eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
384 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا 🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها دیدم که مادرم شب جمعه، شب قرار گل می‌گرفت باغ قنوتش برای یار پیوسته در نماز و رکوع و سجود خود کوه قیام داشت و چشمان آبشار قدش خمیده بود ولی تا عمود صبح از شانه‌های خسته‌ی شب می‌گرفت بار از بس که وصل بود در آیینه‌ی خدا جبریل را ز واسطه‌ی وحی زد کنار از صبح سابقون به شب آخرالزمان دست دعای مادر من بود در گذار اما در این مناظره‌ی عشق هرچقدر در صحن گریه‌هاش نشستم به انتظار دیدم دمی برای خودش پر نمی‌زند وقتی که روی بال دعا می‌شود سوار رفتم سلام کردم و گفتم پس از سلام ای برقرارِ بر سر سجاده بی‌قرار از هرکسی میان قنوت اسم برده ای الا خودت که پیش خدا داری اعتبار از این سپاه تربت تسبیح پس چرا یک دانه هم نگشت برای خودت نثار اشک از کبود صورت خود پاک کرد و گفت آه ای عزیز مادر، الجار ثم الدار @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها عرش زیر پای او مثل حصیر افتاده است رونق عشق است در دستانش از بس ساده است نه فلک در گردش است از گردش دستاس او اینکه دستش بر سر دنیاست فوق العاده است بعد پیغمبر چه بیعت‌ها که نشکستند خلق نان به نرخ روز خوردن سفره‌اش آماده است روی دستانش ورم دارد به پهلو جای زخم باز هم با هر مشقت بر سر سجاده است هرکسی این روزها حال و هوایش روضه‌ای‌ست خوش بحالش، عشق زهرا کار دستش داده است با غم و اندوه و تب هر روز خلوت می‌کند یک دل سیر اشک می ریزد، عبادت می‌کند خسته از زخم زبان‌ها، بیت‌الاحزان ساخته از غمش هر روز با پیغمبر شکایت می‌کند تا مبادا خدشه‌ای بر دین کسی وارد کند جان خود را هم شده، خرج ولایت می‌کند یادشان رفته است این نامردها او کوثر است؟؟ هر کسی از راه می‌آید جسارت می‌کند هرچه باران بر زمین می‌بارد از اندوه اوست غربتش را با جهان با اشک قسمت می‌کند جان محض است او و حتی روح سربارش شده لاجرم روح از تن او رفع زحمت می‌کند روضه اما می‌رسد با چشم‌های تر به در وای از آن وقتی که زهرا می‌رسد آخر به در طاقتش در پشت در هر بار کمتر می‌شود دشمنان هربار می‌کوبند محکم‌تر به در یاس تا پرپر شود آیا لگد کافی نبود؟ کاش می‌کردند فکر شعله را از سر به در خواست تا از سینه‌اش در را جدا سازد ولی آه، قنفذ با لگد زد ضربه‌ای دیگر به در فاطمه رفت و علی یک عمر حسرت خورد که کاش می‌کوبید یک مسمار کوچک‌تر به در بر مداری گیج می‌گردد جهان تا روز حشر در هوای مدفن زهراست دنیا در به در @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه گل شمّه‌ای از آیه‌ی تطهیر تو باشد گر آینه در آینه تکثیر تو باشد خود کیستی ای سوره‌ی کوثر که حسینت تا کرب‌وبلا رفت که تفسیر تو باشد بر سفره‌ی نان و نمکت دست علی هم برداشت نمک را که نمک‌گیر تو باشد اکسیر کنیز تو طلا کرد مِسم را خود فضّه طلاگشته‌ی اکسیر تو باشد در آب به تصویر کسی زل زده عباس عشقش فقط این است که تصویر تو باشد ای دستِ پر از پینه ز چرخاندن دستاس عالم همه در گردش تقدیر تو باشد در خوابِ شهیدان جهان یکّه‌سواری‌ست کِی می‌رسد از راه که تعبیر تو باشد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد فقط خداست که از کار او خبر دارد یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای کسی که کفو علی می شود جگر دارد کمر به یاری تنهایی علی بسته میان کوچه اگر دست بر کمر دارد سر علی به سلامت، چه باک از این سردرد محبت ولی الله دردسر دارد کسی که شهر، سر سفره‌ی قنوتش بود چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟! صدا زد: اشهد ان علی ولی الله ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد زمان خوردن حق علی و اولادش سقیفه است و احادیث معتبر دارد سقیفه مکتب شیطانی خلافت بود سیاستی که برایش علی ضرر دارد کنیز بیت علی خاک را طلا می کرد سقیفه را بنگر فکر سیم و زر دارد اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی در آن محله که بسیار رهگذر دارد بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد کشید و برد، زد و رفت، من نمی دانم حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟ هنوز چادر او کار با بشر دارد بگو به میخ: که این کعبه را خراب نکن غلاف کاش ازاین کار دست بر دارد دهان تیغ دودم را عجیب می بندد وصیتی که علی از پیامبر دارد فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد سپر ندارد اگر مادرم، پسر دارد به شعله سوخت پرو بال مادر، اما نه حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد اگر خمیده علی از نماز آیات است در آسمان غمش هاله بر قمر دارد شبانه گشت به دست ستاره ها تشییع که ماه، الفت دیرینه با سحر دارد میان شعله دعایش ظهور مهدی بود که آه سوختگان بیشتر اثر دارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها مثل خدا بود و نگاهی مهربان داشت در آسمان بی کرانه آشیان داشت او را تمامی ملائک می شناسند قبری پر از آوازه اما بی نشان داشت هم باغ لاله بود و هم باغ بنفشه در دامنِ آلاله خیزش ارغوان داشت او آسمان بود و پر از آیات باران در گوشه ای از بازویش رنگین کمان داشت در مسجد سجاده روزی پنج نوبت دستی شکسته رو به سوی آسمان داشت از رنگ سرخ کودکانش می توان خواند بی بیت الاحزان بود، اما سایبان داشت در بین بستر با پرستاری زینب افتاده بود و پوستی بر استخوان داشت قصد سفر تا عرش، تا لاهوت دارد خوشحال بود از اینکه یک تابوت دارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هر چه که از الله اکبر میشود فهمید آن قدر هم از قدر کوثر میشود فهمید راه تقرب بودنش را بارهای بار از دست بوسیِ پیمبر میشود فهمید پس بیشتر باید توسل کرد این شب ها به لیله القدری که کمتر میشود فهمید اینکه چرا قلب علی و بچه هایش سوخت با یک نگاه ساده به در میشود فهمید باید کمی آتش گرفت و سوخت در آتش این داغ را اینگونه بهتر میشود فهمید اینکه غلاف تیغ با دستش چه ها کرده از حال و روز موی دختر میشود فهمید سنگینی دستی که سیلی زد به رویش را از دستمال بسته بر سر میشود فهمید از کوچه که چیزی نمی گوید حسن اما از چادر خاکی مادر میشود فهمید یک دندگی زخم و درد دنده هایش را از لاله های‌ روی بستر میشود فهمید این روزها بیرون خانه گریه‌ کردن را از چشم های سرخ حیدر میشود فهمید با این سوال از خود شبم را صبح میکردم جای مزارش را در آخر میشود فهمید؟! وضعی که محسن داشت را در آخرین لحظه از آخرین اوصاف اصغر میشود فهمید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه کسی که راهِ نجاتِ خلایق است از آتش نوشته‌اند از آتش کسی نداد نجاتش زمین مجاورِ هجده بهارِ خانه‌ی او بود زمان هنوز مقیم است در زمانِ حیاتش بفاطمَهْ، و أبیها و بَعلِها و بَنیها چه محترم جَلَواتی نشسته در صلواتش رکوعِ قامت او چیست جز قیام فُرادا؟ قیامِ ماست نمازی در اقتدا به صلاتش نوشت نامِ علی را به صفحه صفحه‌ی تاریخ دمی که میخ، قلم بود و خونِ سینه دواتش به ردّ پای علی لاله کاشت کوچه به کوچه که هر نماز بگوییم اِهدِنا به صِراطش سلاحِ خطبه‌اش از دستِ لشکری سپر انداخت برای حیدرِ تنها سپاه شد کلماتش همان‌که مثلِ خلافت ربود باغِ فدک را گرفت هر چه علی داشت را به جای زکاتش هنوز أشهدُ أنَّ علی‌ست بر لبِ زهرا شهید، شاهدِ زنده‌ست در حیات و مماتش شکست حرمتِ کوثر، مدینه چشمه‌ی خون شد رسید سیلی از این خون به کربلا و فراتش ‏‌ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها عطر گل ها میبرد هوش از سر پروانه ها بوی عشق و عاشقی پیچیده در میخانه ها ساقی کوثر خودش امشب پذیرای همه ست لب به لب پر میشود با دست او پیمانه ها عقل هم اقرار دارد میکند از فرط شوق عالمی دارند امشب تک تک دیوانه ها در شب میلاد مادر هیچکس دل مرده نیست از طرب کف میزند دستان زیر چانه ها هرگلی بویی اگر دارد ز بوی فاطمه ست ای به قربان چنین ریحانه ای، ریحانه ها ماه از رو میرود، خورشید غبطه میخورد تا پیمبر میگذارد زهره را بر شانه ها فاطمه یا فاطمه دارد تراوش میکند از لب حوریه ها، حانیه ها، حنانه ها بی نگاه رحمتش قطعا نمی آید به کار "چارقل" یا "وان یکاد" سر در کاشانه ها با محب حضرت زهرا برادرخوانده ایم فاطمیون را که کاری نیست با بیگانه ها در بهار فاطمی ما ذوق بی حد می کنیم ما فقط با فاطمیون رفت و آمد میکنیم لشگری حور و پری پاک و مطهر آمدند به هوای دیدن زهرای اطهر آمدند از فرشته پر شده سرتاسر بیت النبی ساکنان آسمان بسکه مکرر آمدند احتیاجی که به زنهای قریش اصلا نبود مریم و آسیه و حوا و هاجر آمدند قابله هایی همه قابل همه از جنس نور به هواداری بانوی پیمبر آمدند بوی گل از دامن سبز خدیجه میرسید به تماشای گل یاسی معطر آمدند تا بشارت از شریک زندگانی اش دهند هی ملائک دسته دسته نزد حیدر آمدند عرشیان و فرشیان با یکدگر راهی شدند عالم و آدم به پابوسی مادر آمدند تا که بگذارند صورت زیر پای فاطمه انبیا و اولیا با پا نه با سر آمدند از گدایی به نوایی میرسند آخر، مگر... آن کسانی که در این خانه کمتر آمدند مطمئنم دستِ پُر برگشته اند آن عده که... دست خالی محضر بانوی کوثر آمدند هرچه دارد با تمام شهر قسمت میکند بیش از آن چیزی که میخواهم محبت میکند مهر و ماه و آسمان و کوه و صحرا خلق کرد کهکشان و کشتی و خورشید و دریا خلق کرد هم زمین و هم زمان و هم ثواب و هم عقاب هم بهشت و دوزخ و دنیا و عُقبیٰ خلق کرد پیش از اینها در عدم از نور خود مشتق گرفت اولین سنگ صبورش، مصطفی را خلق کرد به همین راضی نشد از جنس خود آیینه ای چون علی مرتضی عالی اعلی خلق کرد نه علی بود و نه احمد بی وجود فاطمه هر دو را در سایه ی الطاف زهرا خلق کرد در زمان خلق زهرا هیچ کس دستی نداشت لاشریک له... خودش تنهای تنها خلق کرد تا نماند بعد از این گرد یتیمی بر رخش بهر پیغمبر خدا ام ابیها خلق کرد حجت الله علی الحجة به این معناست که یازده تا حجت اللهِ علینا خلق کرد مریم از عمرش یکی دارد اگر عیسی مسیح فاطمه در دامنش چندین مسیحا خلق کرد فاطمه یعنی همان إنا هدیناه السبیل جبرییل از سجده ی بر فاطمه شد جبرییل در وجود فاطمه صورت و سیرت دیدنی ست مادری با این وقار و شأن و شوکت دیدنی ست مصطفی خم میشود بوسه به دستش میزند دختری با این همه قدر و ابهت دیدنی ست در تمام عمر خود از شوهرش چیزی نخواست همسری اینگونه با صبر و متانت دیدنی ست محضر آقای خود هر وقت لب تر میکند چشم گفتن های حیدر بی نهایت دیدنی ست میرود محراب با معبود خلوت میکند رفتن معراج او روزی سه نوبت دیدنی ست نزد نابینا هم از سر چادرش را برنداشت اینقدر حجب و حیا، شرم و نجابت دیدنی ست هر کجا زهرای مرضیه نباشد دوزخ است با وجود حضرت صدیقه جنت دیدنی ست بی گمان در محشر فردا به حرفم میرسی زیر پای مادرم تخت شفاعت دیدنی ست از مقام حضرتش امروز قطعا غافلیم جایگاه فاطمه روز قیامت دیدنی ست زیر و رویم میکند وقتی صدایم میکند نقش زهرا بی گمان شبهای هیئت دیدنی ست شک اگر داری از امثال أبوحامد بپرس مهر بی بی زیر طومار شهادت دیدنی ست در گرفتاری گره از کارمان وا می کند رحمت بسیار این خاتون به رعیت دیدنیست از دهان طفل میگیرد به سائل میدهد جود و بذل و بخشش وقت کرامت دیدنی ست در مرام و مسلک زهرا "برو" در کار نیست "گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست" @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها خدا از عرش نازل کرد رودِ کوثر خود را به دریا داد کامِ تشنه‌ی پیغمبر خود را زمین پرواز کرد از خاک تا افلاک، با زهرا تماشا کرد با ناباوری دور و بر خود را نه؛ او دنیا نیامد؛ بلکه دنیا رفت پابوسش به عالم داد چندی افتخار محضر خود را صدای صور اسرافیل غیر از ذکر زهرا نیست خدا رو کرده قبل از آفرینش محشر خود را میان رحلِ دستش بوسه می‌نوشید از کوثر پدر وقتی که می‌بوسید روی دختر خود را یتیمی سخت بود؛ اما به پایان آمد این سختی یتیمِ مکه در آغوش دارد مادر خود را پدر می‌گفت می‌دانی دلیلِ خلقتم هستی؟! تکان می‌داد زهرایش به آرامی سر خود را نگاهش رونما می‌داد و مروارید می‌بارید امیرالمومنین تا دید روی همسر خود را و زهرا و علی آیینه‌های روبروی هم به قاب چشمِ هم دیدند وجه دیگر خود را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها دلی که سوخت با حال خراب آتش نمی گیرد که این میخانه با جوش شراب آتش نمی گیرد خس و خاشاک آوردند دریا را بسوزانند حرامی ها نمی فهمند آب آتش نمی گیرد اگر آتش گرفت این در به گرمای وجود توست کدامین چوب پیش آفتاب آتش نمی گیرد سر دست علی با اشک چشمان حسن تر شد اگر از شرم زهرا این طناب آتش نمی گیرد اگر قرآن جهنم را روایت می کند یعنی به این آتش نوشتن ها کتاب آتش نمی گیرد زمانی کعبه را آتش زدند و همچنان قبله است اگر چادر بسوزد که حجاب آتش نمی گیرد دلت را مشت مشت انگار در دستاس می ریزی دلش سنگ است اگر این آسیاب آتش نمی گیرد در این بستر از این پهلو به آن پهلو تو می سوزی تو می سوزی چرا این رختخواب آتش نمی گیرد چرا دائم گل نیلوفرت در غنچه می ماند چرا رویت کبود است و نقاب آتش نمی گیرد تو که می سوختی محسن عجب آغوش گرمی داشت از این غم هیچ کس مثل رباب آتش نمی گیرد کنار نامه ی اعمال من این شعر پیوست است اگر روح و تنم روز حساب آتش نمی گیرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها ای كعبه بی‌حاجی و ای قبله غایب! تو «لیله قدر»ی و جهان «لیل رغایب» یا اُمِّ هَنا! اُمِّ وِلا! اُمِّ ابیها! هرگز به مقامت نرسیدند مناصب در كتم زمان، مادر سترِ كلماتی وحیِ فَیَضان در حرمِ روح تو راهب «قوسین دَنا» مرتبه فاطمی توست فاطر شده با رتبه نامت متناسب در منزل «اَدنا» به سریرِ ملكوتی بعد از تو نشسته‌اند ملائك به مراتب در كون و مكان سوی تو سوسوی حیات است پیدایی و نزدِ تو فقیرند جوانب می‌ترسم اگر فاش بگویم كه چه هستی جانم بِسِتانند بزرگان مذاهب با احمد مختار به یك جانی و یك جسم با حیدر كرّار به یك روح و دو قالب بینِ علی و آینه بین‌الحرمینی اُمُّ الحسنینی تو، چرا اُمِّ مصائب!؟ آداب و مراعات، همه مستحبات‌اند مُشتی كلمات‌اند، كه در عشق تو واجب ای اشرف اسماء خدا در تو درخشان ای سیّد اولاد بشر با تو مُصاحب! در پرده حق نام تو را «نور» نهادند تا آینه‌ها از تو بگیرند مواجب قدرِ تو غدیر است و نصابِ تو نبوّت معراج تولّایی و میقات مناقب تو مادر آبی و علی هم پدرِ خاك آب و گِل ما مهر تو بانوی مواهب! از ریشه نبی هستی و بر شاخه امامی در مرتبتِ تو چه حقیرند عجایب وقتی كه تو را روح قُدُس مُصحف حق داد بر سینه در، شعله آتش شده كاتب بینِ در و دیوار نشستی و شكستی تا سرِّ خدا را برسانی تو به صاحب بعد از تو چه نحس است میانِ در و دیوار بعد از تو چه نفرین شد بر واژه ضارب تشییع شبانگاه تو بر دوش ملائك تدفین تنِ پاك تو با دست كواكب در روح سخن، سوخته نام تو توصیف در ذهن قلم، مست طواف تو مطالب با روح عفیف تو سرشته‌ست مقامات در لوح عقیق تو نوشته‌ست مراتب @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه من بحر نهفته در سبویم فریاد شکسته در گلویم بحری شده ام تمام گوهر در مدح و ثنای کفو حیدر آن شمسه‌ی عالم هدایت پیوند رسالت و ولایت او کوثر و نور و قدر و طاهاست او مریم یازده مسیحاست گلواژه‌ی وحی بر لب اوست صد لیله‌ی قدر هر شب اوست وقتی به نماز بست قامت کردند فرشتگان قیامت دیدند خدای بی نیازش فخریّه نموده بر نمازش چون پرتو حق که تابد از طور تابید شبی ز چادرش نور زآن نور که بود نور ایمان هفتاد یهود شد مسلمان از عصمت او حجاب جوشد جز او که ز کور چهره پوشد؟ حیدر که امامت و ولایت دارد به جهان بی نهایت چون فاطمه اش دُر سخن سُفت رازی ز کمال خویشتن گفت حیرت زده رو به قهقرا رفت یکباره به نزد مصطفی رفت احمد که ز قصّه بود آگاه لبخند زد و شکفت ناگاه کای کّل علوم را تجسّم بنشین به برم بزن تبّسم کاین راز نگفته با تو گویم زهراست محمّد و من اویم با این همه داشت دستش آماس گرداند ز بس به خانه دستاس چون ذات خدای خود یگانه با فضّه شریک کار خانه فردوس گدای فضه اوست خاک کف پای فضه اوست ای منطق تو پیام قرآن بر هر نفست سلام قرآن قرآن به تو قلب خود گشوده مشتاق تلاوت تو بوده ای دختر نور و کفو یاسین ای بضعه‌ی خاتم النبیین تو لیله‌ی قدر کبریایی تو مادر کل انبیایی قرآن به فضیلتت گواه است هر لحظه ی تو هزار ماه است ای حامل وحی هم کلامت خوانند پیمبران امامت کوثر نمی از محبت تو تطهیر گواه عصمت تو تهلیل تو بهترین شهادت تسبیح تو بهترین عبادت ای ملک خدا مدینه‌ی تو جنت نفسی ز سینه‌ی تو یک خوشه ز خرمنت کرامت یک غنچه ز دامنت امامت یک قطره ز اشک توست کوثر یک سایه ز قامت تو محشر یک حکم تو را هزار طاعت یک اجر محبتت شفاعت سرمایه‌ی ما ولایت توست آن هم همه از عنایت توست بانوی همیشۀ جهان‌ها عمر تو فراتر از زمان‌ها هر نکته که حاجت بیان است از تربت مخفی‌ات عیان است با آنکه به خاک بی نشانی خورشید هزار کهکشانی هرچند که قبر تو نهان است خاک تو فراتر از جهان است بر عرشه‌ی فُلکِ تو فَلَک چیست در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست ارکان وجود محکم از توست ملک و ملکوت عالم از توست مسکین تو ای ملیکه‌ی دین صد باغ فدک دهد به مسکین بالله به بهشت ناز داری تو کی به فدک نیاز داری تو بهر علی قیام کردی خود را سپر امام کردی احقاق فدک برای این بود کآن در ید دشمنان دین بود دشمن ز شما فدک ستاند تا دست علی تهی بماند تو یار امام راستینی تو دست خدا در آستینی جز دست خدا کسی نشاید کز دست علی گره گشاید از فتنه‌ی شوم اهرمن ها قرآن و علی شدند تنها در شهر مقدس مدینه شد باز دوباره باب کینه از فتنه به دوششان حطب ها بد ذات تر از ابولهب ها در بیت رسول پا نهادند در را به غضب فشار دادند دردا که تو را به خانه کشتند با ضربت تازیانه کشتند خاکم به دهن، به ضرب سیلی خورشید مدینه گشت نیلی تا چند کنایه و اشاره؟! والله شکست گوشواره فریاد که پاره شد گلویم بگذار همان به پرده گویم تاریکی محض نور را کشت شیطان به بهشت حور را کشت پاداش رسول، خوش ادا شد یک آیه ز کوثرش جدا شد آن آیه دُر نهفته ات بود محسن گل ناشکفته ات بود... ای آه نهان درون سینه ای تیرگی شب مدینه تو گریه‌ی مخفیانه دیدی تو دفن بدن شبانه دیدی مولا ز فراق خون‌جگر بود از هر شب خود غریب تر بود... @poem_ahl