eitaa logo
مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص
1.2هزار دنبال‌کننده
320 عکس
18 ویدیو
10 فایل
اینجا کانال مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص است؛ محلی برای اندیشیدن در مقیاس تاریخ، با کمک قصه‌ها. + برای ارتباط با ما: 🆔 @sayyed_meysam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 حضور اسیران در مجلس بن‌زیاد 🟡 مجلس را اینگونه توصیف کرده‌اند: عبیدالله بار عام داد، یعنی افراد زیادی برای تماشا اجازه حضور در مجلس یافتند. (گویا وقت ناهار بوده و مشغول خوردن بوده است که این یعنی بی‌اعتنایی محض به آنچه درحال رقم خوردن است). تمام سردمداران خبیث جنگ کربلا بالای مجلس نشسته و سر مطهر امام حسین در میانه تشتی قرار گرفته است. فضا به شدت سنگین است و خشونت ابن‌مرجانه نسبت به سر مطهر رعب و ترس را مضاعف می‌کند! ⚫️ در آن جمع، مردم گریه کن که لحظاتی پیش جوگیرانه وعده یاری می‌دادند، کم و بیش حضور دارند اما آنقدر وحشت زده‌اند که به جز یک نفر، احدی به رفتار ابن زیاد اعتراض نمی‌کند. آن یک نفر زید بن ارقم است که پسر مرجانه در جواب اعتراضش می‌گوید: دارم انتقام جنگ بدر را می‌گیرم: "یوم بیوم بدر". این یعنی کینه‌ی جنگ بدر و زخمی که از امام علی علیه‌السلام خوردند همواره با آنها بود. 🟡 سپس ابن مرجانه متوجه شکوه زنی شد که دیگر زنان حرم گرد او حلقه زده‌اند. با تبختر پرسید این زن کیست؟ درحالی‌که احتمالا زینب کبری را می‌شناخت. سپس منتظر شد تا حضرت خود را معرفی کند، اما زینب کبری سکوت کرد و با این بی‌محلی، جلال پوشالی بن‌زیاد را درهم‌شکست. اصرار بن‌زیاد در پرسیدن چند باره و بی‌محلی مکرر حضرت، پسر مرجانه را به شدت تحقیر کرد. ⚫️ پس از چندین بار پرسیدن عاقبت یکی حضرت را معرفی می‌کند. پسرمرجانه برای جبران حقارت، حرفهایی می‌زند تا حضرت را وادار به حرف کند. اما پاسخ قاطعانه حضرت پشیمانش می‌کند. سپس جنگ روانی راه انداخته و با تمسخر می‌گوید: زینب! کار خدا را با خانواده‌ات چگونه دیدی؟ (یعنی خدا این کار را با شما کرد) سپس آن جمله مشهور از حضرت صادر می‌شود: «ما رأیت الا جمیلا»! 🟡 عبیدالله در نهایت خشم، مثل کودکان در دعواهای بچگانه می‌گوید "کشتن حسین دلم را خنک کرد!" حضرت زینب باز فصیحانه پاسخش را می‌دهد (مجال طرح مفصل آن نیست). ⚫️ وقتی پسرمرجانه کم می‌آورد می‌گوید: این زن قافیه‌پرداز است، پدرش هم شاعر و قافیه‌پرداز بود (کنایه از اینکه حرف‌های قالب دار و بی محتوا می‌زنند). 🟡 حضرت اشاره‌ای به مجلس و وضعیت موجود می‌کند که با این همه مصائب چه جای شعر گفتن است؟ معمولا شعر لهوی در یک بزم و مجلس طرب گفته می‌شود نه مجلسی که خشم و نفرت و مصیبت و هتاکی سراپای آن را گرفته. ⚫️ جمله‌ی «ما رأیت إلا جمیلا»، نه یک ذوق شاعرانه‌ی گذرا، که زاویه دید زینب کبری است برای روایت بلا و ابتلاء. یک سبکی از زندگی که سالها آن را تمرین کرده بود. ‼️ همه ما در موقعیت های سخت زندگی و مصیبت قرار گرفته‌ایم یا می‌گیریم. در آن لحظات آدمی فقط هرآنچه در درون دارد را آشکار می‌کند و اگر گوهری در باطن نباشد، گوهری از زبان برون نمی‌ریزد. اگر از دنیای درون خود خبر ندارید، به رفتار و گفتارتان هنگام زجر و مصیبت و خشم بنگرید. آنچه بیرون می‌ریزد، باطن شماست. 🆔 @Qasas_school
🔰 زندان کوفه 🔺سپس بن‌زیاد دستور می‌دهد اسیران را به زندان بیاندازند. در اینکه حضرات را در چه مکانی زندانی کرده اند اقوال گوناگونی است: ۱-زندان کوفه، ۲- خانه‌ای نزدیک مسجد، ۳- در خود قصر، ۴- خانه‌ای نزدیک قصر ⚫️ اسیران کربلا را با لباس نامناسب، گرسنه، خسته، داغدار و زخمی وارد زندان کردند و درباره امام سجاد نوشته‌اند: "یده مغلوله الی عنقه" دست‌ها را به گردن ایشان بسته بودند. 🔴 یکی از فشارهای روانی که بر اسیران وارد کردند، مبهم گذاشتن حکم آنها و نامعلوم بودن آینده‌شان بود. آنها در بزرخ اینکه بالاخره کشته می‌شوند یا در زندان می‌مانند یا آزاد می‌گردند، گرفتار بودند. ⚫️ نقل است: روزی فردی سنگی را همراه نامه‌ای به زندان انداخت. در نامه نوشته بود پیکی که خبر اسارت شما را نزد یزید برده در راه است. اگر صدای تکبیر شنیدید قطعا کشته خواهید شد و اگر صدای تکبیر نیامد امان یافته‌اید. 🔴 دکتر سنگری معتقد است این نامه از سوی دشمنان بوده تا با بلاتکلیفی آزار روحی برسانند. ⚫️ مدت زمانی زندانی بودن اسیران مشخص نیست اما احتمال دارد از دوازدهم تا هفدهم محرم طول کشیده باشد. در همین مدت امام سجاد برای تدفین شهدای کربلا به‌ آن سرزمین می‌رود. 📚 منابع: امالی صدوق، ص۱۶۵؛ اللهوف، ص۲۰۲؛ الطبقات الکبیر ابن‌سعد؛ بخش ترجمه الامام الحسین، ص۸۱؛ مقتل‌الحسین مقرم، ص۳۲۶؛ ذریعه‌النجاه، ص ۳۵۸ تا ۳۵۸؛ مهیج‌الاحزان،ص۶۰۹؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۹؛ آیینه در کربلاست، ص۵۸۶. 🆔 @Qasas_school
🔰 مانور پیروزی 🟡 بن‌زیاد بعد از واقعه عاشورا تمایل زیادی داشت پیروزی خودش در کربلا را به گوش همگان برساند. یعنی نوعی نمایش و مانور رسانه‌ای از میدان به اقتضای آن دوره.. ⚫️ لذا دستور داد سرهای مبارک شهدا را در میان محله‌ها و قبایل اطراف کوفه بچرخانند و در عین قدرت‌نمایی، زهرچشمی از مردم بگیرد تا هرگونه مخالفتی در نطفه خفه شود. 🟡 در این شوی تبلیغاتی، مردم به تماشا می‌آمدند. برخی خندان و شاد، برخی گریان و عده‌ای شوک‌زده بودند. ⚫️ آش این نمایش‌ها به قدری شور شد که برخی نقل‌ها حاکی از اعتراض عثمان‌بن‌زیاد(برادرش) و مرجانه(مادرش) به بن‌زیاد است. 📚 منابع: تذکره الخواص، ص۱۴۷؛ نفس‌المهموم، ص۴۰۶. 🆔 @Qasas_school
🔰 خبررسانی و روایت‌سازی(۱) 🔺 در ادامه بن‌زیاد تصمیم گرفت خبر فتح و پیروزی خودش را به گوش حاکمان سایر شهرها برساند و پُز موفقیت بدهد. ⚫️ او به عمروبن‌سعید والی مدینه نامه نوشت. عبدالملک‌بن‌ابوالحارث نامه‌رسان بود. عمروبن‌سعید از او می‌پرسد: چه خبر داری؟ او پاسخ می‌دهد: خبری که تو را خوشحال کند. حسین کشته شد و خانواده‌اش در چنگ بن‌زیاد اسیرند. 🟡 عمروبن‌سعید خوشحال و سرمست به او گفت: تو قاصد فتحی. بیرون برو و خبر را در کوچه‌های مدینه فریاد بزن. عبدالملک در کوچه‌ها نعره می‌زد: الا قتل الحسین، الا نهب الحسین. ⚫️ چون خبر در شهر پیچید، زنان بنی‌هاشم زاری و شیون و عزاداری راه انداختند. به نحوی که عبدالملک می‌گوید تاکنون چنین وضعیتی را ندیده بودم. از هر سو صدای واحسیناه بلند شد. 🟡 عبدالملک می‌گوید نزد عمروبن‌سعید بازگشتم. درحالیکه می‌خندید این شعر را خواند: عجّت نساء بنی‌هاشم عجه/ کعجیج نسوتنا غداه الارنب زنان بنی‌هاشم چنان به سوز و گداز پرداختند که روزگاری زنان ما.. هذه واعیه بواعیه... همانگونه که ما در بدر زخم خوردیم در مرگ عثمان به مصیبت نشستیم. 🔺 پ.ن: یادمان نرود عمروبن‌سعید همان کسی است که ظاهرا خود را دوست‌دار امام حسین نشان داد تا جایی که عبدالله‌بن‌جعفر همسر حضرت زینب فریب خورد و از او برای سیدالشهدا امان‌نامه هم گرفت و گمان می‌کرد که اینگونه آنها دست از کشتن حسین برمی‌دارند. 🆔 @Qasas_school
🔰 خبررسانی و روایت‌سازی(۲) ⚫️ عمروبن‌سعید(حاکم مدینه) به مسجد آمد و حالا فرصت خوبی بود تا موضعی در قبال وضعیت روانی مدینه بگیرد و از سوی دیگر بر موج این حوادث ایستاده و مرکب سیاست خویش را هِی کند. 🟡 مردم همه در مسجد رسول خدا تجمع کردند و بر منبر حضرت یک اموی تکیه زد و خبر شهادت حسین را اینگونه تکرار کرد: ما راضی بر قتل حسین نبودیم ولی چه می‌شد کرد با کسی که شمشیر کشیده و قصد کشتن ما را داشت، مگر اینکه او را بکشیم؟ 🔺 این اولین روایت دروغ از صحنه کربلا بود که می‌خواست از میدان، بهره‌ی خودش را بردارد. عمرو وانمود می‌کند که بر کشتن حسین مجبور شده‌اند چرا که حسین امنیت عمومی جامعه را برهم زده و شمشیر کشیده است. درحالیکه سیدالشهدا بارها در مکه و در مسیر کوفه و حتی در کربلا اذعان کرد برای جنگ و خونریزی و... نیامده و اگر بن‌زیاد رهایش کند به مکه و مدینه بازگشته و یا به سرزمین دیگری می‌رود. لکن بن‌زیاد به‌اتفاق دیگر امویان مطمئن بودند باید هرطور شده حضرت را به شهادت برسانند. ‼️ بله قطعا امام حسین با یزید دست بیعت نمی‌داد، اما بیعت نکردن جرمی نیست که جزای آن قتل باشد. چنانچه پیش‌تر در تاریخ خلافت اسلامی، افرادی بوده‌اند که با خلیفه بیعت نکرده‌اند. مثال بارز آن سعدبن‌ابی‌وقاص است که با علی بیعت نکرد و هرگز جانش به قتل تهدید نشد. ⚫️ سپس در همان مجلس عبدالله‌بن‌سائب برخاسته و به عمروبن‌سعید می‌گوید: اگر فاطمه اوضاع امروز را می‌دید، حتما بر حسین می‌گریست. 🟡 عمرو با دست به روی خود زد و گفت: وای! پناه بر خدا! ما به فاطمه از تو نزدیک‌تر و شایسته‌تریم. پدر او عموی ما و شوهر او برادر ما و فرزندانش فرزند ما هستند. اگر فاطمه زنده بود حتما بر این کشته می‌گریست اما قاتل حسین را ملامت نمی‌کرد. 🔺حالا بهتر می‌توان به اثرگذاری «روایت میدان» پی برد. اینکه چطور می‌شود یک جنایت عظیم تاریخی را تطهیر کرد و با تحریف، افکار عمومی را جهت داد تا جای جلاد و شهید عوض شود. 📚 منابع: الارشاد، ج۲، ص۱۲۳؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۰. 🆔 @Qasas_school
🔰 کوفه در التهاب 🟡 بن‌زیاد که اهل‌بیت را به زندان انداخت، کوفه نتوانست به سکوت و سکون فرو رود. آن وضعیت اسارت بازماندگان کربلا و سپس خطبه‌های حضرات، کوفه را به سمت ناآرامی پیش برد. ⚫️ درحالیکه بن‌زیاد می‌خواست با این قدرت‌نمایی خشونت‌بار، زهرچشم از مردم ناراضی بگیرد، ولی چندان موفق نبود. چرا که خون مظلوم، سکون‌پذیر نیست‌. راه می‌افتد و روشنگری می‌کند و جرأت می‌بخشد. 🆔 @qasas_school
🔰اولین جرأت، اولین قیام 🟡 ماجرای قیام عبدالله‌بن‌عفیف‌ازدی یک نمونه از التهابات کوفه است. ⚫️ وقتی که بن‌زیاد پیروزمندانه در مسجد خطبه می‌خواند و حسین‌بن‌علی را دروغگو فرزند دروغگو می‌نامید و سکوت رعب‌انگیزی بر مسجد حاکم بود؛ ناگهان عبدالله لب به سخن گشود و بن‌زیاد را دروغگو خطاب کرد و نشان داد که هنوز رگ غیرت در کوفه می‌جنبد. 🟡 همین یک واکنش به روایت ناروای بن‌زیاد از کربلا کافی بود تا حس حقیقت‌خواهی در زیرپوست شهر تزریق شود و علیه قاتلان کربلا و عاملان و آمران و ناظران قتل حسین نفرت بیافریند. 🆔 @qasas_school
🔰عبدالله‌بن‌عفیف 🟡 او که دو چشم خود را در جنگ‌های جمل و صفین از دست داده بود و جانباز رکاب علی بود، حالا آماده می‌شد تا اولین شهید اعتراض پس از عاشورا شود. ⚫️ عبدالله به همراه دو قبیله‌ی "ازد" و "یمن" قیام کرد و در برابر سربازان بن‌زیاد مقاومت بی‌نظیری نمود. اما سرانجام اسیر شد و به شهادت رسید. 🟡 نوشته‌اند وقتی با بن‌زیاد روبه‌رو شد تا حکم اعدام خود را دریافت کند، کلماتی رسوا کننده علیه یزیدیان گفت و قصیده‌ای ۲۹ بیتی در مدح سیدالشهدا سرود. شهادت عبدالله‌بن‌عفیف سرآغاز تحرکات دیگری شد. مانند قیام جندب‌بن‌عبدالله‌ازدی. 🆔 @qasas_school
🔰 نفرت در کوفه| مساجد ملعونه 🟡 آرام‌آرام حس نفرت نسبت به امویان و حاضران در صحنه‌ی عاشورا میان مردم کوفه منتشر شد. ⚫️ زمزمه‌هایی آغاز شد که قاتلان حسین را در کوفه نامسلمان می‌دانستند. این فشار افکار عمومی کاری کرد که شخصیت‌هایی مانند شبث‌بن‌ربعی در کوفه مسجد ساختند تا مردم را مجاب کنند هنوز مسلمانند. 🟡 در روایتی از امام باقر آمده که فرمود: پنج مسجد در کوفه ملعونند. مسجد ثقیف، مسجد اشعث، مسجد جریر بجلی، مسجد سماک و مسجدی در حمراء که بر قبری از فراعنه بنا شده است. ⚫️ سپس زنان طرفدار امویان و همسران برخی از قاتلان کربلا، شترهای بسیاری کشتند و میان کوفیان تقسیم کردند. به هرکس که سهمی می‌دادند می‌گفتند این نذر دفع فتنه‌ی حسین بوده است. نوعی کنش فرهنگی-خدماتی که می‌توانست اذهان عمومی را جهت بدهد. 📚منابع: الکامل فی‌التاریخ، ج۴، ص۸۲؛ الفتوح، ج۳، ص۱۴۳؛ وقعه‌الطف، ص۲۶۵؛ اللهوف، ص۲۰۳ تا ۲۰۷؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۹؛ فرسان‌الهیجاء، ج۱، ص۲۴۸؛ ارشاد، ج۲، ص۱۱۷؛ مقتل‌الحسین خوارزمی، ص۵۹؛ انساب‌الاشراف، ج۳، ص۴۱۴؛ خصال شیخ صدوق، ج۲، ص۲۶۹؛ مقتل‌الحسین مقرم، ص۲۶۷. 🆔 @qasas_school
🔰 روزهای آخر شاه | به مناسبت پنجم مرداد ماه 🔶 در مراکش... برای اولین بار بود که شاه را در حال سقوط می‌دیدم و علاوه بر خود او همه ناراحت بودند. به راستی که فضای بدی بود و خوب به خاطرم هست که وقتی شاه را دیدم اولین حرفی که زد این بود: تو هم که دائم پیش شریعتمداری می‌رفتی. من جوابی ندادم و نمی‌بایست هم که در آن شرایط جواب می‌دادم. شاه را حقیقتا تنها و افسرده و غمگین دیدم. البته در مراکش عده‌ای می‌آمدند سر و گوشی به آب می‌دادند و می‌رفتند اما در میان آنها یاران قدیم و مدعیان چاکری و جان‌نثاری کمتر دیده می‌شدند. تمام آن مدعیان ایشان را رها کرده بودند و از آن جمع دیگر کسی که کس باشد دیده نمی‌شد. یاران و فرمانبرداران دیروز یا درون ایران مخفی بودند و یا در حال فرار از کشور اما بسیاری هم برای حفظ جان و مال خود و پرهیز از هرگونه خطری و حتی امید به کنار آمدن با حکومت تازه نمی‌خواستند به شاه نزدیک شده و یا در پاسپورت‌شان مهر ورود به مراکش بخورد و همین امر روحیه شاه را به سختی و بیش از پیش افسرده کرده بود. سرانجام هم ضربه‌ای دیگر به این روحیه وارد آمد و آن زمانی بود که ملک‌حسن مودبانه عذر شاه را خواست و گفت کنفرانس اسلامی در پیش است و شما باید بروید. 📚کتاب من و خاندان پهلوی، خاطرات احمدعلی مسعودی انصاری؛ ص۱۲۱ و ۱۲۴. 🆔 @qasas_school
🔰 آخرین اندیشه‌ها و نوشته‌های شاه پهلوی | به مناسبت پنجم مرداد ماه 🔷 شاه در کتاب پاسخ به تاریخ، سطرهای پایانی را به نوشتن از احوالات روزهای آخر عمر خویش اختصاص می‌دهد. در بخشی از این نوشته‌ها می‌خوانیم: 🔹 غربی‌ها هیچ وقت کشور مرا نفهمیدند. قرن‌هاست ما را نادیده گرفته‌اند. زمانی که ما دوباره با آگاهی جدید به دنیای نو رسیدیم، کشور ما را به عنوان تقاطع جغرافیایی جهان می‌دانستند. ما فقط نگهبانان جاده‌ی تجارت آنها در شرق بودیم و یک کشور وحشی و بدون ارزش به حساب می‌آمدیم و جایگاهی در واقعیات سیاسی جهان نداشتیم. 🔹 از روزی که تهران را در ژانویه ۱۹۷۹ ترک کردم، دولت آمریکا هیچ زمانی نسبت به یک سفر احتمالی من به آن کشور تمایلی نشان نداد. اما در یک نکته هرگز آمریکائی‌ها تردیدی به جای نگذاشتند: «هر زمان که احتیاج مبرمی به درمان پزشکی و یا امنیت من در خطر باشد می‌توانم به ایالات متحده آمریکا سفر کنم.» من از زمره کسانی نیستم تا به جائی بروم که میل پذیرفتن مرا ندارند. آن زمانی که صاحب قدرت بودم تصور می‌کردم که اتحاد من با غرب بر مبنای اتحاد و اطمینان دوجانبه برقرار است. شاید این اطمینان و اعتماد یک اشتباه بود. 📚 کتاب پاسخ به تاریخ، ص۲۷۹ و ۳۰۳. 🆔 @qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا