eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
382 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا 🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آن که در دفترم از عشق، غزل ریخته است باده در جام من از صبح ازل ریخته است کام این شعر به شیرینی شکّر شده است بس که از گوشه ی لب هاش عسل ریخته است کعبه پیش قدمش خانه تکانی کرده ست؟ چه قدر روی زمین لات و هُبَل ریخته است کهکشان دور سرش جای گل لاله و یاس زهره و مشتری و شمس و زُحل ریخته است دست بر تیغ دو سر برده و می بینم باز چه قَدَر کار سرِ پیکِ اَجل ریخته است احتیاجی به اذان نیست، مؤذّن خاموش هر کجا هست علی، خیرالعمل ریخته است نجفش در نظر اهل دل «عشق آباد» است پیش او آبروی «تاج محل» ریخته است خیرِ محض است علی، طالب خیرند همه مِهر او در دل اقوام و ملل ریخته است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها در دل بیت الحرام انگار غوغایی شده کعبه بعد از قرن ها اکنون تماشایی شده خلوت انس خدا با حیدرش برپا شد و کار میکائل اینجا مجلس آرایی شده بس که این مولود حرمت داشته نزد خدا مُوْلِدَش با دست ابراهیم، بنّایی شده باید از روح الامین پرسید تا حالا چه کس این چنین از جانب یزدان پذیرایی شده؟ در همین بدو تولّد قدرتش شد آشکار چون حریف لشگر بت ها به تنهایی شده از همین الان مشخّص می شود از قامتش مادر او صاحب چه سرو رعنایی شده هفت دفعه پاره کرده بند این قنداقه را به به! این تصویر عجب تصویر زیبایی شده خشت خشتِ کعبه جانی تازه پیدا کرده است خانه زادش بس که انفاسش مسیحایی شده مصطفایی که نگاهش می کند با ذوق و شوق مهرْ سیمایی ست، محو ماهْ سیمایی شده این که قرآن کِی به قلب مرتضی نازل شده ست چارده قرن است در عالم، معمّایی شده گفت حق: «عبدی اطعنی» در اطاعت از خدا کار این آقا از اوّل کارفرمایی شده کاملا پیداست او از هر کسی بالاتر است پس «علی» بهرش چه نام با مُسمّایی شده هر کسی شد خاکسار آستان قُدسی اش در لباس بندگی، روزیش آقایی شده هر که را زهرا دعا کرده ست مولایی شد و هر که را حیدر نظر کرده ست زهرایی شده هِی نجف رفتند و ما هِی غصّه خوردیم از فراق سهم ما از عشق، تنها حسّ تنهایی شده هر کسی جایی ندارد در دلش حبّ علی مادرش حدّ اقل یک بار «هر جایی» شده مست از جام تولّای علی شد بیشتر هر کسی محض رضای او تبرّایی شده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خدا کند ورق روزگار برگردد امید‌ِ مردم‌ِ چشم انتظار برگردد دعا‌ کنید که بعد از هزار سال عطش دوباره آب‌ به این شوره‌زار برگردد دعا کنید که این ابرها کنار روند دوباره ماه به شب‌های تار برگردد سر‌ِ دوراهیِ سَر‌دَرگُمی نمی‌مانید اگر نشانه‌ی پروردگار‌ برگردد چهار فصل‌ِ زمین را بهار می‌گیرد اگر در اوّل نوروز، یار برگردد چه‌قدر‌ مغرب‌ هر جمعه‌ آرزو کردیم خوشی‌ دوباره به دلهایِ‌زار برگردد دعا ‌کنیم برای ظهور و نگذاریم به ضربِ تیر سرِ شیرخوار برگردد دعا کنیم شبیه رباب شاید که از آن گلو نظر نیزه‌دار برگردد دعا کنیم سلامت به جانب خیمه حسین از دل گرد و غبار برگردد سوار ناقه‌ی عریان شوند‌ اهل حرم به خیمه اسب اگر بی‌سوار‌ برگردد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه ناسپاسی‌ست اگر مایه ی عارش باشیم بی تفاوت به غم ایل و تبارش باشیم اُف به دنیا که نشد آینه دارش باشیم «با کدام آبرویی روز شمارش باشیم عصرها، منتظر صبح بهارش باشیم» هر کسی رابطه با عالم بالا دارد دل و دین در گِرُوِ حضرت مولا دارد دوست از دوست فقط دوست تمنّا دارد «کاروان سحـرش مال هـمـه، جـا دارد تا که جا هست، چرا گرد و غبارش باشیم؟» درد اینجاست که از بس دل ما بی درد است یازده قرن گذشته ست و بیابان گرد است این همه غم چه به روز دل او آورده ست؟ «سالها منتظر سیصد و اَندی مرد است آن قَدَر مَرد نبودیم که یارش باشیم» سر و کارش که به ما مردم خودخواه افتاد یوسف از جهل خودی ها به تَهِ چاه افتاد پس به زندان نه به اکراه به دلخواه افتاد «سال ها در پی كار دل ما راه افـتاد یادمان رفت ولی در پی کارش باشیم» گیرم از لطف به ما نیز کمالاتی داد فرصتی در پی جبران خساراتی داد موقع گریه به ما حال مناجاتی داد «گـیرم امروز بـه ما اذن ملاقاتی داد مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم» چه قَدَر گوش نواز است صدای قدمش! همه گویند که «عشق است صفای قدمش» می نویسیم پس از سجده به جای قدمش «ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟» سحری هم دَرِ این خانه به ما جا بدهید مژده ی وصلِ مرا با گُلِ زهرا بدهید گرچه امروز به ما وعده ی فردا بدهید «اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـدهید به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها درد بسيار است امّا دردِ سـر زجرآور است بيشــتر از درد سر ، درد كــمر زجرآور است عمّه ام مي گفت اگرچه ، تازه مي فهمم چرا دختـران را زندگي دور از پدر زجرآور است بر مني كه بالِـشم بازوي بـابـا بوده است سر نهادن بر زمين شب تا سحر زجرآور است حال و روزِ بازويم را عمّه وقتي ديد ، گفت : در قفس پرپر زدن بي بال و پر زجرآور است مثل تو ، مثل عمو ، مثل علي حس كرده ام از مقابل ضربه خوردن بي سپر زجرآور است تا كه افتادم ز ناقه بي هوا ، گفتم به خود بر زمين افتـادن از نِي بيشتر زجرآور است بيشتر از كعب نِي خوردن ز مُشتي خيره سر سنـگ خوردن هاي ما در هر گذر زجرآور است بيش از دروازه ها ، بازارها و كوچه ها طعنه هاي شام شوم از هر نظر زجرآور است هر كسي شد راهـيِ شـام بلا ، مانـندِ من زير لب با خويشتن گفت اين سفر زجرآور است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه همین که بوی تو را با خودش بیارد باد به خاک پات می‌افتیم، هرچه بادا باد هزار مرتبه ممنون چشم مست توأیم از اینکه قرعۀ مستی به نام ما افتاد به دام حلقۀ مویت چنان اسیر شدیم که هیچ وقت نخواهیم شد از آن آزاد چه اتّفاق قشنگی ست این که در شعبان فقط به صفحۀ تقویم حک شده میلاد نماز پنجم شعبان، به مسلک عشق است به سمت قبلۀ رخسار حضرت سجّاد خدا به یمن قدم‌هاش بر بنی آدم برای بال گشودن به عرش، فرصت داد همیشه دامن پر خیر شهربانو، سبز بهشت خانۀ آقای ما حسین، آباد علی، دوباره علی، باز هم علی، یا رب عنایتی که نگردد حسین، دشمن شاد چگونه نئشۀ دنیا شود کسی که فقط به ذکر حیدر کرّار می‌شود معتاد علیّ عالی اعلاست، زین الله و علیّ دوّم ارباب ماست زین العباد شب ولادتی هر علیّ آل علی دعای ماست رسیدن به صحن گوهرشاد دعا به کسوت شاگرد در می‌آید و بس اگر صحیفۀ سجّادیه شود استاد نمی‌رسیم به حال بکاء و خوف و رجاء مگر دعای ابوحمزه‌ای کند امداد به اقتدای دو تا چشم خیس پیغمبر بناست گریه بریزیم پای این اعیاد تلاش می‌کند امّا غم اسیری را اسیر واقعه هرگز نمی برد از یاد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها از نسل یک حقیقتِ دور از مَجاز بود زینبْ که شاهزاده ی مُلـکِ حِجاز بـود با سرشکستگی ابـداً سِـنخیت نداشت این کوه صـبر مثـلِ پـدر سرفراز بود وقتی که بـود وارثِ اجـلالِ مـادری تشـبیه او به حضرت زهرا مُجاز بود در عصمت و وقار و حـیا بعد مادرش بر کُـلِّ بـانـوانِ جـهان پیـشـتاز بود او را خطابِ عالـِمـه شـد، بی مُعلَّمه اَلحَـقْ چه قدر درخـورِ این امتیاز بـود حرف از گره گُشایی او رفـت هر کُجـا دستش شبیه دست علی چاره ساز بود پیوسته داشت یاصمد و یاغنی به لب با این حساب از دو جهان بی نیاز بود با «یاحسین» خاطرش آرام می گرفت از بس که اسـمِ دلـبرِ او دلنــواز بود قـارون شد آن فقیر که وقتی نیاز داشت دسـتش به سمـت خانه ی زینب دراز بود در راهِ عشق خویشتن از هستی اش گُذشت هســتی فدای او که چنین پاکـباز بود چشمم شود فداش که اشـکـم به ماتمش با اشکِ بر حسین و حسن، همتراز بود چون شـد حُسین قبله ی اشک و قتیل اشک زیـنب، خُـدایِ عـالَـمِ سـوز و گداز بود از چادرش نیامده شکلی به ذهنِ شعر جُـز پرچــمی سیاه که در اهـتـزاز بود از دستْ بسته بودن او کم سخـن بگـو دستـش شـبیه دستِ خـداوند باز بود وقتی رسید نـاقه ی او پرده داشت، آه روزی که رفـت ناقه ی او بی جهاز بود از چشم خویش آب بر آن حلق تشنه ریخت بیخود فرات روز دهــم گرم ناز بود یک سال و نیم در غم لبهای خشک شاه خیره به آب، وقت وضوی نماز بود از گیسوی سپید و کمانِ قدش، بفـهم درد اسارتش چه قَـدَر جانگـداز بود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه نه بود خواندن از آن حدّ روضه خوان اي كاش نه مي گُــذشت از آن دشت كاروان، اي كاش نه مي گُـذشت از آن دشــت كاروان و نه بود در آن مسير كـسي سدّ راهشان، اي كاش كسي كه داشت مكان نـزد لامكان ز اَلَست نمي گرفت بـه واديِ طَـف مكـان، اي كاش كنار كُـشته ي اكبر، خُـدايِ فاطمه گفت: نمي شكافت دگر پهلوي جوان، اي كاش و گـفـت: لحظه ي تشييع پيكـر قاسـم صدا نداشت تَرَكهاي اُستخوان، اي كاش فُـرات با دل سـقّــايِ آبـرو و ادب شبيه مَشـكْ كمي بود مهربان اي كاش به جاي آبِ گـوارا، سـه شعبه ي مسموم نمي رسيد به يك طفلِ نيمه جان، اي كاش دمي كه خونِ دلـش را به آسـمان پاشيد نشسته بود به خون قلب آسمان، اي كاش بر آن بدن كه «مُحمّد» مُدام بـوسـيـدش نمي زدند دو صد تـيغ همزمان اي كاش و در بـرابـر زينب نمي زد آن گـونه... سنان به سينه ي آقاي ما سنان، اي كاش تمام آنچه كه مي شد ربوده شد ز تنش نمي رسيد به گـودال، سـاربان اي كاش براي عمـّه ي ما بعـد از آن پـريشــاني نـبود صحـبتي از قـامتِ كـمان، اي كاش در آن دمي كه نگاهم به روضه معطوف است مرا نگاه كُــند صـاحب الـزّمان، اي كاش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ای‌ دختر‌ جلالت‌ و ای خواهر وقار بانوی‌مُلکِ‌عصمت‌و‌ ناموس‌ِ کردگار ای‌مانده‌درتو هیبت حیدر به‌یادگار ای‌انعکاسِ فاطمه در چشم‌ِ‌ روزگار پیشت چراغ‌ها همه بی‌ استفاده‌اند از سایه‌ی تو نور به خورشید داده‌اند تو آمدی که مظهر اهل کسا شوی تا جلوه‌گاه آیه‌ی قالوا بلی شوی در قامت زنان شرف "لافتی" شوی زینب‌شدی‌که زینتِ‌ شیرخدا شوی هر چند گفته‌اند که امّ المصائبی با جوشن حجاب اسدُاللهِ غالبی جایی که امر نام‌گذاریت با خداست اسم تو مثل اسم علی فوق کیمیاست آری‌ حسابِ‌فهم تو از دیگران جداست علم لَدُنّی تو همان علم انبیاست باآن‌زبان که‌گفته‌ای"یک" "دو"نگفته‌ای ای سِرّ اَعظمی که کماکان نهفته‌ای کوه‌از صلابتِ‌ تو در عالم اشارتی‌ست هفت‌آسمان‌؛زِ وُسعتِ‌قلبت‌ کنایتی‌ست نقل‌ روایت تو چه‌ نیکو عبادتی‌‌ست این‌که غلام کوی تو باشم سعادتی‌ست منّت خُدای را که همین است مذهبم من شیعه‌ی حسینیِ اسلامِ زینبم از هردو سمت؛نسبتِ‌تو می‌رسد به‌ نور خورشیددرحضورتو چون‌می‌کند ظهور از ظِلّ سایه ات به ادب می‌کند عبور فَخر المُخدّراتِ حرم؛ زینب‌ الصّبور اُختُ‌الحسین،درعظمت‌کیست‌مثل‌تو؟ اقرار می‌کنم احدی نیست‌ مثل‌تو ازتو به‌وقت‌حادثه‌طوفان‌شکست‌خورد اولاد عاهه در دل میدان‌ شکست‌خورد از زخم پات خار مُغیلان‌ شکست‌خورد کوفه‌دُرست‌لحظه‌ی‌طُغیان‌شکست‌خورد این شهر مثل صید اسیر کمند شد فریاد اُسکُتوی تو وقتی بلند شد دیدی هلال را به سرِ نِی به‌وقت‌ظُهر دیدی خمیده شد کمرِ نِی به‌وقت‌ظُهر آتش نشست بر جگر‌ِ نِی به‌وقت‌ظُهر جا ماند بر تنت اثرِ نِی به‌وقت‌ظُهر آنهاکه‌مَست؛دور و برت نعره‌می‌زدند باخُطبه خواندن تو به زانو در آمدند با اینکه مثل فاطمه بی‌بال و پر شدی تو یک تنه حریف هزاران نفر شدی هشتاد و چند کودک و زن را سِپَر شدی هرجا که شعله بود تو پروانه‌تر شدی آه دل‌ِ شکسته‌ات از عرش هم گذشت وقتی‌که ریخت دُرّ حسینی میان طشت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها ای‌ دختر‌ جلالت‌ و ای خواهر وقار بانوی مُلکِ عصمت و‌ ناموس‌ِ کردگار ای مانده در تو هیبت حیدر به یادگار ای انعکاسِ فاطمه در چشم‌ِ‌ روزگار پیشت چراغ‌ها همه بی‌ استفاده‌اند از سایه‌ی تو نور به خورشید داده‌اند تو آمدی که مظهر اهل کسا شوی تا جلوه‌گاه آیه‌ی قالوا بَلی شوی در قامت زنان شرف"لافتی" شوی زینب شدی که زینتِ‌ شیرخدا شوی هر چند گفته‌اند که امّ المصائبی با جُوشنِ حجاب، اسدُاللهِ غالبی جایی که امر نام‌گذاریت با خداست اسم تو مثل اسم علی فوق کیمیاست آری‌ حسابِ فهم تو از دیگران جداست علم لَدُنّی تو همان علم انبیاست با آن زبان که گفته‌ای "یک"، "دو" نگفته‌ای ای سِرّ اَعظمی که کماکان نَهفته‌ای کوه از صلابتِ‌ تو در عالم اشارتی‌ست هفت‌آسمان‌، زِ وُسعتِ قلبت‌ کنایتی‌ست نقل‌ روایت تو چه‌ نیکو عبادتی‌‌ست این‌که غلام کوی تو باشم سعادتی‌ست منّت خُدای را که همین است مذهبم من شیعه‌ی حسینیِ اسلامِ زینبم از هردو سمت، نسبتِ‌ تو می‌رسد به‌ نور خورشید در حضور تو چون‌می‌کند ظهور از ظِلّ سایه ات به ادب می‌کند عبور فَخر المُخدّراتِ حرم، زینب‌ الصّبور اُختُ‌الحسین، در عظمت کیست مثل تو؟ اقرار می‌کنم احدی نیست‌ مثل‌تو از تو به وقت حادثه طوفان شکست خورد اولاد عاهه در دل میدان‌ شکست‌خورد از زخم پات خار مُغیلان‌ شکست‌خورد کوفه دُرست لحظه‌ی طُغیان شکست خورد این شهر مثل صید اسیر کمند شد فریاد اُسکُتوی تو وقتی بلند شد دیدی هلال را به سرِ نِی به وقت ظُهر دیدی خمیده شد کمرِ نِی به وقت ظُهر آتش نشست بر جگر‌ِ نِی به وقت ظُهر جا ماند بر تنت اثرِ نِی به وقت ظُهر آنها که مَست، دور و برت نعره می‌زدند با خُطبه خواندن تو به زانو در آمدند با اینکه مثل فاطمه بی بال و پر شدی تو یک تنه حریف هزاران نفر شدی هشتاد و چند کودک و زن را سِپَر شدی هرجا که شعله بود تو پروانه‌تر شدی آه دل‌ِ شکسته‌ات از عرش هم گذشت وقتی‌که ریخت دُرّ حسینی میان طشت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بخت از خواب پا نخواهد شد دوست از ما رضا نخواهد شد تا که در اشک غوطه‌ور نشویم وصل او رزق ما نخواهد شد دست تا روی چشم ما نکشد روزی ما بُکا نخواهد شد چون که اَمر امام معصوم است در تباکی ریا نخواهد شد تا قیامت اگرچه گریه کنیم حقِّ داغش اَدا نخواهد شد ما برای حسین می‌میریم مرد حرفش دوتا نخواهد شد ما نباشیم دیگران هستند خلوتْ این روضه‌ها نخواهد شد کارِ آن‌کس‌که شاه‌ِ هر دو سَراست لَنگِ اَمثالِ ما نخواهد شد بی دمِ عیسویِ تُربت او هیچ دردی دوا نخواهد شد هیچ‌ روزی شبیه عاشورا هیچ‌ جا کربلا نخواهد شد… هیچ‌کس جز حسین‌ لحظه‌ی‌ دفن کفنش بوریا نخواهد شد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه وقتی به خصم، راه نشان می دهد حسین بی شک به دوست، خطّ امان می دهد حسین حتّی اگر دل تو شود سخت مثل سنگ آن را به یک اشاره تکان می دهد حسین آنجا که کَر به روضه ی او گریه می کند بر اشک چشم لال، زبان می دهد حسین بوی غذای حضرتی سفره ی عزاش بر مُرده دیده ایم که جان می دهد حسین امواج پر تلاطم دریای هیأتیم وقتی به شورمان هیجان می دهد حسین در رتبه ی بلند خودش در بهشت عَدْن جا، به تمام گریه کنان می دهد حسین آنجا اگر لقای خدا را طلب کنید از پشت پرده چهره نشان می دهد حسین در اوج اضطرار بگو "یا حسین" چون آرامشی به دل‌نگران می دهد حسین تا رنگی از حبیب بگیریم چون حبیب ما را به دست فصل خزان می دهد حسین مَشّایه سهل می شود از راه های دور زیرا به پای خسته توان می دهد حسین جانم فداش باد که تا آخرین نفس حتّی به شمرِ پَست، زمان می دهد حسین چون از ازل بریده شده ست از تعلّقات از سروریش، سر به سنان می دهد حسین @poem_ahl