🔺 باستانیپاریزی همچنین معتقد بود، تاریخ ریشه آدمیزاد را در خاک محکم میکند و میگفت: وقتی حادثهای رخ دهد و قومی مجبور به مهاجرت میشود، ناخدای کشتی آخرین نفری است که مهاجرت میکند. در جوامع نیز معلم تاریخ آخرین نفری است که بار سفر میبندد و مهاجرت میکند؛ لذا معتقدم تاریخ ریشه آدمیزاد را در خاک محکم میکند، بویژه اینکه در مملکت خشکسالی باشد. شاهد ما نیز در این مجلس امداد است؛ معلم تاریخی که پسرش در آمریکا زندگی میکند و میتواند آنجا و در کنار پسرش زندگی کند؛ اما رودخانه خشک شیراز را به زندگی در کنار میسیسیپی ترجیح میدهد.
🔹 از او بیش از ۶۰ کتاب و صدها مقاله درباره جنبههای مختلف تاریخ ایران بهویژه «تاریخ جغرافیای کرمان» بهجا مانده است. آثار «هفتگانه» او که همگی نام هفت دارد: «خاتون هفتقلعه»، «آسیای هفتسنگ»، «نای هفتبند»، «اژدهای هفتسر»، «زیر این هفت آسمان» و «سنگ هفتقلم» البته کتاب هشتمی هم به آن اضافه شد که بهپیشنهاد ایرج افشار «هشتالهفت» نام گرفت. آخرین کتاب باستانی بهنام «کوهها باهماند» نیز بعد از مرگ او منتشر شد.
🔸 در میان مطالبی که درباره ویژگی آثار مرحوم استاد محمدابراهیم باستانیپاریزی نوشته و گفته شده، نکتهای که بیش از همه تکرار شده این است که آثار ایشان، آثاری مردمگراست.
⁉️ مردمی بودن آثار او یعنی چه؟
🔻پنج تفسیر درباره مردمگرا بودن آثار تاریخی باستانیپاریزی از زبان رسول جعفریان وجود دارد که در ادامه تقدیم میشود!
🆔 @Qasas_school
🔰 پنج تفسیر درباره مردمی بودن آثار تاریخنگارانهی مرحوم باستانیپاریزی
✍🏻رسول جعفریان
1⃣ اولین تفسیر بلکه تصریح، این که آثار مرحوم باستانی، تاریخ مردم است نه تاریخ سیاسی و نظامی و غیره. آنچه در اینباره گفتنی است این که، پس از آن که تاریخ اجتماعی و تاریخ فرهنگی و حتی گرایشهایی مانند تاریخ علم در حوزه «تاریخ» مطرح شده، همواره این اشکال وجود داشته است که چرا مورخان ما صرفا به تاریخ سیاستمداران و پادشاهان پرداخته و مردم و جنبههایی از زندگی آنها را مورد غفلت قرار دادهاند؟ در این میان باستانی تاریخنگاری است که به ثبت زندگی مردم پرداخته و غالب آن چه نوشته، وجوهی از زندگی مردم یا به عبارتی تاریخ اجتماع و تاریخ اجتماعی بوده است.
2⃣ دومین تفسیر این است که آثار باستانی به زبان مردم است نه به زبان فنی و دانشگاهی: زبان در اینجا به معنای یک امر معرفتی و تفهمی است. سوال این است که آیا روش باستانی یک روش آکادمیک است یا زبان دیگری را مورد استفاده قرار داده است؟ باستانی توانایی نگارش آثار آکادمیک را دارد و در میان نوشتههایش چندین اثر با این ویژگی وجود دارد (مثل سیاست و اقتصاد در عصر صفوی). اما غالب نوشتههای وی به زبان مردم است. در اینجا نباید زبان آکادمیک را برابر زبان مردم دست کم به معنایی که مورد نظر مرحوم باستانی است قرار دارد. بحث سر زبان خواص و عوام نیست، بلکه مقصود زبان توده مردم اما توده اهل مطالعه هر چند نه لزوما اهل تخصص در تاریخ است. با این حال نباید تصور کرد که متخصصان، از آن آثار بینیاز هستند. اما این که چطور میشود آدمی تاریخ آکادمیک را کنار بگذارد و سنت تازهای بیافریند و در عین حال علمی بودن او مورد تایید باشد، نکته جالبی است.
3⃣ سومین تفسیر از مردمی بودن آثار ایشان این که او توانست تاریخ را به میان مردم ببرد و این به خاطر نوع نگاهی بود که وی در گزینش داشت. همین طور سبک نگارش که همان زبان است. نوع چینش رخدادها و ایجاد ارتباط میان آنها و روحی که او در آنها میدمید و آنها را متحرک میکرد. آقای اشراقی یکی از قدیمیترین دوستان وی میگوید: «باستانی مورخی جامع بود که با شیوه بدیع تاریخنگاریاش موقعیت خاصی در میان مردم تاریخخوان کسب کرد. به نظرم این حواشی آمیخته به شعر، اسطوره و داستان به شکل انبوه و مضامین دلانگیز و طنزهای عبرتآمیز باستانیپاریزی را نمیتوان از متن کتابهایش کنار گذاشت زیرا تاریخنگاری وی با آراستن تاریخ با شعر، داستان، حماسه، جغرافیا و مضامین شیرین سبب جلب توجه مردم شده بود، آمیختگی که وی در نوشتن تاریخ با آن، مهارتی ویژه کسب کرده بود از ویژگیهای ممتاز سبک نگارش وی در تاریخ شمرده میشد».
4⃣ چهارمین تفسیر از مردمی بودن آثار باستانی، این که ایشان به ابعادی از تاریخ معاصر و اخبار کوچه و بازار و تدبیل شفاهیات به کتبیات پرداخته که جنبه مردمشناسانه یا به عبارتی تاریخ اجتماعی دارد. ایشان بسیاری از قصه های کوچه بازار را وارد تاریخ کرد. این همه یک جنبه مردمی بودن یک تاریخ است.
باستانی از آنچه امروزه و در دوره معاصر هم وجود داشت ضمیمه داستانهای کهن می کرد. وصل کردن تاریخ قدیم و جدید در نوشته های ایشان آشکار است.
5⃣ پنجمین تفسیر برای مردمی بودن آثار ایشان این است که باستانی تاریخ را برای استفاده مردم نوشت، تاریخ برای مردم، یعنی برای بهره بردن آنها. البته شاید هر مورخی ادعا کند که تاریخ را برای فایده و بهرهوری مردم مینگارد، اما اولا از نظر کمی و ثانیا کیفی این مسأله مهم است که چه قدر مورد استفاده مردم است. این استفاده را بهرهگیری ذهنی–علمی ندانید که مثلا با خواندن آثار مربوطه درک تاریخی بهتری از تاریخ ایران داشته باشیم، بلکه نوعی استفاده روزمره، استفادهای که درک بهتری نسبت به رویدادهای حتی ساده اطراف ما بهدست میدهد و آنها را تفسیر و پندآموز میکند، درکی را که برای ایجاد ارتباط میان سلسلهای از رخدادها (گاه ظاهرا مشابه و گاه حتی نه) به ما میدهد و مانند اینها باید دانست. دست کم یکی از معانی عبرت در فرهنگ تاریخی ما همین است. اینجا به قول آقای دکتر خیراندیش تاریخ برای تاثیر است. قدما حکایات تاریخی را به همین منظور مینوشتند. اما آن انتخابها ساده بود. باستانی با گزینشهای دقیق خود، از تاریخ و حکایت و شعر و ادب، تاریخ را سودمندتر و اثر گذارتر میکند.
🆔 @Qasas_school
🔰 فقیه قصهگو |به مناسبت نوزدهم رمضان
✍🏻حسین مهدیزاده
ما امیرالمومنین علی(ع) را روایت نکردهایم. آنطور که کارهای فرزندش سیدالشهداء(ع) را از مکه تا کربلا و اول محرم تا 10 محرم و نهایتا در روز عاشورا را روایت میکنیم. اصلا بلد نیستیم این چهار سال و اندی حکومتِ پر از آب چشم و دود دل را روایت کنیم.
ما خیلی #ناراوی شدهایم. اطلاعات داریم، اما اهل #قصه گفتن و حکایت یکدست درآوردن و بعد هم روایت کردن نیستیم! #نهاد_قصه گویی ما بسیار کُند و گاهی واگذار شده به دشمنان است و باورتان میشود اگر بگویم غالب ما اصلا نگران نیستیم؟!
قبلا هم نوشتم که رهبر معظم انقلاب در توضیح #جهادتبیین فرموده بودند که ما در #جنگ_روایت_ها هستیم و جهادتبیین، #جهاد_روایت است، اما درک غالب از جهاد تبیین، پاسخهای #جدلی به شبهههاست و همچنان روایت ما از صحنهها، کچل و لاغر و رها شده به زندگی خودش ادامه میدهد و رقیب ما، مدام روایتهایی پرپشت و چاق و دنبالهدار از خود ما و زندگی گذشته و اکنون ما میدهد و برای آینده ما #رویاهای_تاریک تولید میکند و ما اصلا متوجه نیستیم که مساله #کلیت_روایت است، نه شبهاتی که در متن آن پراکنده شده است. در جنگ روایتها، روایت رقیب، راستگوییهایش هم دشمنی و برای ضربه زدن و ناکار کردن است! روایتی که در جهت تخریب است، کلیتش خطر است و جوابش هم #نقد آن روایت تخریبی نیست چرا که نقد، خود تبلیغی است برای آن روایت! جوابش محاصره آن روایت است و در جریان انداختن روایتهای صحیح و تبلیغ و انتشار آنها در افکار و خیال اجتماعی است!
امروز داشتم احوال محمد ابراهیم ابن هلال ثقفی کوفی را میخواندم. او در این کتاب روایتی از یک سال و نیم آخر عمر امیرالمومنین(ع) داده است. روایتی که شما از هیچ کس دیگری این شکل از روایت را نمیبینید. عینک و زاویه دید او برای نوشتن مقتل امیرالمومنین(ع) از یکسالونیم قبل و از پایان سه سال جنگ نفسگیر شروع میکند. آنجایی که در اطراف جنگ نهروان، علی(ع) بر فراز منبر از آیندهای خوفناک با بنیامیه خبر غیبی میگفت و در گوشهی دیگر شهر کوفه قبیله باهله و غنی برای دشمنانش دعای پیروزی میکردند!
ابن هلال ادامه میدهد که امیرالمومنین(ع) از نهروان برگشته بود و در نخیله برای سپاهیان آیه «يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ» میخواند. یعنی برای آنها حرف موسای نبی(ع) را میخواند که به آنها میگفت که اى قوم من، به زمين مقدسى كه خدا برایتان مقرر كرده است داخل شويد و بازپسمگرديد كه زيانديده باز مىگرديد! سپاهیانش میآمدند و گریه میکردند و میگفتند سرما سخت است و ما را رها کن! و خلاصه یکی یکی و دسته دسته لشگرگاهش را ترک میکردند و به شهر برمیگشتند تا اینکه امیرالمومنین(ع) هم ناگزیر شد به کوفه برگردد.
ابنهلال میگوید وقتی امیرالمومنین(ع) وارد کوفه شد، اول به سمت رزمندگان بنیهَمدان رفت، اما گروهی از آنها جلو آمدند و به او(ع) گفتند یا علی! آیا برای طلب حکومت، مسلمین را بدون جرم به کشتن دادی؟!...
اینجا بود که مولای مظلوم ما، قصههای آینده را ماهها با زبان ایجاز و بر فراز منبر برایشان تعریف کرد، با آه حسرت این جمله را گفت -و بعدا هم بارها و حتی بر سر منبر تکرار کرد- که «چه چیزی شقیترین این امت را از اینکه محاسن من را به خود سرم خضاب کند باز داشته است؟!
داشتم احوال ابنهلال را میخواندم که او الغارات را حداقل در زمان امام هادی(ع) نوشته است. این فقیه ثقه و پرکار در سالهایی که با آغاز غیبت امام دوازدهم، خیلیها مذهب امامیه را ترک میکردند و مثلا زیدی میشدند(رجوع کنید به مقدمه مرحوم شیخ طوسی بر کتاب تهذیب الاحکام) او تازه از زیدیه، امامی مذهب شد و کتابی هم در معرفهالامام نوشت که قمیهای سختگیر را هم جلب کرد تا او را به قم دعوت کنند! وقتی به سیاهه بلند و بالایی که شیخ طوسی و ابنندیم و نجاشی و... برای تالیفات او معرفی کرده بودند و امروز هیچ کدام از آنها دیگر موجود نیست الا همین کتاب الغارات، نگاه میکردم، دود از سرم بلند شد! او #فقیه_راوی و دلمشغول فقه حکایات بود به جای #فقیه_مفهومی و #فقیه_اخلاقی و #فقیه_امرونهی! نه اینکه آنها کم باشند که همه آنها هم مهم و بسیار مهم هستند، اما #فقیه_قصه_گو جای خالیاش خیلی پیداست! باورتان می شود که او کتاب سقیفه و فدک و شورا و بیعت با امیرالمومنین و مقتل او و سیدالشهداء (ع) و قیام توابین و مختار، تا کتاب از آینده ورود ما بر سر حوض کوثر و شفاعت نیز داشته است و ما آدم های قدرنادان قصهها و کلانروایتها، هیچکدامش را امروز نداریم! همه این کتابهای مهم در تاریخ نابود شدهاند!
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
▪️ "به زمینی وسیع و سفید رسیدم که نقطهای از آن سیاه شده بود. قصه را جویا شدم و به من گفتند این محل دفن اشقیالاشقیاء است!! پرسیدم که؟ گفتند: نمیشناسی؟ قاتل اميرالمؤمنين علی! ابنملجم مرادی!"
▪️ عبدالرحمانبنملجم مرادی!
گوش تیز کنیم، لابهلای پچپچهها، زمزمهها، نالهها و گریهها در کوی و برزن این اسم را میشنویم. بعد از آنکه مردم به یکدگر میگویند علی را زدند! بیمحابا و متعجبانه از هم میپرسند: چه کسی این جرات را، حماقت را، دنائت را... اصلا چی کسی را یارای ضربه زدن به فاتح خیبر و احزاب و سردار بدر و حنین؟!
میشنوند: مردکی از خوارجِ متحجر و بدطینت! ابن ملجم مرادی!
▪️نامی که این روزها در کوفهی سال ۴۰ هجری بر سر زبانها افتاده. درحالیکه تاریخ چیز زیادی از او نمیداند جز آنکه مردی از اعراب حمیری بوده و در صفین کنار علی علیه معاویه شمشیر میزده. با راه افتادن حکمیت به زمره خوارج پیوسته و بعدِ نبرد نهروان با کینهی علی شب را صبح و صبح را شب میکرده تا آنکه نیمهشب ۱۹ رمضان، بر علی به هنگامهی نماز تاخته و ضربتی زده که: "اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ" (قمر/۱) ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺷﻜﺎﻓﺖ!
البته گویا عشق دختری قطام نام، از زخمخوردگان نهروان و خوارج متعصب هم به دل داشته و آن دخترک خون علی را مهر ازدواج کرده.
▪️ هرچه بوده و هرچه هست، ابن ملجم گمنامی بیش نبود که در میانهی روزگاری که افراد شهیری از عرب به خون علی تشنه بودند؛ او جاهلانه و سبعانه، عدالت را، امامت را، هدایت را... علی را ترور کرد.
▪️و این درسی است بزرگ برای ما که بدانیم چگونه گمنامهایی میتوانند بدنام تاریخ شوند به طوری که وقتی ابنبطوطه از سیاهی لکهای بر سپیدی زمینی وسیع میپرسد، به او میگویند این گور اشقیالاشقیاست. مردم نزدیک به ایام ضربت خوردن امیرشان، هفتشبانهروز بر گور او هیزم میسوزانند تا نمادی باشد از آتش خلدی که او برافروخت.
▪️همیشهی تاریخ مردان بزرگ کارهای بزرگ نمیکنند. گاه خُردی بیخرد، یک تاریخ را جغرافیای تباهی و سیاهی میکند.
🏴 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
🔰 کشته شدن ابنملجم با شمشیر خودش
طبرى به نقل از اسماعيل بن راشد آورده: على عليه السلام فرمود: «آن مرد (ابنملجم ) را بياوريد».
او را نزد على عليه السلام آوردند. سپس فرمود: «اى دشمن خدا! آيا به تو نيكى نكرده بودم؟». گفت: چرا. فرمود: «پس چه چيزى تو را بر اين كار واداشت؟»
گفت: چهل روز تيغ خود را تيز كردم و از خدا خواستم كه با آن، بدترينِ خلقش كشته شود!
حضرت فرمود: «جز اين نمیبينم، كه با همين تيغ كشته میشوى و تو را نمیبينم، جز اينكه در آن لحظه بدترين خلقِ خدایی.
📚تاريخ الطبري: ج 5 ص 145، المعجم الكبير: ج 1 ص 99 ح 168، الكامل في التاريخ: ج 2 ص 435، المناقب للخوارزمي: ص 383 ح 401، البداية والنهاية: ج 7 ص 328.
🆔 @Qasas_school
🔰 طبیب یهودی بر بالین علی (علیهالسلام)
🔶 پس از ضربت خوردن امیرالمؤمنین برخی اصحاب در پی طبیبی حاذق بودند.
در میان اطباء معروف آن روز «اثیر بن عمرو هانی سکونی»، از همه مشهورتر و صاحب کرسی بود. منابع تاریخی او را یهودی قلمداد کردهاند.
🔷 این طبیب یهودی در مدرسهای نخبهپرور در عینالتمر تعلیم دیده بود. مدرسهای که طی فتوحات کشف شد که در آن ۴۰ نوجوان تحت تعالیم مسیحیان بودند.
🔶 خالد بن ولید آنها را به عنوان اسیر به مدینه برد و برخی از آنها بعدها شخصیتهای معروفی شدند. مانند همین اثیر بن عمرو طبیب معروف یا سیرین (شیرین) پدر ابنسیرین معبّر معروف یا نُصَیر پدر موسیبننصیر سردار جنگی و فاتح سرزمینهای آفریقایی و اندلس.
🔷 اصحاب امیرالمؤمنین، طبیب یهودی را بر بالین حضرت آوردند، و امام هم مخالفتی نکرد.
🔶 طبیب گفت: گوسفند مادّه بیاورید.
گوسفندی آوردند و به دستور طبیب آن را ذبح کردند. طبیب شُش گوسفند را گرفت، و گرم بر روی زخم گذاشت و با فشار در آن دمید تا آنکه شُش در زخم سر امام علی علیهالسلام فرو رفت. کمی صبر کرد و آن را بیرون آورد، دید که زهر به مغز سر رسیده.
سپس گفت: کار از تدبیر ما بیرون است.
📚 ناسخالتواریخ، ج4، ص286؛ مقاتل الطالبیین، ص51؛ تاریخ الطبري، ج 3، ص377؛ الکامل فیالتاریخ، ج2، ص395.
🆔 @Qasas_school
🔰 عزاداری سیاسی اهلبیت علی
⚫️ بعد از آنکه علی پر کشید، اهل او در رثای این ماتم اشعاری خواندند و عزاداری کردند. از جمله امامه دختر زینب از فرزندان یا ربائب رسولالله چنین شعری خواند:
کان الناس اذا فقدوا علیا
نعام جال فی بلد سنینا
یعنی مردم با از دست دادن علی،
سرگردان خواهند شد.
⚫️ این شعر در عین آنکه مرثیهای برای عزیز از دست رفته بود، اما میتوانست پیامی به دشمن مخابره کند یا به نوعی توی دل مردم کوفه را خالی کند و یا به شکلی معنای نفی خلافت امام مجتبی را بدهد و... .
⚫️ خاندان علی و اهل بیت او باید خوب بدانند که آنها افراد عادی جامعه نیستند و هرگونه سخنی یا موضعگیری ولو در شرایط سخت، عواقب سیاسی-اجتماعی بسیاری دارد.
⚫️ تیزهوشی و خردمندی امکلثوم دختر علی را اینجا میتوان دید. وقتی که بلافاصله در پاسخ امامه این شعر را خواند:
🔹 فلاتشمت معاویه بن حرب
فان بقیه الخلفاء فینا
🔸 ای معاویه لب از شماتت فروبند که هنوز دیگر خلفاء پیامبر در میان ما هستند.
🔹 واجمعنا الاماره عن تراض
الی ابن نبینا و الی اخینا
🔸 ما از روی رضایت اجماع کردهایم بر امیری پسر پیامبر و برادر خویش.
🔹 و لا نعطی زمام الامر منا
سواه الدهر آخر ما بقینا
🔸 و هرگز به غیر او زمام امور خویش را ندهیم
🔹 و ان سراتنا و ذوو حجانا
تواصوا ان نجیب اذا دعینا
🔸 خردمندان و بزرگان ما سفارش کردهاند به ما
🔹 لکل مهند عضب و خرد
علیهن الکماه مسومینا
🔸 هر گونه دشمنی را با شمشیر تیز و سواران نامی پاسخ دهیم.
🔺اگر بخواهیم این اشعار لطیف و نقطهزن را خلاصه ترجمه کنیم میشود اینطور گفت:
گرگها خوب بدانند در این ایل غریب
گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
◾️این نوع موضعگیریهای هوشمندانه آن هم در هنگامهی عزا و غم که آدمی تسلطش بر احساسات و افکار خویش کاهش پیدا میکند، بسیار شگفتانگیز و درسآموز است.
📚 مقاتلالطالبیین
🆔 @Qasas_school
🔰 تشییع و تدفین حضرت اميرالمؤمنين
◼️ منابع روایی میگویند:
پیکر مطهر حضرت امیرالمومنین را همانند محبوبهاش حضرت زهرا، شبانه، مخفیانه و غریبانه تشییع و تدفین کردند؛ درحالیکه او خلیفه مسلمانان بود.
◾️شیخ مفید و مرحوم طبرسی علت مخفیانه و شبانه بودن را در دشمنی افراطی امویان و قساوت بسیار آنها میدانند که تشییع و تدفین آشکار، منجر به بروز جساراتی میشد.
📚 مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج1، ص10؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج1، ص312.
🆔 @Qasas_school
🔰 #طوفان_الاحرار
طوفان
دوباره مبدأ تاریخ می شود...
✍🏻 حسن بیاتانی
🆔 @Qasas_school
#حشاشین
#حسن_صباح
این روزها که سریال «حشاشین» با محوریت شخصیت حسن صباح و ماجراهای تاریخی اسماعیلیه، مخاطب زیادی پیدا کرده است، دوباره بحثهای تاریخی درباره حسن صباح و اسماعیلیه را بر سر زبانها انداخته.
مهدی علمی دانشور نیز طی یادداشتی آورده:
«در مورد کلمه حشاشین؛ این واژه ریشه در جهل تخیلی صلیبیان و وقایع نگاران غربی آنها دارد که به سرزمین مقدس آمدند و اورشلیم را (در سال ۱۰۹۹م/ 492 ق) محاصره و فتح کردند. کلمه «قاتل» (assassin) که برای اولینبار توسط صلیبیونی که با نزاریها در سوریه روبرو شدند ابداع شد، از یک سوءتفاهم در فهم یک کلمه ناشی میشود. اصطلاح حشاشین در واقع یک دشنام، و «به معنای مردمی با اخلاق پایین، مردمی بدون جایگاه اجتماعی» بود، اما صلیبیها فقط ظاهر این واژه را گرفتند و به این ترتیب در زبانهای اروپایی ارتشهای صلیبی، «هششاشین» (hashshashin) به «قاتل» (assassin) تبدیل شد.
برای دسترسی به یادداشت کامل و نکات مهم ایشان به لینک زیر مراجعه فرمایید:
http://muslimna.ir/news/3347-2024-04-05-16-33-37.html
🆔 @Qasas_school
🔰 همه رفتند، غمی نیست، علی میماند!
🚩 هفتم شوال سال سوم هجری قمری بود که مشرکان به انتقام کشتههای خود در جنگ بدر، به سوی مدینه لشکر کشیدند. نظر پیامبر به ماندن در مدینه و حفاظت از حصار شهر بود تا اینگونه لشکر انبوه مشرکان را شکست دهد. اما برخی از صحابه مانند حمزه عموی پیامبر جنگیدن بیرون از شهر را توصیه میکرد.
🚩 سرانجام تصمیم نهایی شورای دفاع آن شد که از شهر بیرون روند و رفتند. احد کوهی بود که در کنار آن درگیری آغاز شد. عبدالله بن ابیّ که بیرون از مدینه جنگیدن را مساوی با خودکشی دستهجمعی و شکست قطعی میدانست، خطر نکرد و پیامبر و مسلمانان را در سختترین شرایطی که وحدت کلمه نیاز بود تنها گذاشت و حدود 300 نفر را با خود برد.
🚩 سپاه 700نفره پیامبر در برابر مشرکان پرتعداد صف آراست. یک سو نیروی ایمان به خدا و دین اسلام و سوی دیگر تحریک امیال شهوانی و برانگیختن رگ تعصب جاهلی مشرکان عرب توسط زنان از اصلیترین انگیزهها بود. هند و برخی زنان دیگر در میدان میچرخیدند و میرقصیدند و میخواندند: نحن بنات طارق/ نمشی علی النمارق/ ان تقبلوا نعانق/ أو تدبروا نفارق. یعنی ما دختران طارقیم، روی فرشهای گرانبها راه میرویم. اگر رو به دشمن کنید، با شما هم بستر میشویم و اگر پشت به دشمن کرده و فرار کنید، از شما جدا میشویم.
🚩 درگیری آغاز شد و همان ابتدای کار سردار بلامنازع سپاه اسلام علیبنابیطالب، طلحهابنابیطلحه را در جنگ تنبهتن شکست داد. شعار الله اکبر در میدان پیچید و ترس بر اندام مشرکان لرزه انداخت. مسلمانان با روحیه زیاد به سوی مشرکان یورش بردند و آنها پا به فرار نهادند.
🚩 آن دسته از تیراندازانی که مامور حفظ تنگه احد بودند تا مبادا خالدبنولید و تنی چند از سوارهنظامها کوه را دور بزنند و از پشت سر به سپاه مسلمانان حملهور شوند، با دیدن موج حمله یکپارچه مسلمانان و عقبنشینی و فرار مشرکان، به سودای جمعآوری غنیمت و بیتوجه به دستور پیامبر و فرمانده آن بخش یعنی عبداللهبنجبیر؛ تنگه را رها کردند و همین ورق جنگ را برگرداند.
🚩 خالدبنولید و افرادش از پشت به سپاه اسلام حملهور شدند و در آن میان کسی خاماندیشانه و از روی محاسبات اشتباه یا شاید منافقانه شایعه کرد: پیامبر را کشتند! پیامبر را کشتند!
همین شایعه رشتهی سپاه را از هم گسلاند. بخش مهمی از صحابیان پیامبر از ترس فرار کردند و به سمت کوهها گریختند. پیامبر مانده بود و یگانه محافظ، علی!
🚩 تعدادی از مشرکان به سوی پیامبر آمدند. فشار زیادی برای کشتن حضرت آوردند. دندان رسول خدا شکست و صورت ایشان زخمی عمیق برداشت. لب و دهان و نیز میان شانه و گردن حضرت مجروح گشت. علی هم سخت ایستادگی میکرد و به تعبیر خودش، بیش از هفتاد زخم بر پیکر او نشسته بود ولی او عقب نمینشست.
ناگهان در آسمان صدایی پیچید: لا سیف الا ذوالفقار/ لا فتی الا علی!
🏴 سپس ابودجانه، سهلبنحنیف و عاصمبنثابت به محمد و علی نزدیک شدند و مشرکان را دور ساختند. اما حمزه عموی پیامبر توسط وحشی غلام جبیربنمطعم به شهادت رسید. هند بالای پیکر او رسید، سینه حمزه را شکافت و جگر وی را به دندان کشید و تا ابد به هند جگرخوار (آکلهالاکباد) معروف شد.
🚩 زنان مسلمانان با همراهی حضرت زهرا نیز در آوردگاه به زخمیها رسیدگی میکردند.
🔺اگر بخواهیم از این حادثه دلایل شکست را فراگیریم به دو چیز برمیخوریم:
ترس و طمع.
ترس شکست و محاسبههایی بدون درنظر گرفتن نصرت الهی عبداللهبنابی و همراهانش را به خیانت و فرار از میدان واداشت.
طمع محافظان تنگه احد بر غنیمت دنیا و دنیای غنیمت، آنها را به ترک ماموریت ترغیب کرد.
⁉ به راستی فرق مسلمانی که یورش و حملهاش برای غنیمت است با مشرکی که شهوت و تعصب عربی او را به میدان آورده در چیست؟
فرق مسلمانی که با شایعهای میگریزد با مشرکی که با شنیدن شعاری قالب تهی کرده و فرار میکند در چیست؟
✅ اینجاست که میشود ایمان علی را دید و ستود. فرق فاروق اعظم با مفارقان میدان و تفاوت حیدر کرّار با روبهان فرّار..
#جنگ_احد
#حمزه
#علی_بن_ابی_طالب
🆔 @Qasas_school
🔰 خلیجِ از اول فارس؟ | به مناسبت ۱۰اردیبهشت
⁉️منابع تاریخی در قرنهای گذشته درباره نام خلیج فارس چه گفتهاند؟
✍🏻 به کوشش دکتر حسن انصاری
الخليج الفارسي في کتاب البدء و التاريخ للمقدسي (القرن الرابع الهجري)
1- فبعث المأمون إلى طاهر بالهدايا والأموال وأمده بالرجال والقواد وسماه ذا اليمينين وصاحب خيل الدين وأمره أن يمضي إلى العراق فأخذ طاهر على طريق الأهواز وأخذ هرثمة على طريق حلوان ورفع المأمون قدر الفضل بن سهل وعقد له على المشرق من جبل همذان إلى جبل سقين وتبت طولاً ومن بحر فارس والهند إلى بحر جرجان والديلم عرضاً وعقد له لواء على سنان ذي شعبتين وسماه ذا الرئاستين رياسة الحرب ورياسة التدبير ولما صار طاهر إلى الأهواز واستولى عليه (6/ 108 - 109)
2- وأعدل أقسام الأرض وأصفاها وأطيبها إيران شهر وهو المعروف باقليم بابل ما بين نهر بلخ إلى نهر الفرات في الطول وبين بحر عابسكين إلى بحر فارس واليمن في العرض (4/ 97).
3- وبحر الهند طوله من المشرق من أقصى الهند إلى أقصى الحبش ثلاثة آلاف ميل وعرضه ألفان وسبع مائة ميل يخرج منه خليج إلى ناحية البربر (کذا) يسمى الخليج الفارسي طوله ألف وأربع مائة ميل وعرضه خمس مائة ميل وفيما بين هذين الخليجين خليج فارس وخليج أيلة أرض الحجاز واليمن (4/ 56)
4- وتجتمع هذه الأنهار كلها في دجلة ويمر دجلة بالأبلة إلى عبادان فينصب في الخليج الفارسي ومخرج نهر الأهواز ونهر جنديسابو[ر] من جبال اصبهان ويجتمعان في دجيل الأهواز ثم يفيض في بحر فارس (4/ 58)
5- ويسمون بحر فارس الخليج الفارسىّ طوله مائة وخمسون فرسخا وعرضه مائة وخمسون فرسخا ويسمون بحر اليمن خليجا وكذلك سائر البحار وقالوا وفي البحر الهندىّ ألف وثلاثمائة وسبعون جزيرة وربما بلغ طول الجزيرة مائة فرسخ في مائة فرسخ ومائتين وثلاثمائة وفيها من المدن والقرى والأنهار والعيون والجبال والمفاوز والممالك (4/ 55)
6- وأما الأنهار التي تنصب في بحر فارس فهي دجلة تخرج من جبال فوق ارمينية فأعظمها تقع في دجلة بالحديثة وأصغرهما تقع في دجلة بالسن (4/ 57)
ابن حَوقل، ابوالقاسم محمد بن حوقل نصيبينی (د پس از ۳۶۷ ق/ ۹۷۸م)، بازرگان، سياح معروف و جغرافیدان عرب در قرن دهم میلادی درباره خليج فارس در کتاب صورة الأرض خود که از مهمترين کتابهای جغرافيایی است که اعراب نوشتهاند (تأليف حدود هزار و صد سال پيش) درباره اينکه چرا بايد خليج فارس را خليج فارس خواند و نه چيز ديگر چنين مینويسد: "دريای فارس خليجی از بحر محيط در حدّ چين و شهر واق است و اين دريا از حدود بلاد سند و كرمان تا فارس امتداد دارد و از ميان همۀ سرزمينهای مجاور آن به نام فارس ناميده شده است، زيرا فارس از همۀ اين كشورها آبادتر است و پادشاهان آنجا در روزگاران قديم سلطۀ بيشتر داشتند و هم اكنون به همۀ كرانههای دور و نزديك اين دريا مسلطند" (ترجمه دکتر جعفر شعار).
عبارت عربی:
وقد تكرّر القول بأنّ بحر فارس خليج من البحر المحيط فى حدّ الصين وبلد الواق وهو بحر يجرى على حدود بلدان السند وكرمان الى فارس فينسب من بين سائر الممالك التى عليه الى فارس لأنّه ليس عليه مملكة أعمر منها ولأنّ ملوك فارس كانوا على قديم الأيّام أقوى سلطانا وهم المستولون الى يومنا هذا على ما بعُد وقرب من شطوط هذا البحر ولأنّا لا نعلم فى جميع بلد فارس وغيرها سفنا تجرى فى بحر فارس فتخرج عن حدّ مملكتها وترجع بجلالتها وصيانتها إلّا لفارس". (ص 244).
نام خلیج فارس در گفتار ابن تیمیه در كتاب الجواب الصحيح لمن بدّل دين المسيح (5/ 246 تا 247):
... وَهَذِهِ الصِّفَاتُ مُنْطَبِقَةٌ عَلَى مُحَمَّدٍ وَأُمَّتِهِ، لَا عَلَى الْمَسِيحِ فَإِنَّهُ حَازَ مِنَ الْبَحْرِ الرُّومِيِّ إِلَى الْبَحْرِ الْفَارِسِيِّ، وَمِنْ لَدُنِ الْأَنْهَارِ بِجَيْحُونَ وَسَيْحُونَ، إِلَى مُنْقَطَعِ الْأَرْضِ بِالْمَغْرِبِ، كَمَا قَالَ: " زُوِيَتْ لِيَ الْأَرْضُ، مَشَارِقُهَا وَمَغَارِبُهَا، وَسَيَبْلُغُ مُلْكُ أُمَّتِي مَا زُوِيَ لِي مِنْهَا ".
🆔 @Qasas_school
🔰بُرنگ؛ برشی برای درنگ
🔷 بندیکت کهلر، اقتصاددان معروف در کتاب «صدر اسلام و زایش سرمایهداری» فارغ از آن ایدهی کلی قابل نقدش، به طور ضمنی به موقعیت ارتقاء یافته زنان در قوانین اسلامی اشاره میکند.
🔶 کهلر ابتدا با توصیف وضعیت زنان تاجر و مستقل در جامعه عرب، نشان میدهد در عین وجود فضای باز برای زنان آزاد و مستقل و نوآور و کارآفرین در آن دوره، اسلام «جایگاه زن» را به طور کلی ارتقاء داده و حتی وی در موردی وضعیت زن در اسلام را با وضعیت زن در اروپا مقایسه میکند و از ارتقاء جایگاه زن سخن میگوید. در ادامه برشی از کتاب بندیکت کهلر را میخوانیم:
📖 «محمد با احکامی که صادر کرد، موقعیت زنان را در کل بهبود بخشید. یک نمونهاش محدود کردن تعداد همسران بود (پیش از آن چنین محدودیتی وجود نداشت)، دیگر اینکه برای نخستین بار برای بیوهها حقوق مالکیت قائل شد و اجبار کردن کنیزان به تنفروشی را حرام کرد. یکی از اصلاحات بنیادینش از میان برداشتن رسم زندهبهگور کردن نوزادان دختر بود که مایهی سوگ و اندوهی هولناک برای والدین عرب بود. [تا جایی این اندوه هولناک بود که حتی فردی با خصوصیات عمربنخطاب میگوید تنها حادثهای که برای آن اشک ریخته، زندهبهگور کردن دخترش بوده است].
زنان عرب بر خلاف زنان اروپا در آن زمان، محق بودند مایملک شخصی داشته باشند. مهریه-مبلغی که شوهر هنگام ازدواج تقبل میکرد- به خود زن تعلق میگرفت.» (صدراسلام و زایش سرمایهداری، ص115 و116)
🔺..و این همه یعنی احکام حقوقی اسلام درصدد ارتقاء جایگاه زن بوده است و این نگاه را میتوان به عنوان یک روح حاکم بر احکام دید که بنا دارد همواره معطوف به ارتقاء کرامت انسانی حکم صادر نماید.
#برنگ
#زن
#صدر_اسلام_و_زایش_سرمایه_داری
🆔 @Qasas_school
🔰مردم زندهاند؟
🔶 رهبر انقلاب در دیدار خانوادههای شهدای خدمت: «قیام ملت ایران در تشییع شهدای خدمت نشان داد ملت ایران زنده و به شعارهای انقلاب وفادار است.»
این سوال خیلی جدی است که: «چطور حضور مردم در تشییع نشان از زنده بودن ملت و وفاداری آنها به شعارهای انقلاب است؟»
برای پاسخ، تاریخ راهگشاست. آنجا که بتوان مقایسهای میان روزهای بعد از رحلت نبی اکرم و وضعیت کنونی جامعه خود داشت. یعنی چه؟
🔷 اگر یکی از شعارهای مهم اسلام را براندازی اشرافیت سیاسی و اقتصادی بدانیم که در دوره جاهلیت تجلی در قریش داشت، به وضوح میتوان دریافت که این شعار آرامآرام در همان سالهای نخست بعد از پیامبر، به شکلی عجیب رنگ باخت و اشرافیت سیاسی و اقتصادی به وضوح خود را ذیل حکومت ظاهرا اسلامی بازسازی کرد و «جمهوریت کشته شد» و «مردم مُردند».
🔶 تاریخ میگوید: 23سال از رحلت پیامبر نگذشته، عثمانبنعفان به قدرت رسید. اگر با زبان علومسیاسی بخواهیم برای شکل حکومت او نامی بیابیم، حکومت او چیزی نبود جز الیگارشی. یعنی حکومت اقلیت برای تامین منافع اقلیت. این را میشود از انتخاب کارگزاران بر شهرهای مهم قلمرو اسلامی به روشنی دریافت.
🔷 به عنوان نمونه:
1-ولیدبنعقبه حاکم کوفه، برادر عثمان از جهت مادری بود. همانی که قرآن او را فاسق خطاب کرد (ر.ک: سوره حجرات آیه6) و همانی که با حالت مستی، نماز صبح را چهار رکعت خواند.
2- عبداللهبنعامر حاکم بصره، پسردایی عثمان بود که از قضا در پروندهاش سابقه ارتداد هم مشاهده میشود.
3- عبداللهبنابیسرح حاکم مصر، برادر رضاعی عثمان بود که همین انتصاب خشم مصریان را برانگیخت و زمینه قتل عثمان شد.
4- مروانبنحکم مشاور اصلی خلیفه، داماد و پسرعموی عثمان بود. همانی که همراه پدرش توسط پیامبر از مدینه اخراج و تبعید شد.
🔶 این اشرافیت سیاسی که امویان را در طبقه حاکمان قرار میداد، راه را برای ورود غیرامویان چنان میبست که معاویه برای استفاده از شخص زیادبنابیه در منصب کارگزاری کوفه، مجبور شد جلسهای در مسجد ترتیب دهد تا در آن افرادی شهادت دهند زیاد پسر ابوسفیان است. یعنی شهادت بر زنای پدر خلیفه مسلمانان با مادر کارگزار حکومت اسلامی. آن هم صرفا برای آنکه اشرافیت سیاسی برهم نخورد.
عجیب آنکه مردم در مسجد به تماشای این سیرک نشستند... (نشانهای از مرگ).
🔷 علاوه بر این اشرافیت سیاسی، اشرافیت اقتصادی دهشتناکی نیز حاکم شد. بخشی از آن صحابه رسول خدا که روزگاری علیه اشرافیت قریش جنگیده بودند، اکنون خود به قارونهای زمانه بدل شده و تاریخ دربارهی اموال آنها مفصل سخن گفته.
مثلا زبیر برای خود کاخهایی ساخت که مسعودی در سال332 ه.ق مینویسد خانهی بصرهی زبیر اکنون وجود دارد و به عنوان یک هتل محل اقامت تاجران مهم شده است. زبیر وقتی از دنیا رفت، پنجاه هزار دینار پول نقد، هزار اسب و هزار غلام و کنیز از خود به یادگار گذاشت. یا مثلا در طويله عبدالرحمانبنعوف يكصد اسب بود و هزار شتر و ده هزار گوسفند. شاید بتوان گفت یکی از سلاطین دام زمانهی خود بوده که به سبب بهرهمندی از انحصار حق استفاده از مراتع به دست آورده.
🔶 در همین راستا برخی تحلیل میکنند که عثمان تعمد داشت خانهی سادهی پیامبر را به بهانه طرح گسترش مسجدالنبی خراب کند تا امکان مقایسه سادهزیستی پیامبر با خلیفهای تجملاتی چون عثمان از بین برود.
فاجعه چنان وخیم است که به عقیده مستشرقان، خودنمایی متمولان در داخل حکومت، نه تنها اخلاقی نبود که تا بن دندان با دین پیامبر در تضاد بود.
🔷 تلاشهای علی، ابوذر، عبداللهبنارقم و... هم نتیجه نداد و اشرافیت سیاسی و اقتصادی مستقر و تثبیت شد. آن هم در دورانی که از رحلت پیامبر یکی دو دهه بیشتر نگذشته بود.
همین شد که آرامآرام امت اسلام به بستر مرگ افتاد و شعارهای نهضت اسلامی و انقلاب محمدی به فراموشی سپرده شد. وضعیتی که شهید صدر در کتاب «امامان اهل بیت» آن را به خوبی تشریح میکند.
🔶 حالا برویم سراغ انقلاب اسلامی ایران. پس از گذشت چهار دهه، در عین آنکه شکل دولتهای پس از انقلاب روندی سینوسی در نزدیکی و دوری از شعارهای انقلاب داشت، اما دولتی روی کار آمد که با دوری از اشرافیت سیاسی و اقتصادی، شعارهای انقلاب را در راستای «عدالت»، «خدمت به جمهور»، «توجه به مستضعفان»، «استقلال کشور» و... تحقق بخشید.
یادمان نرود روزگاری، علی (علیهالسلام) که مقابل اشرافیت ایستاده بود، شبانه و غریبانه تشییع و تدفین شد و تا سالهای طولانی جای مرقد مطهر او مخفی ماند. یا مثلا ابوذر در ربذه تنها ماند و تنها جان داد. حال اینها را مقایسه کنید با تشییع میلیونی رئیسجمهور شهید تا روشن شود چگونه مردم زندهاند و به شعارهای انقلاب پایبند.
✍ سیدمیثم میرتاجالدینی
🆔@Qasas_school
🔰 به مناسبت 30مه| دوشیزه اورلئان
یکم: اعدام دختری 19ساله که پای چوبه دار همه بدی کنندگان را بخشید!
دوم: دختری در لباس رزم و فرماندهی نظامی!
سوم: قوانین اخلاقی در اردوگاه نظامی!
چهارم: کاریزما و تاثیر اخلاقی بر دیگران!
پنجم: آدمفروشی!
ششم: ضعف هنری ما در الگوپردازی!
🆔 @Qasas_school
🔰نامادری پدرخواندهها
⚫ در میان قضاوتهای امیرالمومنین علی علیهالسلام، ماجرایی است مرتبط با دو زنی که بر سر یک طفل دعوا دارند. هر دو ادعا میکنند مادر کودک بوده و این کشمکش را به خیلفه وقت ارجاع میدهند. عمربنخطاب از قضاوت دراینباره در میماند و آن را به علی علیهالسلام حواله میدهد. دو مادر مدعی را نزد مولا احضار میکنند. ابتدا حضرت هر دو را نصیحت میکند و چون موعظه نتیجه نمیدهد، میفرماید: «ارّهای بیاورید!».
دو زن مدعی خوف کرده و میپرسند: «یاابالحسن! ارّه برای چه؟» حضرت میفرماید: «برای آنکه طفل را دو نیم کرده و به هرکدام از شما سهمی بدهم»!
یکی از آن دو زن سکوتی میکند دال بر رضایت و دیگری آه و ناله سر داده و میگوید: «اگر حکم دادگاه چنین است که طفل باید دو نیم شود، من از ادعای خود دست کشیده و راضی به کشته شدن فرزند خود نیستم.»
اینجاست که امیرالمومنین حکم میکند این زن مادر فرزند است. چون اگر دیگری مادرش بود، همانند این زن از حق خود دست میکشید تا فرزندش دو نیم نشده و پاره پاره نشود.
🟡 راستش را بخواهید این داستان که ابنشهرآشوب در مناقب خود ذکر میکند، استعارهای است از رفتار خود امیرالمومنین در ماجرای رسیدن به حکومت و قدرت! آنگاه که میان او به عنوان امام و سایر مدعیان خلافت و نامادریهای امت بر سر حکومت دعوایی درگرفت که حتمی منجر به تکهتکه شدن امت و دونیم شدن اسلام میشد، او اماموار و امّگونه از فرزند و امت خویش دست کشید.
⚫ اما همین علی (علیهالسلام)، در سه نبرد خونین جمل، صفین و نهروان به مصاف نامادرهای مدعی رفت و در یک فقره لیلهالهریر برای از دست ندادن حکومت آنچنان شمشمیر زد و خون ریخت که زبان اشعثبنقیسها به طعن گشوده شد که اگر اینگونه جنگ را ادامه دهیم از نسل عرب بر زمین کسی نخواهد ماند.
🟡 این ماجرا ردّی هم در قصص انبیاء دارد. آنجا که هارون در دورهی غیبت موسی با قومی مواجه شده که گوسالهی طلایی سامری را به خدایی گرفته و نصیحتها راه به جایی نمیبرد. ناگزیر رها میکند تا قوم دوپاره نشود. موسای کلیم هم که از کوه طور بازمیگردد، خشمناک از هارون مطالبهی پاسخگویی در قبال وضع موجود را دارد و با یک جمله گویی ساکت میشود -ولو قانع نشده باشد- و آن یک جمله این است: « إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ» (طه/94) یعنی ترسیدم بگویی میان بنیاسرائیل تفرقه انداختی و امت را دوپاره کردی!
عجیب آنکه همین امت به دستور خداوند برای پذیرفته شدن توبهاش، باید با یکدیگر بجنگند و همدیگر را بکشند: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» (بقره/54)
⁉ اینجاست که ما میمانیم و یک سوال اساسی: «کجا باید به سان مادری دلسوز قدرت را رها کنیم تا خطر را از جان فرزندمان دور نماییم و کجا باید در برابر نامادران مدعی بایستیم ولو به قیمت پارهپاره شدن بخشی از امت!!؟»
🔺 یافتن معیار است که در برهههای سخت سیاسی کشور تشخیص را آسان میکند. آنگاه که نمیدانیم باید رها کرد و از دوشقه شدن جامعه هراسید و یا باید سفت و سخت ایستاد و بر دهان نامادرهای پدرخوانده کوبید!
⚫ شاید برای یافتن پاسخ نیازمند قصههای بیشتری باشیم. مانند قصهی مادر موسی آنگاه که فرزند خویش را به دل نیل سپرد و سپس چنان نگران شد که نزدیک بود جان موسی را به خطر بیاندازد. این یعنی باید فهمید کجا مادری همچون مادر موسی، راضی میشود جان فرزند خویش را هم به خطر بیاندازد؟
ادامه دارد...
✍سیدمیثم میرتاجالدینی
🆔 @Qasas_school
🔰قدرت، اُمّ و امّت
⚫ در مطلب اخیر (لینک) قصهی مادری را روایت کردیم که برای جلوگیری از دوپاره شدن فرزند دلبندش، دست از او کشید. این شد یک استعاره از رابطهی اُمّ و وَلَد یا امام و امت. اما در طرف مقابل هم تاریخ شواهدی ارائه میکند از مواجهه سخت امیرالمومنین با مدعیان قدرتطلب بر سر حکومت.
🟡 سپس یک پرسش دامنگیر ما میشود: «کجا باید به سان مادری دلسوز قدرت را رها کنیم تا خطر را از جان فرزندمان دور نماییم و کجا باید در برابر نامادران مدعی بایستیم ولو به قیمت پارهپاره شدن فرزند!!؟»
⚫ قرآن قصهی یک مادر را برای ما روایت میکند که برای زنده نگه داشتن فرزندش، او را رها میکند. منظورم قصهی مادر موسی است و طفلی که فرعون دربهدر دنبال اوست برای سلاخی. مادر موسی به سان هر مادر دیگری ترسیده و در این لحظه خداوند به او پیام میدهد: وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ.. فرزند خود را شیر بده و هنگامی که بر جان او ترسیدی که مبادا سربازان فرعون او را بیابند و به قتل برسانند، طفل خود را به دریا بسپار.
🟡 گهوارهی طفل یکراست میرود به سوی کاخ فرعون؛ درحالیکه خواهر موسی از دور اوضاع را رصد میکند. اهالی کاخ طفل را از آب میگیرند و او میشود: « #موسی .. از آب گرفته شده». موسایی که از ترس کشته شدنش به آب سپرده شده بود، اکنون به آغوش خطر و به کانون تهدید ره پوئید.
⚫ اما آل فرعون طفل را نگاه داشتند با این استدلال: وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا.. همسر فرعون گفت این طفل نور چشم من و تو میشود. او را نکش که امید است برای ما نفعی داشته باشد. اصلا میتوان او را به فرزندی گرفت. سپس قرآن تعبیر مهمی به کار میبرد: وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ. یعنی زمین بازی عوض شد و موسی در دل خطر حفظ، و خودش بدل شد به خطری در میان آنها و برای آنها. درحالیکه آل فرعون نمیدانستند.
🟡 خبر به مادر موسی رسید که فرزندت بناست در کاخ فرعون زنده بماند. نورچشم آلفرعون شود و شاید هم فرزندخواندهی فرعون. ناگهان دل مادر موسی خالی شد. او ابتدا از جان موسی میترسید ولی اکنون از اینکه موسی فرعونی دیگر شود هراس داشت. کار به جایی رسید که اگر خداوند «ربط قلبی» برای مادر موسی نمیفرستاد و مرزبانی برای مراقبت از قلب او نمیگذاشت، راز فرزند را طوری آشکار میکرد که فرعون چارهای جز کشتن او نداشته باشد. وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ..
⚫ به راستی موسای نشسته بر سر سفره خوراک علمی و معرفتی فرعون، موسای رشد یافته با تعالیم آلفرعون، موسای هضم شده در دربار فرعون و موسای درخدمت اهداف استکباری فرعون، آیا زنده نماندنش بهتر نیست؟ موسی امکانی بزرگ و مهم بود در دستان طغیانگران و همین برای مادر موسی نگران کنندهتر بود. فرزند کشته شده بهتر است از فرزند عاقبت به شرّ.
🟡 اینجا خداوندی که وعده داده بود: « وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» کاری کرد که موسی سینهی هیچ زنی را نپذیرد و از شیر کسی تغذیه نکند. اینها تمثیلی است از منبع رشد. یعنی موسی بنا نیست در دستگاه فرعون هضم شود. سپس خواهر موسی برای طفلی که حالا نورچشم فرعونیان شده بود، زنی از بنیاسرائیل را پیشنهاد کرد و اینگونه طفل و مادر به یکدیگر رسیدند.
⚫ قدرت، موساست و امّ موسی، امام و بنیاسرائیل، امت. قدرت را باید برای نجات امت که بنیاسرائیل بودند، حفظ کرد اما تا جایی که خود قدرت به ابزاری برای نابودی امت بدل نشود. چنان موسای در دست فرعون، ابزاری میتوانست باشد برای نابودی بیشتر بنیاسرائیل. مادر یکبار فرزند را رها میکند که زنده بماند و یکبار رها میکند که کشته شود چون «نبودن موسی» بهتر از «بودنی شرارتبار» است. اکنون پرسش اصلی را به ذهن بیاوریم و ببینیم این قصه چگونه میتواند قطعهای باشد برای پازل پاسخ ما.
🟡 شاید بشود گفت علیبنابیطالب در سال 10هجری قدرت را رها کرد تا به دامن نامادرانی از جنس خلفا برود اما به این امید که ارتباط قدرت با منبع وحیانی رشد قطع نشود. عاقبت هم در سال 35هجری قدرت به علی بازگشت. اما در صفین اگر قدرت به چنگال معاویه میافتاد، هضم حکومت اسلامی در دستگاه طاغوتی فرعون امت، حتمی بود. تیغی میشد در دست زنگی مست برای نابودی ملت اسلام و امت مسلمان.
هرچند تا اینجا اصل پاسخ روشن شده، ماجرا به همین مقدار ختم نمیشود.. باید از «امت و ملت» هم گفت و به موضوعات روز رسید. پس ادامه دارد...
✍ سیدمیثم میرتاجالدینی
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🔰ماجرای "مرجالبحرین یلتقیان"
از کتاب قاف، متنِ کهنِ سه کتاب تاریخی فارسی
🧩 یکم| دقّ علی
امیرالمومنین علی مَر مقداد اسود را گفت: «هیچ دانی که رسول خدا فاطمه را به نام که میدارد که هیچ خاطب را در حدیث وی اجابت نمیکند؟»
مقداد گفت: «یا علی سخنی با تو بگویم بشنوی؟»
گفت: «آن چیست؟»
گفت: «به همهی دل بدان که رسول فاطمه را جز به نام تو نمیدارد.»
علی گفت: «از کجا میگویی؟ بعد ما صنادید قریش همه آرزومندند که ایشان را اجابت کند، مرا این طمع کی باشد؟»
مقداد گفت: «یا علی یک کار بکن! رسول خدای اکنون در حجره ام سلمه است. تو درشو و بنشین. سخن مگوی. چون رسول خدای گوید به چه شغل آمدهای، تو گو: یا رسول الله، به خواستاری فاطمه آمدهام.»
علی برفت و عرق از وی درمیگشت تا به در حجره رسید. در بکوفت. رسول گفت: «در باز کنید که این دقّ علی است!»
در باز کردند. علی درآمد و با رسول هامزانو بنشست، سر در پیش افگنده و عرق از وی درمیگشت از شرم.
رسول او را گفت: «چه حاجت است که بدین وقت آمدی؟»
علی گفت: «فرزند رسول را همی خواستاری کنم.»
رسول گفت: «کدام را؟»
گفت: «فاطمه را، یا رسول الله.»
رسول سر در پیش افکند ساعتی دیر...
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🧩 دوم| انتظار علی
🔺پس رسول سر برآورد، گفت: «مرحبا و اهلا»
علی همی این بشنید. برخاست. هیچ سخن نیز نگفت و بیرون آمد.
مقداد بر در بود. گفت: «هین یا علی! چه رفت؟»
علی گفت که چه رفت.
مقداد گفت: «یا علی برو با خانه شو و از این مگو تا رسول خدا تو را بخوانَد!»
علی برفت.
روزی چند برآمد.
رسول علی را بخواند.
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🧩 سوم| دسته قَرَنفُل
🔺علی گفت:
نزد رسول شدم. روی او را دیدم دُرَفشان، چون ماه شب چهارده میافروخت و دستهای قَرَنفُل به دست!
مرا بنشاند و گفت: «یا علی! آن روز که حدیث فاطمه کردی، همان ساعت خواستم که عقد بکنم لکن انتظار کردم فرمان خدای را. اکنون جبریل آمد و مرا خبر آورد که خدای ,رضوان, خازنِ بهشت را فرمود تا بهشت را بیاراست و فریشتگان مقرّب را امر آمد تا بر کرسیهای بهشت بنشستند و ,روحالقدس, به نوبتِ او خواستاری کرد فاطمه را. خدای فریشتگان را گفت: «گواه باشید که من فاطمه زهرا را، بنت حبیب خود محمد مصطفا را به علی دادم.» و بفرمود فریشتگان را تا درّ و یاقوت و مرجانِ بهشت نثار کردند و درختِ طوبا را بفرمود تا نثار کرد بر حورالعین و این دستهی قرنفُل از آن است!»
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🧩 چهارم| ساز بساز
🔺علی شاد بازگشت.
روزِ دیگر نزدیک رسول آمد گفت: «یا رسولالله! تنها اَم. دلم همی بگیرد. صواب بینی که این شادی بر من تمام کنی؟»
رسول گفت: «یا علی مهلت دهی تا شب؟»
علی گفت: «الله و رسوله اعلم.»
رسول گفت: «تو برو اکنون و ساز بساز امشب را، که شب دامادی توست!»
علی گفت: «به حجره آمدم. هیچ چیز ندیدم از اسباب عروسی. در همه حجرهی من مصحفی بود - کلام خدا – و «ذوالفقارِ» عطای مصطفا و مصلّای نماز.
با خویشتن گفتم: چون رسول خدای فرمود که «ساز بساز»، هم تکلّفی بباید کرد.
برفتم کناری چند ریگ بیاوردم و حجره را هموار کردم.
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🧩 پنجم| مواسات فاطمه
🔺و رسول خدای به بازار شد. فاطمه را پیراهنی خرید به چهار دِرَم. بیاورد و در وی پوشانید. و مشّاطه بیامد تا وی را بیاراید.
فاطمه در پیش مشاطه بود که سائلی به در آمد. گفت: «یا اهل بیت الرحمه، برهنهام! با من مواسا کنید به جامهای، چندان که عورت بپوشم تا خدای شما را حلّههای بهشت پوشانَد.»
فاطمه آن بشنید. مر مشّاطه را گفت: «باش تا من کاری بکنم.»
پس آن پیرهن را برکشید و بدان سائل داد.
رسول میآمد. آن پیراهن را بازان سائل دید. هیچ چیز نگفت. نزد فاطمه آمد. گفت: «پیراهن کو یا فرزند؟»
گفت: «به مستحق دادم.»
رسول گفت: «امشب شب عروسی توست. چون کنی؟»
فاطمه گفت: «خدای بهتر داند.»
در ساعت جبریل آمد. گفت: «یا رسولالله، خدایت می سلام کند و همیگوید: "دل شاد دار که هفتاد هزار حلّه لونالون به نام فاطمه کردم در بهشت هریکی از آن بهتر، بلکه رشتهای از آن بهتر از دنیا و هرچه در دنیا چیز است."
رسول به بازار رفت. پیراهنی دیگر بخرید به هشت دِرَم – به نسیه- و در فاطمه پوشانید.
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🧩 ششم| دعوتیها
🔺چون شبانگاه آمد، جبریل آمد با هزار هزار فریشته و میکائیل با هزار هزار فریشته و فاطمه را دست گرفت مصطفا همیآورد تا به خانهی علی، جبریل از راست و میکائیل از چپ. و چون به حجرهی علی رسید، گفت: «یا علی، باز این فرزندِ من چنان زندگانی کن که با پارهای از من – که وی پارهای است از من. شادیِ دل وی شادی دل من باشد و کراهیت دل وی کراهیت دل من باشد.»
این بگفت و بازگشت.
🆔 @Qasas_school
هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
🧩 هفتم| نجوا
🔺چون شب درآمد، علی با فاطمه به هم سخن میگفتند.
آخر علی گفت: «چیزی در دل من همیگردد، یا فاطمه. با من بگو تا در راه که میآمدی سه جای بنشستی، آن چرا بود؟ مگر میکراهیت داشتی آمدن به خانهی من؟»
فاطمه گفت: «یا علی، اگر نه آن اَستی که بابا مرا وصیت کرده است که سرّ خویش از کدخدای خود مپوش، بِنَگویمی که چرا مینشستم. و لکن برای وصیت رسول را، چون بپرسیدی،
بگویم. بدان که از گرسنگی پایم کار نمیکرد که برفتمی. همینشستم تا میآسودم.»
📚 برگرفته از کتاب قاف
به مناسبت سالروز ازدواج علی و فاطمه (علیهما سلامالله)
🆔 @Qasas_school
🔰انتخابات یا بردگی؟
🟡 در پایان یادداشت اخیر با عنوان "قدرت، اُمّ و امّت" که در لینک قابل مشاهده است، به یک موضوع اشاره شد: امّت و ملّت!
⚫️ طرح این بحث کمک به یافتن پاسخی بهتر است برای یک پرسش: کجا باید قدرت را دلسوزانه رها کرد و کجا باید محکم آن را گرفت؟
🟡 بیایید امّت را همان اجتماع انسانی بر گِرد امام بدانیم و ملّت را مطابق قرآن ترجمه کنیم به "آئین".
⚫️ پیشتر گفته شد که برای حفظ امّت، باید گاهی قدرت را رها کرد چنانچه علی علیهالسلام ۲۵سال چنین کرد یا همانگونه که هارون در غیاب موسی و بلوای سامری چنان کرد! اینجا هرچند آئین یا ملّت دستخوش تحریف هم قرار میگیرد و گوسالهای به خدایی گرفته میشود، اما جلوگیری از دو پاره شدن امّت اولویت دارد.
🟡 سپس این سوال پدید میآید:
اگر امّت به هر دلیلی امام برحق جامعه را رها کند و این منجر به نابودی ملّت و آئین شود، امام تا کجا باید بر تحریف ملّت و آئین چشم بسته و سکوت کند؟ آیا اینجا نیز باید رها نماید یا حد و مرزی وجود دارد؟
⚫️ مطابق برخی روایات، امام به عنوان مهمترین عالِمِ عالَم، باید در برابر بدعتها بایستد: إذا ظَهَرتِ البِدعُ في اُمّتي فلْيُظهِرِ العالِمُ علمَهُ.
🟡 اما مصداق این بدعت چیست؟
ما شاهدیم که اميرالمؤمنين در دوره حکومت خویش، بنا بر مصلحت در برابر بدعتی به نام نماز تراویح کوتاه آمد و این یعنی بدعت، صرف تغییر برخی احکام شرعی نیست.
⚫️ از سوی دیگر میبینیم در میان ائمهاطهار حسینبنعلی تنها کسی است که به صورت سخت با دشمن مبارزه کرده و بر وضعیت دوران خویش شوریده. این چه بدعتی است که حسین علیه آن میخروشد؟ آیا چیزی جز حاکمیت یزید است؟ خیر! اما نه از آن جهت که او صرفا شرابخواری سگباز است بلکه از حیث آنکه اصل و شکل حاکمیت یزید بدعت است. بدعتی بزرگ به نام سلطنتی شدن اسلام. این هم یعنی نابودی ملّت و آئین. کدام آئین؟ همانی که آمده بود به ما بگوید: "مردم حق دارند خودشان سرنوشت خویش را تعیین کنند."
🟡 علیبنابیطالب ذیل خطبهای میفرماید: ترسناکترین فتنهها، فتنهی بنیامیه است چرا که آنها در جایگاه اربابان قرار میگیرند و مردم بردهی آنها میشوند و حق تعیین سرنوشت خود را از دست میدهند...وایم الله لتجدنّ بنی امیة لکم ارباب سوء..
⚫️ این یعنی سلطنت چیزی نیست جز سیستمی کردن ظلم و ارباب شدن امویان و سلب اختیار و انتخاب از مردم. اینجاست که امام و عالمان باید در برابر این بدعت بایستند ولو امّت با آنها همراهی نکند.
🟡 تازه اگر خوب بنگریم این حمایت از ملّت نیز چیزی جز صیانت از حقوق امّت نیست!
#حق_انتخاب #مردم و موروثی نشدن مسئولیتهای کلان و سلطنتی نگشتن حاکمیت اسلامی از آن چیزهایی است که حسینبنعلیها هم برای حفظ آن خون خود را نثار و ایثار میکنند.
⚫️ اینجاست که ایستادگی برای بازگرداندن قدرت به مردم، عین مقاومت برای حفظ ملّت و آئین است. #جمهوریت عین اسلامیت است و اسلامیت عین جمهوریت.
🟡 در نتیجه اگر عدهای از مردم نیز حول امام باطلی مانند معاویه جمع شوند برای نابودی ملّت و آئین، علی باید برابر آنها بایستد که خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ (مریم/۱۲). همان علی که افسار خلافت را ۲۵سال بر شانهی آن انداخت و رهایش کرد تا امّت دوپاره نشود ولی این رها کردن حد و مرز دارد.
🔺پس معیار را باید دریافت..
✍🏻 سیدمیثم میرتاجالدینی
🆔 @Qasas_school
🔰قصهی طالوت و سکینه | چند خطی در باب معیار انتخاب و فایدهی مشارکت حداکثری
🔶 در میان ادوار تاریخی که قرآن از آن سخن به میان آورده، دورهای وجود دارد که در آن بنیاسرائیل هم پیامبر داشتهاند و هم حاکم یا پادشاه. گویی یکی رهبری فکری و معنوی را بر عهده داشته و دیگری امور زندگی دنیایی از جمله جنگ را.
شاید شبیهترین دورانها به وضعیت کنونی ما همین دوره تاریخی باشد که هم ولیّ فقیه داریم و هم رئیس جمهور (شاید بعدها بتوان پُلی به بحث قبض و بسط هم زد).
🔷 ماجرا هم از این قرار است که بنیاسرائیل به سبب حکومت ظالمانه و سلطه جائرانهی جالوت، از پیامبر خویش تقاضا کردند برایشان حاکم یا پادشاهی تعیین کند تا امور اجرائی جنگ را به عهده گرفته و مدلی ارائه و اجرا نماید.
🔶 پیغمبرشان از جانب خدا طالوت را به عنوان پادشاه یا فرمانروا معرفی کرد و اینجا بزرگان بنیاسرائیل در کمال تعجب پرسیدند: «چگونه طالوت بر ما فرمانروا باشد درحالیکه همواره پادشاه و پیامبر از میان ما انتخاب میشد؟! از طرفی نشانهی پادشاه، داشتن اموال زیاد است و طالوت هرگز چنین ثروتی ندارد» وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمال (بقره/۲۴۷)
🔷 در جواب این ایرادات بنیاسرائیلی، پیامبرشان گفت: «خداوند طالوت را برگزیده چون اوست که دارای توان علمی و جسمی است. یعنی طالوت هم میداند و هم میتواند. #معیار فرمانروایی یا ایستادن بر قلههای اجرائی، دانایی است و توانایی، نه مال و ثروت فراوان یا داشتن حسب و نسب و ژن خوب!» قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم.
🔶 مهمترین اثری هم که دانایی و توانایی دارد عبارت است از: ایجاد سکینه! وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُم (بقره/۲۴۸) مرحوم علامه طباطبایی در توضیح سکینه میگوید: قرار گرفتن دل و نداشتن اضطراب باطنى در تصميم و اراده.
🔷 یک جامعه بیقرار که هر روز به طناب پوسیدهی اهل خدعه و نیرنگ متوسل میشود تا بتواند از چاه مشکلات معیشتی بیرون آید، دچار اضطراب در قلب و عمل است. یک روز سراغ مسکن و ارض میرود و روز دیگر سکه و ارز. همواره در تلاطم بالا و پایین شدن نرخ دلار است و نگران از سبز و قرمز شدن خانههای بورس.
🔶 سرریز نبود آرامش در جامعه-به گفته برخی از اقتصاددانها- میشود شدت تورم! هرچند عدهای معتقدند این تورم است که آرامش را از جامعه سلب میکند اما واقعیت آن است که گاهی عدم آرامش و عدم اعتماد به دانایی و توانایی مدیران اجرایی، سبب بیثباتی و تورم است.
🔷 اکنون شاید یکی از مهمترین معیارهای گزینهی اصلح در انتخابات پیش رو، یافتن فردی باشد دانا و توانا که با جلب اعتماد عمومی، سبب آرامش در جامعه شود. اگرچه برخی معتقدند نیازی نیست رئیسجمهور کارشناس باشد و باید صرفا اوامر ولیّ فقیه را اجرا نماید، اما طبق قرآن، حتی در حضور پیامبر الهی نیز، مجری باید خود اهل علم باشد و آگاهی.
🔶 همچنین نباید فراموش کرد، هرچقدر میزان مشارکت عمومی در انتخابات بیشتر باشد، نامزدها شانس بیشتری در جلب اعتماد اکثریت دارند. رئیس جمهوری که اکثریت قاطع مردم به دانایی و توانایی او اعتماد کنند و به او رأی بدهند، امکان بیشتری برای ایجاد آرامش به نفع جامعه را داراست. مشارکت بیشتر، به نفع همهی ماست!
✍🏻 سیدمیثم میرتاجالدینی
🆔 @Qasas_school
🔰 بیت رفیع | به مناسبت شهادت حضرت باقرالعلوم
▪️امام باقر علیهالسلام، شخصیتی بسیار با ابهت و باشکوه داشتند و این بهخاطر آن بود که ایشان در ظاهر بسیار شبیه به پیامبر بودند و از لحاظ دانایی، به عنوان حَمَله علم و دانایی امیرالمومنین مشهور بودند!
◾️روزی «قُتاده» فقیه سنی مذهب به حضرت گفت: «یا ابن رسول الله! وقتی به محضر شما شرفیاب میشوم، پریشان و مضطرب هستم! علت چیست؟»
امام پاسخ داد: «آیا میدانی جلوی چه کسی نشستهای؟! تو در برابر بیت رفیع ولایت نشستهای؛همان بیت که خدا فرمود: في بیوتٍ اذن الله أن تُرفع وَ یُذکرَ فیه اسمُه!»
✍🏻 روحالله شمسیکوشکی
🆔 @Qasas_school