eitaa logo
👥پُرسمان شیعه⁉️
119 دنبال‌کننده
10 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🍃 ﷽ 🍃 📋 هدف ما بیان شبهات و پاسخگویی به آنها و به پرسش‌های شـما در مسائل دینی أعم از اعتقادی، اخلاقی و ... می‌باشد. ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia راه ارتباطی با ما 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ تشبیهى براى زندگى دنیوى قرآن کریم ناپایدارى نعمت‌هاى دنیوى را به چه چیزى تشبیه کرده است؟ . . . ⭕ پاسخ:  پاسخ این سؤال در آیات ۴۵ و ۴۶ سوره «کهف» آمده است، خداى متعال در این آیات ضمن یک مثال بسیار زنده و گویا ناپایدارى نعمت‌هاى جهان ماده را کاملا مجسّم کرده تا غافلان مغرور با مشاهده آن، که در عمرشان بارها و بارها تکرار شده و مى شود، از این غرور و غفلت بیدار شوند. مى گوید: (براى آنها زندگى دنیا را به قطره هاى آب باران که از آسمان نازل مى کنیم تشبیه کن)؛ «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماء». این قطره هاى حیات بخش، بر کوه و صحرا مى ریزد، دانه‌هاى آماده‌اى که در زمین هاى مستعد، نهفته است، با ریزش آن جان مى گیرد و حرکت تکاملى خود را آغاز مى کند. پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران، نرم مى شود، و به جوانه گیاه اجازه عبور مى دهد، سرانجام جوانه نورس از دل خاک سر برمى دارد، آفتاب مى درخشد، نسیم مى وزد، مواد غذائى زمین کمک مى کند، و این جوانه نورس با نیرو گرفتن از همه این عوامل حیات، به رشد و نموّ خود ادامه مى دهد، آن چنان که (بعد از مدت کوتاهى، گیاهان زمین سر بر سر هم مى گذارند، و درهم فرو مى روند)؛ «فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاْ َرْض». صفحه کوه، و صحرا یک پارچه جنبش و حیات مى شود، شکوفه‌ها و گل‌ها و میوه‌ها یکى بعد از دیگرى زینت بخش شاخه‌ها مى شوند، گوئى همه مى خندند، فریاد شادى مى کشند، و به وجد و رقص درآمده‌اند. ولى این صحنه دل انگیز، دیرى نمى پاید، بادهاى خزان شروع مى شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى پاشد، هوا به سردى مى گراید، آب‌ها کم مى شود (و چیزى نمى گذرد که آن گیاه خرم، سرسبز و خندان به شاخه‌ها و برگ‌هاى پژمرده و بى فروغ تبدیل مى شوند)؛ «فَأَصْبَحَ هَشِیماً».(۱) آن برگ هائى که در فصل بهار آن چنان شاخه‌ها را چسبیده بودند که قدرت هیچ طوفانى نمى توانست آنها را جدا کند، آن قدر سست و بى جان مى شوند که (هر باد و نسیمى آنها را جدا کرده، با خود به هر سو مى برد)؛ «تَذْرُوهُ الرِّیاح»(۲). (آرى، خداوند بر هر چیزى توانا بوده و هست)؛ «وَ کانَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء مُقْتَدِرا». آیه بعد، موقعیت مال، ثروت و نیروى انسانى را که دو رکن اصلى حیات دنیاست، در این میان مشخص کرده، مى گوید: (اموال و فرزندان، زینت حیات دنیا هستند)؛ «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا». شکوفه‌ها و گل هائى مى باشند که بر شاخه‌هاى این درخت، آشکار مى شوند، زودگذرند، کم دوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر «اللّه» رنگ جاودانگى نگیرند، بسیار بى اعتبارند. در حقیقت در این آیه، انگشت روى دو قسمت از مهم ترین، سرمایه هاى زندگى دنیا گذارده شده است که بقیه، به آن وابسته است، «نیروى اقتصادى» و «نیروى انسانى»؛ چرا که براى رسیدن به هر مقصودى از مقاصد مادى، حتماً این دو نیرو لازم است. به همین دلیل آنها که بر تخت قدرت مى نشینند، سعى در جمع آورى این دو نیرو مى کنند، مخصوصاً در زمان‌هاى گذشته، هر کس فرزندان بیشترى داشت، خود را نیرومندتر احساس مى کرد؛ چرا که آنها یکى از دو رکن اصلى قدرت او را تشکیل مى دادند، در آیات گذشته نیز دیدیم که: آن مرد ثروتمند بى ایمان، اموال و نفرات خود را به رخ دیگران مى کشید و مى گفت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً»(۳). و لذا روى «بنون» که جمع «ابن» به معنى پسر است، تکیه شده؛ چرا که آنها پسران را سرمایه و نیروى فعال انسانى مى دانستند، نه دختران. به هر حال همان گونه که دیدیم، پابرجاترین اموال که عبارت از باغ، زمین زراعتى و چشمه آب بود، چگونه در چند لحظه نابود شد! در مورد فرزندان نیز گذشته از آن که حیات و سلامتشان همیشه آسیب پذیر است، گاهى، به صورت دشمنانى در مى آیند که: به جاى کمک بودن، مزاحم سرسختى خواهند شد! ____________________________ (۱). «هَشِیم» از ماده «هشم» به معنى شکستن، گرفته شده و در اینجا به گیاهان خشکیده‏اى اطلاق گردیده که در هم شکسته‏‌اند. (۲). «تَذْرُوه» از ماده «ذرو» به معنى پراکنده ساختن است. (۳). سوره کهف ، آیه ۳۴ 🌻 📕 تفسیر نمونه، ج١٢، ص۴٨۴ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ عامل اصلی جنگ‌های عصر امام علی(ع) امام علی (علیه السلام) چه چیزی را به عنوان عامل اصلی بروز جنگ های عصر خود معرفی می‌کند؟ . . . ⭕ پاسخ: امام علی علیه‌ السلام در ادامه سخنی که درباره بیعت با ایشان در خطبه شقشقیه آمده، مى فرماید: هنگامى که قیام به امر خلافت کردم جمعى پیمان خود را شکستند و گروهى (به بهانه‌هاى واهى سر از اطاعتم پیچیدند و) از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند و از اطاعت حقّ برتافتند)؛ «فَلَمّا نَهَضْتُ بِالاَمْرِ نَکَثَتْ طائِفَة، وَ مَرَقَتْ اُخْرى، وَ قَسَطَ آخَرُونَ». این سه گروه ـ همان گونه که غالب شارحان نهج البلاغه یا همه آنان گفته‌اند ـ به ترتیب: اشاره به آتش افروزان «جنگ جمل، نهروان و صفّین» است. آتش افروزان جنگ جمل (طلحه و زبیر که از وجود عایشه براى تحریک مردم بهره گرفتند) به عنوان «ناکثین» یعنى پیام شکنان، ذکر شده‌اند، چرا که اینها با على (علیه السلام) بیعت کردند امّا چون انتظارشان یعنى سهیم شدن در امر خلافت و امارت حاصل نشد به شهر بصره آمدند و آتش اختلاف را بر افروختند. «مارقین»، اشاره به آتش افروزان جنگ «نهروان» است، آنها همان گروه «خوارج» بودند که بعد از داستان «حکمین» در «صفّین» بر ضدّ امام (علیه السلام) برخاستند و پرچم مخالفت را برافراشتند. این واژه از ماده «مُرُوق» به معناى پرش تیر از کمان است گویى آنها قبلا در دایره حق بودند ولى به خاطر تعصّبهاى خشک و نادانى و خودخواهى، از مفاهیم اسلام و تعلیمات آن به دور افتادند. «قاسطین» اشاره به «اهل شام و لشکر معاویه» است؛ زیرا «قسط» هم به معناى عدالت و هم به معناى ظلم و طغیان و فسق آمده است. آرى آنها که با شور و شوق در هنگام بیعت با على (علیه السلام) مانند پروانگان دور شمع، جمع شده بودند، همگى تحمّل عدالت او را نداشتند؛ آن هم عدالتى که بعد از یک دوران طولانى بى عدالتى و غارت بیت المال و خو گرفتن گروهى با آن، انجام مى شد که طبعاً قبول آن براى بسیارى مشکل بود؛ به همین دلیل تنها، گروهى وفادار و مؤمن خالص بر سر پیمان خود باقى ماندند، ولى گروه‌هاى دیگر به خاطر دنیاپرستى پیمان خود را با خدا و خلیفه بر حقّش شکستند. این همان چیزى است که امام (علیه السلام) در ادامه خطبه به آن اشاره کرده و دلیل این مخالفتها را در چند جمله کوتاه به روشنى بیان مى کند؛ مى فرماید: (گویى آنها این سخن خدا را نشنیده بودند که مى فرماید: سراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مى دهیم که نه خواهان برترى جویى و استکبار در روى زمین باشند و نه طالب فساد؛ و عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است)؛ «کَاَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا کَلامَ اللهِ سُبْحانَهُ یَقُولُ: تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّاً فِى الاَرْضِ وَ لا فَساداً، وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ». (قصص، ٨٣) سپس مى افزاید: (آرى به خدا سوگند! آن را شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولى زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده، زینتش آنها را فریفته بود)؛ «بَلى! وَاللهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْه وَلکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیا فى اَعْیُنِهِمْ، وَ راقَهُمْ زِبْرِجُه» (١) نخست آنها را به ناآگاهانى تشبیه مى کند که مخالفتشان به خاطر جهلشان است ولى بعد از این مرحله، فراتر مى رود و با صراحت مى گوید: آنها نسبت به این حقایق، ناآگاه و بى خبر نبودند، بلکه دنیاطلبى و هواپرستى شدید ـ که مخصوصاً بعد از فتوحات بزرگ اسلامى و سرازیر شدن سیل غنائم گرانبها و عادت به زندگى مرفّه، به ویژه در عصر عثمان پدید آمده بود ـ سبب شد که دنیا را بر دین ترجیح دهند و حقیقت را به افسانه بفروشند و سراى آخرت را به ثمن بخس متاع دنیا از دست دهند. این سخن کوتاه در حقیقت، عصاره تمام تحلیلهایى است که مى توان درباره بروز جنگهاى سه گانه عصر على (علیه السلام) بیان کرد و هر چه غیر از این گفته شود شاخ و برگهاست. _____________________________ (١). به خوبى روشن است که مرجع ضمیرها در این جمله و جمله هاى بالا، طوایف سه گانه ناکثین و مارقین و قاسطین هستند که در عبارت قبل، به آنها اشاره شده، ولى مرحوم علامه بزرگوار مجلسى در بحار ترجیح مى دهد که این ضمایر به خلفاى سه گانه پیشین برگردد، ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد. و شاید به همین دلیل مرحوم مجلسى در پایان سخن خود این احتمال را نیز مطرح مى کند که ضمیرها به جمیع کسانى که در خطبه به آنها اشاره شده است برگردد. 🌻 📕 پیام امام امیر المومنین علیه السلام‏، ج۱، ص۳۸۲ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ اعتراف علماى اهل سنت، به فضائل بى‌ شمار على (ع) علماء و بزرگان اهل سنت درباره فضائل بى‌شمار على (علیه السلام) چه گفتارى دارند؟ . . . ⭕ پاسخ: سخنان علماى اهل سنت درباره فضائل امیر مؤمنان على (علیه السلام) بیش از آن است که در این مختصر ذکر شود، امّا ما براى نمونه به برخى از مهم ترین سخنان آنان اشاره مى کنیم: ۱ ـ حاکم نیشابورى و ابو یعلى و حموینى و ابن عساکر و ابن حجر و خوارزمى و دیگران نیز نقل کرده اند که براى هیچ کس فضایلى به مقدار آنچه براى على (علیه السلام) رسیده وجود ندارد.(۱) ۲ ـ و نیز از اسماعیل قاضى و نسائى و ابوعلى نیشابورى و محبّ الدین طبرى نقل شده که گفته اند: «در حقّ هیچ یک از صحابه به مقدار آنچه در شأن على (علیه السلام) از احادیث حَسن وارد شده، نقل شده است.(۲) ۳ ـ ابن ابى الحدید مى گوید: «اما فضایلش، در عظمت و روشنى و انتشار و اشتهار به حدّى است که نمى توان متعرض آن شده و تفصیل آن را بیان داشت...».(۳) وى همچنین مى گوید: «چه بگویم درباره شخصى که دشمنان و مخالفانش اقرار به فضیلت او کرده و نتوانسته اند مناقبش را انکار نموده و فضایلش راکتمان کنند... . چه بگویم درباره کسى که هر فضیلتى به او نسبت داده مى شود، و هر فرقه اى به او منتهى مى گردد، و هر طایفه اى او را به خود جذب مى کند. پس او رئیس و سرچشمه همه فضایل است...».(۴) ۴ ـ فخر رازى مى نویسد: «من اقتدى فی دینه بعلىّ فقد اهتدى؛ لانّ النبىّ (صلى الله علیه وآله) قال: اللهم ادر الحق معه حیثما دار»؛(۵) (هر کس در دین خود، على بن ابى طالب (علیه السلام) را پیشواى خود قرار دهد همانا رستگار شده است؛ زیرا پيامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: خداوندا! على هرکجا باشد حقّ را بر محور وجودش بچرخان). ۵ـ احمد بن حنبل مى گوید: «ما روى لأحد من اصحاب رسول الله (صلى الله علیه وآله) من الفضائل الصحاح ما روى لعلى بن ابى طالب»؛(۶) (براى هیچ یک از اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از فضایل صحیح السند به مقدار آنچه براى على بن ابى طالب نقل شده، نرسیده است). ۶ ـ محمد فرید وجدى دانشمند مشهور مصرى مى گوید: «صفاتى در وجود على (علیه السلام) گرد آمده که در دیگر خلفا نبود. على را یارانى بود که از دوستى و دلبستگى به دنیا خود را تهى کرده بودند. یارانى که کمتر از انصار پیغمبران نبودند، و على را از جان شیرینى که کالبدشان را زنده نگه مى داشت دوست تر مى داشتند».(۷) ۷ ـ عبدالفتاح عبد المقصود، استاد دانشگاه اسکندریه و نویسنده مشهور مصرى مى گوید: «از این رو، بعد از محمّد (صلى الله علیه وآله) کسى را ندیده ام که شایسته باشد پس از او قرار گیرد یا بتواند در ردیفش بیاید، جز پدر فرزندان پاک و برگزیده پيامبر (صلى الله علیه وآله) یعنى على بن ابى طالب (علیه السلام). و من در این سخن به طرفدارى تشیّع وارد نشدم، بلکه این نظرى است که حقایق تاریخ به آن گویا است. امام، برترین مردى است که مادر روزگار تا پایان عمر خود نزاید، و اوست که هر گاه هدایت طلبان به جست و جوى اخبار و گفتارش برآیند از هر خبرى براى آنان شعاعى مى درخشد. آرى، او مجسمه اى از کمال است که در قالب بشریّت ریخته شده است...».(۸) ۸ ـ استاد خالد محمّد خالد مصرى مى گوید: «چه مى گویید در حق کسى که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) اورا از بین اصحابش انتخاب نمود تاآنکه در روز عقد اخوّت برادرش باشد. چقدر ابعاد و اعماق ایمان آن حضرت گسترده بود که پيامبر (صلى الله علیه وآله) او را بر سایر صحابه مقدم داشته و به عنوان برادر برگزیده است».(۹) ۹ ـ خانم دکتر سعاد ماهر محمّد مى نویسد: «امام على (علیه السلام) بى نیاز از ترجمه و تعریف است. و بس است ما را از تعریف او این که آن حضرت در کعبه متولّد شد، و در منزل وحى تربیت یافت و تحت تربیت قرآن کریم قرار گرفت».(۱۰) ۱۰ ـ استاد عباس محمود عقّاد نویسنده معروف مصرى مى گوید: «على (علیه السلام) در خانه اى تربیت یافت که دعوت اسلامى از آنجا به سرتاسر جهان گسترش یافت...».(۱۱) ۱۱ ـ دکتر محمّد عبده یمانى درباره حضرت مى گوید: «او جوانمردى بود که از زمان کودکى اش در دامن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) پرورش یافت و تا آخر عمر، آن حضرت را رها نساخت».(۱۲) او همچنین مى گوید: «على بن ابى طالب - همسر فاطمه، صاحب مجد و یقین، دختر بهترین فرستادگان- «کرّم الله وجهه» کسى است که براى هیچ بتى تواضع و فروتنى نکرد».(۱۳) ۱۲ ـ استاد احمد حسن باقورى، وزیر اوقاف مصر مى گوید: «اختصاص امام على (علیه السلام) از بین صحابه به جمله «کرّم الله وجهه» به این جهت است که او هرگز بر هیچ بتى سجده نکرده است...».(۱۴) او همچنین مى گوید: «اگر کسى از تو سؤال کند به چه جهت مردم على (علیه السلام) را دوست مى دارند؟ بر تو است که در جواب او بگویى: بدان جهت که خدا على را دوست دارد»(۱۵) 🔺
🔻 پی نوشت: (۱). مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۰۷؛ طبقات الحنابله، ابویعلى، ج ۱، ص ۳۱۹؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۷۹؛ ترجمه امام على(علیه السلام)، ابن عساکر، ج ۳، ص ۶۳؛ صواعق المحرقة، ص ۱۱۸ (۲). الریاض النضرة، ج ۲، ص ۲۱۳؛ صواعق المحرقة، ص ۱۱۸؛ فتح البارى، ج ۷، ص ۵۷؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۳۳۹ (۳). شرح ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۵ (۴). شرح ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۶ (۵). تفسیر فخر رازى، ج ۱، ص ۱۱۱ (۶). شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹ (۷). دائرة المعارف فرید وجدى، ج ۶ (۸). تقریظ الغدیر، ج ۶ (۹). فی رحاب على (علیه السلام) (۱۰). مشهد الامام على (علیه السلام) فى النجف، ص ۶ (۱۱). عبقریّة الامام على (علیه السلام)، ص ۴۳ (۱۲). علّموا اولادکم محبّة آل بیت النبى (صلى الله علیه وآله)، ص ۱۰۱ (۱۳). علّموا اولادکم محبّة آل بیت النبى (صلى الله علیه وآله)، ص ۱۰۱ (۱۴). على (علیه السلام) امام الائمة، ص ۹ (۱۵). على (علیه السلام) امام الائمة، ص ۱۰۷ 🌻 📕 اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، ص۱۳ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ تأکید به حفظ «اسرار» خویش معصومین (علیهم السلام) چگونه مسلمانان را به حفظ «اسرار» زندگی خویش توصیه می‌کردند؟ . . . ⭕ پاسخ: روایات فراوانى داریم که به مسلمانان توصیه مى کند اسرار زندگى خصوصى خود را حفظ کنند، چرا که افشاى آن گاهى منشأ حسد، کینه توزى و رقابت‌هاى ناسالم مى گردد و انسان مورد تهاجم افراد تنگ نظر و کینه توز واقع مى شود و مصالح او به خطر مى افتد، که نمونه‌اى از آن ذیلا از نظر مى گذرد: ۱ـ امیرمؤمنان على (علیه السلام) در حدیثى می فرمایند: «سِرُّکَ سُرُورُکَ اِنْ کَتَمْتَهُ وَ اِنْ اَذَعْتَهُ کانَ ثُبُورَکَ»؛ (سرّ تو مایه سرور و خوشحالى تو است به شرط آن که آن را کتمان کنى، و اگر آن را افشا کنى [اى بسا] مایه هلاک تو مى شود). ۲ـ آن حضرت در تعبیر دیگر مى فرمایند: «سِرُّکَ اَسیرُکَ فَاِنْ اَفْشَیْتَهُ سِرْتَ اَسیرَهُ»؛ (سرّ تو اسیر تو است اگر آن را افشا کنى تو اسیر او مى شوى). ۳ـ هم چنین آن حضرت در حدیث دیگرى می فرمایند: «صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ»؛ (سینه عاقل صندوق سرّ او است). ۴ـ امام صادق (علیه السلام) در حدیثى می فرمایند: «سِرُّکَ مِنْ دَمِکَ فَلا یَجْرِیَنَّ مِنْ غَیْرِ اَوْداجِکَ»؛ (سرّ تو به منزله خون تو است که فقط باید در رگ هاى تو جارى باشد). ۵ـ در حدیث پرمعنایى از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) نقل شده که مؤمن نمى تواند مؤمن باشد مگر این که سه خصلت در او وجود داشته باشد: سنتى از پروردگار، و سنتى از پيامبر (صلى الله علیه وآله) و سنتى از ولىّ او، سپس مى فرماید: «فَسُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ کِتْمانُ سِرِّهِ قالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ اَحَداً اِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول»؛ (خداوند عالم الغیب است و اسرار غیب را بر کسى فاش نمى کند، مگر براى رسولانى که آنها را [براى حفظ اسرار غیب] پذیرفته است). سپس سنّت پيامبر (صلى الله علیه وآله) را مدارات با مردم، و سنت ولىّ او را صبر در برابر مشکلات مى شمرد. حتى در بعضى از روایات توصیه شده که همه اسرار زندگى خصوصى خود را حتى به نزدیکترین دوستان نگویید، چرا که ممکن است روزى ورق برگردد و آن دوست، دشمن تو شده، و به افشاى اسرار و ریختن آبرو بپردازد. امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «لا تَطَّلِعْ صَدِیقَکَ مِنْ سِرِّکَ اِلاّ عَلى مالَوْ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ عَدُّوکَ لَمْ یَضُرْکَ، فَاِنَّ الصَّدیقَ قَدْ یَکُونُ عَدُّواً یَوْماً ما»؛ (دوستت را بر آن مقدار از اسرارت آگاه ساز، که اگر دشمنت را از آن آگاه سازى به تو زیانى نرسد، چرا که دوست ممکن است روزى دشمن شود). 🌻 📕 اخلاق در قرآن‏ (آية الله مکارم شیرازی)، ج۳، ص۳۶۴ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ نظریه انفجار اولیّه و آفرینش تصادفی جهان نظریه علمی بینگ بنگ یا مهبانگ اثبات کرده است که جهان در اثر انفجاری به وجود آمده است و در این جریان طبیعی دست هیچ عامل خارجی دخالت نداشته؛ آیا با وجود این نظریه باز هم می توان گفت که برای جهان آفریدگاری وجود دارد؟ . . . ⭕ پاسخ: نظریه بیگ بنگ یا مِهبانگ: بیگ بنگ یا مِهبانگ به معنی انفجار بزرگ (به انگلیسی: Big Bang)، لحظه آغازین هستی می باشد که کل هستی از آن هنگام شروع شده است. طبق این نظریه، جهان از یک حالت نخستین بی نهایت گرم تشکیل شده و تمام کائنات در یک هسته اتم یا حتی کوچکتر از آن جای داشت و در یک لحظه این فضا و زمان آغاز می شود یعنی با یک بیگ بنگ که حاصل گرانش شدید ناشی از فشردگی بوده، شروع شد. ادوین هابل(Edwin Hubble) در سال ۱۹۲۹ از طریق مشاهدات خود و بررسی روی «انتقال به سرخ» (فواصل کیهانی) ۲۴ کهکشان و مقایسهٔ آنها با یکدیگر به این نتیجه رسید که کهکشان‌های دورتر با سرعت بیشتری در حال دور شدن هستند، همانطوری که معادلات اینشتین پیش بینی کرده بودند. دانشمندان به این فکر افتادند که اگر جهان در حال انبساط باشد، پس احتمالا آغازی دارد. اگر این کهکشان ها در گذشته های دور، به زمین خیلی نزدیک تر بودند. اگر حرکت کهکشان ها در زمان گذشته را در ذهن خود مسیریابی کنیم، نه تنها به زمانی می رسیم که جهان آغاز شده، بلکه به این مفهوم می رسیم که کلیه کهکشان ها باید از یک حجم کوچکی شروع به حرکت کرده باشند. بر اساس این نظریه، این واقعه بین سیزده تا پانزده میلیارد سال پیش رخ داده است، در حقیقت این حادثه از آن نقطه صفر شروع مى شود. قابل ذکر است که با وجود چنین فشردگى اى طبیعتاً دماى بسیار زیادى در لحظه کمى قبل از انفجار بزرگ حاکم بوده است. انبساط جهان به قدرى شدید رخ داده است که از اندازه کوچکتر از یک هسته اتم در یک لحظه به اندازه کره زمین بزرگ مى شده، یعنى انبساط و تورم بعد از بیگ بنگ شروع شده بود، اما هنوز کهکشانها به وجود نیامده بودند. نور آغاز کائنات بود سپس بعد از نور، ماده ایجاد شد و شاید بعد از دو میلیارد سال از انفجار بزرگ کهکشانها شکل گرفتند و خورشید ما یکى از ذرات کوچک آن است. این بود خلاصه ای از آنچه در این نظریه ادعا شده است. . 🔸 تحلیل نظریه بیگ بنگ یا مِهبانگ: بر فرضی که این نظریه را قبول کنیم و بتوان از نظر علمی شواهدی برای آن بیان شود، تنها چیزی که طبق این نظریه ثابت می شود این نکته است که عالم ماده حادث می باشد و ادعای آفرینش تصادفی جهان و عدم وجود خالق برای جهان هستی، هرگز از آن بدست نمی آید، بلکه برعکس به علم بی پایان خالق این جهان اشاره دارد که این عالم را از وحدت به کثرت توسعه داده است؛ چرا که همان ذره‌ای که طبق این نظریه، این همه ستاره و کهکشانها از انفجار آن پدید آمده و با این نظم در حال حرکت هستند، به هر معنایی که باشد خود نیاز به خالقی دارد و از عدم بوجود نیامده و همان خالقی که آن ذره را بوجود آورده این نظم شگفت انگیز را بین ذراتی که از انفجار آن حاصل شده قرار داده است و همه حرکات این عالم را اداره می کند، و هیچ چیزی در عالم تصادفی اتفاق نمی افتد، بلکه علتی دارد و همان انفجار بزرگی که ادعا شده هم حاصل گرانش شدید ناشى از فشردگى بوده و در دمای بسیار بالایی اتفاق افتاده و تصادفی و بدون علت نبوده است. ضمن اینکه این حجم عظیم از ستاره و سیاره قطعا از عدم بوجود نیامده است و اگر برفرض از یک انفجار اولیه بوجود آمده، آن ماده اولیه باید آنقدر وسیع بوده باشد تا از انفجار آن و پراکندگی اجزاء آن این همه ستاره و سیاره و سایر اجرام آسمانی پدید آمده باشد. حال سؤال اینجاست که آن ماده اولیه با این عظمت نیز نمی تواند بدون علت باشد و قطعا خالقی توانا و بی نیاز از علت آن را بوجود آورده است. . 🔹 انبساط و انفجار اولیه از دید منابع دینی: این نکته که در آغاز آفرینش عالم ماده، انبساطی رخ داده و پس از آن کرات آسمانى و منظومه ‏ها و کهکشانها بوجود آمده، را از آیات و روایات نیز شاید بتوان بدست آورد؛ چنانکه امام علی (علیه السلام) در عبارت بسیار زیبایی سراغ آغاز آفرینش مى رود و با اشاره به خلقت فضا مى فرماید: (سپس خداوند سبحان طبقات جوّ را از هم گشود و فضا را ایجاد کرد)؛ «ثُمَّ انْشَأَ سُبْحَانَه فَتْقَ الْاَجْوَاء». (و اطراف آن را از هم باز نمود)؛ «وَ شَقَّ الْارْجَاء». (و نیز طبقات فضا و هوا را به وجود آورد)؛ «وَ سَکَائِکَ الْهَوَاءِ». در قسمت اوّل، اشاره به گشودن فضا و در قسمت دوّم، ایجاد اطراف و جوانب آن و در قسمت سوّم، اشاره به طبقات آن شده است. تمام این جمله‏ ها نشان مى‏ دهد که نخستین آفرینش در جهان مادّه، آفرینش فضاى جهان بوده است، فضایى که استعداد پذیرش کرات آسمانى و منظومه ‏ها و کهکشانها را داشته باشد. (١) 🔺
🔻 اینکه فضا بین ذرات عالم نبوده و در آغاز آفرینش بوجود آمده به این معنی می باشد که ذرات عالم قبل از بوجود آمدن فضا فشرده بوده و شاید بر اثر همان انفجار بزرگ از هم جدا شده و فضا بوجود آمده باشد. در آیات قرآن نیز به این نکته بر می خوریم که خداوند آسمانها را از یک ماده واحد که از آن تعبیر به «دخان» شده خلق کرده است: «ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ»؛ (سپس اراده آفرینش آسمان نمود در حالى که به صورت دود بود) (فصلت، ١١) جمله «وَ هِیَ دُخانٌ» حال است از کلمه «سماء» و جمله چنین معنا مى دهد: خداى تعالى متوجه آسمان شد، تا آن را بیافریند، در حالى که چیزى بود که خدا نامش را «دود» گذاشت و آن ماده ‏اى بود که خدا به صورت آسمانش در آورد و آن را هفت آسمان کرد، بعد از آن که از هم متمایز نبودند و همه یکى بودند. و به همین مناسبت در آیه مورد بحث آن را مفرد آورد و فرمود: «ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ» و نفرمود: «الى السماوات».(٢) با این توضیحات روشن می شود که خلق عالم از یک ذره و بعد از انفجار بزرگ، منافاتی با وجود خالقی حکیم و دانا ندارد و نظمی که بعد از این انفجار بر عالم حاکم است نیز به وجود مدبّری حکیم و توانا دلالت دارد و اگر این نظریه ثابت شود آیات و روایاتی که بیان شد را تفسیر خواهد کرد و بر اعجاز آنها و حقانیت اسلام دلالت خواهد داشت و خود شاهدی بر وجود خداوند خواهد بود. . 💠 علم و ملازمه آن با خداباوری: بسیاری از دانشمندان مطرح جهان که امثال این فرضیه ها بر پایه علم و دانش آنها چیده شده است، نیز به وجود خدا اذعان داشته و هر چه علم بیشتر پیشرفت کرده به این نکته بیشتر اقرار کرده اند که جهان توسط خداوند حکیم بوجود آمده و خلقت به هر صورتی که انجام شده باشد، به دست خالق یکتا بوده است. برای نمونه کلمات برخی از آنها را بیان می کنیم: الف. «هرشل» که از دانشمندان معروف هیئت است مى‏ گوید: «هر قدر دایره علم وسیع‏ تر مى‏ گردد، دلایل دندان شکن و قوى‏ ترى براى وجود خداوند ازلى و ابدى به دست مى‏ آید». ب. «مونت نل» در دائرة المعارف خود مى گوید: «اهمیّت علوم طبیعى تنها از این نظر نیست که عقل ما را سیر مى‏ کند (و احتیاجات مادّى ما را تأمین مى‏ نماید) بلکه بیشتر اهمیّت آن از این جهت است که عقل ما را به اندازه ‏اى بالا مى‏ برد که عظمت خدا را درک مى‏ کنیم و ما را به احساسات اعجاب و اجلال ذات او زینت مى‏ دهد». ج. «دونالد هانرى پورتر» دانشمند فیزیک و ریاضى مى گوید: «خلقت به هر صورتى که انجام شده، به دست خالق بوده و وجود خداى متعال، پایه اساسى هر فرضیّه است و جواب سؤالاتى که تا به حال پاسخى به آنها داده نشده فقط یک کلمه است و آن کلمه خدا است‏». د. «نیوتن» ـ کاشف قانون جاذبه عمومى ـ کلمات مفصّلى دارد که در ضمن آن مى گوید: «ما با مطالعه گوش، مى‏ فهمیم که سازنده آن، قوانین مربوط به صوت را به طور کامل مى‏ دانسته‏ [با مطالعه چشم مى‏ فهمیم که‏] سازنده چشم، قوانین پیچیده مربوط به نور و رؤیت را مى‏ دانسته و از مطالعه نظم افلاک به آن حقیقت بزرگ ـ که آنها را طبق نظم مخصوص اداره مى ‏کند ـ پى مى بریم‏». ه. «ارستد» که از دانشمندان معروف فیزیک است مى گوید: «عالم به واسطه یک عقل کل و ابدى، اداره و منظّم و مرتّب مى‏ گردد و این عقل کل، نتایج و آثار آن را در قوانین بدون تغییر طبیعت، آشکار مى‏ سازد». و. «داروین» صاحب فرضیّه تحوّل انواع جانداران، در بعضى از نامه‏ هاى خود به دانشمندان چنین مى نویسد: «بر عقل رشید محال است با دیدن این نظام و هماهنگى عجیب بگوید که دنیا مبدأ ندارد». ز. «مارلین بوکس کریدر» عالم فیزیولوژى مى گوید: «آلبرت اینشتین که وجود یک قدرت خالق را قبول داشت آن را چنین تعریف مى کند که در عالم مجهول، نیروى عاقل و قادرى وجود دارد که جهان، گواه وجود اوست و من اسم این نیرو را خدا گذاشته ‏ام. من در این دنیا، مادّه و نیرویی ازلى نمى‏ بینم و آفرینش جهان را نتیجه تصادف نمى‏ دانم. به نظر من در آفرینش جهان، هیچ عامل مجهول، حتّى مرموزی وجود ندارد. من در آفرینش‏ جهان‏، اراده پروردگار قادر متعال را مى‏ بینم و بس؛ و عقیده من شاید غیر منطقى نباشد. آیا بشر ـ که هوش و استعدادش محدود است ـ مى‏ تواند بگوید که فلان موضوع با عقل و حق مطابق است و فلان موضوع مطابق نیست؟! در هر صورت من عقیده خود را ابراز نمودم و همیشه در این عقیده ثابت خواهم بود». این بود مختصرى از کلمات رسا، پرمغز دانشمندان طبیعى که اعتقاد آشکار و عمیق آنها را نسبت به خداوند یگانه و پافشارى آنها را در این عقیده مى رساند. (٣) 🌻 📕 (١). پیام امام امیر المومنین(ع)، ج۱، ص۱۲۶ (٢). ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۵۵۴ (٣). آفریدگار جهان‏، ج۱ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ کیفیت یا کمیت؟ در اعمال و عبادات نزد پروردگار متعال، کیفیت اهمیت دارد یا کمیت؟! . . . ⭕ آنچه در حساب خدا مایه ارزش اعمال است کیفیت است نه کمیت. توجه نکردن به این نکته سبب شده گروهی از مردم در برخی از اعمال فوق العاده با ارزش اولیاء خدا وقتی که حجم اجتماعی آنها را کوچک دیده‌اند افسانه‌سازی کنند. مثلًا درباره انگشتری که امیر المؤمنین علی علیه‌السلام در حال رکوع به فقیر دادند و آیه درباره‌اش نازل گشت گفته‌اند ارزش آن معادل خراج سوریه و شامات بوده است؛ و برای اینکه مردم باور کنند، شکل روایت به آن داده‌اند. به نظر اینان شگفت بوده است که درباره انفاق یک انگشتر حقیر، آیه‌ای عظیم از قرآن نازل شود؛ و چون نتوانسته‌اند این معنی را باور کنند افسانه سازی کرده بهای مادی آن را بالا برده‌اند؛ فکر نکرده‌اند انگشتری که معادل خراج سوریه و شام باشد، در مدینه فقیر و بیچاره، زینت بخش دست امام علی علیه‌السلام نخواهد بود. فرضاً چنین انگشتری در دست امام علی علیه‌السلام می‌بود او آن را به یک گدا نمی‌داد بلکه با چنان انگشتری مدینه را آباد می‌کرد و همه بینوایان شهر را نجات می‌داد. عقل افسانه سازان درک نکرده است که عمل بزرگ در نزد خدا حسابی غیر از حسابهای مادی دارد؛ گویی ایشان پنداشته‌اند که گرانقیمت بودن انگشتر چشم خدا را (معاذ اللّه) خیره کرده و او را وادار به تحسین کرده است که آفرین به علی، چه کار بزرگی انجام داد! لابد این کوته‌فکران، درباره نان‌های جوینی که امام علی علیه‌السلام و خاندانش انفاق کردند و سوره «هل أتی» در شأن آنان نازل شد چه فکری کرده‌اند؟ لابد در آنجا هم می‌گویند آرد آن نانها از جو نبوده مثلًا براده طلا بوده است! نه، چنین نیست. اهمیت عمل امیرالمؤمنین علیه‌السلام و خاندانش از جنبه مادی که نظرهای ما را جلب می‌کند نیست؛ اهمیت عمل آنان در این است که عملی پاک و صددرصد خالص برای خدا بوده است، در آن حدّ از اخلاص که برای ما قابل تصوّر هم نیست، اخلاصی که در ملکوت اعلی انعکاس یافته و عکس العمل تمجید و تحسین به وجود آورده است. اهمیت عمل آنان در این بوده است که قرآن نقل کرده است: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا» (انسان، ٩) (و می‌گویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام می‌کنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی‌خواهیم! این زبان دل ایشان است که خدای آگاه فاش نموده است؛ یعنی آنها با آن ایثار و آن گذشت، از خدا جز خدا نمی‌خواستند. اینکه قرآن کریم اعمال کافران را همچون سرابی پوچ و بی‌حقیقت دانسته است از این جهت است که اعمال آنان ظاهری آراسته و فریبنده دارد ولی چون برای هدفهای پست مادی فردی انجام شده نه برای خدا، چهره ملکوتی ندارد. 🌻 📕 مجموعه آثار شهید مطهری، ج١، ص٣٠١ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ منافات آیه ۴ سوره ابراهیم، با جهانی بودن اسلام! آیا آیه ۴ سوره ابراهیم با جهانی بودن اسلام منافات دارد؟ طبق آیه «وَ مَا اَرْسَلْنَا مِن رَّسُول اِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ»؛ (ما هیچ پیامبرى را، جز به زبان قومش نفرستادیم) و کتاب آسمانى وى نیز به زبان همان مردم بوده است؛ بنابراین، اگر نبوّت یک پیامبر مخصوص به همان قوم باشد، این روش بسیار پسندیده خواهد بود و اگر نبوّت وى جهانى و براى عموم افراد جهان باشد، چرا باید کتاب او به زبان قوم یعنى (مانند عربى نسبت به پیامبر اسلام) باشد؟ . . . ⭕ پاسخ: پیامبرانى که براى هدایت عموم اعزام شده‌اند، از آن جا که در وهله اوّل با قوم خود، سر و کار داشتند، باید کتاب آسمانى آنها به زبان قومشان باشد؛ سپس باید از طرق مختلف معارف و برنامه‌هاى خود را در میان سایر اقوام و ملل منتشر سازند. امروز دانشمندان هر کشور سعى مى کنند کتاب‌هاى خود را به زبان مردم همان کشور بنویسند، با آن که محتویات کتابشان به هیچ وجه اختصاصى به مردم محیط آنها ندارد. از آن جا که پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) از میان یک امّت عربى برخاسته و در مرحله نخست، سر و کار او با اقوام و ملل عرب بوده، از این نظر کتاب او به یکى از زبان هاى زنده و وسیع جهان (زبان عربى) بوده است، در صورتى که قوانین و احکام او مربوط به عموم جهانیان است. اگر روز بعثت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) یک زبان جهانى و بین المللى وجود داشت که همه مردم آن روز به آن زبان آشنایى مى داشتند و با آن مکالمه مى کردند، در این صورت جا داشتند کتاب آسمانى او به همان زبان بین المللى باشد، در صورتى که در آن روز چنین مطلبى وجود نداشته و تا کنون نیز این موضوع تحقّق نپذیرفته است؛ بنابراین، عربى بودن قرآن هیچ گونه منافاتى با جهانى بودن اسلام ندارد. به عبارت روشنتر: آیه بالا مى گوید کتاب هر پیامبرى را به زبان قوم او فرستادیم نه این که نبوّت و رهبرى او مخصوص به همان امّت بوده است و این که زبان یک پیامبر و یا کتاب او به زبان قوم وى بوده، هرگز گواه بر اختصاص نبوّت او به قومش نیست؛ بلکه باید از طرق دیگر، خصوصى و یا عمومى بودن آیین او را به دست آورد. این هم روشن است که اسلام فوق نژاد و زبان است و تمام جهان را وطن خود مى داند و عربى بودن قرآن که سرچشمه آن عدم وجود یک زبان بین المللى است، دلیل بر نژادى بودن اسلام نخواهد بود. درباره جهانى بودن اسلام مدارک زیادى در دست داریم که این جا جاى شرح آن نیست. 🌻 📕 پاسخ به پرسش‌های مذهبی، ص۵۱۳ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ شباهت حضرت زهرا (س) به حضرت مریم (س) در رزق ویژه الهی آیا برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) همچون حضرت مریم (سلام الله علیها) از طرف خداوند غذای مخصوص قرار داده شد؟ . . . ⭕ پـاسـخ: هنگامى که روح انسان قوى شود، و پرتوى از صفات الهى در جان او بیفتد، و به مقام قرب او نائل گردد، اراده‌اش به فرمان خدا در جهان تکوین اثر مى گذارد و آنچه را او مى خواهد همان مى شود. این همان ولایت تکوینى است که اولیاى خدا از آن برخوردار بودند، و همان چیزى است که سرچشمه کرامات مختلف مى باشد و معجزات انبیا مرحله عالى آن است، فاطمه زهرا (علیها السلام) از عنایت الهى سهم وافرى داشت و روایت زیر شاهد این مدعاست: بسیارى از مفسّران اهل سنّت مانند زمخشرى و سیوطى در ذیل آیه شریفه: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب»(۱)؛ (هر زمان زکریا وارد محراب او مى شد غذاى مخصوصى در آن جا مى دید. از او پرسید: اى مریم! این را از کجا آورده‌اى؟ گفت: این از سوى خداست، خداوند به هر کس بخواهد بى حساب روزى مى دهد). از جابر بن عبدالله نقل کرده‌اند که: رسول خدا (صلى الله علیه وآله) چند روز بود غذایى نخورده بود و کار بر او مشکل شد، به منزل همسرانش سر زد هیچ کدام غذایى نداشتند، سرانجام به سراغ دخترش فاطمه (علیها السلام) آمد و فرمود: دخترم! غذایى دارى من تناول کنم زیرا گرسنه‌ام؟ عرض کرد: نه بخدا سوگند! هنگامى که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از نزد او خارج شد، زنى از همسایگان دو قرص نان و مقدارى گوشت براى فاطمه (علیها السلام) هدیه آورد، او آن را گرفت و در ظرفى گذاشت و روى آن را پوشاند و گفت: بخدا سوگند رسول الله(صلى الله علیه وآله) را بر خود و فرزندانم مقدم مى دارم! و این در حالى بود که همه گرسنه بودند. حسن و حسین را به سراغ پيامبر (صلى الله علیه وآله) فرستاد و از او دعوت کرد به خانه بیاید. عرض کرد: فدایت شوم، چیزى خداوند براى ما فرستاده و من آن را براى شما ذخیره کرده‌ام. پيامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: بیاور. و او ظرف غذا را نزد حضرت آورد. هنگامى که پیغمبر سر ظرف را برداشت مملو از نان و گوشت بود، هنگامى که فاطمه آن را دید در تعجب فرو رفت و فهمید این نعمت و برکتى است از سوى خدا؛ شکر آن را بجا آورد و بر پیامبر (صلى الله علیه وآله) درود فرستاد. پيغمبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: دخترم! این را از کجا آورده‌اى؟ عرض کرد: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَاب»(۲)؛ (این از سوى خداست، خداوند به هر کس بخواهد، بى حساب روزى مى دهد!). پيامبر (صلى الله علیه وآله) شکر خدا را بجا آورد و این جمله را فرمود: «اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِی جَعَلَکِ شَبِیهَةً بِسَیِّدَةِ نِساءِ بَنِی اِسْرائِیلَ»؛ (شکر مى کنم خدایى را که تو را شبیه [مریم] بانوى زنان بنى اسرائیل قرار داد). هنگامى که روزىِ خوبى نصیب او مى شد از او سؤال مى کردند: این از کجاست؟ مى گفت: از نزد خداست. سپس پيغمبر (صلى الله علیه وآله) به سراغ على (علیه السلام) فرستاد، او آمد، و همگى از آن غذا خوردند و بقیه همسران پیامبر نیز خوردند و همه سیر شدند، و هنوز ظرف غذا پر بود! فاطمه (علیها السلام) مى گوید: من از آن براى تمام همسایگان فرستادم و خدا در آن برکت و خیر زیادى قرار داد. ___________________________ (۱) و (٢): سوره آل عمران، آیه۳۷ 🌻 📕 زهرا (س) برترین بانوى جهان‏، ص۹۱ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 تقیه روش خردمندان ⁉️ تقیه چیست؟ . . . ⭕ پـاسـخ: «تقیّه» به معناى حقیقى آن یک قانون شناخته شده عقلایى و روشى است که همه خردمندان جهان در جاى خود از آن پیروى مى کنند، و در حقیقت نوعى تاکتیک مبارزه با دشمن یا حوادث سخت است. توضیح این که در تاریخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سیاسى مواردى پیش مى آید که مدافعان حق اگر بخواهند به مبارزه آشکار دست بزنند هم خودشان در خطر قرار مى گیرند، و هم مکتبشان در معرض مخاطره واقع مى شود، در این جا شکل مبارزه تغییر پیدا مى کند و مبارزات مستقیم به غیر مستقیم، و آشکار به صورت مخفى در مى آید، و هدف وارد کردن ضربات بیشتر بر دشمن با ضایعات کمتر است؛ و به تعبیر دیگر منظور جلوگیرى از هدر دادن نیروها است، این نوع مبارزه و این مخفى کارى چیزى جز تقیّه نیست. در تمام جنگ هاى دنیا در طول تاریخ - مخصوصاً امروز - مخفى کارى در برابر دشمن یکى از مهم ترین اصول مبارزه است؛ نقشه هاى جنگى همه مخفى است؛ لباس هاى سربازان و انواع وسائل و سلاح ها همه باید از چشم دشمن استتار شود؛ و اینها همه نمونه هائی از تقیّه هستند. اگر کسى از افسران به دست دشمن گرفتار شود و داراى موقعیت حسّاسى باشد که بتوانند از او اطلاعات زیادى کسب کنند باید موقعیت خود را مکتوم دارد؛ حتّى اگر از او سؤال کنند، باید حقیقت را بیان نکند؛ بلکه اگر بتواند با کلمات خود آنها را گمراه سازد، لازم است؛ که این کار را انجام دهد اینها نمونه های دیگرى از تقیّه است. راه دور نرویم؛ در صدر اسلام و در آن زمان که مسلمانان در اقلّیت بودند هنگامى که گرفتار چنگال دشمنان مى شدند عقائد خود را کتمان مى کردند؛ تا بیهوده نیروها را هدر ندهند؛ داستان عمّار و پدرش را همه شنیده ایم؛ و در آیات متعدّدى از قرآن نیز این مسأله مجاز شمرده شده است. (۱) مؤمن آل فرعون که داستانش مشروحاً به عنوان یک الگو در قرآن مجید آمده از روش تقیه استفاده مى کرد، و قرآن صریحاً از او به عنوان «رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَونَ یَکْتُمُ اِیمَانَهُ»؛ ( و مرد مؤمنى از فرعونیان که ایمان خود راپنهان مى داشت) (۲) کرده است. هیچ عقلى اجازه نمى دهد در این گونه شرایط، مجاهدانى که در اقلیّت هستند علناً و آشکارا خود را معرّفى کنند، و به آسانى از طرف دشمن، شناسایى شده و نابود گردند. جالب این که تقیّه در روایات اسلامى به عنوان یک سپر دفاعى شناخته شده است ، چنانکه امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «اَلتَّقِیَّةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ»؛ (تقیّه سپر مؤمن است). (۳) اگر کسى در میدان جنگ در برابر ضربات دشمن، خود را با سپر - یا سنگر - مستور کند، کار خلافى انجام داده است؟ از اینجا روشن مى شود که هرگاه کسى گرفتار موارد تقیّه گردد و عقیده باطنى خود را به خاطر مصالح مهمترى کتمان کند و یا سخنى برخلاف آن اظهار دارد نه تنها گناهى مرتکب نشده است؛ بلکه مانند دروغى است که به هنگام اصلاح ذات البین یا نجات جان مؤمنى گفته مى شود که شرعاً مجاز یا واجب است. جالب این که قرطبى که از مفسّران مشهور اهل سنّت است در ذیل آیه ۱۰۶ سوره نحل هنگامى که به بحث تقیّه مى رسد مى گوید: «تمام علماى اسلام نظر دارند که اگر کسى را مجبور به اظهار کلمات کفرآمیز کنند به طورى که بر جان خود بترسد، گناهى بر او نیست که سخنان کفرآمیز بگوید در حالى که قلبش مطمئن به ایمان است، نه همسرش از او جدا مى شود، و نه محکوم به احکام کفر است». سپس بعد از بیان قول ضعیفى در مورد ارتداد ظاهرى چنین شخصى مى گوید: «این سخنى است که کتاب و سنّت و قرآن و حدیث پيامبر (صلى الله علیه وآله)، آن را نفى مى کند». از آنچه گفته شد معلوم می شود تقیه چیزی جز حکم عقل در مواردی خاصّ نیست که تاریخ گذشتگان و آیات و احادیث موید آن هستند. ______________________________ (۱). به آیه ۲۸ سوره آل عمران و ۱۰۶ سوره نحل مراجعه شود. (۲). سوره غافر، آیه ۲۸ (۳). وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۱ 🌻 📕 پیام قرآن، ‏ج۷، ص۱۹۷ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ اسلام و «علم نجوم» منظور از علم نجومی که در اسلام از آن نهی شده است چیست؟ . . . ⭕ پاسخ: امام علی (علیه السلام) در خطبه ۷۹ نهج البلاغه نکوهش شدیدی از «علم نجوم» کرده و آن را معادل با کفر شمرده و می‌فرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ، إِیَّاکُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ، إِلَّا مَا یُهْتَدَى بِهِ فِی بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ، فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَى الْکَهَانَةِ وَ الْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ وَ الْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ کَالْکَافِرِ! وَ الْکَافِرُ فِی النَّارِ! سِیرُوا عَلَى اسْمِ اللهِ»؛ (اى مردم! از فرا گرفتن علم نجوم [آنچه مربوط به پیشگویى به وسیله ستارگان است] بپرهیزید! جز به آن مقدار که در خشکى یا دریا به وسیله آن هدایت حاصل مى شود؛ چراکه نجوم به کهانت دعوت مى کند و منجّم همچون کاهن است و کاهن همچون ساحر و ساحر همچون کافر است و کافر در آتش دوزخ است! حال که چنین است، به نام خدا به سوى مقصد حرکت کنید). به یقین، منظور از علم نجوم در اینجا، علم به «احوال نجوم» و حرکات و نزدیکى و دورى آنها از یکدیگر و آگاهى بر اوضاع و احوال آنها نیست؛ زیرا حرکات نجوم و اوضاع آنها در آسمان‌ها از آیات الهى شمرده شده و مردم براى بهره‌گیرى از آنها جهت پیدا کردن راهها در شب‌هاى ظلمانى، در دریا و صحرا تشویق شده‌اند. اصولاً آگاهى بر اسرار عالم آفرینش و تفکّر در خلقت آسمانها و زمین، چیزى نیست که مورد مذمّت قرار گیرد؛ بلکه یکى از برنامه‌هاى «اولى الالباب» و صاحبان خرد و اندیشه است: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّموَاتِ وَ الاَرْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لَآیَاتٍ لِاُولِی الاَلْبَابِ».(آل عمران، ١٩٠) بنابراین، آنچه مورد نهى و مذمّت قرار گرفته حتماً چیز دیگری است و آن عبارت است از: «علم به احکام نجوم»؛ یعنى مجموعه پندارها و خیالاتى که زندگى و سرنوشت انسانها را در این کره خاکى با اوضاع و احوال ستارگان پیوند مى داد و بوسیله اوضاع فلکى پیشگویى هایى نسبت به آینده، نه تنها در مسایل عمومى و اجتماعى؛ بلکه در مسایل شخصى و جزیى داشت؛ به همین دلیل سلاطین و شاهان غالباً در دربار خود، براى دستیابى به حوادث آینده، منجّمانى استخدام مى کردند و بسیارى از آنها اوضاع کواکب را، مطابق آنچه میل سلطان بود پیش بینى مى نمودند، و حتّى تا این اواخر در تقویم‌ها، هنگامى که منجّمانِ سنّتى، مى خواستند اوضاع کواکب را پیش بینى کنند، نخستین پیش بینى آنها این بود که: «اوضاع کواکب دلالت دارد بر سلامتى ذات اقدسِ ملوکانه، قَدَر قدرت و قوى شوکت»، سپس به ذکر کلّیاتى مى پرداختند که بدون مطالعه اوضاع کواکب نیز براى همه قابل پیش بینى بود، مانند: «از دست رفتن بعضى از بزرگان، اختلاف در بعضى از اصقاع عالم و گرانى بعضى از اشیاء، آفت در بعضى از اشجار، سرد شدن هوا در زمستان و گرم شدن آن در تابستان، عزّت لحوم و دسوم در زمستان» و امثال آن. البتّه گاه انگشت روى موارد جزیى مى گذاشتند که در پاره‌اى از مواقع درست از آب در مى آمد و در پاره‌اى از مواقع غلط. آنچه در روایات اسلامى از آن نهى شده، همین پیشگویى‌ها و ارتباطات است. 🌻 📕 پیام امام امیرالمؤمنین (ع)‏، ج۳، ص۲۷۷ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ⁉️ چشم زخم! آیا چشم زخم واقعیت دارد یا خرافه است؟ . . . ⭕ پاسخ: بسیارى از مردم معتقدند در بعضى از چشم‌ها، اثر مخصوصى است که، وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرند، ممکن است آن را از بین ببرد، یا درهم بشکند، و اگر انسان است، بیمار یا دیوانه کند. این مسأله، از نظر عقلى امر محالى نیست، چه این که بسیارى از دانشمندان امروز معتقدند در بعضى از چشم‌ها، نیروى مغناطیسى خاصى نهفته شده، که کارائى زیادى دارد، حتى با تمرین و ممارست مى توان آن را پرورش داد، خواب مغناطیسى از طریق همین نیروى مغناطیسى چشم‌ها است. در دنیائى که «اشعه لیزر» ـ که شعاعى است نامرئى ـ مى تواند کارى کند که از هیچ سلاح مخربى ساخته نیست، پذیرش وجود نیروئى در بعضى از چشم ها که از طریق امواج مخصوص، در طرف مقابل اثر بگذارد، چیز عجیبى نخواهد بود. بسیارى نقل مى کنند با چشم خود افرادى را دیده‌اند که داراى این نیروى مرموز چشم بوده‌اند، و افراد یا حیوانات یا اشیائى را از طریق چشم زدن از کار انداخته‌اند. لذا، نه تنها نباید اصرارى در انکار این امور داشت، باید امکان وجود آن را از نظر عقل و علم پذیرفت. در روایات اسلامى نیز، تعبیرات مختلفى دیده مى شود، که وجود چنین امرى را اجمالاً تأئید مى کند. در حدیثى مى خوانیم: «اسماء بنت عمیس» خدمت پيامبر (صلى الله علیه وآله) عرض کرد: گاه به فرزندان «جعفر» چشم مى زنند، آیا «رُقْیَه»اى براى آنها بگیرم (منظور از «رقیه» دعاهائى است که مى نویسند و افراد براى جلوگیرى از چشم زخم با خود نگه مى دارند و آن را «تعویذ» نیز مى گویند). پيامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: «نَعَمْ، فَلَوْ کانَ شَىْءٌ یَسْبِقُ الْقَدَرَ لَسَبَقَهُ الْعَیْنُ»؛ (آرى، مانعى ندارد، اگر چیزى مى توانست بر قضا و قدر پیشى گیرد، چشم زدن بود)! و در حدیث دیگرى آمده است: امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: پیامبر براى امام حسن و امام حسین «رُقْیَه» گرفت، و این دعا را خواند: «أُعِیذُکُما بِکَلِماتِ التّامَّةِ وَ أَسْماءِ اللّهِ الْحُسْنَى کُلِّها عامَّةً، مِنْ شَرِّ السّامَّةِ وَ الْهامَّةِ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ عَیْن لامَّة، وَ مِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ»؛ (شما را به تمام کلمات و اسماء حسناى خداوند، از شرّ مرگ، حیوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود، آنگاه که حسد ورزد مى سپارم، سپس، پيامبر (صلى الله علیه وآله) نگاهى به ما کرد و فرمود: این چنین حضرت ابراهیم (علیه السلام) براى اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود). در «نهج البلاغه» نیز آمده است: «أَلْعَیْنُ حَقٌّ وَ الرَّقْىُ حَقٌّ»؛ (چشم زخم حق است و توسل به دعا براى دفع آن نیز حق است). ذکر این نکته لازم است که هیچ مانعى ندارد، این دعاها و توسل‌ها به فرمان خداوند جلوى تأثیر نیروى مرموز مغناطیسى چشم‌ها را بگیرد، همان گونه که دعاها در بسیارى از عوامل مخرب دیگر اثر مى گذارد و آنها را به فرمان خدا خنثى مى کند. این نیز لازم به یادآورى است که قبول تأثیر چشم زخم به طور اجمال، به این معنى نیست که، به کارهاى خرافى و اعمال عوامانه در این گونه موارد پناه برده شود، که هم بر خلاف دستورات شرع است، و هم سبب شک و تردید افراد ناآگاه در اصل موضوع، همان گونه که آلوده شدن بسیارى از حقایق با خرافات، این تأثیر نامطلوب را در اذهان گذارده است. 🌻 📕 تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۴۳۱ ⁉️ @PorsemanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا