#مولودی_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
با اجازه از خداوند حسن
کیست امشب رب هر بنده؟!حسن!
میروم با ذوق در بند حسن
"هو" نوشتم جای پسوند حسن
آری آری این بود توحید من
سجده کردم بر یکی! آن هم حسن!
کاسه ی تقوایم امشب لب پر است
گوشم از توصیه ی زاهد کر است
جای ساغر خُم بیاری بهتر است
این می از انگور نه! از کوثر است
کیف کن امشب شب سلطانی است
باده ی ناب علی مجانی است
به به از این کوچه بوی نان رسید
اولین فرزند آقاجان رسید
برکت اسمش به هر دکّان رسید
آی نوکرها خبر! سلطان رسید
اولین باری که گفتم یا حسن
دشت اول را گرفتم با حسن
چینی خرد دلم را بند زد
عقل و ایمان مرا پیوند زد
یک حسن گفتم به کامم قند زد
فاطمه بر صورتم لبخند زد
یاحسن گفتم به ما مرهم رساند
پول تو جیبی مارا هم رساند
از علی تا درجمل رخصت گرفت
دشت را آن جذبه و هیبت گرفت
جان لشگر را به یک ضربت گرفت
آن زن از ترس حسن لکنت گرفت
کیف کرد آنجا علی، گفت این سخن
تو معز المومنینی یا حسن!
گرچه نوکر بیشتر دارد حسین
عاشقانی خون جگر دارد حسین
کشته مرده هر قَدَر دارد حسین..
دل به دست یک نفر دارد حسین..
ای حسینی ها حسین کربلا..
بوده خود از شیعیان مجتبی
مجتبی یعنی امام کربلا
سفره دار خاص و عام کربلا
پر شده از او تمام کربلا
صلح او روح قیام کربلا
تربت اعلی اگر شد مؤتمن..
چون به خاکش خورده دستان حسن!
رسم باشد بهر مردی با کرم..
سنگ قبری خوب و یک صحن و حرم
پس چه شد آن نذرهای مادرم؟!
پس چرا گنبد نداری دلبرم؟!
دادِ ما درآمده از صبر تو
کشت مارا داغ سنگ قبر تو
آفتاب این سمت ها اصلا نتاب
وای از دست تو، وای ای آفتاب
گاه تابیدی مکرر بر رباب
گاه تابیدی سه روز بی حساب
ما قیامت را چو هیات میکنیم
از تو به زهرا شکایت میکنیم
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#اسارت
خسته ام از بس که بوسیدم تو را از راه دور
قامت نیزه بلند و قلب دختر سوخته
بس که دیدم جای سنگی را روی پیشانی ات
اشک هم حتی درون دیدهء تر سوخته
سوختم اما نه به اندازهء تو در تنور
حتم دارم صورت تو ده برابر سوخته
پشت عمه زینبم سنگر گرفتم بین دود
تا که من کمتر بسوزم جاش، سنگر سوخته
آتش از بالای خیمه ریخت بر سرهای ما
چادر و پیراهن ما بعدِ معجر سوخته
گر مرتب نیست موهایم به من خرده مگیر
علتش این است موهایم روی سر سوخته
بر روی خار مغیلان بارها خوردم زمین
آبله دارد کف پایم سراسر سوخته
عمه می گوید شبیه مادرت زهرا شدم
پشت در انگار دست و پای مادر سوخته
تا توانستند ما را هر کجا سوزانده اند
کربلا خیمه، مدینه خانه و در سوخته
راستی بابا نگفتم بیشتر از من رباب
زیر نور آفتاب از داغ اصغر سوخته
#مهدی_مقیمی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
ششماههبرکهای به کمین سراب خورد
جای دو قطره آب، چقدر آفتاب خورد
تمثال غربت پدری شکل می گرفت
وقتی که عکس تشنگی طفل قاب خورد
این گریه های او رجز حیدریِ اوست
شیری که خورد با نمکِ بوتراب خورد
دارد حسین منت بیگانه می کشد
تازه هزار طعنه به جای جواب خورد
تیری که سهم چشم علمدار خیمه بود
بر استخوان نرم گلو..،با شتاب خورد
رویَت سیاه حرمله، نایش کشش نداشت
تار گلوش از سه جهت انشعاب خورد
هرگز مباد اینکه کسی شرمگین شود...
ارباب هِی به دور خودش پیچ و تاب خورد
شمشیر بو نَبُرد که در پشت خیمه، چیست...
این نبشقبر عاقبت از نیزه آب خورد
ولله اوج روضه همین است، حرمله...
یک مشکْ آب، پیشِ نگاه رباب خورد
هر شب به جای لقمه ی نان پیش اصغرش
از نیزهدارها کتک بی حساب خورد
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
#وداع
چه باید گفت با آن کس که می دانی نمیماند
به میدان میروی و حرف چندانی نمیماند
پیاده شو رقیه را بغل کن این دم آخر
به تو بدجور وابسته است می دانی... نمی ماند
امان از اشک بی موقع تو را واضح نمیبینم
مجالی غیر از این دیدار پایانی نمی ماند
چه با حسرت رباب آن سو به تو خیره شده، بنگر
که عشقِ عاشق و معشوق، پنهانی نمی ماند
برایت گریه خواهم کرد آنگونه که بعد از این
سخن از یوسف و یعقوب و کنعانی نمی ماند
تو تنها نیستی، اذنم دهی شمشیر میگیرم
که با جنگاوری ام مرد میدانی نمی ماند
اگر رخصت دهی گودال را جارو کنم با پلک
که بعد از رفتنت از گریه مژگانی نمی ماند
بمان پیشم مرا با رفتنت از من نگیر "ای من"
به جان گفتم بدون یار میمانی؟! نمی ماند
عزیز فاطمیات حرم! دورت بگردم من
سرت خاکی شود، در خیمه سامانی نمی ماند
تنت میماند اینجا روی خاک و فکر سر هستم
که چیزی از تو در این راه طولانی نمی ماند
به غیر از پیش من پیش کسی قرآن نخوان لطفا
وگرنه که برایت هیچ دندانی نمی ماند
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
کارت شده به جای تماشا گریستن
کارم شده به جای مداوا گریستن
تقسیم کردهایم در این خانه کار را
از تو نفس نفس زدن از ما گریستن
میخواستم به زور تبسم کنم نشد
فرقی نداشت خندهی ما تا گریستن
گفتند حق ماست صدای تو نشنویم
ممنوع کرده شهر به زهرا گریستن
حال حسن شدهاست در این خانه تا به صبح
یا بینِ خواب نالهزدن یا گریستن
طوری گره زدند به کارم که چاره نیست
جز گوشهای نشستن و تنها گریستن
طوری گره زدند تو را پشت در به میخ
شد کار پهلویت فقط اینجا گریستن
در هِق هِقات مواظب اوضاع خویش باش
خون میچکد زِ سینهی تو با گریستن
مرهم گذاشتیم و افاقه نمیکند
کارم شده به جای مداوا گریستن
مانند تو سه سالهی این خانه میشود
نان شبش زِ دوری بابا گریستن...
با ناله گفت نیزه نشین، نیزه شاهد است
من را ببین کشانده کجاها گریستن
دعوا سرِ تو بود و مرا این وسط زدند
پای مرا کشید به دعوا گریستن
از روی ناقه بد به زمین خورد دخترت
جانی نداشتم چه رسد تا گریستن
شب بود و زجر آمد و من را کشید و برد
لو داد جای دخترکت را گریستن
تا گریهام گرفت مرا بیشتر زدند
تاثیر عکس داشت خدایا گریستن
تا قافله رسیدم از از وضع صورتم
شد باز کار قافلهی ما گریستن
من خوابِ تو، رُباب ولی خواب اصغرت
دیدیم و حالِ ما شده حالا گریستن
#حسن_لطفی
@poem_ahl