eitaa logo
| الیه راجعون |
576 دنبال‌کننده
67 عکس
46 ویدیو
3 فایل
اشعار،نوشته‌‌ها و دغدغه‌های نوید نیّری | طلبه و معلم ارتباط با من: @ensanrasane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدی به خاک افتادم امّا تاختی بر من غربت‌همین‌است اینکه‌زخم‌از آشنا‌ خوردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا مرا فروخت،مرا باز پس بگیر آه ای نجات‌بخشِ زمین‌خورده‌ها،حسین!
باسمه‌تعالی افتاده‌‌ایم دور ز هم،کو نشانِ تو؟ جانِ من است بینِ تنم یا که جان‌ِ تو؟ هم مِهر توست در همه‌ی تار و پودِ من هم یادِ من نهفته مَها در نهانِ تو هیچم به پیشگاهِ تو آری ولی ببین! من نیز عاشقم،یکی از عاشقانِ تو کِی می‌رسد‌ شبی که ببینم از این دیار پرواز کرده‌ام طرفِ آسمانِ تو ای کاش عطرِ پیرهنت را بیاورد بادی که می‌وزد به من از آستانِ تو
موی خون‌ْآغشته‌ات بر باد رقصان روی نِی زُلف تنها نه،جهانی را پریشان کرده‌ای!
5.04M
💠 برای کدام حسین عزاداری می‌کنیم؟ ➖آیا امام حسین_علیه السلام_افراد در حال معصیت و بی‌حجاب‌ها را می‌پذیرد؟ 🎙 نوید نیّری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسمه تعالی آهِ یک شهر در نهادِ من است سینه‌ام غرقِ عطرِ یاسمن است کوره‌ای آتشین و عالَم سوز پشت این دکمه‌های پیرهن است عقل پا پس کشیده از میدان عشق،مردِ جنگِ تن به تن است در نبردی چنین بگو چه کسی فاتحِ این تقابلِ کهن است؟ وطن این خاک نیست،آنجا که تو در آن می‌کشی نفَس وطن است باخت گاهی عین پیروزی است بازیِ عشق،جای باختن است تا «خود»ی هست،دورم از رخِ تو حائلی گر میان ماست،«مَن» است
باسمه تعالی کم اهمیت جلوه دادن مسئله حجاب آن هم در روزگاری که دشمن، خط مقدمش بی عفت کردن خانواده های ایرانی بوده و به لطف تفکرات انفعالی، مقلد، سطحی، ترسو و صدالبته جوگیر برخی دوستان انقلابی، پیروزی های دشمن در سطح جامعه به بداهت دیده می‌شود، باید توجه داشت که از چه راه و روشی میتوان فهمید که کدام موضوع باید به عنوان اولویت جامعه قرار گیرد. اولین راهی که پیشنهاد می‌شود، توجه به حجم آیات و روایات مربوط به مسائل عفت، غیرت، حجاب، امر به معروف و نهی از منکر به عنوان عنصر کمّی و محتوای آن به عنوان عنصر کیفی است که شاید همین سبب آن شده که به عنوان یکی از اصول دین اسلام، در یکی از فرق اسلام مورد توجه قرار گرفته که رد حجاب، مستلزم ارتداد از اسلام است؛ اما از باب مثال، به یک مورد از محتواهای آن، اشاره می‌شود: قال النبی صلی الله علیه و آله: ایها رجل رضی بتزین امرأته و تخرج من باب دارها فهو دیوث، و لا یأثم من یسمیه دیوثا. والمرأة اذا خرجت من باب دارها متزینة متعطرة و الزوج بذاک راض بنی لزوجها بکل قدم بیت فی فی النار هر مردی که همسرش آرایش کند و از منزل با حالت آرایش کرده خارج شود دیوث(بی‌غیرت) است، و هر کس او را دیوث بنامد گناه نکرده است. و چنانچه زنی با چهره‌ی آرایش کرده و عطر زده از منزلش خارج شود، و شوهرش نیز به این کار او راضی و خشنود باشد، با هر گامی که زن با این حالت بر می‌دارد، برای شوهرش خانه‌ای در آتش جهنم بنا می‌شود. (بحار الانوار، جلد 100، ص 249) کثرت احادیث در باره دیاثت، بسیار زیاد بوده و این یک مورد، جهت تیمن و تبرک و البته توجه عزیزان بیان گردید. خوب است که برای ما سوال شود که "اگر یک مرد که به آرایش کردن زنش در برابر نامحرمان راضی باشد، طبق فرمایش اهل بیت علیهم السلام دیوث است"، آن مسئولی در کشور که با سکوت، ترک فعل و حتی آتش بیار معرکه شدن یا ایجاد شبهه، به فحشای صدهاهزار زن مسلمان در خیابان ها رضایت میدهد را طبق روایات باید چه بنامیم ؟ اگر حکم یک مرد در برابر یک زن آن است، حکم مسئول در برابر صدهاهزار زن چیست ؟ روایتی در باب منزلت غیرت: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :  كانَ إبراهيمُ أبي غَيورا و أنا أغيَرُ مِنهُ ، و أرغَمَ اللّه ُ أنفَ مَن لا يَغارُ مِن المؤمنينَ .  پدرم ابراهيم با غيرت بود و من با غيرت تر از اويم. خدا ، بينى مؤمنى را كه غيرت ندارد، به خاك مالد. ( بحار الأنوار : ۱۰۳/۲۴۸/۳۳) اگر چه ذکر این احادیث به جهت شدت وضوح و بداهت لازم نبود، اما گاهی اوقات ابتدائیات اسلامی ممکن است مورد غفلت قرار گیرد. غفلت از همین فرمایشات اهل بیت علیهم السلام است که در طول تاریخ به ویژه در زمان معاصر، سبب شهادت و کشته شدن غریبانه‌ی بسیاری از مؤمنین در راه حجاب شده است. اما اگر مبنای کار را به فرمایشات بزرگان کشور برگردانیم، رهبر انقلاب این گناه را حرام شرعی و سیاسی اعلام فرموده و وعده ی جمع شدن آن را به ملت دادند و هر چقدر وعده ی ایشان تاخیر بیفتد و یا مانعی برای تحقق آن ایجاد شود، چه با ایجاد شبهه، چه با "علم کردن قرآن روی نیزه‌ی: اولویت نبودن" و چه هر بهانه ی دیگری، به هر صورت گناه کبیره ی بردن آبروی رهبری و شکست خوردن ایشان به منزله ی جنایت غیر قابل بخشش خواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍وجوب نهی از منکر مسئولان عالی نظام 🌹 حضرت امام -رضوان الله تعالی' علیه-: 🔻 الان همه مان مسؤولیم، نه [ فقط ] مسؤول برای کار خودمان، مسؤول کارهای دیگران هم هستیم ( کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته ) 🔻مسؤولیت من هم گردن شماست، شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم شما مسؤولید اگر نگوئید چرا پایت را کج گذاشتی، باید هجوم کنید، نهی کنید که چرا ؟ 🔻 اگر خدای نخواسته یک معمم در یک جا، پایش را کج گذاشت، همه روحانیون باید به او هجوم کنند که چرا بر خلاف موازین؟ سایر مردم هم باید بکنند و نهی از منکر اختصاص به روحانی ندارد، مال همه است، امت باید نهی از منکر بکند، امر به معروف بکند.
با من شب و روز یادِ شیرینت هست خوشبخت کسی که در نگاهِ تو نشست هرجا ببرندم،چه جهنم چه بهشت از عشقِ تو باز بر‌نمی‌دارم دست
باسمه تعالی من خودم خواستم اینگونه پریشان باشم در هوای تو چنین بی سر و سامان باشم زهرِ این عشقْ مرا می‌کشد آخر امّا من نه آنم که از این راه پشیمان باشم مرگ در راهِ تو یک فرصتِ بی‌تکرار است باید آن لحظه در آغوشِ تو مهمان باشم شوقِ پرواز به دل دارم و دنیاست قفس عشق می‌خواست که در غربتِ زندان باشم ای مسیحا! دَمی از لطفْ دعایم‌ کن تا پای دین جان بسپارم، ز شهیدان باشم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️زنده ترین روزهای فرزندان خمینی، روزهایی است که در مبارزه می‌گذرد. آتشی پنهان در سینه داریم که اگر مَجال بیابد عالَم سوز خواهد بود. حاشا که میدان را خالی کنیم!
داریم روی لب همه «عجّل فرج» ولی دل را به دستِ بازیِ دنیا سپرده‌ایم این شهرِ بی‌حیا نفَسِ عشق را بُرید ای شعرِ عاشقانه بیا تا نمرده‌ایم
باسمه تعالی 🔘اتوبوس اولین ایستگاه خیابان ولیعصر_عجل الله فرجه_ را به مقصد امامزاده صالح_علیه‌السلام_سوار شدم. نشسته بودم روی صندلی و‌ از پنجره بیرون را نگاه میکردم. از شدت گرما خیس عرق بودم. 🔘بلندگوی اتوبوس مثل همیشه نام ایستگاه را اعلام کرد: ایستگاه «پارک وی» نوجوانی حدودا ۱۴ ساله با تیپ و ظاهری لاکچری و هندزفری در گوش وارد شد. معلوم بود از آن بچه هایی هست که عزیز دردانه‌ی مامان جان و باباجان است. آمد صاف نشست جلوی من. همچنان از پشت شیشه های غبار گرفته اتوبوس مشغول تماشای بیرون بودم که متوجه نگاه خاص پسرک شدم. نگاهش کردم، زل زده بود به چشمانم. باز نگاهم را به منظره های خیابان معطوف کردم. بعد از چند لحظه دوباره نگاهش کردم. به من خیره شده بود و چشم از من برنمی‌داشت. با خودم گفتم من هم چند ثانیه چشم در چشمش خیره بمانم ببینم عکس العملش چیست. همانطور که به چشمانم خیره شده بود من هم به چشمانش خیره شدم اما با لبخندی بسیار ملایم که چیزی زیادی از جدیت چهره‌ام نمی‌کاست. 🔘هیچ پیام منفی و تنفرآمیزی در نگاهش نبود که گمان کنم چون سر و وضعم نشان حزب‌اللهی و طلبه بودنم است،به خاطر این به من خیره شده و احیانا در ذهنش نسبت به من حس بدی دارد. برعکس، در نگاهش آرامش و مهربانی آمیخته با تمنایی غریب موج میزد. انگار با نگاه خیره‌ اش میخواست پیامی به من برساند. پیامش را گرفتم. او میخواست با من ارتباط برقرار کند اما نمی‌دانست چطور. پس خودم سر صحبت را باز کردم. _سلام خوبی؟ _سلام ممنون شما خوبین؟ _ممنونم سلامت باشی. اسمت چیه؟ _نیکان _قشنگه _شماچی؟ _نوید _خوشبختم با لبخند گفتم: منم خوشبختم. کمی از اوصاف و احوالش پرسیدم و کمی از خودم برایش گفتم. حالا او بود که دلش میخواست حرف بزند. یخش باز شده بود. بی مقدمه گفت: _من تصمیم گرفتم طلبه بشم. خیلی تعجب کردم. _ جالبه،فکرشو نمی‌کردم. چرا میخوای طلبه بشی؟ _خیلی سوال توی ذهنم هست درباره خدا. می‌خوام بفهمم. من درباره همه ادیان مختلف هم تحقیق کردم. _خیلی خوبه. خوشحالم که میبینم توی این سن اهل تحقیق و تفکری. ولی می‌دونی که، بچه های همسن تو دنبال این حرفها نیستن. _بله ولی من خیلی تحقیق کردم. درباره خدا چند تا نظر وجود داره: نظر اول میگه همه چیز خداست و ... نظر دوم میگه خدا وجود محضه که منظورشون اینه که..‌. نظر سوم هم میگه ... و همینطور شروع کرد به گفتن نتیجه تحقیقاتش. من با توجه کامل به حرفهایش گوش میدادم و این اتفاق برایم خیلی جذابیت داشت.برایم عجیب بود چون پسری ۱۴ ساله با آن سر و وضع امروزی و بزرگ‌ شده در آن محیط خاص، از نظرات علمی و فلسفی دقیقی حرف می‌زد. _چقدر خوب که اینها رو بلدی و پیگیر این مباحث هستی. البته این نظریه‌هایی که گفتی نیاز به توضیح و بررسی داره ولی همین که میدونی و مطالعه کردی خیلی خوبه. حالا مقصدت کجاست؟ _تجریش. خونه مون تجریشه. _اتفاقا منم دارم میرم امامزاده صالح. _پس منم با شما میام یه سر به امامزاده بزنم. _باشه،خیلی هم خوب. 🔘از اتوبوس پیاده شدیم و رفتیم به سمت امامزاده. در راه بازهم شروع کرد به حرف زدن از تحقیقاتش. اینبار از مباحث تاریخی و معماری اسلامی و معماری غربی می‌گفت و من به مناسبت صحبت‌هایش با او گفتگو میکردم. معلوم بود او یک پسر عادی نیست. نبوغ از او میبارید. شاید از بین صدها نوجوان یکی شبیه او باشد. خدا چه کسانی را با ما آشنا می‌کند.سبحان الله! 🔘رفتیم داخل امامزاده نشستیم و باز باهم گفتگو کردیم. دلم نمی‌آمد دیگر باهم گفتگو نداشته باشیم و همینطور رهایش کنم. اهل اندیشه و تحقیق بود با آن سن و سال کم و آن خانواده غیرمذهبی بالاشهری در آن محیط خاص تجریش. _دوست داری شماره منو داشته باشی گاهی وقتها باهم حرف بزنیم؟ انگار منتظر بود همین را بگویم،با خوشحالی و اشتیاق گفت: _بله حتما، چرا که نه. گویا او هم نمی‌خواست این آخرین دیدارمان باشد. در همان مدت کوتاه حسابی باهم رفیق شده بودیم. این خاطره‌ی یکی از جالب‌ترین و خوشایندترین آشنایی‌های من با یک نوجوان بود.
«حق با شخصیت‌ها شناخته نمی‌شود. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.»
باسمه تعالی 🌱 دفتر انشایش را با دلهره،نگاهی مضطرب و با گام‌هایی آهسته نزد معلم آورد. _آقا ببخشید، دفعه پیش که انشا نوشته بودم یه چیزی پایین صفحه برام نوشته‌ بودید که راستش نتونستم بخونمش.میشه بگید چی نوشتید؟ ببخشید ... معلم با اعتماد به نفس و نگاهی عاقل اندر سفیه،دانش آموز و سپس دفتر را نگاه کرد. _نوشته‌ام: دانش آموز عزیزم خوش خط تر بنویس!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون آفتابِ رو به غروبم که بی‌دلیل با دیدنم هرآینه دلتنگ میشوی
من باخته‌ام قمارِ چشمانت را دلباخته‌ام خُمارِ چشمانت را درمانده شدم بگو چه تدبیر کنم؟ بی‌رحمیِ بیشمارِ چشمانت را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از دوست بخواه اهل ایمان باشیم در سفره‌ی پابرهنه‌ها نان باشیم حالا که هوای شهر آلوده شده خوب است هواییِ شهیدان باشیم