🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۲۳۶
حق نداشتم! حق نداشتم عذاب وجدان بگیرم حق نداشتم بلغزم حق نداشتم برایش دل بسوزانم نه وقتی که خودم رقت انگیزترین موجود روی کره ی خاکی بودم حق نداشتم
--باور کن بردیام میدونه من چقد عاشقتم میدونه یه روز تو پیشم نباشی من دیوونه میشم یه شب پیشم نخوابی بیخواب میشم توام میدونی
حق نداشتم بغض کنم اما کردم .حق نداشتم اشک بریزم، اما ریختم .حق نداشتم وجدان درد بگیرم !گرفتم اما گرفتم
دستش را دراز کرد و دستم را گرفت.
بعد لبخند وسیعی زد
--تو اونقد برا من می ارزی که حاضرم به خاطرت دنیا رو به هم بریزم تو همه ی دنیای منی !هانا همه ی دنیام تو فقط پیشم باش.اون وقت من دنیا رو به پات میریزم
شانه ام لرزید.
زور میزدم هق هقم بالا نگیرد
چشم هایش تاکنون چشمهایش را دیده بودم؟
دیده بودم و باز میخواستم این چنین بیرحمانه چنین بلایی را بر سرش نازل کنم؟
آخ من کی این قدر بی وجدان شده بودم؟ این قدر رذل؟ بیشرف؟
--میدونم که توام منو میخوای میخوای که موندی، که نرفتی از پیشم خودت بهم گفتی اگه عاشقم نشی، میذاری میری! ولی نرفتی ،هستی موندی هانای من هیچ وقت دروغ نمیگه مطمئنم که نمیگه.
نشد من نتوانستم طاقت نیاوردم بیشتر از این سکوت کنم هنوز دیر نشده بود. میتوانستم وجدانم ،را حیثیتم ،را شرفم را نجات بدهم.
همزمان که دستم را آرام آزاد میکردم با بغض و غم و صدایی گرفته گفتم:
-ولی گفتم من بهت دروغ گفتم!
هاج وواج نگاهم کرد منی را که بی محابا اشک میریختم
-نشدم عاشقت نشدم من هیچ وقت تو رو به چشم پارتنرم نتونستم ببینم! تو فقط دوستم بودی یه رفیق یه حامی
هق هق کردم قلبم تند میتپید رو نداشتم سرم را بالا بگیرم چهره اش را ببینم
-اردشیر من با نقشه وارد زندگیت شدم من با نقشه توو اون مهمونی شرکت کردم!
قلبم میخواست قفسه سینه ام را بشکافد و من چقدر وقیح و گستاخ بودم که زنده ماندم چگونه توانستم؟ چگونه توانستم سرم را بالا بیاورم؟ چطور؟ چگونه توانستم نابودی اش را ببینم؟ آخ که خدا لعنتم کند
-میدونی نقشه م چی بود؟ میخواستم تیغت بزنم !بچاپمت میخواستم کاری کنم اون طلافروشی و دو دستی تقدیمم کنی! بعدشم فلنگو ببندم برم گورمو گم کنم
آهسته و ناباورانه لب زد
--شوخیه داری شوخی میکنی
درست لحظه ای که توقع نداشتم توان حرکتی را داشته باشد، باخشونت صندلی را رها کرد
هنوز تمایل داشت واقعیت را انکار کند
-این شوخی کثیف و تمومش کن هانا همین الان!
روانه سالن که شد به دنبالش رفتم چراغ را روشن کردم
هم چنان در حال اشک ریختن بودم همچنان در تلاش بودم که
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا ابوالفضل العباس🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
595_46651657054083.mp3
23.15M
🎼 مداحی ترکی
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
*
#مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت یــازدهــم
*
با خستگے نگاهم رو از ڪتاب گرفتم.
_عاطے جمع ڪن بریم دیگہ مخم نمیڪشہ!
سرش رو تڪون داد،از ڪتابخونہ اومدیم بیرون و راهے خونہ شدیم رسیدیم جلوے درشون،مادرم و خالہ فاطمہ رفتہ بودن ختم،قرار شد برم خونہ عاطفہ اینا،عاطفہ در رو باز ڪرد،وارد خونہ شدیم خواستم چادرم رو دربیارم ڪہ دیدم امین تو آشپزخونہ س،حواسش بہ ما نبود،سر گاز ایستادہ بود و آروم نوحہ میخوند! _ارباب خوبم ماہ عزاتو عشقہ،ارباب خوبم پرچم سیاتو عشقہ...
چرا با این لحن و صدا مداح نمیشد؟!ناخودآگاہ با فڪر یہ روضہ دونفرہ با چاے و صداے امین لخند نشست روے لبم!
عاطفہ رفت سمتش.
_قبول باشہ برادر!
امین برگشت سمت عاطفہ خواست چیزے بگہ ڪہ با دیدن من خشڪ شد سریع بہ خودش اومد از آشپزخونہ بیرون رفت! سرم رو انداختم پایین،بہ بازوهاش نگاہ نڪردم!
عاطفہ بلند گفت:خب حالا دختر چهاردہ سالہ!نخوردیمت ڪہ یہ تے شرت تنتہ!
روے گاز رو نگاہ ڪردم،املت میپخت،گاز رو خاموش ڪردم عاطفہ نگاهے بہ گاز انداخت و گفت:حواسم نبود روزہ س!
_چیز دیگہ اے نیست بخورہ؟
_چہ نگران داداش منے!
با حرص ڪوبیدم تو بازوش،از تو یخچال یہ قابلمہ آورد،گذاشت رو گاز.
_اینم آش رشتہ،نگرانیت برطرف شد هین هین؟
_بے مزہ!
امین سر بہ زیر از اتاق بیرون اومد پیرهن آستین بلندے پوشیدہ بود،زیر لب سلام ڪرد و سریع رفت تو حیاط!
عاطفہ مشغول چیدن سینے افطارش شد،چند دقیقہ بعد گفت:بیین عاطے جونت چہ ڪردہ! نگاهے بہ سینے انداختم با تعجب بہ آش رشتہ اے ڪہ روش با ڪشڪ نوشتہ بود یا محمد امین نگاہ ڪردم!
_این چیہ؟!
_از تو ڪہ آب گرمے نمیشہ خودم دست بہ ڪار شدم!
سینے رو برداشت و رفت حیاط امین روے تخت نشستہ بود و قرآن میخوند،سینے رو گذاشت جلوش.
_امین ببین هانیہ چقدر زحمت ڪشیدہ!
با تعجب نگاهش ڪردم بے توجہ بہ حالت صورتم بهم زبون درازے ڪرد دوبارہ گفت:هانے باید یادم بدے چطور با ڪشڪ رو آش بنویسم!
انگشت اشارہ م رو بہ نشونہ تهدید ڪشیدم زیر گلوم یعنے میڪشمت! با شیطنت نگاهم ڪرد و رفت داخل،خواستم دنبالش برم ڪہ امین صدام ڪرد:هانیہ خانم!
لبم رو بہ دندون گرفتم،برگشتم سمتش،سرش سمت من بود اما نگاهش بہ زمین،حتما با خودش میگفت چراغ سبز نشون میدہ!بمیرے عاطفہ!
_ممنون لطف ڪردید!
مِن مِن كنان گفتم:ڪارے نڪردم،قبول باشہ!
دیگہ نایستادم و وارد خونہ شدم،از پشت پنجرہ نگاهش ڪردم،زل زدہ بود بہ ڪاسہ آش و لبخند عمیقے روے لبش بود! لبخندے ڪہ براے اولین بار ازش میدیدم و دیدم همراہ لبخندش لب هاش حرڪت ڪرد به:یا محمد امین!
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
13.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
enc_17189814624081172111795.mp3
5.33M
🎙#حسین_ستوده
🎼خونه رویایی
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
امشب
شانه هایت
مرا مے خواند
ڪجایی
شاید شب بخیر هایت
آرامش خوابم شود...
♥️شبت آرام جان دلم❤️
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
امید نور است و من تاریکترین
ساکنِ این جهان✨🌚
شبتون حسینی✨🌚
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
1004_46648659361639.mp3
3.63M
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
صبح های زیادی من در حوالی تو
به بن بست رسیدم،
مگر میشود
توُ باشی و جایی از من
خودش را
در تو جا نگذارد..!
صبح بخیر عشقم 😘💋😍
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
صبور باشید
زمان به شما نشان خواهد داد
که چه کسی سزاوار قلب شماست🤍
روزتون بخیر💞
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا قاسم ابن الحسن🤍
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
🖤یا قاسم بن الحسن !
🥀مرکب سوار
🖤کوچک کرب وبلا شدی
🥀زهرا شدی،
🖤علی شدی ومصطفی شدی
🥀وقتی عسل
🖤زلعل لبت بوسه ای گرفت
🥀تنها سواره ی
🖤حسن مجتبی شدی
#محرم
#امام_حسین
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
#رمان
#اجبار
#پارت۲۳۷
روانه ی سالن که شد به دنبالش رفتم
چراغ را روشن کردم.
همچنان در حال اشک ریختن بودم. همچنان در تلاش بودم که خودم را از این منجلاب نجات بدهم که نفس بکشم
گور بابای غزل
من باید میچسبیدم به انسانیتم. به حيثيتم.
پشت سرش بودم
پشت سر اویی که به افق خیره شده بود
لب پایینم چنان میلرزید که مجبور شدم با لب بالایم به زور نگهش دارم.
تصمیم گرفتم همچنان راستش را بگویم
-نقشه ی غزل بود اول اون بود که آمارتو در آورد. بعدش به من گفت وسوسه م کرد، قبول کردم، خودمو اصلاً توجیه نمیکنم بهم گفت بیا بیفت توو چاه و من افتادم! فقط درباره ی داراییهات پرس وجو می کردم. برا همینم بود که خبر نداشتم عموی بردیایی، ولی میدونستم چقد کله گنده ای نمیدونم شاید پرس وجو هم میکردم درباره ی ،خانوادهت بازم چیزی عایدم نمیشد با غزل باهم نشستیم هم فکری کردیمـ کلی دردسر کشیدیم تا من تونستم بیام توو اون مهمونی. خیلی راحت بود واسه ت عشوه اومدم مختو زدم بعدشم که دوست شدیم و بقیه ی ماجرا
به یک باره به طرفم برگشت. تاکنون هیچگاه او را تا این حد مغموم مستأصل و مأیوس ندیده بودم و البته خشمگین
عمیق نگاهم کرد.
آن قدر عمیق که قادر باشد از خجالت ذوبم کند
--نقشه ی غزل بود؟ پس چرا تو؟ چرا تو اومدی جلو؟ چرا تو؟
اشک بود که بی امان از چشمهایم میبارید
-چون من زن بودم مطلقه بودم آزاد بودم
سرم را پایین انداختم اشکهایم از روی چانه ام میگذشتند و پایین میچکیدند
-وگرنه اگه به زرنگی بود که باید غزلو میفرستادیم جلو خودخواهانه ست ولی بعضی وقتا فکر میکنم من به خاطر مطلقه بودنم به خاطر این که ناز و لوند بودم، قربونی شدم!
لحظه ای که نگاهش کردم قطره اشکی روی صورتش ریخت
--نمیتونم باور کنم نمیتونم حرفاتو باور کنم
-چرا میتونی خوبم میتونی باور کنی فقط نمیخوای
بغضم از نو ترکید و دومرتبه به هق هق کردن افتادم
-تو نمیخوای من همچین آدمی باشم! نمیخوای انقد رذل انقد بی شرف باشم! نمیخوای باور کنی من اون جوری که تو درباره م فکر میکردی نیستم! من اصیل نیستم!
سرش را با پریشان حالی به طرفین تکان داد
--دوسم نداشتی؟ هیچ وقت دوسم نداشتی؟ حتی یه ذره؟
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا قاسم ابن الحسن🤍
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
ݥــــَـــجݩــۅݩ أݪـځـــــُـــښینٍْ؏_۲۰۲۱_۰۸_۰۲_۲۱_۱۳_۲۸_۰۸۶.mp3
9.84M
🎙#جواد_مقدم
🎼 دلشوره دارم
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
🌸💜🌱🌈
❤🍂💋
🌺🦋
*
#مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت دوازدهــم
*
مثل فنر بالا و پایین میپریدم،شهریار با تاسف نگاهم ڪرد و سرے تڪون داد!
رو بہ مادرم گفت:مامان بیا دخترتو جمع ڪن حالا انگار دڪترا گرفتہ!
مادرم با جانب دارے گفت:چے ڪار دارے دخترمو؟!بایدم خوش حال باشہ،معدل بیست اونم امسال چیز ڪمے نیست!
براے شهریار زبون درازے ڪردم و دوبارہ نگاهے بہ ڪارنامہ م انداختم،میخواستم هرطور شدہ امین بفهمہ امتحان هام رو عالے دادم!صداے زنگ در اومد شهریار بہ سمت آیفون رفت.
_هانیہ بدو قُلت اومد!
با خوشحالے بہ سمت حیاط رفتم،عاطفہ اومد،قیافہ ش گرفتہ بود با تعجب رفتم سمتش!
_عاطے چے شدہ؟!
با لحن آرومے گفت:یڪم امتحانا رو خراب ڪردم میترسم خرداد بیوفتم!
عاطفہ ڪسے نبود ڪہ بخاطرہ امتحان اینطور ناراحت بشہ،حتما چیزے شدہ بود!
با نگرانے گفتم:اتفاقے افتادہ؟
سرش رو بہ نشونہ منفے تڪون داد!
شهریار وارد حیاط شد همونطور ڪہ بہ عاطفہ سلام ڪرد شالم رو داد دستم،حیاط دید داشت!
سریع شالم رو سر ڪردم،نمیدونم چرا دلشورہ داشتم!
نڪنہ براے امین اتفاقے افتادہ بود؟
با تردید گفتم:براے امین اتفاقے افتادہ؟
_نہ بابا از من و تو سالم ترہ!هانیہ اومدم بگم فردا نمیام مدرسہ بہ معلما بگو!
نگرانے و ڪنجڪاویم بیشتر شد،با عصبانیت گفتم:خب بگو چے شدہ؟جون بہ لبم ڪردے!
همونطور ڪہ بہ سمت در میرفت گفت:گفتم ڪہ چیزے نیست حالا بعدا حرف میزنیم!
در رو باز ڪرد،دیدم امین پشت درِ نفس راحتے ڪشیدم!
امین سرش رو انداخت پایین و گفت:ڪجا رفتے؟بدو مامان ڪارت دارہ!
امین سلام نڪرد!مثل همیشہ نبود!
با تعجب نگاهشون ڪردم شاید مسئلہ خصوصے بود ولے مگہ من و عاطفہ خصوصے داشتیم؟!
عاطفہ با بے حوصلگے گفت:تازہ اومدم انگار از صبح اینجام!
تعجبم بیشتر شد ڪم موندہ بود عاطفہ داد بڪشہ!
امین با اخم نگاهش ڪرد،عاطفہ برگشت سمتم.
_خداحافظ هین هین!
هین هین گفتن هاش با انرژے نبود اصلا هین هین گفتن هاش مثل همیشہ نبود،یڪ دنیا حس بد اومد سراغم!
با زبون لبم رو تر ڪردم.
_خداحافظ!
امین خواست در رو ببندہ ڪہ با عجلہ گفتم:راستے سلام!
تحمل بے توجهیش رو نداشتم،ڪمے دو دل بود دوبارہ نیت ڪرد در رو ببندہ،با پررویے و حس اعتماد بہ نفس ڪہ انگار مطمئن بودم جوابم رو میدہ گفتم:جواب سلام ....
نذاشت ادامہ بدم با لحنے سرد ڪہ از سرماے ڪلماتش تمام وجودم یخ بست گفت:علیڪ سلام،جواب سلام واجبہ اما سلام ڪردن واجب نیست!
صداے وحشتناڪ بستہ شدن در تو گوشم پیچید،باورم نمیشد این امین بود اینطور رفتار ڪرد!ذهنم از سوال هاے بے جواب درموندہ بود
این امین،امینے نبود ڪہ با عشق گفت هانیہ!
•••••❥•Jσιη👇🏻🐼🍓
💟 @proziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا اباعبدالله🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
نماهنگ یکی یه دونه خدا.mp3
3.91M
🎙#محمدحسین_پویانفر
🎼 ای چاره عالم بیچارت منم
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜
51.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮─
السلام علیک یا اباعبدالله🩶
•••••❥•Jσιη 👉🏼 @proziba
من مال اباعبدالله.mp3
2.8M
🎙#حسین_ستوده
🎼 من مال اباعبدالله
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ🚩
☞🎵🎶 @proziba 🎶🎵☜