eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
205 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها اگر بناست رحمت کسی به ما کمک کند خدا کند که زودتر خود خدا کمک کند ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود کرم کن و بگو کسی به این گدا کمک کند  من اشتباه کرده ام ولی مرا رها نکن بجز تو کیست که به این بی سر و پا کمک کند  گناه کردنم به آبروی من لگد زده به این بدون آبرو کسی چرا کمک کند؟  اگر هوار میزنم، اگر که جار میزنم میان راه مانده ام، یکی مرا کمک کند   نگو که تحبس الدعا شدم نگو رها شدم بگو چه حربه ای به من بجز دعا کمک کند  برای من که قبح غفلت و گناه ریخته حیاست بهترین دوا، به من حیا کمک کند  بیا مرا درست کن بیا ضرر نمیکنی نمیشود خدا همش به خوبها کمک کند به هر کجا که میروم ضمانتم نمی کنند به طوس میروم مگر امام رضا کمک کند  اگر که خورده کار من گره، گره گشا که هست به عاشقان رقیه ی گره گشا کمک کند  چقدر تا دم سحر سر بریده ی پدر به دختر سه ساله روی نیزه ها کمک کند  ز ناقه زجر لعنتی مرا ز مو بلند کرد به دختر تو عمه زیر چکمه ها کمک کند @poem1401
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها فکری برای وضع بد این گدا کنید باشد قبول من بدم اما دعا کنید هر کار می کنم دلم احیا نمی‌شود قرآن به نیت من بیچاره وا کنید بی دردی‌است دردِ من در به در شده بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید برگشته‌ام به سوی شما ایها العزیز در خیمه‌گاه خویش مرا نیز جا کنید بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده؟ قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید در پشت خانه‌ی تو نشستن مرا بس است اصلا که گفته حاجت من را روا کنید؟! یابن الحسن به حرمت شاه نجف مرا آماده‌ی ورود به ماه خدا کنید لطفی کنید، با همه‌ی رو سیاهی‌ام در راه زینبیه سرم را جدا کنید عمری‌است بنده‌ی سر کوی رقیه‌ام اهل زمانه کفر مرا بر ملا کنید بابایم آمده ز سفر یاری‌ام کنید اهل خرابه نافله ها را رها کنید تا که نفهمد او سر گیسوی من چه شد یک مقنعه برای سرم دست و پا کنید این پهلوی شکسته مرا زجر می دهد قدری کمک کنید مرا جا به جا کنید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه باید بچشد گرمیِ طوفانِ نجف را هرکس که ندارد تبِ سلطان نجف را ما را نه فقط بر سرِ این سفره نشاندند خورده است نبی هم کفی از نان نجف را بخشید خدا اولِ این ماهِ مبارک پیش از همه ی خلق مسلمان نجف را می خواست ببینیم کریمیِ علی را رو کرد خداوند حسن جانِ نجف را یک روز بیاییم و بسازیم مدینه بالای سرِ فاطمه ایوان نجف را دیدیم همه سروری آل علی را اول پسرِ مادریِ آل علی را جبریل شدم مثلِ کبوتر شدم امشب ای شوق ببین یک کَسِ دیگر شدم امشب نامت به لبم آمد و چسبید لبانم انگار پُر از قندِ مُکرر شدم امشب من از جبروت و جلواتِ تو شنیدم ای عشق به من حق بده کافر شدم امشب پیراهنم از عطرِ گلابت شده لبریز از لطفِ شما لاله ی قمصر شدم امشب آقا به ضریحی که نداری پَرِ من خورد پیشِ تو عجب نیست اگر زر شدم امشب باید که ببینند علی را حسنش را نقش شرف الشمس عقیق یمنش را آیینه بگیرید پیمبر شدنش را از روز ازل حضرتِ حیدر شدنش را باید که عقیقه بکند فاطمه امشب شیرینیِ این لحظه یِ مادر شدنش را یوسف سرِ این کوچه دویده است ولی باز می دید در آن غُلغُله آخر شدنش را چشمی که حسد داشت به ذریه ی زهرا با رویِ حسن دید خود ابتر شدنش را بین الحرمین اند ملائک همه امشب تبریک بگویند برادر شدنش را تنها نه دل ما که دو عالم حسنیه است هر دو حرم کرب‌وبلا هم حسنیه است باید که علی چند پسر داشته باشد تا این که مدینه سه قمر داشته باشد مانند نبی کیست که در بینِ دو عالم از فاطمه ی خود دو جگر داشته باشد باید که پسر دار شوی تا که بفهمی شیرینیِ باغی که ثمر داشته باشد هرکس که از این ایل بود موقع رزمش در پنجه ی خود تیغِ دو سر داشته باشد باید که پس از نامِ علی ذکرِ حسن داشت تا تیغِ اباالفضل اثر داشته باشد آن چشم که دیدت چقدر مست شد آقا یک شهر پُر از کوچه ی بن بست شد آقا خورشید چرا نیمه ی شب بر سر بام است گو ماه نیاید که مرا ماه تمام است آن کَس که در این خانه غلام است امیر است آن کَس که امیر است بر این خانه غلام است “در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن بی رویِ تو ای سرو گل اندام حرام است” با اینهمه حُسنی که شده جمع در اینجا حیران شده ام قبله کدام است کدام است هر کس که جمل بود و تو را دید نوشته است سوگند که صلح تو قیام است قیام است «لا یوم…» بگو تا بگدازیم برایت ای کاش حسینیه بسازیم برایت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها قلب شکسته ی من بوی خدا گرفته چشمان پر گناهم حال بکا گرفته میخانه گشته باز و بتخانه گشت بسته آری دلم هوای میخانه را گرفته گم کرده راه بودم او راه را نشان داد بیهوده نیست صوتم سوز دعا گرفته من کور گشته بودم در شهوت و تباهی مولا برای عبدش گویا عصا گرفته شب های ماه رحمت تا این که آمد از راه حال و هوای این دل بوی رضا گرفته هر چند پیش اویم اما به کس نگفتم این دل فقط هوای ایوان طلا گرفته بابای من علی و زهراست مادر من حق با نوای حیدر دست مرا گرفته من عاشق حسینم بیچاره ی حسینم با گریه بر غم او قلبم شفا گرفته می سوزم از فراق و هجران کربلایش با یاد اوست تنها این دل صفا گرفته از روی تل به سختی زینب نظاره می کرد گیسوی دلبرش را یک بی حیا گرفته رو کرد بر مدینه زینب به مادرش گفت بنگر سر حسینت بر نیزه جا گرفته @poem_ahl