🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۱۳۱
داخل رفتم. من در کل زن مؤدبی بودم لبخند زدم:
- صبحتون بخیر خسته نباشید مرسی که هوامون و دارید
مستانه در حال پشت ورو کردن کتلتهایی که در ماهیتابه جلزوولزمیکردند، طعنه آمیز گفت:
----بهتره بگی ظهر بخیر دخترجون
توجهی نکردم این بار تنها حدیث را مخاطب قرار دادم:
-شرمنده م حدیث جان من دست پختم افتضاحه
لبخند مهربانانه ای به رویم پاشید:
---دشمنت شرمنده عزیزم برعکس تو من عاشق آشپزیم، دست پختمم خوبه پس حسابی همراه مستانه جان لذت میبرم راستی چیزی نمی خوری؟
-نه، ممنون گرسنه م نیست، یعنی اشتها ندارم.
---باشه هر جور راحتی.
من میرم بیرون یه کم هوا بخورم.
---برو هاناجان آقایونم بیرونن
کنایه آمیز گفتم:
-پس فعلاً با اجازه ت حدیث جان.
---خوش بگذره.
به ساحل رفتم. همان ابتدا بردیا و امیرعلی را دیدم که داشتند تور والیبال را برای بازی نصب میکردند
میخواستند والیبال بازی کنند؟ پیش روی کردم صدرا هم دست به سینه گوشه ای ایستاده بود و تظاهر میکرد به امر و نهی کردن.
سعی کردم نسبت به بردیا بی توجه باشم آرام به سمت صدرا قدم برداشتم. حال در محدوده ی دید بردیا و امیرعلی هم قرار داشتم روبه روی صدرا ایستادم.
دست به سینه شدم
-مثلاً فوتبالیستید!
همزمان با چشم و ابرو به آن تور والیبال اشاره زدم به بردیا و امیرعلی نگاه نمیکردم صدرا با حق به جانبی جواب داد:
+نکته همین جاست .دیگه خب دلمون یه کم تنوع میخواد یه کم تفاوت.
لبم را لوله کردم:
- آها آره اینم حرفیه
او داشت نگاهم میکرد
من متوجه شده بودم.
امیرعلی جلو آمد
++هانا خانم میشه خواهش کنم بیای باهامون بازی کنی؟ بردیا طفلک
هم گروهی نداره
صدرا تمسخرآلود پرسید:
+بردیا خودش زبون نداره؟
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
«برای لمسِ خوشبختی💕🌿
داشتنِ تـــو کافیه..!»
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
Hossein-Parsa-Eshghe-Kamyab-320.mp3
6.21M
🎙#حسین_پارسا
🎼 عشق کمیاب💝
●━━━━━━───────⇆
◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
بتاب رو به این چشمای بی خواب❤️ㅤ
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
من همانم که تویی از همه عالم جانش♥✨
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
،، ؏ـشقَ
خاصِــم، تُ♡ "
لا بہ لایِ خوشبَخــتۍهایِمان ،
میانِ الفبــایِ مُوسیقۍ ،
سَمفُـونۍعِشــقِ مۍنوازے:💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۱۳۲
صدرا تمسخرآلود پرسید:
+بردیا خودش زبون نداره؟
امیرعلی چپ چپ نگاهش کرد:
++لابد من وكیل وصی شم دیگه
بعد دوباره خطاب به من پرسید:
++افتخار میدی هانا خانم؟
صادقانه، مؤدبانه و لبخندزنان گفتم:
-من حرفه ای نیستم آقا امیرعلی، یعنی اصلا اهل ورزش نیستم. مطمئن باشید گند میزنم فکر نمیکنم ایشونم بخواد با یکی عین من هم گروه باشه بهتره من بشینم یه گوشه بازیتون و نگاه کنم.
با لبخند دلگرم کننده ای سعی داشت من را متقاعد کند
++سخت میگیری هانا خانم. بازیهای المپیک که نیست باور کن به امتحانش می ارزه
صدرا هم تأییدش کرد:
+آره بابا فقط میخواییم حال کنیم، یه خرده خوش باشیم خوش بگذرونیم برد و باخت اینجا کیلو چنده؟
دست خودم نبود از کودکی همین بودم.
در مدرسه هم هیچ وقت دلم نمیخواست در بازیهای بچه ها شرکت کنم. هیچ وقت دلم نمیخواست ورزش کنم. چرا که در این کار خوب نبودم طوری که ترجیح میدادم ریاضی بخوانم و ورزش نکنم
در حالی که مفصل انگشتانم را می شکستم، خجالت زده و سربه زیر گفتم:
-مطمئنم ایشونم دلشون نمیخواد هم گروهی به این ضعیفی داشته باشن نمیخوام باعث بشم بازی و ببازن با اجازه
همین که خواستم قدم بردارم صدای دورگه ی بردیا را از پشت سرم شنیدم
---من مشکلی ندارم
ایستادم به زمین میخکوب شدم
قلبم دیوانه وار تپید. چرا نمیتوانستم او را برای همیشه دور بیندازم؟
امیرعلی گفت:
++می شنوی هانا خانم؟ میگه مشکلی نداره
به سمتشان چرخیدم
صدرا نزدیکم شد و آرام پچ زد:
+میخواد باهات آشتی کنه دلشو نشکون
سرم را تکان دادم. لبخند ریزی زدم. جلو رفتم این بار نزدیک بردیا ایستادم. شالم را محکم بستم موافقتم را با این کار نشان دادم دیدم که صدرا به بردیا چشمک زد.
امیرعلی و صدرا سمت چپ و من و بردیا سمت راست تور ایستادیم. بازی شروع شد.
دقایقی را ساکن و بیحرکت ایستاده بودم. والیبال بازی کردن را بلد نبودم. نمیتوانستم باور کنم که بردیا این قدر حرفه ای والیبال بازی کند
طوری که به تنهایی به امیرعلی و صدرا بچربد.
صدرا که از این همه مهارت بردیا کلافه به نظر میرسید بیرحمانه من را نشانه گرفت من هم که فقط بلد بودم بایستم.
وحشت زده بودم
نزدیک بود توپ به صورتم اصابت کند که...
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
وَ تماشـــای ⟬طُ∞⟭
تنها لذّتی است
که از چَشـــمهایم میبرم... ♥💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
Arsha-Radin-Yaghoot-320.mp3
6.8M
🎙#عرشا_رادین
🎼 یاقوت💕
●━━━━━━───────⇆
◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
ㅤ
دلم زیاد میخواد تو رو❤️
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
داشتن تـــو از همهے نداشته هام با ارزش تره💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
دل چیز عجیبی است....
هم بردنش سخت است، هم کندنش عذاب آور!
دل اگر بخواهد همه چیز خواستنی است
دل فقط به دل راه ندارد...
به چشم،به هوش،به حواس....
میدانی چیست؟!دل به روح راه دارد!
دل چیز عجیبی است
در سینهی خود میتپد اما برای خودت نه 💞🦋💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۱۳۳
بردیا به طرفم پرید و نه تنها توپ را با ضربه ی نا آرامی مهار کرد، بلکه ماهرانه آن را توی زمین تیم مقابل هم خواباند
صدرا با آن چهره ی اخم رو و مچاله شده اش نالید:
+کثافت والیبالشم خوبه
بردیا در حالی که نفس نفس میزد روی زانوانش خم شد و او هم متقابلاً اخم کرد
---بنده ی خدا تو مشکلت با منه با زن عموم چیکار داری؟
صدرا در جواب خندید و چیزی گفت که من نتوانستم بشنوم.
سعی کردم به خودم بیایم. سعی کردم که منفعل نباشم. دلم میخواست تلاش کنم خودی نشان بدهم.
از آنجا بود که به مانند مجسمه ایستادن و فرارکردن از توپ خاتمه دادم. نتیجه ی تلاشهایم این شد که توانستم یک امتیاز از امیرعلی و صدرا بگیرم
به حدی هیجان زده شدم که نتوانستم مانع بروز احساساتم شوم. شروع کردم به ورجه ورجه کردن. بی وقفه جیغ میزدم و بالا و پایین میپریدم
هورا تونستم بالاخره تونستم امتیاز گرفتم
دیدم که بردیا نگاهم کرد دیدم که آرام خندید. من دیدم. با این حال حرفی نزد.
صدرا همچنان بی حوصله بود.
امیرعلی برایم کف زد و تشویقم کرد
++گل !کاشتی ای والله هانا خانم دیدی شد؟
لبخندی زدم و انگشت شستم را نشان امیرعلی دادم
-دمتون گرم آقا امیرعلی مرسی که هوامو داشتید، بهم انگیزه دادید.
دستش را روی قفسه سینه اش گذاشت:
++چاکریم
بازی از نو آغاز شد.
هدف صدرا همه اش من بودم منی که بردیا ازم دفاع میکرد. هرگز اجازه نمیداد صدمه ای ببینم.
این بار نوبت من بود که سرویس بزنم پشت خط ایستادم. در حالی که نفس نفس میزدم و توپ را در دستم داشتم، خطاب به صدرا نالیدم:
-چیکارت کردم انقد با من لج افتادی؟
خندید و عرق پیشانی اش را با ساق دستش پاک کرد:
+چیکار کردی؟ هیچی فقط شدی نقطه ضعف بعضیا!
ماتم برد منظورش از بعضیها بردیا بود؟ نقطه ضعف بردیا بودم؟ من ؟
آب دهانم را قورت دادم
او کمی جلوتر از من ایستاده بود و نمیتوانستم چهره اش را وعکس العملش را ببینم
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
بیرون ز تو نیست آنچه میخواسته ام...🌱
فهرست تموم آرزو های منی♥️
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
Fereydoun-Tazegia-320.mp3
8.53M
🎙#فریدون_آسرایی
🎼 تازگیا💖
●━━━━━━───────⇆
◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
ㅤ
تازگیا دارم عاشقت میشم💞
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
شب است ، تو ڪه باشے !
چشم هایم را به چشم هایت مے دوزم
بوسه را از لب هایت مے چینم و
آغوشم را در آغوشت عاشقانه
به معنا مے ڪشم.
♥️#شبت_بخیر_عزیزم♥️
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
یه جایی تو قرآن میخونی "اِنّی انَا رَبُّک"
قشنگ خدا در گوشِت داره میگه:
خدات منم، بیخیال بقیه قشنگم✨🌚
شبتون بهشت✨🌚
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
باز صبح شد و...
دوست داشتن #تــــو
با جان و دل آغاز شد..🤗🥰
#صبح_بخیر_جان_دلم 💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
گاهی باید ذهنمانمان را خالی کنیم
گوشهای بنشینیم
و از رد شدن نور از پنجره لذت ببریم
شاید زندگی همین قدر ساده است و ما نمیدانیم!🌱
روز بخیر 🌻🧡
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
نزار قبانی یه تعریف قشنگ داره از آدم هایی که معجزه وار وارد
زندگیمون شدن که میگه:
"تولد من تویی و پیش از تو به یاد نمیآورم که وجود داشتهام"... ♥💋
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba