#مناجات_با_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
چهار مرتبه بانو! برای تو خبر آمد
چهار بار دلت کوه شد به لرزه درآمد
تو منتظر، تو گدازنده بر معابر خونین
مسافر تو نیامد، مسافری اگر آمد
چهار مرتبه شنزارهای ظهر، تنت را
گریستند و تو را داغهای مستمر آمد
چنان گریستهای روزهای خستگیات را
که تکّه تکّۀ خاک بقیع، نوحهگر آمد
از آن گلایه تلخت به گوش علقمه، بانو
هر آنچه رود از آن لحظه سر به زیرتر آمد
چهار بار پسر رفت و اسب رفت و تو بودی
چهار بار تو بودیّ و اسب بی پسر آمد
تو کوه بودی و از پشتِ شانههای بلندت
چهار مرتبه خورشید سر بریده برآمد
#حسین_هدایتی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
با روضههای ام بنین لطمه میزنم
با قلب غصهدار و غمین لطمه میزنم
با نوحۀ قدیمی دیوان ماتمش
در سایه سار بیرق دین لطمه میزنم
جانم فدای روزۀ آبی که میگرفت
چون او به عشق تشنهترین لطمه میزنم
هم صبح و ظهر و هم سرشب مویه میکند
همراه با نوای حزین لطمه میزنم
راوی روضه است و کلامش موثق است
با هر اشارهاش به یقین لطمه میزنم
بر سینۀ شکسته اگر سینه میزند
من هم به یاد زخم جبین لطمه میزنم
میگوید از یسار و یمین نیزه میزدند
من نیز از یسار و یمین لطمه میزنم
وقتی گریز روضۀ او سمت علقمه ست
بر نعش مانده روی زمین لطمه میزنم
حبل المتین عالم و آدم گسسته شد
بر حا و با و لام و متین لطمه میزنم
حسن ختام مرثیهاش یارقیه است
بر کودک خرابه نشین لطمه میزنم
#علیرضا_خاکساری
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
غصهها بر روی پیشانیش چین انداخته
گریهها از پای او را اینچنین انداخته
مادری کرده برای بچههای فاطمه
خویش را پای امیرالمومنین انداخته
چار فرزند او فدای پنج تن آورده است
سفرۀ نذری است که ام البنین انداخته
مادر قدیسۀ لب تشنههای کربلا
گریهاش لرزه تن روح الامین انداخته
مادر باب الحوائج دارد از دریا گله
چون که دریا روی او را بر زمین انداخته
عاقبت چشم حسودی لالهاش را زخم زد
لالۀ عباسی او را لاله چین انداخته
باورش هرگز نخواهد شد عمود بی حیا
پهلوان شهر را از روی زین انداخته
او شنیده زینبش افتاده روی خاکها
یک نظر بر ساقی نیزه نشین انداخته
شرمسارش بوده ساقی، چون که دیده خواهرش
پوشیه بر صورتش با آستین انداخته
#محسن_حنیفی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
ای مادر ایثار و وفا مادر عباس
ناموس علی، شیر خدا، مادر عباس
هم نالۀ زینب شدی و همدم کلثوم
همدرد شدی با دل ما مادر عباس
در خانۀ سادات چنان عطر گرفتی
تا آنکه شدی روح دعا، مادر عباس
هرگز نشدی وارد آن خانه مگر که
زینب به تو فرمود بیا مادر عباس
شرمنده شدی آب شدی در بر زینب
تا فاطمه خواندند تو را مادر عباس
آزار کشیدی تو هم از اهل مدینه
از طعنه و از شایعهها مادر عباس
گفتند پسر دار شدی، حال به زینب
کمتر شده مهر تو چرا مادر عباس؟
قنداقۀ عباس به پرواز کشاندی
بر دور سر خون خدا، مادر عباس
ایام گذشتند و چنان پیر شدی تو
در شهر مدینه چه زمینگیر شدی تو
آنوقت که بیمار شدی مادر عباس
در خانه گرفتار شدی مادر عباس
رفتند همه اهل و عیالت ز مدینه
تو بی کس و بی یار شدی مادر عباس
در خانۀ خود بودی و از قاصد یثرب
ناگاه خبر دار شدی مادر عباس
در کرببلا با پسران تو چه کردند؟
در آه شرر بار شدی مادر عباس
گفتند بریدند دو دست پسرت را
در سوگ علمدار شدی مادر عباس
گفتند که با جسم حسین تو چه کردند
از دیده چه خونبار شدی مادر عباس
گفتند بریدند لب تشنه سرش را
در غصۀ بسیار شدی مادر عباس
گفتی که نخوانید دگر ام بنینم
یک عمر عزادار شدی مادر عباس
دیگر کمرت خم شده از پای نشستی
تا دست به دیوار شدی مادر عباس
یک عمر بقیع رفتی و یک عمر به گریه
از ماتمشان زار شدی مادر عباس
گر پای به چشمم نگذاری گلهای نیست
از دیدۀ من تا قدمت فاصلهای نیست
#امیرحسین_الفت
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
رودها چشمان خیست را برابر داشتند
آسمانها را نفسهایت مکدّر داشتند
دستهایت در میان خانهی مولا وزید
کودکان فاطمه انگار مادر داشتند
موجها از بستر چشمان تو برخاستند
ابرها از سوز دامان تو سر برداشتند
خانه بی سقّا و چشمت خیس و اندوه تو را
آن سحرگاهان بی فانوس باور داشتند
بی علمدار است صفهای خیالت سالها
سالهایت حال و روزی گریهآور داشتند
اشکهایت هفت دریا را به جان آورده بود
نالههایت را زنان هفت کشور داشتند
مادر پروانههای بیقرار نینوا
سنگها پروانهات بودند اگر پر داشتند
#حمیده_رضایی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
یک گوشۀ بقیع کنار چهار قبر
مشغول گریه زاری و سرگرم مرثیه
لا تَدْعُونّیات زده آتش به قلبها
ای بهترین ادامۀ زهرای مرضیه
دور و بر تو بال زنان، هر کبوتری
از نالۀ تو نالۀ جانکاه میکشد
با شاه تیرهای خودش روی بوم خاک
تصویری از عمود و سر ماه میکشد
مقتل نوشته است که مروان سنگ دل
از سوز گریۀ تو زمین گیر گشته است
خانم شما شنیدی و از هوش رفتهای
پس حق بده، عقیله اگر پیر گشته است
عمری گریستی به پسرها نه، بر حسین
تنها دم از غریبی دلدار میزدی
هر وقت روضه خوانیتان با سکینه بود
سقّای روضه میشدی و زار میزدی
هربار ظرف آب گرفتی به دست خود
سردی آب، جان و دلت را کباب کرد
تکرار کرد با تو، نه یک دفعه، بارها
کاری که آب روز دهم با رباب کرد
از چار تا رشید دلاور نصیب تو
از دشت کربلا سپری تکه تکه است
در سوگ لالههای بدون سرت فقط
سهمیّۀ شما جگری تکه تکه است
سوزی که داشت حالت مرثیه خواندنت
انداخته ست در دل ما شور و شین را
آموختی به هرچه کنیز است و نوکر است
جارو کشی بزم عزای حسین را
#محمد_قاسمی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
بدون ماه قدم می زنم سحر ها را
گرفته اند از این آسمان قمرها را
چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است
رسانده است به خانم کسی خبرها را
نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده
گرفته اند از این پیرزن پسرها را
چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش
بیاورند برایش فقط سپرها را
نشسته است سر راه، روضه می خواند
که در بیاورد آه آه رهگذرها را
ندیده است اگر چه ولی خبر دارد
سر عمود عوض کرده شکل سرها را
کنار آب دو تا دست بر روی یک دست
رسانده است به ما خانم این خبرها را
بشیر آمد و گفتی که از حسین بگو
ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو
ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی
برای خانه مولا که انتخاب شدی
به خانه ی ولی الله اعظم آمدی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی
به جای اینکه شوی مدعی همسری اش
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی
تنور خانه ی حیدر دوباره گرم شد و
برای چرخش دستاس انتخاب شدی
چهار تا پسر آورده ای برای علی
که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی
دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد
تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی
اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت
میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت
تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد
به چادر عربی تو خار گیر نکرد
تو را که فرق علی دیده ای و خون حسن
به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد
به احترام همان تکه بوریا دیگر
زمین خانه ی تو نیت حصیر نکرد
از آن زمان که شنیدی خزان گلها را
هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد
چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی
که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد
به نعل تازه گرفتند تا بدن ها را
به ضرب دست لگد میزدن زن ها را
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
بعد زهرا خانه را ماتم گرفت
بند بند خشت ها را غم گرفت
سرگریبانی نصیب یار شد
خانه یکسر بر سرش آوار شد
سینه مالامال درد و سوز و آه
بهر همدردی سیه پوشیده ماه
جز خدا حیدر ندارد یاوری
موج می زد خانه از بی مادری
مرد تنهای مدینه روز و شب
بود بهر کودکان در تاب و تب
تا که آرد همسری شیر خدا
بهر فرزندان آن روحی فدا
همسری خواهد که در هنگام غم
کودکانش را بدارد محترم
حرف خود را گفت شاه بی بدیل
تا که یابد همسری بر او عقیل
یافت بانویی ستبر و پر توان
ماده شیری از تبار بی دلان
طالع بختش بلند و سعد بود
لایقش تنها فقط یک مرد بود
شهسوار لافتی میر عرب
حیدر کرار بود و شیر رب
گوئیا در خواب او هم دیده بود
ماه بر دامان او آمد فرود
شد نصیب فاطمه بنت کلاب
خادمی بر سید اهل شباب
آمد او تا سینه را گلشن کند
هم تنور خانه را روشن کند
گر چه نامش مثل زهرا فاطمه ست
فاطمه اینجا کنیز فاطمه است
صورتش در این سرا لطمه نخورد
طفل در لفافه اش دیگر نمرد
تا کسی از او نگردد دل غمین
نام او شد بعد از آن ام البنین
او کنیز و خاکبوس این در است
بهر فرزندان زهرا مادرم است
بر کلاف و تار و پود پیرهن
رج به رج می گفت جانم یا حسن
مادری بی نام اما پر نشان
خادمی وارسته همچون پرنیان
سوره ای در وصف او نازل نشد
هل أتی بی نقش او کامل نشد
او سراپا شور و پر احساس بود
میوهی باغ دلش عباس بود
یک مدینه می زند زخم زبان
کم شده مهرش دگر بر کودکان
در کتاب و مکتب او زین سبب
اولین درسش شده درس ادب
کرد طفلش را بلا گردانشان
گشت همواره به دور رأسشان
تربیت با شیر بر اطفال داد
خادمی بر آل عترت یاد داد
کاف و ها و عین و صاد و شور و شین
تا کند جان را فدا بهر حسین
در شجاعت زاده اش همتا نداشت
ترس در اعضای او معنا نداشت
بر مدار اختران فاطمی
یک قمر باشد که می گردد همی
عبد صالح در میان مومنین
شاه بیت کربلا روی زمین
در شهامت شرزه شیری آشنا
در سپاه شاه همچون کیمیا
در شهادت گوی سبقت را ربود
بر لبش آیات قرآن چون سرود
گر چه شد ام البنین هم بی بنین
بود وردش لعن بر شمر لعین
چار قبری کوچکی آن نور پاک
رسم کرده در مدینه روی خاک
جامه از داغ عزیزان می درد
او فقط دم از حسینش می زند
در رثای شاه بی مثل و قرین
روضه خوانی می کند ام البنین
لیک وقت رفتن از دنیا شده
همچو حیدر بی کس و تنها شده
کو علمدار و امیر با وفا
تا که گیرد زیر تابوت ورا
خواهشی دارد اگر مادر به جاست
آرزویش دیدن یک آشناست
وقت مردن رأس او را از زمین
در بغل گیرد امیرالمومنین
#جواد_کلهر
@poem_ahl
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
آهی کشیدی و رخ آیینه مات شد
اشک زلال چشم تو آب حیات شد
خون دل تو خون دلم را به شیشه کرد
تا از تو خواستم بنویسم دوات شد
این شهر را ادامه دهی، آب می برد
بانو بقیع از ابر دو چشمت فرات شد
ای نوحه خوان ممتدِ از صبح تا به ظهر
قدری نفس بگیر که وقت صلات شد
وقت قنوت، اشک تو افتاد روی خاك
فردا خبر رسید که آنجا قنات شد
او ماند و دختران یتیم قبیله اش
ام البنین بی پسر ام البنات شد
آری پسر، قمر به شب مؤمنین که شد
مادر، ستارهی سحر مؤمنات شد
#سید_میلاد_حسنی
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
عاشقان عالمی دگر دارند
چشمهایی همیشه تر دارند
پیرزنهای کربلایی از
غم اُمّالبنین خبر دارند
جای او زائر ابوالفضلاند
از دلش بار غصه بردارند
سفرههای نیابتی یعنی
سهم از این سفره بیشتر دارند
از پسرهای مادری گویند
مادرانی که خود پسر دارند
جایش انگار روضه میخوانند
روی هر رهگذر اثر دارند
روضه اینجا رسید اهل حرم
نگران دست بر کمر دارند
شیرها رفتهاند از این بیشه
حال اگر گرگها جگر دارند
آه ای روزگار، شبپرهها
نقشهی غارت قمر دارند
رفت سقا ولی سه ساعتِ بعد
همه بر صحنهای نظر دارند
مادری قد خمیده با پسرش
سر در آغوش یکدگر دارند
آن طرف عدهای به سوی حرم
این طرف نیز ده نفر دارند
نعل نو میزنند بر مرکب
چه خیالی مگر به سر دارند
آنچنان تاختند روی تنش
اثری تا نمانَد از بدنش
#سید_میلاد_حسنی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
از اوّل هرکجا که حرفی از مادرترین بوده
همیشه بعد اسم فاطمه، امّالبنین بوده
کنیزی کرد زینب را، مقامش رفت بالاتر
اگر امّالبنین، امّالبنین شد؛ اینچنین بوده
خودش را روز اوّل، پای زینب روی خاک انداخت
کسیکه پیش اقوام خودش، بالانشین بوده
ادب را شیر کرد و نوشجان بچّههایش کرد
که بیشک همسر شیرخدا، شیرآفرین بوده
برای بچّههای فاطمه، مادر شدن کم نیست
فقط او لایق این مرتبت روی زمین بوده
اگر او را بخواهم در عناوینی بگنجانم
علی تاج ولایت بود و این بانو، نگین بوده
اگر نانی به سائل داده، گفته یادتان باشد
که نان سفرهاش، نان امیرالمؤمنین بوده
هزار عبّاس اگر میداشت، تقدیم علی میکرد
نخوان امّالبنین او را که امّالعارفین بوده
از اینکه عالمی حاجت گرفت از دست پُر مهرش
یقین دارم، خودش دست خدا در آستین بوده
شبیه کربلاییها بخواه اوّل از او حاجت
چرا که پیش از عبّاسش به فکر زائرین بوده
امام دین در عاشورا به عبّاسش پناه آورد
از این منظر ببینی، زیر دینش رکن دین بوده
علمدارش زمین افتاد اگرچه روز عاشورا
علمدار بساط روضه، بعد از اربعین بوده
به داغ شیرخواره، گریه کرده؛ نه به شیرانش
فداکاری ببین؛ انگار امِّ بیبنین بوده
به سینه میزد و میگفت: ای تنهای بیمادر
تمام فکر و ذکرش لحظهی هَل مِن معین بوده
نبایستی برایش از حسین اینگونه میگفتند
که ساعاتی به زیر زانوی شمر لعین بوده
نمیزد اینقدر لطمه، اگر با او نمیگفتند
که یکنیزه به پایش خورد، وقتی روی زین بوده
سؤالی کرد که با سر! چهها کردند بعد از ذبح
بشیر آهسته گفت: امّالبنین! در خورجین بوده
خجالت میکشید از فاطمیات بنیهاشم
که در کوفه، حجاب دخترانش آستین بوده
همان بهتر نبود آنجا ببیند دخترانش را
میان مجلسی که حرمله بالانشین بوده
کسی نشنیده از او که بگوید وای عبّاسم
ولی سردردهایش از عمود آهنین بوده
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
ای سفرهدار، سفرهی اعیانیات قبول
اُمُّالشهید، لشکرِ قربانیات قبول
ای مشکِ چشمهای تو نذرِ لبِ حسین
ای آسمان، زیارتِ بارانیات قبول
گفتند از خسوفِ قمر، باورت نشد
حیران ماهِ علقمه! حیرانیات قبول
ای روضهخوانِ چار مزارِ خیالیات!
اُمُّالبقیع! تعزیهگردانیات قبول
چادر به سر کشیدهای و زار میزنی
ای کوهی از وقار، پریشانیات قبول
شمعِ مزارِ کیستی ای مادر قمر؟
شبگریههای شامِ غریبانیات قبول
فریاد داشت سوزِ دَمت رو به دشمنت:
ای امتِ رسول، مسلمانیات قبول!
#رضا_قاسمی
@poem_ahl