eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
271 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه زیباترین ستاره ی خلقت رسیده است سجده کنید، روح عبادت رسیده است نور خدا، چراغ هدایت رسیده است باید قیام کرد، قیامت رسیده است امشب که مست می شوم از بوی کربلا فطرس! ببر سلام مرا سوی کربلا تاج سر ملائکه ی آسمان حسین تنها دلیل خلق زمین و زمان حسین ذکر زمان سختی پیغمبران حسین زهرا سپرده است بگوییم: جان حسین گفتم حسین و ولوله افتاد در جهان گفتم حسین و فاطمه با خنده گفت جان در مشکلات پشت و پناهم حسین شد بیراهه رفته بودم و راهم حسین شد تنها دلیل گریه و آهم حسین شد زهرا اجازه داد که شاهم حسین شد فهمیده ایم طبق روایات معتبر از کشتی حسین نباشد بزرگتر از کودکی "حسین" مسیحای زینب است یعنی تمام لذت دنیای زینب است غیر از حسین کیست که مولای زینب است کنج دل حسین فقط جای زینب است زینب... همان که سیطره دارد به عالمین زینب نگو، بگو همه ی هستی حسین ما تشنه ایم تشنه ی باران کربلا ما سائل ایم سائل سلطان کربلا دل برده از ملائکه ایوان کربلا دست تمام عالم و دامان کربلا بی صبح کربلا شب عالم سحر نداشت دنیا چه داشت؟ کرب و بلا را اگر نداشت افلاک زیر سایه ی گنبد طلای اوست جبریل معتکف شده کربلای اوست دنیا و هر چه هست درآن خاک پای اوست اصلا بهشت گوشه صحن و سرای توست عشق "حسین" در دل ذرات عالم است دنیای بی حسین شبیه جهنم است از اشک روضه، چشم مگر سیر می‌شود؟ بی کربلا زمانه زمین گیر میشود خوشبخت آن که پای علم پیر میشود عالم به آب علقمه تطهیر می شود امشب بساط گریه برایت فراهم است "باز این چه شورش است که در خلق عالم است" @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه امشب خبر ز عالم بالا رسیده است روشن ترین ستاره ی دنیا رسیده است این بار دوم است که شاعر نوشته است خورشید خانواده ی زهرا رسیده است دیروز نور شبّر و امروز هم به خاک نور شبیرحضرت مولا رسیده است در نیل غصه مانده بیا، مرده دل بیا موسی رسیده است، مسیحا رسیده است بیراهه رفته اید اگر اي رودهای اشک راهی شوید، حضرت دریا رسیده است دنبال کاروان ملائک پریده بود جا مانده بین راه دلم یا رسیده است؟ شوق دلم نه شوق شفا مثل فطرس است ميلش در آن هوا دو سه جرعه تنفس است در آن هوا که بوی خدا میرسد از آن در خانه ای که نور دعا میرسد از آن اطراف گاهواره ی طفلی که نیمه شب لالای جبرئیل خدا میرسد از آن در آن هوا که فاطمه در آن نفس کشید آنجا که عطر آل عبا میرسد از آن ما را دخیل بر پر قنداقه اش کنید قنداقه ای که شوق شفا میرسد از آن در پشت درب خانه ی زهرا نشسته ایم نجوای چند مرد گدا میرسد از آن این خانه ی علی ست پسردار گشته است آخر صدای گریه چرا میرسد از آن شاید صدای گریه ی...نه کودکانه نیست جز یا حسین زمزمه ی اهل خانه نیست دنیا به دام نام شريفش فتاده است دل نیست آن دلی که به او دل نداده است روشن شده است طبق روايات اهل بيت کار خداست؛ عشق به او بی اراده است هرکس سوار کشتی عشقش نمیشود سوگند میخورم که قیامت پیاده است ما رعیتیم رعیت باغ ولایتیم امشب شب تولد ارباب زاده است شیرین شده ست با قدمش کام اهل بیت هرچند این پسر نمک خانواده است معراج جبرئیل شبی بوده است که در پای گاهواره ی او سر نهاده است یک شب مرا مجاور گهواره اش کنید چون جبرئیل زائر گهواره اش کنید جز آب چشم آب حیاتی نخواستم جز شور اشک شهد نباتی نخواستم جز معرفت به ساحت خاک قدوم او من از خدای خود عرفاتی نخواستم تنها کرامت قفس عشق اوست او كه من از کسی مسیر نجاتی نخواستم یک شب که سخت تشنه شدم از خدا به جز گریه کنار نهر فراتی نخواستم بی حسّ عطر سیب شب جمعه ی حرم هرگز زیارت عتباتی نخواستم امشب مدینه آمده پا بوس کربلا امشب حسین آمده"حی علی العزا" آمد حسین و اوج تألّم شروع شد باران گریه جای تبسم شروع شد آمد حسین و از شب میلاد، روضه اش با گریه ی زنانه ی مردم شروع شد آمد حسین و در سر هر کمتر از جوئی عشق ری و حکومت گندم شروع شد آمد حسین و در دل دریایی علی با موج غصه هاش تلاطم شروع شد در ذهن مادرانه ی زهرا که از پدر از کربلا شنیده تجسم شروع شد در قتلگاه، دردل نیزه شکسته ها از حنجری بریده تکلم شروع شد از زیر نیزه ها بدنم را در آورید یک بوریا برای تن بی سر آورید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه زرق و برق سفرۀ شاهانه می‌خواهم چه کار؟ اشک چشمم هست، آب و دانه می‌خواهم چه کار؟ اولین شرط سلوک عاشقی، آوارگی ست از ازل دربه درم، کاشانه می‌خواهم چه کار؟ چشم‌های من که با خواب سحر بیگانه‌اند قصۀ شمع و گل و پروانه می‌خواهم چه کار؟ گیسوی آشفته‌ام دارد نشان از عاشقی زلف خود بر باد دادم، شانه می‌خواهم چه کار؟ من خراب باده نه، بلکه خراب ساقی‌ام در غیاب حضرتش میخانه می‌خواهم چه کار؟ انقدر دیوانه‌ام امشب که از فرط جنون از قدح سر می‌کشم، پیمانه می‌خواهم چه کار؟ مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش انبیا و اولیا چشم انتظار دیدنش مرتضی با دست خود، آیینه قرآن می‌برد فاطمه گهواره را در زیر ایوان می‌برد شور و شادی طلوع آفتاب هاشمی غصه و غم را ز دل‌های پریشان می‌برد با دو تا خورشید روی گونه‌هایش دیدنی ست آبرویی را که از ماه فروزان می‌برد چشم خود را برنمی‌دارد علی از چشم او با تبسم کردنش دل از پدرجان می‌برد جامه‌اش را انبیا در باغ جنت دوختند حور عبا، عمامه‌اش را نیز غلمان می‌برد بوسه بر قنداقه‌اش عیسی بن مریم می‌زند مرهم از خاک رهش موسی بن عمران می‌برد با وجود یوسف زهرا یقیناً بعد از این یوسف کنعانیان زیره به کرمان می‌برد افتخاری شد نصیب قوم سلمان بی گمان مادرش دارد عروس از خاک ایران می‌برد سفرۀ سوری پیمبر با علی انداخته هرکسی که می‌رسد، رزق فراوان می‌برد هر که هرچه هدیه آورده به یمن مقدمش با دعای فاطمه دارد دو چندان می‌برد حاتم طایی برای شام خود سر می‌رسد از میان سفرۀ آقای ما نان می‌برد بیقرارم، مثل آن موری که روی دوش خود تکه‌ای ران ملخ نزد سلیمان می‌برد خلق می‌خوانند: کشتی نجات عالم است هرچه که بنویسم از خوبی این آقا، کم است در زمین و آسمان‌ها صحبت آقای ماست نوبتی باشد اگر هم، نوبت آقای ماست مادر از آغوش خود او را زمین نگذاشته حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست رحمه الله است مثل رحمه للعالمین خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست فطرس بی بال و پر هم به امیدی آمده پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد این ترحم، این تفضل، بابت آقای ماست ارمنی‌‌ها و کلیمی‌‌ها به او دل داده‌‌اند دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند جنتی باشد اگر هم، جنت آقای ماست هر که به هرجا رسید از نوکری او رسید خوش به حال هرکسی که رعیت آقای ماست بهتر از اینکه دوای درد ما را می‌دهد بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست لقمه‌های نانش از این رو به آن رو می‌کند چه اثر‌ها در غذای هیئت آقای ماست پیش پایمان همیشه این و آن پا می‌شوند این همه ارج و مقام از برکت آقای ماست ما بدی هم که کنیم او باز خوبی می‌کند باز خوبی می‌کند، این خصلت آقای ماست آنکه کارش از طفولیت فقط بخشیدن است شافع فردای محشر، حضرت آقای ماست می‌کشد پای مرا آخر به سوی کربلا "بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا " @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه نسیم عشق وزیدن گرفت در جان‌ها بهار نور رسیده پس از زمستان‌ها خبر دهید به فطرس، سر آمده تبعید دوباره بال بزن بر فراز میدان‌ها بگو به مدعیان کرم که چاره کنند رسیده است کریم تمام دوران‌ها کسی که ساحل آرامش است و کشتی او گذر کند به سلامت ز هر چه طوفان‌ها کسی که قطرۀ اشک عزای او کافی ست برای چیدن برگ و بساط شیطان‌ها همان که طفل دبستان روضه‌اش باشد معلم همۀ رهروان عرفان‌ها در امتحان «الست بربکمْ» با عشق گذاشت هستی خود را به پای پیمان‌ها کسی که خندۀ نوزاد او به تیر بلا چه اعتبار رفیعی دهد به قربان‌ها به جایگاه غلام سیاه او فردا چه غبطه‌‌ها که نخواهند خورد سلطان‌ها بگو به هر که غم دل شکستگی دارد حسین آمده، یعنی کلید درمان‌ها کلیدْ واژۀ توبه حسین گفتن شد برای حضرت آدم، برای انسان‌ها بگو نبی خداوند با دلی آگاه بگو «احب حسینا» شده احب الله @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد توحید در نهایت خود آشکار شد با روی کار آمدن رویت، آفتاب از کار سروری جهان برکنار شد اینگونه صبح سوم شعبان به خاطرت هر سال از طلوع خودش شرمسار شد یعنی که با طلوع تو پنجاه و هفت سال خورشید در غروب خودش خانه‌دار شد با علت سپید و سیاهی چشم تو پلکت دلیل گردش لیل و نهار شد در مجلسی که گیسوی تو درس می‌دهد بوی بهار موی تو، شرح بحار شد نام حسین پهن شد و بین سین آن جبریل شد زمینی و فطرس شکار شد ترویج گشت در شب میلادت این مثل گاهی گلی بهانۀ فصل بهار شد گفتم حسین، پس همۀ قم قمار شد گفتم حسین، می وسط خم خمار شد با یا غفور و یا احد و یا صمد نشد با یا حسین، نفْس ولیکن مهار شد وحشی بافقی اگر اهلی شد از تو شد انسانی فخیم غمش سازگار شد هم یا حسین بوی «گلاب وگل» آفرید هم یا حسین ریشۀ «نخل» چهار شد مجبور بودم از تو بگویم در این غزل این جبر درنهایت امر، اختیار شد دستی که سجده تکیه برآن کرد پیش تو درکربلا ز خاک درآمد، منار شد نگذاشت هیچگاه عبا روی دوش خویش هرکس به روضۀ علی اکبر دچار شد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ببینید گیسوی پر تاب ما را ببینید جوش می ناب ما را ببینید ماه جهانتاب ما را ببینید لبخند ارباب ما را ندارد ظهورش در عالم نظیری امیری حسین و نعم الامیری جنون چاک کرده گریبان ما را قیامت ندیده است طوفان ما را چه می‌خواهد از جان ما، جان ما را ببینید این عید قربان ما را سر آورده‌ام تا سرم را بگیری امیری حسین و نعم الامیری پرم کرد‌ه‌ای با سبوی دو چشمم که شش‌گوشه شد آرزوی دو چشمم به سوی شما می‌رود سوی دو چشمم تو و جان من ای به روی دو چشمم کنارت ندارم به جز سر به زیری امیری حسین و نعم الامیری خدا با تو وا کرده در‌های خود را به گردت دوانده قمر‌های خود را علی دیده جمع پسر‌های خود را خدا رو نموده هنر‌های خود را چه نور عظیمی! چه شاه و وزیری! امیری حسین و نعم الامیری زمانی که میدان نفس گیر می‌شد زمانی که لشگر سرازیر می‌شد زمانی که دشمن کمی شیر می‌شد فقط ضربه‌‌های تو تکثیر می‌شد تو سلطان میدان در آن زمهریری امیری حسین و نعم الامیری به میدان رسیدی و عالم به پا شد که با تو خدای مجسم به پا شد به پیش تو محشر دمادم به پا شد که با ذوالفقارت جهنم به پا شد تو مانند مولایی و در غدیری امیری حسین و نعم الامیری اگر بار دیگر قدم را بکوبی بهم دستگاه ستم را بکوبی سر کافران کاخ غم را بکوبی اگر زینبیه علم را بکوبی الا نور عینی و بدرالمنیری امیری حسین و نعم الامیری خدا آرزوی علی را بر آورد حسن بوسه زد، از لبت شکّر آورد حسین امشب از خنده‌ات پر در آورد علی را برای علی‌اکبر آورد تو حسن قدیمی و خیر کثیری امیری حسین و نعم الامیری اگر ما به یادت اگر یاد مایی تو آرامش حیدرآباد مایی تو و شهربانو، تو سجاد مایی تو همشهری ما، تو داماد مایی تو ایرانی و قبلۀ این مسیری امیری حسین و نعم الامیری کشیدم برای تو کرببلایی شبیه نجف صحن ایوان طلایی ضریح بلندی و دارالشفایی رواقی و طاقی و جمع گدایی کشیدم خودم را فقیر فقیری امیری حسین و نعم الامیری اگر عمه‌ات تکیه گاهت نمی‌شد اگر بین آتش پناهت نمی‌شد اگر مانع خون نگاهت نمی‌شد اگر مرحم آه آهت نمی‌شد تو جان داده بودی زمان اسیری امیری حسین و نعم الامیری @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه مژده بده از زندگانی سیر ها را آمد به سر عشق جوانی پیرها را امشب شب مخصوص ما دیوانگان است آماده سازید عاقلان، زنجیر ها را در فطرس دل شد قیامت، آمد آنکه این رو به آن رو می کند تقدیرها را قربان نقاشی که اینگونه کشیده از عشق در یک رخ، همه تصویرها را شیر علی بن ابیطالب رسید و لرزاند دلهای تمام شیر ها را روح الامین گوید بزن فریاد با من: یا عشق، یا نعم الامیر اهلا و سهلا ای عشق! شد تشریف فرما سفره دارت ای کربلا! دیده گشوده شهریارت یا مرتضی! دوم عصای دستت آمد آسوده شد زین پس خیال ذوالفقارت یا فاطمه! برده است دل از باغ رضوان این عطر سیبی که وزیده در بهارت کوری چشم هر چه بدخواه حسود است یا مجتبی! آمد قرارت، بی قرارت مولای مظلومان این عالم رسیده ای ظلم از این پس سیه شد روزگارت ای شمر از حالاست او دل ناگرانت ای حر از امروز است او چشم انتظارت مستانه می آید ندایی ای منابر آمد حبیبت ای حبیب بن مظاهر تو زنده ی دیروز و امروزی و فردا تو بوده ای از قبل خلقت، مثل مولا السابقون السابقون عاشقانت نوح و خلیل و آدم و عیسی و موسی ای عرش تا فرش خدا در اختیارت ای آبرودار زمین و آسمان ها نام من از قبل ولادت هست نوکر نام تو از قبل ولادت هست آقا آقای من وقتی تو کشتی نجاتی در موج طوفان میزنم دل را به دریا راه نجاتی نیست جز راه نجاتت تنها صراط المستقیم ما صراطت ما در غلامی تو دیدیم آبرو را نامت دوا کرده است هر درد مگو را نا اهل ها را هم محل دادی همیشه بنده نوازا، سرورا، سنگ صبورا ای مهربان تر از پدرها مهربانیت نگذاشت بر دل حسرت یک آرزو را ناکام یعنی آن کسی که وا نکردند با تربت کرببلایت کام او را آقا دم چایی موکب های تو گرم حتی خیالش می کند کار سبو را هر چیز که خرج تو شد بالا نشین شد بد در بهشت روضه آمد، بهترین شد ای سایه ی خورشید چشمت سرپناهم من رو به تمثال تو تنها رو به راهم جان همین پیراهن مشکی کعبه تنهاست باب القبله ی تو قبله گاهم من هر چه باشم بد، تو خوب خوب خوبی من هر چه باشم شب، تو هستی قرص ماهم جان ابوفاضل صدایم کن، صدایم جان زهیر آقا نگاهم کن، نگاهم هرگز سوا کردن نباشد در مرامت لطفت خریدار بد و خوب است با هم پایین نیاید پرچم آوازه ی تو عاشق ندارد هیچ کس اندازه ی تو ای فوق ادراک، ای قیامت در قیامت ای آبروی عشق، ای فخر شهادت عیسای آنها حرف زد در گاهواره عیسای ما وا کرده لب، قبل از ولادت شش ماه زهرا بود و اشک و بی قراری شش ماه می خواندی برای او مصیبت شش ماه مادر گریه کرده، گریه کرده قربان این سوز اناالمظلوم هایت شش ماه، تنها بود کار مادر و تو گریه برای زینب و داغ اسارت یک مقتل و یک پیکر و یک کربلا درد شش ماه گفتی ماجراها، از سه ساعت مادر بهارش از غمت رنگ خزان شد دیگر انا العطشان نگو، او نصفه جان شد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی است بت بتخانه و رهبان کنشتم لیلی است خاک من خاک جنون است و سرشتم لیلی است هرچه در مکتب استاد نوشتم لیلی است جز به این حرف ندارد قلم من میلی دفترم پر شده از لیلی لیلی لیلی می‌نویسم لیلی تا که بخوانیم حسین تا جنون را به نهایت برسانیم حسین آنکه بی او نفسی هم نتوانیم حسین وقت یک ذکر همه هم ضربانیم: حسین او همان است که هروقت از او می‌خوانم از دل عرش خدا فاطمه گوید جانم گر چه در عشق فقط لاف زدن را بلدیم گر چه چندی است که بی روح‌تر از هر جسدیم گر چه در خوب‌ترین حالت‌مان نیز بدیم جز در خانۀ ارباب دری را نزدیم از ازل حلقه به گوش در این خانه شدیم سجدۀ شکر برآریم که دیوانه شدیم از همان روز که حُسنش ز تجلّی دم زد از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد گفت من عشقم و مجنون حسین بن علی در رگم نیست به جز خون حسین بن علی آسمان با تپش ماه تماشا دارد قطره دریا که شود جلوۀ زیبا دارد خاک یک دشت فقط تربت اعلا دارد عشق با نام حسین است که معنا دارد تا خدا هست و جهان هست و زمان هست و زمین نمک سفرۀ ایجاد حسین است، همین لبم از هرچه به جز نام امامم خاموش آتش عشق نشد یک دم از این دم خاموش گرچه یک لحظه نبوده است به عالم خاموش از قدومش شده یک روز جهنم خاموش در امالی خودش شیخ صدوق آورده است روز میلاد حسین آتش دوزخ سرد است شب شور است که شیرین و غزل خوان شده‌ام خیس از بارش احسان فراوان شده‌ام جان رها کرده و دل بستۀ جانان شده‌ام مست جام رجب و تشنۀ شعبان شده‌ام که شب سوم این ماه حبیب آمده است باز از باغ خدا نفحۀ سیب آمده است او همان است که احسان قدیمش خوانند صاحب جام بلایای عظیمش خوانند در مدینه همه قرآن کریمش خوانند پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند از ازل تا به ابد خلق خدا می‌دانند ما همه بنده و این قوم خداوندانند درپناهش همه هستند مهیمن‌ها هم متوسل به نگاهش شده ضامن‌ها هم نه فقط عالم ربانی کاهن‌ها هم وقت آن است که گویند مؤذن‌ها هم وقت شرعی اذان بر سر گلدستۀ ماه اشهد ان حسین بن علی ثارالله غم عشق است که آتش زده بر بنیادم تا که در راه محبت بدهد بر بادم من ملک بودم و فردوس... نه آمد یادم که من از روز ازل اهل حسین آبادم منم آن رود که جز جانب دریا نروم بر دری غیر در خانۀ مولا نروم ما که بر ساحت این عشق ارادت داریم ما که انگیزۀ بر گشت به فطرت داریم یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم باز هم در سرمان شور زیارت داریم هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله کربلا گفتم و دیدم جگرم می‌سوزد آسمان دود، زمین در نظرم می‌سوزد گوییا معجر بانوی حرم می‌سوزد دختری داد زد ای عمه سرم می‌سوزد جان خورشید از این واقعه بر لب برسد هیچ کس نیست به داد دل زینب برسد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ما شیعه زاده‌ایم و هوادار حیدریم تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم عمّار یاسر، اَصبغ و سلمان و مالکیم حُجر و کمیل و میثم تمّار حیدریم با یک اشاره‌اش سر و جان را فدا کنیم شکر خدا که گرمی بازار حیدریم حتّی شب ولادت اربابمان حسین مشغول به سرودن اشعار حیدریم یا مرتضی علی علی، مولا علی علی اذکار ماست بس که گرفتار حیدریم طبق «فمَن یَمُت یَرَنی» در زمان مرگ ما محو دیدن گُل رخسار حیدریم فصل بصیرت است و به دنبال اصلحیم در اوج فتنه نوکر بیدار حیدریم ما جز علی به هیچ کسی دل نمی‌دهیم حتّی به قدر یک نفسی دل نمی‌دهیم ما تشنه‌ایم، جرعۀ آبی به ما دهید بهتر بُوَد که ظرف شرابی به ما دهید چندین شب است بادۀ نابی نخورده‌ایم لطفی کنید و بادۀ نابی به ما دهید ما قصد پای بوسی تان را نموده‌ایم در بین جاده‌ایم، رکابی به ما دهید کرب و بلا محلّ عبور و مرور ماست آن لحظه‌ای که حال خرابی به ما دهید یک بار کافی است که بگوییم «یا حسین» قبل از ختام، کوه ثوابی به ما دهید جشن تولّد تو و سجّاد و ساقی است باید سه وعده سور حسابی به ما دهید وقتی به ما «حسین حسین» وحی می کنید پس واجب است تا که کتابی به ما دهید پیغمبریم و خدمت ارباب می‌کنیم نام تو را به صفحۀ دل قاب می‌کنیم ارباب ما رسیده و دنیا شلوغ شد دنیا فقط نه... عالم بالا شلوغ شد بازار نوکری من و تو گرفته است شکر خدا دوباره سر ما شلوغ شد با فوجی از فرشته، بزرگ ملائکه ... ... آمد زمین و خانۀ مولا شلوغ شد در دست هر فرشته هدایای شاخصی ست اطراف گاهوارۀ آقا شلوغ شد از برکت رسیدن ارباب شیعه‌ها حتّی کِنِشت و دِیر و کلیسا شلوغ شد با کشتی نجات سریع و وسیع او نقطه به نقطه دامن دریا شلوغ شد خالی شده جهنّم و آتش فرو نشست در عین حال، جنّت اعلی شلوغ شد فرزند دومین پیمبر پسر شده زهرا دوباره مادر و حیدر پدر شده وقتی که رو به وادی میقات می‌کنیم با ذکر «یا حسین» مناجات می‌کنیم مصداق «یا مُفتّح الأبواب» نام اوست ما با حسین، سِیر سماوات می‌کنیم مهرش که روزی دل هر کس نمی‌شود با مهر او همیشه مباهات می‌کنیم ما که عذاب قبر نداریم با حسین با حرز یار، دفع بلیّات می‌کنیم اینکه سرشت ما همه از خاک کربلاست با منطق فلاسفه اثبات می‌کنیم با کربلای او چه نیازی به جنّت است اعراض از تمامی جنّات می‌کنیم وقتی که نام حضرت ارباب می‌بریم خوشنود قلب عمّۀ سادات می‌کنیم هر دلبری که دلبر آقا نمی‌شود هر خواهری که زینب کبری نمی‌شود شأن نزول و روح کتاب خدا حسین والفجر و مریم و فلق و وَالضّحی حسین تو آمدی و جمع شما جمع گشته است زهرا، حسن، نبی خدا، مرتضی، حسین تو آمدی و آل عبا با تو پا گرفت بی تو چه ناقص است حدیث کسا حسین روز ازل که نامۀ ما را نوشته‌اند افتاده کار محشر ما با شما حسین وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت در گوش من به جای اذان گفت «یا حسین» در مکتب تو غیر دو واژه نخوانده‌ام در ابتدا حسین وَ در انتها حسین رغبت نمی‌کنم که روم جای دیگری وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین ما غیر درب خانه‌تان در نمی‌زنیم ما رو به غیر آل پیمبر نمی‌زنیم از بس که باوقار بُوَد برگزیدنی ست ناز نگاه یوسف زهرا خریدنی ست نجوای هر شبانۀ قبل از ولادتش با گریه‌های حضرت زهرا شنیدنی ست فطرس ز برکت قدمش بال و پر گرفت این بال‌ها به عرش خدا هم پریدنی ست مهرش در آسمان نبی پر تلألؤ است تصویر عشق او به پیمبر کشیدنی ست او شیر را ز دست نبی ارتزاق کرد بس که لبن ز دست پیمبر مکیدنی ست اصلاً عجیب نیست که او یک پیمبر است معراج او به دوش محمّد چه دیدنی ست شیرین‌تر از شراب عسل بوسه از گلوست یعنی که طعم بوسۀ دلبر چشیدنی ست حس می‌کنم که زائر شش گوشه می‌شوم از بس که عطر سیب حریمش وزیدنی ست هنگام پای بوسی‌اش از غم، بری شدم پایین پا رسیدم، علی اکبری شدم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه می‌نویسم عشق و بی تردید می‌خوانم جنون هرکسی دیوانه‌تر السابقون السابقون می‌نویسم عشق و بی تردید می‌خوانم حسین عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست گرچه خیلی‌ها به ظاهر کربلا هستند لیک باطنا امشب مدینه کربلای دیگری ست چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره‌اند در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست خنده گریه، خنده گریه، خنده گریه، خنده اشک بیت مولا غرق اشک و خنده های دیگری ست شیر از انگشت‌های وحی می‌نوشد حسین سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست عشق او جاری ست حتی در مرام اهل بیت می‌توان فهمید این را از کلام اهل بیت ساغر لب‌های هر معصوم می‌گوید حسین بس که لبریز است نام او ز جام اهل بیت هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر کشتی‌اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین سفره‌ای که پهن می‌گردد به نام اهل بیت روز و شب بر او درود حق، درود اهل بیت روز و شب بر او سلام حق، سلام اهل بیت تا که می‌خوانم تو را، هر دیده می‌بارد تو را از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را در روایت هست هر که دوستش دارد خدا در دلش چون داغی از یک لاله می‌کارد تو را عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده‌ام از گریبانش چنان خورشید می‌آرد تو را ما نه؛ فرزند پیمبر می‌شود قربانی ات هستی‌اش را می‌دهد تا که نگه دارد تو را جامه‌ات را آسمانی‌ها عوض کردند تا سختی رخت زمینی‌ها نیازارد تو را زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینۀ پیغمبر است و قلب زهرا جای تو اشک می‌ریزیم و با ذکرت عبادت می‌کنیم باز هم از راه دور عرض ارادت می‌کنیم ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه‌ایم بین هیئت‌ها ز یکدیگر عیادت می‌کنیم زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را ما به این دوری مپنداری که عادت می‌کنیم عالم نوزادی ما فرق دارد با همه ما برایت گریه از وقت ولادت می‌کنیم هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می‌کنیم دوستت دارم من ای در جسم عالم جان حسین آذری می‌خوانمت: «جانیم سنه قربان حسین» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند ولی برای پریدن زمانمان دادند خبر دهید دوباره به بال فطرس‌ها مجال پر زدن آسمانمان دادند به احترام ملائک امانت حق را به دست فاطمۀ مهربانمان دادند بدون واسطه امشب کنار سجاده تمام حُسن خدا را نشانمان دادند قسم به بوسۀ لب‌های سبز پیغمبر برای بردن نامت زبانمان دادند امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا برای آن که بیابیم ما خدایت را گرفته‌ایم نشانی ردِ پایت را برای آن که به سمت خدایشان ببری گرفته‌اند ملائک نخ عبایت را و جبرئیل دلش تنگ می‌شد ای آقا نمی‌شنید اگر یک شبی صدایت را فرشتگان مقرب هنوز حیرانند تو را به سجده درآیند یا خدایت را زمین به دور خودش چرخ می‌زند تا که نشان دهد به سماوات کربلایت را امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا به بوم عشق به مژگان تر کشید تو را به وقت نافله‌های سحر کشید تو را نه از برای زمین‌ها و آسمان‌ها بود فقط برای خودش بود اگر کشید تو را تو را مشاهده کرد و اسیر رویت شد که از جمال خودش خوب تر کشید تو را تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی که زینب آمد و یکباره سر کشید تو را برای آنکه نشان زمینیان بدهد سوار نی شدی و در سفر کشید تو را امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا تو آسمان بلندی و ما کبوترها نمی‌رسند به بالای بامتان پرها بدون بردن نام تو بی نتیجه بود توسَل سر سجادۀ پیمبرها شریعت از سخن تو حیات می‌گیرد تویی که جاذبه بخشیده‌ای به منبرها تو جای خود که قیامت کسی نمی‌داند کجاست حدِّ نصاب مقام قنبرها تو مثل کعبۀ سیّار آسمان بودی که در طواف تو بودند جملۀ سرها امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا تو بی کران، تو بلندی، تو آسمان، تو صعود تو آفتاب، تو دریا، تو آب هستی و رود حکایت من و چشمم حکایت عبد است حکایت تو و چشمت حکایت معبود و قبل از آنکه شود جبرئیل حاجی عشق کبوتر حرمت بود و کربلایی بود یکی ز گریه کنان مُحرمت موسی یکی ز مرثیه خوانان ماتمت داود به نیت همۀ خانواده، پیغمبر «حسین منی انا من حسین» می فرمود امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا رسیده است زمان غروب عاشورا چه می‌کشد ز وداع تو زینب کبری تو روی شانۀ جبرئیل منزلت داری به زیر این همه نیزه چه می‌کنی آقا؟ میان این همه نیزه که رو به پایین‌اند صدای زینب کبراست، می‌رود بالا حسین توست بله، باورش اگر سخت است مُرمّل بدماء و مُقطّعُ الأعضا کنار چشم ملائک به سمت تو خم شد گذاشت روی گلوی بریدۀ لب‌ها را امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه صدای پای خدا می‌رسد به گوش بیا سبو به دست و غزلخوان و باده نوش بیا بگیر بیرق میخانه را به دوش بیا به بزم آمدن پیر می فروش بیا دوباره صحبت هل من مزید آمده است خدای عشق در انسان پدید آمده است صدای پای بهار است، عید می‌آید به قفل بستهٔ دلها کلید می‌آید کسی که دل به هوایش تپید می‌آید خبر دهید به فطرس امید می‌آید بیا که یأس، مرام خدا فروخته‌هاست شب رسیدن آقای بال سوخته‌هاست به تشنه‌ای که به دام سراب افتاده‌ست بگو که کشتی رحمت به آب افتاده‌ست فقط نه از سر فطرس عذاب افتاده‌ست دهان هرچه گنهکار، آب افتاده‌ست پیاله‌ها همه از این شراب پر شده است به هر کسی که نظر کرده است حُر شده است حسین آمده تا خلق، رستگار شوند به یمن گریه به او فصل‌ها بهار شوند حسین آمده تا قلب‌ها شکار شوند به محض بردن این نام، بیقرار شوند حسین آمده با یک نگاه دل ببرد وگرنه کیست از این روسیاه دل ببرد ز عرش گفت خداوند قادر منان خموش باش جهنم! که سوم شعبان بجای آتش تو کرده رحمتم طغیان حسین مانَد و بس، کل من علیها فان بگو رسول به این خلق تا ابد گمراه که «مَن أحبّ حسیناً فقد أحبّ الله» اگر چه شیر ز انگشت وحی می‌نوشد و جبرئیل به جسمش لباس می‌پوشد شهنشه است ولی با غلام می‌جوشد مرا بخاطر روی سیاه نفروشد کسی که رو، به روی بنده‌اش گذاشته است هوای نوکر خود را همیشه داشته است خدا کند که مرا عاقبت بخیر کند فدایی وهب و مسلم و بریر کند مرا نگاه، چو راهب میان دیر کند به خیمه‌اش بکشاند مرا، زهیر کند چنان حبیب در این خانه موسپید شوم شبیه جَون در آغوش او شهید شوم اگر نبود حسینیه ما کجا بودیم چنان کبوتر صد بام و صد هوا بودیم هزار شکر که با او از ابتدا بودیم شب ولادتش ای کاش کربلا بودیم نشد کنار تو باشیم، از بد اقبالی‌ست دم ضریح تو صد حیف جایمان خالی‌ست دم ضریح تو اما دلی پریشان است به روی سینه زند مادری که گریان است هنوز هم پسرم روی خاک، عریان است هنوز بین دو تا نهر آب عطشان است چه کربلاست که آدم به هوش می‌آید هنوز ناله‌ی زینب به گوش می‌آید @poem_ahl