش لب های کعبه باز شده ببین تواضع معبودهای سنگی را حقیقت آمده، در سجده هر مجاز شده و بی نیازی مخصوص آسمان ها بود علي رسيد و زمین نیز بی نیاز شده و ان یکاد نخوانید که برای علی زمین پر است از آیات در فراز شده رسید حضرت قرآن و از درون میخواند برای احمد از آیات مومنون میخواند بگو تو را که چه بنویسم ای نمود خدا اگر قلم نزنم در حد و حدود خدا کسی به چشم خدا را ندید و تو دیدی تویی که غرق شدی غرق در وجود خدا زمان خلقت نور تو را که می داند؟ تو نیز بوده ای از آن زمان که بوده خدا روانه است به سمت علی و آل علی همیشه تیر سلام خدا درود خدا فضائل تو اگرچه زیاد، باز کم است یقین فراتر از این ها تو را ستوده خدا به حق عشق، به حق علی و آل علی خدا نصیب کند باز هم وصال علی خدا نصیب کند باز هم سفر به نجف ببر دوباره مرا باز هم ببر به نجف نجف؟! کدام نجف؟! آن دیار که انگار گشوده است خدا از بهشت، در به نجف به نیت همه ی مادران مدینه برو بیا به نیت پابوسی پدر به نجف هزار بار نظر سمت کعبه بردن را معاوضه نکنم با یکی نظر به نجف اگر بناست که در کربلا بمیرم، کاش که قبل از آن برسد جسم محتضر به نجف هزار مرتبه ما را به کربلا ببری نرفته ایم به زیبایی نجف سفری @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه در آن زمین که سلام خدا به آن طرف است به دُّرِ نام علی، تر دهان هر صدف است سر دو راهی ایمان و کفر، درمانده کسی که بین غدیر و سقیفه بی طرف است کسی که هست علی دوست مادرش پاک است کسی که حب علی را نداشت ناخلف است طلاق دادن دنیاست شرط وصل علی کسی رسیده به جانان خود که جان به کف است هزار حاجت من مستجاب اگر گردد هزار مرتبه هر بار حاجتم نجف است تمام لذت دنیا "فمن یمت یرنی" است مرا ز عمر فقط دیدن علی هدف است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها “کرار”واژه ای است که زیبنده ی علی ست خورشید محو چهره ی تابنده ی علی ست شکر خدا کبوتر جلد نجف شدم خوشبخت آن دلی که فقط بنده ی علی ست فرقی نمی کند چه کسی نوکرش شده ست مولا شدن همیشه برازنده ی علی ست بگذار، تازه روز قیامت عیان شود حتی بهشت جلوه ای از خنده ی علی ست از شوکت علی چه بگویم که معرکه در انحصار بانگِ خروشنده ی علی ست سائل شدن بهانه ی ما بود … قصد ما تنها زیارت رخِ تابنده ی علی ست نفرین به روزگار…که بعد از هزار سال آن میخ نیم سوخته شرمنده ی علی ست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه در مسیرِ نجفت راهِ نجاتم پیداست نقشِ امضای تو بر برگ براتم پیداست دستم از بسته شدن باز شد و بنده شدم حکمِ آزادی‌ام از شکلِ صلاتم پیداست دائم‌الذّکرم و از مذهبِ خود می‌گویم سندِ شیعه‌گی‌ام از صلواتم پیداست نام پاک تو که در دُرّ نجف پنهان است روی انگشترِ پیغمبرِ خاتم پیداست آنقدر خَم شده‌ام پیشِ ضریحِ ذکرت نخِ تسبیحِ ستونِ فقراتم پیداست خوشه‌ی اشک، از انگورِ نجف می‌گیرم در دو چشمِ ترم انبارِ زکاتم پیداست گفته بودی به سرِ محتضرت می‌آیی نَقلِ خوش‌قولی تو از سَکَراتم پیداست مثلِ گلدسته‌ که اَشهد به زبانش دارد شَهدِ نامت به لبم وقتِ وفاتم پیداست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تو چنانی که منم شیفته و در به درت نظری کن که بیایم نظری در نظرت هر چه دیدی طمعِ بیشتر و بیشترم باز دیدم کرمِ بیشتر و بیشترت این همه جرم و خطا کرده ام و در عجبم نشد اصلا که مجازات شوم با تشرت کیستم؟! این همه تحویل مگیرم که منم... بنده ی عاصی و رسوا شده و خیره سرت شرمسارم که همیشه عوضِ این همه لطف بوده ام در همه ی عمر فقط دردسرت لطف کردی و رساندی منِ تنها شده را به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت قسمت می دهم امشب بِعَلیٍ بِعَلی قسمت می دهم آری، قسم معتبرت ثمر خلقت هستی است در انگور نجف بچشان بر لب من، جرعه ای از این ثمرت گفتمت راه تقرب به سویت چیست بگو گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت گفتم اصلا چه زمان یاد حسینت باشم گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت گفتمت تشنه که گشتم چه کنم یاد غمش گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان ترت گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود گفتی از تشنه لبِ در دل خون غوطه ورت گفتم اصلا چه شده خم شده آقا کمرش گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روز هشتم همگی میل خراسان داریم انتظار کرم از سفره ی سلطان داریم مثل دشتی که ترک خورده و عطشان باشد از خراسان طلب بارش باران داریم از سر کفر نگفتیم: "شفا دست شماست" ما به دستان شفا بخش تو ایمان داریم یک نجف قسمت ما کن، به خدا یک عمر است غصه ی "جامعه" خواندن دم ایوان داریم شک ندارم که پس از مرگ، ملائک گویند: از دل مقبره برخیز که مهمان داریم ما سراسیمه بپرسیم که آن مهمان کیست؟ و بگویند که: مهمان ز خراسان داریم در بهشت ابدی "حب وطن" چون داریم خانه ای پیش ولی نعمت "ایران" داریم.. @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خوردیم عمری نان دربار نجف را گشتیم هر شب کوچه بازار نجف را من عاشق این شهرم و دارم همیشه در کیف پولم چند دینار نجف را خالق به میزان محبّت در گل ما بالا و پایین کرده مقدار نجف را انگشتر دُر دوست دارم چون که هر روز در دست خود می بینم آثار نجف را اول نجف شد خلق، بعد از آن خداوند در عرش خود آورد تکرار نجف را ایوان طلا، به به، زبانم بند آمد باید ببوسم دست معمار نجف را قطعاً علی قبله ست، ازروی تقیه کعبه به دوشش می کشد بار نجف را باید ملائک در ادامه می کشیدند تا انتهای عرش دیوار نجف را از پشت مرز شهر مهران می توان دید در چهره ی ما شوق دیدار نجف را بالاتر از گنبد نمی چرخد کبوتر باید نشست و دید اسرار نجف را ای کاش مثل صحن بانو کرده بودند صحن حسن جان چند هکتار نجف را بوسیده تا کرب و بلا در راه مشای حتی زمین هم پای زوّار نجف را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه نه قصّۀ شام و نمک و نان جوینش نه غصۀ چاه و شب و آوای حزینش بیش از همه کرده‌ست مرا شیفتۀ خود شور قطراتِ عرق روی جَبینش با جذبۀ «عدل علوی» معجزه می‌کرد این شد که در آمد دل ما نیز به دینش در بستر خورشید اگر خفته عجب نیست کآموخته عزت ز پسر عمّ امینش عشقش وسط خوف و رجا مانده رجزخوان تا عالم و آدم نکند شک به یقینش دردا و دریغا که از این بیشه سفر کرد شیری که نشستند شغالان به کمینش آغوش علی خانۀ امنی‌ست پس از مرگ داخل شوم ای کاش در آن حصن حصینش یارب برسانم به نجف، دغدغه دارم کم بوسه زدم نوبت قبلی به زمینش! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه رسیده ایم دوباره سر قرار نجف سپرده ایم عنان را به شهریار نجف هرآنچه خیر رسیده به ما در این عالم یقین بدان که بوده همیشه کار نجف اگر که پر زده جبریل در حریم خدا به اعتبار علی بود و اعتبار نجف خدا نوشت که روی زمین خدا حیدر سپرد کار جهان را به کردگار نجف خدا به جلوه ی انسان درآمد و دیدیم که ایستاده خودش بر سر مزار نجف ز بوسه ای به ضریحش خراب شد حالم پیاله نوش علی گشتم و خمار نجف هزار شکر که با سجده بر قدوم علی نشست روی سرم گردی از غبار نجف هزار معجزه دیدیم از جناب امیر که بود قلعه ی خیبر یک از هزارِ نجف حسادتم به کسی نیست در همه عالم به غیرِ مُحرم دربار و روزه دار نجف قسم به فاطمه دادیم تا گره وا شد به دست حضرت زهراست اختیار نجف بزن به ام بنین رو اگر حرم خواهی که هست مادر ساقی حسابدار نجف تمام زندگی ام بر دو نیم شد تقسیم به سجده در حرمش یا به انتظار نجف خدا کسی که بخواهد،به او بلا بخشد یکی دچار جنون و یکی دچار نجف اساس خلقت دنیا یقین همین بوده بنا نهاده جهان را به افتخار نجف فضائلش که در ابیات من نمی گنجد نوشته “امّ حسن” مدح بی شمار نجف “علی به جلوه ی دیگر به کربلا آمد”* نشان دهد به همه فَرّ و اقتدار نجف سوار رَف رَف خود آمده ست تا میدان تمام دشت شده مات شهسوار نجف رسیده وقت هنرمندیِ اباالفضل و رسیده وقت تماشای شاهکار نجف کسی رسید و علمدار نعره بر سر او تو از تبار کجایی؟من از تبار نجف قدم به خاک بزن تا دو چاک بر داری قدم بزن بچشی تیغ آبدار نجف کسی نبرد به در جان ز تیغ مژگانش چه احتیاج به خشم و به ذوالفقار نجف؟ گذشت لحظه ای و آسمان به هم پیچید به روی خاک فتاده گل بهار نجف مگر چه دیده برادر که پشت او خم شد؟ چه آمده به سر چشم یادگار نجف؟ زمین به لرزه فتاد و زمان دگرگون شد ندیده هیچ کس اینگونه انکسار نجف @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه یک ذره از نگاه علی آفتاب شد انگور بوسه زد به ضریح و شراب شد مارا ز خاک پای علی آفریده اند پس با همین حساب علی بوتراب شد سجاده ی نماز شبش بال جبرئیل گل بود و اشکهای دو چشمش گلاب شد هر حاجتی که پیش خداوند برده ام گفتم: خدا به حق علی، مستجاب شد باید غلام قنبر او شد که از ازل هر کس غلام او شده عالیجناب شد گفتیم یاعلی و شعف آفریده شد با خنده هاش دُرّ نجف آفریده شد ما در تو دیده ایم صفات امیر را طی کرده ایم با تو تمام مسیر را با لطف فاطمه ست به عالم علم نمود علامه ی امینی اگر الغدیر را باید اضافه کرد به القابت ای علی جای امیر، لفظ امیرِ کبیر را آنکه سروده تو اسدالله غالبی تشبیه کرده است به چشم تو شیر را این جذبه ی نگاه تو مارا گرفته است یعنی اسیر کرده نگاهت، اسیر را یا قاهر العدو و یا والی الولی یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی جایی که آب هست تیمم مجاز نیست وقتی امام هست خلیفه نیاز نیست سوگند میخورم به تمام مقدسات بی حُبِّ او نماز شما هم نماز نیست مبهوتم از زیارت ایوان طلای تو کعبه گمان کنم نجف است و حجاز نیست بر سردر بهشت نوشتند یاعلی یعنی به جز لوای تو در اهتزاز نیست اصلاً قیام کرده قیامت برای تو آنجا که غیر حُبّ علی چاره ساز نیست حتما علی کنار خدا ایستاده است حتما علی بخاطر ما ایستاده است هوهوی ذوالفقار علی اسم اعظم است حیدر خودش تجلی آیات محکم است حیدر بشر نبود اگر چه خدا نبود اما برای بنده خدای مجسم است آیینه ی تمام نمای خدا علیست هر چه نوشته اند ز اوصاف او کم است گفتیم‌ یا علی و شنیدیم فاطمه زهراست جان حیدر و او جان فاطمه ست ساقی علی، پیاله علی، باده هم علی امشب بساط مستی ما هم فراهم است با یاعلی، علی و علی مست میشویم ما می نخورده ایم ولی مست میشویم حیدر اگر نبود صفایی نداشتیم شبهای جمعه حال دعایی نداشتیم بیچاره میشدیم اگر روز اربعین راه نجف به کرببلایی نداشتیم پابند صحن حضرت زهرا شدیم که وابستگی به هیچ کجایی نداشتیم یادش بخیر جز دم لبیک یاحسین در کاروان خسته صدایی نداشتیم دلتنگ لحظه های زیارت که میشویم ای وای اگر امام رضایی نداشتیم عمریست ما گدای همین خانواده ایم مدیون بچه های همین خانواده ایم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روزگارم با غلامى على سر میشود هر که را دیدم على را دیده نوکر میشود بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود جاى آن دارد بگیرم حلقه دارش کنم حلقه اى را که ز گوش بندگى در میشود شان او را نه قلم کافى ست نه دفتر نه فهم شان سلمانش فقط صد جلد دفتر میشود نفس مثل خیبر است و هیچکس فتاح نیست فتح این قلعه فقط با دست حیدر میشود یا که اول هست و آخر نیست یا بالعکس آن این چه موجودى ست هم اول هم آخر میشود از همینجا میشود فهمید با مهر على عاقبت این عاقبتها خیر یا شر میشود محضر یاد على و محضر نادعلى هر که آدم میشود ازاین دو محضر میشود ذات فیاض امین الله، امینى پرور است هر که شد خورشید ذاتا ذره پرور میشود قدر زر زرگر شناسد قدر زهرا را على علتش این است داماد پیمبر میشود بیشتر کار برادر را برادر میکند حق بده پس باتو پیغمبر برادر میشود کار خیر ما کنار حب تو میایستد دوبرابر، سه برابر، صد برابر میشود معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزه ست دلدل ات رد میشود، سنگ همه زر میشود تو میان خانه هم باشى همه ذبح تواند تو به خیبر هم نیایى فتح خیبر میشود هر یک از پیغمبران اول میاید محضرت با تو بیعت میکند بعداً پیمبر میشود دوستى از دوستان دوستان تو اگر در جهنم هم که باشد آخرش در میشود طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام کودک است امروز، در آینده قنبر میشود این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود زان طرف سنگ نشانى هم ندارد فاطمه زین طرف دارد کف صحن تو مرمر میشود باز با… نه، باز اینجا با کبوتر میپرد شاه اینجا همنشین چند نوکر میشود حال من چون حال بیماری است زیر دست تو هر چه بدتر میشود انگار بهتر میشود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه زندگی با عاشقی باشد صفایش بیشتر هر که عاشق شد خدا دارد هوایش بیشتر دل که بی دلدار شد دیگر ندارد آبرو شهرِ بی عاشق شود درد و بلایش بیشتر عشق اصلا رزق را چندین برابر می کند سائلِ عاشق شود نان و نوایش بیشتر کعبه ی سیار یعنی قلبِ هر کس که بُوَد آتش عشق علی و بچه هایش بیشتر بارها اثبات گشته دردهایش کمتر است هر که شد یا مرتضی یا مرتضایش بیشتر بهترین های جهان، دیوانگان حیدرند آسمانی ها گدای دودمان حیدرند این قبیله هر چه باشی سر به راهت می کنند غم نخور از روسیاهی که نگاهت می کنند هم در اینجا هم قیامت دستگیرت می شوند کن غلامی علی را پادشاهت می کنند پای این پرچم بمان اینها ثواب خویش را روز محشر جانشین هر گناهت می کنند «هر چه می خواهی طلب کن از شهنشاه نجف» رو نزن بر غیر حیدر روسیاهت می کنند مثل کعبه سینه چاک مرتضی باشی اگر تا قیامت بر دو عالم قبله گاهت می کنند این در و آن در نزن اصلا ندارد این زمین تکیه گاهی مطمئن تر از امیرالمومنین ذکر هر اعجاز علی و ذکر طوفان ها علی نقش سربند تمام مرد میدان ها علی این که پیغمبر به سجده گفت علی، یعنی فقط مهر تایید است بر سبحانَ سبحان ها علی بر همه ادیان بنازد تا قیامت دین ما هست وقتی اولین مرد مسلمان ها علی مدعی های خلافت قرن ها قبل از شما شد امیر المومنینِ کل دوران ها علی بس بُوَد در مدح و توصیفش همین یک افتخار داشت مثل مصطفی گهواره جنبان ها علی در صحابه کیست با احمد برادر جز علی بود پرچم دست که، در روز خیبر جز علی در غلامی ات خلاصه می شود آقا شدن دشمنانت یک به یک محکوم بر رسوا شدن تو همان هستی که ایمان بر وجودت داشتن هست شرط لازم عیسی شدن، موسی شدن عقل گم کرده به پیش معجزاتت دست و پا وصف تو بالاتر از در فهم انسان جا شدن قل هوالله احد با تو مجسم می شود جز تو باشد کار که این قدر بی همتا شدن آمدی اصلا در این دنیا به عشق فاطمه لایق جز تو نباشد همسر زهرا شدن چه مقامی چه مقامی، شد جهان حیران تو کیستی که فاطمه جان می کند قربان تو مور ناچیزم پناهم ده سلیمان نجف بی نظیرم کن علی جان مثل ایوان نجف همدم ویران نشین ها، یک شبی بد بگذران کن مرا آباد مانند بیابان نجف کاش بودم لایق آقا، می شدم همسایه ات این جوان را پیر کرده درد هجران نجف نیست این وادی اگر جنت، چرا فرموده اند روح مومن بعد مردن هست مهمان نجف شوق همسایگی ات هم صالح و هم هود را مثل نوح و آدم آورده بیابان نجف مومنین را شیر میدان می کند این سرزمین از نجف آغاز می گردد قیام اربعین ای علی عالی اعلا امیرالمومنین حضرت حلال مشکل ها امیرالمومنین می شود ساعت به ساعت مشکل ما بیشتر سیدی انظر الینا یا امیرالمومنین ما گرفتاریم، ما درمانده ی درمانده ایم ای پناه بی کسی ما امیرالمومنین راه خانه هیچ، صاحب خانه را گم کرده ایم الدخیل، الغوث ابانا یا امیرالمومنین خسته هستیم از غروب جمعه های بی کسی کن گره از کار دنیا وا امیر المومنین چاره ی بیچارگی ها مهدی موعود توست التیام درد دنیا مهدی موعود توست @poem_ahl