eitaa logo
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
166 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
761 ویدیو
15 فایل
حس‌#حسین‌را‌هرڪس‌در‌وجودش‌ندارد‌ هیچ‌ندارد..(؛" ڪل‌الارض‌ڪربلا‌ ‌ڪل‌یوم‌عاشورا‌ یعنی ‌‌باید‌در‌هر‌زمانی‌، هرمڪانی‌، هر‌لحظه‌اے ‌یاور#‌مهدے‌ باشی حرفے❣💭 سخنے🗣 انتقادے بود💥 در خدمتم🤝🏻 ناشناسمونه https://harfeto.timefriend.net/464676878
مشاهده در ایتا
دانلود
*┄┅═✧❁﷽❁✧═┅* *"ایستگاه نماز"* *موضوع:{نمازامروز-روز پنجشنبه-{از خواندن این نماز مهم و با فضیلت غفلت نکنیم}"* ✍ *آقای سید محمد رضی رضوی رحمة الله علیه {نوه‌ی مرحوم سید مرتضی کشمیری رحمة الله علیه} از قول پدرش سید محمد رحمة الله علیه نقل می کند که این نماز برای قضای حوائج و ادای دیون و سایر امور مجرّب و موثر است و پدرم (سید مرتضی رحمة الله علیه) به خواندن آن بسیار سفارش می کرد.ایشان صبح هر پنجشنبه، دخترانش را صدا می زد و آن ها را به خواندن این نماز امر می کرد.از همسر آیت الله کشمیری رحمة الله علیه نقل شده است که هر گاه رزق جدیدی به ما می رسید، سید می فرمود: این از برکات خواندن نماز روز پنجشنبه است* *مرحوم آیت‌الله بهجت "ره" اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه می‌کردند و می‌فرمودند: «آیت‌الله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را می‌خواند، هدیه‌ای برای او می‌رسید»* *از مرحوم آیة الله بهجت پرسیده شد برای برآورده شدن حوائج کدامیک از نمازهایی که برای حاجت ذکر کرده اند خوب است؟ فرمودند نماز روز پنجشنبه* *"شیوه خواندن نماز از کتاب جِمال‌الاسبوع سیدبن‌طاووس"* *این نماز چهار رکعت است (دوتا نماز دو رکعتی)* *در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید، در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید* *در دو رکعت بعد، در رکعت اول بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید، در رکعت دوم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید* *بعد از تمام شدن این چهار رکعت نماز، ۵۱بار سورۀ توحید بخواند و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» بگوید* *سپس به سجده برود و ۱۰۰بار یااللهُ یا الله» بگوید(صد بار یا الله کافی نیست❌-صد بار یا اللهُ‌یاالله بگوید)-سپس حاجت خود را از خداوند متعال بخواهد که ان شاء الله برآبرده خواهد شد* *{برگرفته از کتاب بهجت الدعا صفحه380}* *✅البته باید توجه داشت که استجابت دعاها مشروط به یک سری شرایط است که خلوص نیت و اعتماد به خداوند از مهمترین آنهاست* ✅ *"وقت خواندن این نماز در کل طول روز می باشد یعنی از بعد از طلوع آفتاب صبح تا مغرب"* *"تذکرات مربوط به این نماز"* 1⃣👈 *این نماز در کل پنج شنبه ها می توان خواند و اختصاصی به پنج‌شنبه‌ی خاصی ندارد* 2⃣👈 *لازم نيست نيت را به زبان بیاوریم همين اندازه كه در ذهن خود بنا داریم این نماز را بخوانیم کافیست البته اگر نیت را به زبان هم بیاوریم اشکالی ندارد(مثلا بگوییم دو رکعت نمازِ حاجت روز پنج شنبه می خوانم قربه الی الله)* 3⃣👈 *این نماز چون یک نماز مستحبی است اذان و اقامه ندارد و اصولا نباید برای هیچ کدام از نماز های مستحبی اذان و اقامه گفت*❌ 4⃣👈 *می توان این نماز را به صورت نشسته هم بخوانیم چون که نماز مستحبی است و حتی می توان یک رکعت را ایستاده و رکعت دیگر را نشسته خواند ولی کسی که بتواند ایستاده بخواند ثوابش بیشتر است* 5⃣👈 *در بلند یا آهسته خواندن حمد و سوره و سایر اذکار نماز مخیر هستیم یعنی هم میتوانیم بلند بخوانیم هم آهسته ولی خانم ها اگر صدایشان را نامحرم میشوند آهسته بخوانند* ✅ *از خداوند متعال می خواهیم توفیق خواندن این نماز پر فضیلت را به همه‌ی ما بدهد ان شاء الله* *"التماس‌دعا"* ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
اگه بهمون بگن یک هفته‌ی دیگه قراره از دنیا بریم، تقریبا هممون سبک زندگیمون رو تغییر میدیم.. نمیدیم؟ شک نکنید سعی میکنیم بهتر زندگی کنیم.. و خب سوالی که پیش میاد اینه که " چرا الان یه جوری زندگی می کنیم که اگه بدونیم به زودی قراره بمیریم، سبک زندگیمونو عوض میکنیم؟ " ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
هیچوخت‌یادم‌نمیره... پارساݪ‌‌جمعہ... صبح‌پاشدم‌ازخواب(: دیدم‌‌صدای‌گریہ‌کلِ‌فضای‌خونروگرفتہ.. نگران‌شدم؛ازاتاق‌اومدم‌بیرون.. چشای‌باباقرمز.. مامان‌یہ‌گوشہ‌کزکرده.. چی‌شده؟! (:💔 واین‌دردناک‌ترین‌خبری‌بود‌که‌میتونستم بشنوم...!بھ‌معنایِ‌واقعے‌دردِازدست‌دادنِ یه‌تیکه‌ازوجودِ‌ایرانوفهمیدیم‌هممون... == روزِبعدش‌امتحانای‌ترم... مگہ‌دست‌ودلمون‌بہ‌درس‌خوندن‌میرفت؟! صبحِ‌شنبہ‌رفتم‌مدرسہ؛دمِ‌دریه‌پوستر بزر‌گ‌بود...عکسِ‌سردار...ازدرودیوارِ‌مدرسہ غم‌وغصہ‌میبارید(:💔 ! رفتم‌تومدرسہ؛یادمہ... دوستام‌روزمین‌بقلِ‌شوفاژنشستہ‌بودن فقط‌صدای‌ میومد🙃 ماهایی‌که‌هیشکی‌نمیتونس‌‌خنده‌هامونو تومدرسہ‌ازمون‌بگیره‌؛ حتی‌توبدترین‌شرایط ... بعدشم‌که‌یه‌روضہ‌ی‌کوچیک‌‌تونمازخونہ ی‌مدرسہ‌واشک‌واشک‌واشک ... پابه‌پای‌کلیپای‌سردارتوی‌تلویزیون‌و مدرسہ‌وخیابون‌و...گریہ‌میکردیم(: ... ... زبون‌قاصره‌که‌بخوام‌حالِ‌اون‌روزارو توصیف‌کنم.. بعدشم‌که‌هیئتِ‌محشرحاج‌‌کریمے💔! ! ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
هر که شد گمنام تر زهرا(س) خریدارش شود... بر در این خانه از نام و نشان باید گذشت 🕊 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
صابرخراساانی.mp3
6.85M
برای علی بی‌تو بدمیشود ... اگرمیتوانی‌بمانی‌بمان💔 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری همچو یک طفل منطق نمیگردد سرم یابن الزهرا یا بکش یا روزیم کن کربلا 💔 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
(:🥀🖤 گفت‌ رو‌تو‌خواب‌دیدم.. بھش‌گفتم‌حاجۍ!.. بعدتواوضاعمون‌خیلےخراب‌شد.. گفت‌من‌فقط‌یڪ‌سرباز‌بودم‌فرماندھ‌هنوز هست..! 💔 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
• چشمـانۍ‌ڪہ براے‌حسیـن«‌ع» خالصـانہ‌گـریہ‌میڪنند ازهمہ‌ۍچشم‌هـا زیبـا‌تر‌اند • • ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
🌸 ﷽ 🌸 🌺🍃🌸🍃🌺 ...... نمی دانم چقدر در آن حال خوش بودم و همان طور که صورت غرق اشکم را به آسمان سپرده و دلِ پُر دردم رابه دست خدا داده بودم، چقدر زیر لب با امام علی (ع) نجوا کردم که متوجه شدم مجید قرآن کوچکی را به سمتم گرفته و آهسته صدایم می زند:" الهه جان! قرآن رو بگیر رو سرِت!" پرده ضخیم اشک را از روی چشمانم کنار زدم و دیدم همه با یک دست قرآن ها را به سر گرفته و دست دیگر را به سوی آسمان گشوده اند. مراسم قرآن به سر گرفتن را پیش از این در تلویزیون دیده بودم و چندان برایم غریبه نبود، گرچه اذکار و دعاهایی را که می خواندند، حفظ نبودم و نمی توانستم کلمات را به طور دقیق تکرار کنم. قرآن را روی سرم قرار داده، با چشمانی که غرق دریای اشک شده و صدایی که دیگر توان گذر از لایه سنگین بغض را نداشت، خدا را به حق خودش سوگند می دادم:" بِکَ یا الله...." سوگندی که احساس می کردم بازگشتی ندارد و بی هیچ حجابی دلم را به آستان پروردگارم متصل کرده است. سوگندی که به قلب شکسته ام اطمینان می داد تا رسیدن به آرزویم فاصله زیادی ندارم و هم اکنون پیک اجابت از جانب خدایم می رسد و بعد نام عزیزترینِ انسان ها و شریف ترینِ پیامبران را به درگاه خدا عرضه داشتم:" بِمُحَمَّدِِ...." همان کسی که بهانه بارش رحمت خدا بر همه عالم است و حتی تکرار نام زیبایش، قلبم را جلا می داد. دیگر آسمان دلم به هم پیچیده، دریای اشک روی ساحل مژگانم موج می زد و لب هایم از شدت طوفان ناله به لرزه افتاده بود و حالا باید کسانی را صدا می زدم که به زعم شیعه، برترین اولیای خدا بودند و به رأی اهل سنت از بندگان محبوب درگاه الهی و برای دست کوتاه و چشم امیدوار من، بهترین واسطه استجابت دعایم! همه باورها و اعتقاداتم را کنار زده و بی توجه به تاریخ اسلام و عقاید اهل سنت و جماعت، از سویدای دلم صدا میزدم:" بِعَلیِِ.... بِفاطِمَه.... بِالحَسَنِ.... بِالحُسَینِ...." دیگر فراموش کرده بودم هر آنچه از مباحث اهل سنت آموخته بودم که داشتم میان میدان عشق بازی، یک تنه جانبازی می کردم و بی پروا از همه چیز و همه کس، برای بیماری دعا می کردم که همه از زنده ماندنش قطع امید کرده بودند و حالا من به شفای کاملش دل بسته بودم! تنم به لرزه افتاده بود از نغمه پر سوز و گداز دختر اهل سنتی که با طنین هزاران شیعه یکی شده تا عرش خدا قد می کشید! ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 |🦋|•••→ @porofail_me
🌸 ﷽ 🌸 🌸🍃🌺🍃🌸 ..... زیر سایه قرآنی که بر سر گرفته و دستی که به تمنا به سوی پروردگارم گشوده بودم، باور کردم که دعایم به اجابت رسیده و ایمان آوردم اولیایی که میان هق هق گریه هایم، نامشان را زمزمه می کنم، مرا به خواسته دلم رسانده و با آبرویی که پیش خدا دارند، در همین لحظه شفای مادرم را از پیشگاه پروردگار عالم گرفته اند که دیگر نه از آشوب قلبم خبری بود و نه از پریشانی اندیشه ام که احساس می کردم فرشتگان با پرنیان بال هایشان، گونه هایم را نوازش داده و مژده اجابت را در گوش جانم زمزمه می کنند. قرآن را که از روی سرم برداشتم، دلم به اندازه ای سبک شده بود که بی آن که بخواهم گل خنده روی صورتم شکفت و نفسی که این مدت در قفسه سینه ام حبس شده بود، آزادانه در گلویم پرواز کرد و قلبم را از غل و زنجیر غم رهایی بخشید. مجید با هر دو دستش، قطرات اشک را از صورتش پاک کرد و با چشمانی که از زلالی گریه، همچون آیینه می درخشید، نگاهم کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید، با لبخند شیرینم اوج رضایتم را نشانش دادم. با دیدن شادی چشمانم که مدت ها بود جز غصه رنگ دیگری به خود نگرفته بود، صورتش از آرامشی عمیق پوشیده شده و لب هایش به خنده ای دلگشا باز شد و این همه نبود جز احساس لطیفی که بر اثر مناجات با خدا، در وجودمان ته نشین شده و چشمِ امیدمان را به انتظار روزی نشانده بود که مادر بار دیگر در میان خلعت زیبای عافیت به خانه بازگردد. ‌‌‌ ☆ ☆ ☆ غروب ۱۷ مرداد ماه سال ۹۲ از راه رسیده و خبر از طلوع هلال ماه شوال و رسیدن عید فطر می داد. خورشید چادر حریرش را از سر بندر جمع کرده و آخرین درخشش های به رنگ عقیقش از لابه لای زلف نخلهای جوان، به حیاط خانه سرک می کشید. بی توجه به ضعف روزه داری و گرمای خرماپزانی که همچنان در هوا شعله می کشید، حیاط را شسته و با شور و شعفی که در دلم می جوشید، همانجا لب حوض نشستم و با نگاهی که دیگر رسیدن مرادش را نزدیک می دید، در حیاط باصفای خانه گشتی زدم که به امید خدا همین روزها بار دیگر قدم سبک مادرم را به خودش می دید. ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 |🦋|•••→ @porofail_me
🌸 ﷽ 🌸 🌺🍃🌸🍃🌺 .... سه شب قدر در امامزاده احیا گرفته و جوشن کبیر خوانده بودم، گوش به نغمه نوحه های شهادت امام علی (ع) به یاد درد و رنج مادر مظلوم و مهربانم گریه کرده بودم، قرآن به سر گرفته و میان ناله های عاجزانه ام خدا را به نام پیامبر و فرزندانش (ص) سوگند داده بودم و در این چند روز آنقدر دعا خوانده و ختم صلوات برداشته بودم که سراپای وجودم به شفای مادرم یقین پیدا کرده و هر لحظه منتظر خبری خوش بودم که مژده آمدنش را بدهد. هر چند خبرهایی که عبدالله از بیمارستان می آورد، چندان امیدوار کننده نبود و هر بار که به ملاقات مادر می رفتم، چشمانش بی رنگ تر و صورتش استخوانی تر شده بود، ولی من به نجواهای عاشقانه ای که در شب های قدر زمزمه کرده و ضجه هایی که از اعماق قلبم زده بودم، آنچنان ایمان داشتم که دیگر از اجابت دعایم ناامید نمی شدم! همانگونه که مجید یادم داده بود، از تهِ دلم امام علی (ع) را صدا زده، به کَرم امام حسن (ع) متوسل شده و با امام حسین (ع) دردِ دل کرده بودم و حالا به انتظار وعده ای که مجید برای رسیدن به آرزویم داده بود، چشم به فردایی روشن داشتم. هوا گرگ و میش شده بود که از نخلستان کوچک حیاط خانه دل کَندم و بعد از آماده کردن افطاری پدر و عبدالله، به طبقه بالا رفتم. ماه رمضان رو به پایان بود و من خوشحال بودم که امسال قرآن را به نیت مادرم ختم کرده و ثوابش را نذر سلامتی اش کرده بودم. آخرین سفره افطار را روی میز غذاخوری آشپزخانه چیدم و به سراغ کتاب مفاتیح رفتم. یکی از خانم های شیعه در امامزاده سیدمظفر (ع) گفته بود که برای روا شدن حاجتم هر شب دعای توسل بخوانم و در این یک هفته هر شب قبل از افطار، به نیت بهبودی حال مادر، دعای توسل را از روی مفاتیح کوچک مجید می خواندم. دعای زیبایی که در این چند شب، حلقه توسلم را درِ خانه اهل بیت پیامبر (ص) متصل کوبیده و نگاهم را منتظر عنایتی به آینده ای نه چندان دور دوخته بود. دعا تمام شده و همچنان که کتاب مفاتیح در دستم بود، باز هم خدا را می خواندم که کسی به در زد. ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 |🦋|•••→ @porofail_me