eitaa logo
⁦صدا و سیمای مرکز قم
7.8هزار دنبال‌کننده
34.7هزار عکس
29.4هزار ویدیو
297 فایل
کانال رسمی صدا و سیمای مرکز قم سایت مرکز قم qom.irib.ir آپارات aparat.com/qomirib ارتباط با ادمین @admin_qomirib
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 🌱 رهنمودهای به مسئولین و مردم برای ترویج نماز 🌱 1⃣2⃣ همه ی آحاد نمازگزار باید سعی كنند كه نماز را با توجه به معانی كلمات بخوانند. 2⃣2⃣ هر برنامه ی مزاحم با از سوی دستگاه های مؤثر بر طرف گردد. 3⃣2⃣ آهنگ لزوما با صدای خوش در همه ی اوقات نماز در همه جای كشور به گوش رسد. 4⃣2⃣ را كه ده ها سال پیش از انقلاب در كشور ما مورد بی مهری و تهاجم تبلیغات گوناگون قرار گرفته بود در كیفیتی شایسته همگانی كنند. 5⃣2⃣ جا و فضا برای نماز گزاران در همه ی مكان هایی كه مردمی در آن گرد می آیند به شكل شایسته و جذاب آماده گردد. 📚 جرعه ای از كوثر ، رهنمودهای مقام معظم رهبری به اجلاس های سراسری نماز، نکته از ۲۱ تا ۲۵. به نقل از مرکزتخصصی‌نماز 🕋 🆔 @qomirib
🌟 یکی از علمای بزرگ بود که در زمينه مسائل عرفاني و اخلاقي از محضر ایشان استفاده ‌كرده است. 🌟 يكي از برنامه‌هاي این عالم بزرگوار، التزام به گفتن بود و اين امر را لازمه انسان سازي مي‌دانستند و مقيّد بودند كه در هر سه نوبت، روي پشت بام مدرسه بروند و اذان بگويند. 🌟 ايشان حتّي در شب وفاتشان نيز روي پشت بام رفتند و را گفتند. 📚 خاطره های آموزنده، محمدی ری شهری، صفحه۳۰۸. به نقل از مرکزتخصصی‌نماز 🕋 🆔 @qomirib
🌴 مؤذن صبح 🌴 🕯 حجت الاسلام و المسلمین توسلی : در مدرسه علمیه حجتیه قم با مقام معظم رهبری [آیت الله خامنه ای] هم حجره ای بودم. 🕯 تهجد و شب زنده داری معظم‌له در همان ایام جوانی یک عبادت خاصی بود. 🕯 هر روز هنگام اذان صبح ، ایشان جلوی در مدرسه حجتیه، با صدای بلند اذان می‌گفتند. 📒 علی شیرازی ، پرتوی از خورشید ، صفحه ۷۳. 🍋 به نقل از مرکزتخصصی‌نماز 💠 🆔 @qomirib
💠 کوچک شمردن 💠 : 🌷 در اذان نیز مستحب است که مؤذن «صَیِّت» یعنی خوش آواز باشد، اذان را با یک حالی بخواند که مردم را به حال بیاورد، بیاد خدا بیاورد. خیلی افراد صیت هستند و می‌توانند خوب اذان بگویند. اما اگر به آنها بگویی آقا برو یک اذان بلند بگو، نمی گوید، چرا؟ 🌷 چون خیال می‌کند این کسر شأنش است من این قدر پائین هستم که مؤذن باشم؟ آقا باید افتخار کنی که یک مؤذن باشی، علی بن ابیطالب مؤذّن بود، در همان وقتی که خلیفه بود هم مؤذن بود. 🌷 این استخفاف [کوچک شمردن] به اذان است که یک نفر ننگش باشد که مؤذن باشد یا مؤذن بودن را بسته به شأن اشخاص بداند و بگوید که از اعیان و اشراف هستم، من که از رجال و شخصیتها هستم، من دیگر چرا مؤذن باشم؟ 📚 کتاب طهارت روح؛ عبادت و نماز در آثار ، خلاصه ای از صفحه ۲۱۷. 🍋 به نقل از مرکزتخصصی‌نماز 🌹 🆔 @qomirib
🔹 نماز جماعت یا فرادا؟ 🔹 🧡 نه این‌که اهل و مسجد نبود، نه، بلکه گاهی همین ‌طوری، به قول خودش برای خنده بعضی از بچه های نا آشنا را دست ‌به ‌سر می کرد. 🧡 وقتی صدای بلند شد یکی از برادران طلبه از او پرسید: نمی آیی برویم نماز؟ پاسخ داده بود: « نه، همین‌جا می خوانم». 🧡 آن بنده ی خدا هم شروع کرده بود از فضایل نماز جماعت و نمازی که در مسجد خوانده می شود گفتن، که جواب شنید: خود خدا هم تازه در قرآن گفته: ان الصلاة َ تنها (=تنهی) حتی نگفته دوتایی و سه‌تایی!! 🧡 و او هم خودش را زد به آن راه و گفت: گفته «تن‌ها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک‌ نفری!! 📚 فرهنگ جبهه، شوخ طبعی‌ها، ج ۳ ص ۱۲۰. 🍋 به نقل از مرکزتخصصی‌نماز 🕋 🆔 @qomirib
🍀 شب وحشتناک 🍀 💛 هیچ وقت آن شب وحشتناک را در ماه های نخستین اسارت در اردوگاه موصلِ یک، فراموش نمی کنم. آن شب بچه ها در حال بودند که عراقی ها بلندگوها را روشن کردند و با صدای سرسام آوری موسیقی پخش کردند. 💛 وقتی که دیدند قطع نشد و صدای ناهنجار موسیقی، بچه ها را از ذکر خدا غافل نکرد، با خشم و کینه به درون آسایشگاه ریختند و به ما حمله کردند. 💛 آن شب واقعاً شب وحشتناکی بود. خیلی ها سر و دستشان شکست. چند نفر قفسه ی سینه شان آسیب دید. آن شب صدای ـ یا حسین ـ و ـ یا زهرا ـ از غربتکده ی اسارت بلند بود. 💛 گفتن و دعا خواندن هم ممنوع بود. بچه ها دعا را پنهانی و زیر پتو می خواندند. بعثی ها وقتی دیدند نمی توانند جلوی نماز و دعا را بگیرند، به بهانه های مختلف در نمازِ ما دخالت می کردند. 💛 یک روز آمدند و گفتند: «حالا که می خواهید نماز بخوانید، حق ندارید روی مُهر سجده کنید و دیگر این که وقت نماز تعدادتان از دو نفر بیشتر نباشد». کار زشت دیگری که برای جلوگیری از نماز خواندن ما انجام می دادند، این بود که چوب هایی را آغشته به نجاست می کردند و آن را به لباس اسرا می مالیدند. 📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 80، خاطره‌ی اسماعیل حاجی بیگی‌. 📡 به نقل از مرکز تخصصی نماز 🆔 @qomirib
☀️ دیگر نمی توانم درس بگویم ☀️ 💠 یکی از شاگردان می‌گوید : روزی آقا در حسینیه مشغول تدریس بود همین که صدای ظهر را شنید کتاب را بست و فرمود: «بابا جان من دیگر نمی توانم درس بگویم باید بروم نماز!» 💠 [یعنی با شنیدن اذان تمام توجه من به سوی سخن گفتن با خدا رفته است و دیگر نمی توانم به درس ادامه دهم] 📚 روح مهربان ؛ خاطرات و حالات عرفانی شیخ محمد کوهستانی ؛ صفحه ۳۱. 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🆔 @qomirib
از خوابِ گران خیز 💙 💙 💓 بچه ها را برای بلند می کرد. این بیت را می خواند: ای لاله ی خوابیده چو نرگس نگران خیز! از خواب گران خواب گران خواب گران خیز! 💓 می گفت: «اگر آیه آخر سوره کهف رو بخونین، هر ساعتی که بخواین بیدار می شین.» آمد بالای سرم گفت: «مگر آیه رو نخوندی؟» گفتم: چرا؟! 💓 : «پس چرا دیر بلند شدی؟» درست موقع بود. گفتم: نیت کرده بودم سر اذان بیدار بشم که شدم. 💓 خندید. گفت: «مرد مؤمن، این رو گفتم برای بلند شین!» 📚 مسیح کردستان ، ص72. 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🆔 @qomirib
مدافع حرم احمد محمد 💓 روزی با احمد برای تحویل یک امانتی به شهر «تبنین» رفته بودیم. در راه برگشت، صدای آمد. 💓 احمد گفت: «کجا نگه می داری تا نماز بخوانیم؟» گفتم: «۲۰ دقیقه‌ی دیگر به شهر می رسیم و همانجا می خوانیم.» 💓 از حرفم خوشش نیامد و نگاه معناداری به من کرد و گفت: «من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه ی دیگر زنده باشم! و نمی خواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که دارم. دوست دارم نمازم با نماز علیه‌السلام این و در همان وقت به سوی خدا برود.» 📚 ملاقات در ملکوت، صفحه ۴۸، خاطره‌ای علی مرعی. ...🌺 🆔 @qomirib
💎 خواهر شهید علی حیدری می‌گوید: نوروز سال ۱۳۹۶ کنار مزار برادرم در قطعه ۲۷ ردیف ۱۳۶ بهشت زهرا رفتم برای شستن قبر و خواندن فاتحه. 🔹 دیدم جوانی حدود ۳۰ ساله بالای سر قبر ایشان است قیافه اش هم زیاد حزب‌اللهی نبود پرسیدم شما چه نسبتی با علی دارید؟ گفت رفیقش هستم. گفتم سنّت نمیخورد دوست علی باشی. گفت من با علی داستانی دارم. 💎 موضوع برایم جذاب شد گفتم من خواهر شهید هستم با کلی التماس و درخواست راضی شد داستان ش را بگوید. 🔹 گفت یک روحانی که در سفر راهیان نور با او آشنا شده بودم مزار این شهید را به من نشان داد. یک وقت تنهایی آمدم سر مزار علی بهش گفتم: من توی خواندن مشکل دارم. زورم می آید بلند شوم. آمده ام سر مزار و از شما کمک می خواهم. 💎 برای اولین بار سر مزار یک شهید گریه کردم. بعد از آن اتفاقی افتاد که خودم هم باور نمی کنم، چه رسد به دوستانم. 🔹 بعد از زیارت مزار على آقا رفتم خانه و خوابیدم. طبق معمول فکر نمی کردم برای نماز صبح بیدار شوم. نیمه های شب و نزدیک صبح، دیدم یکی صدایم می کند. حال بلند شدن نداشتم، لای چشمم را باز کردم. دیدم یک جوان بسیار زیباست که من را برای نماز صبح صدا می کند. 🔹 خوب که نگاه کردم دیدم علی حیدری است که با محبت مرا برای نماز صبح صدا می کند. روی سجاده اش که کنار اتاق بود مشغول نماز شد. من هم که از دیدن علی خوشحال شده بودم، بلند شدم و رفتم برای وضو گرفتن. 💎 داشتم می گرفتم که یک دفعه به خودم آمدم. این کی بود توی اتاق؟! علی حیدری! علی حیدری توی خانه ما چی کار می کنه؟! اون که شهید شده! 🔹 تمام موهای تنم سیخ شده بود. رنگم پرید و دویدم سمت اتاق. وارد اتاق شدم. اثری از علی نبود. پاهایم شل شد. نمی دانستم چکار کنم. خدای من، علی به وعده اش عمل کرد. نشستم و تا می توانستم گریه کردم. 💎 بیشتر از اینکه خدا به وسیله یکی از بندگان صالحش به من نگاه کرد و مورد توجه قرار گرفته ام خوشحال بودم. 📚 کتاب بی خیال زندگی نامه و خاطرات شهید علی حیدری صفحه ۱۳۵ تا ۱۳۷. 🔻 خداوند در توصیف شهید در قرآن می فرماید: وَلَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِن لَّا تَشْعُرُونَ ( بقره، آیه ۱۵۴) 🔻 ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻛﺸﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﻣﺮﺩﻩ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ ، ﺑﻠﻜﻪ زندهﺍﻧﺪ ، ﻭﻟﻲ ﺷﻤﺎ [ ﻛﻴﻔﻴﺖ ﺁﻥ ﺣﻴﺎﺕ ﺭﺍ ] ﺩﺭﻙ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻴﺪ . 🆔 @qomirib
🔻 زنگ نماز اهل خانه 🥀 وقتی هفت‌ ساله شد، خیلی خاص دل به نماز می سپرد. بدون اینکه کسی به او تذکر بدهد، تا صدای را می شنید، بازی ‌اش را رها می کرد، وضو می گرفت و به می ایستاد. حتی مقیّد شده بود که نماز صبحش را هم بخواند. می گفت: باید بیدارم کنید. اگر یک روز دیر صدایش می کردم، می زد زیر گریه و می گفت: چرا این ‌قدر دیر بیدار شدیم؟ مگر خواب مرگ گرفته بودمان؟ ببینید، آفتاب دارد در می آید و... . محمد شده بود زنگ نماز اهالی خانه. 📚 خاطره‌ای از مادر شهید ؛ امتداد شماره 34، ص33. 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید ...🌺 @qomirib
🔹 نماز جماعت خانگی 🔹 🦋 حجت ‌الاسلام حاج شیخ ‌مهدی شاه‌ آبادی به طور معمول توفیق نماز جماعت را از دست نمی داد. اگر نمی توانست به مسجد برود، در خانه خود را برپا می کرد. 🦋 وقتی یکی از پسرانش را می دید که مشغول خواندن است؛ فوری پشت سرش می ‌ایستاد و به او اقتدا می کرد. با این روش، هم به فرزند جوان خود شخصیت داده بود و هم اینکه اهمیت نماز جماعت را به خانواده نشان می داد. 🦋 به ‌مرور فرهنگ خواندن نماز جماعت بین اهل خانه مرسوم شد. دیگر حتی اگر شیخ شهید هم در خانه نبود، اهل منزل نمازشان را به جماعت می خواندند. 🦋 شیخ هیچ‌گاه برای نماز جماعت به طور تحمیلی یا به روش مستقیم و رسمی از فرزندانش دعوت نمی کرد. او روحیه جوانی آنان را لحاظ می کرد. 🦋 خودش می ‌ایستاد سر سجاده و و اقامه را می ‌گفت و در رکعت اول، سوره ‌ای بلند را انتخاب می کرد و می خواند؛ این‌گونه دیگران فرصت داشتند تا وضو بگیرند و نماز را پشت سر ایشان اقامه کنند. 📒 قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص 66. 🆔 @qomirib
💟 خیلی ‌ها با فرمانده لشکر کار داشتند؛ ولی نمی ‌توانستند در ساعت مشخصی او را پیدا کنند. مسئولیت او طوری بود که وقت بیکاری نداشت. بیکاری که نه، اصلاً فرصت نبود اگر کسی با او کاری دارد، به ‌راحتی بنشیند و با فرمانده خود صحبت کند. 🌼 فرماندهیِ لشکر کاری سخت و پیچیده بود. از طرفی فرمانده لشکر، فرمانده لشکر اسلام بود و باید به رسم مسلمانی، ارتباطش با زیردستان را تقویت می کرد و در هر فرصتی گامی برای خدمت به آنان برمی داشت. 💟 برای حل این مسئله، ابتکار جالبی از خود نشان داد. نیم ساعت قبل از به می رفت و می ‌نشست؛ این‌گونه هرکس با او کاری داشت می دانست اگر هیچ‌جا دستش به فرمانده لشکر نرسد، نیم ساعت قبل از نماز می ‌تواند او را در مسجد پیدا کند و به ‌آسودگی حرفش را با وی در میان بگذارد. 🌼 این ابتکار سردار ، علاوه‌ بر آنکه قدمی در راه رفع مشکلات و رسیدگی به امور زیردستان محسوب می شد، روشی غیرمستقیم برای جذب دیگران به مسجد بود و باعث می شد توفیق نیز عاید دیگران شود. 📚 قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص 22. 🆔 @qomirib
🕋 آرامش قلبی 🕋 🥀 هفدهم اسفند 62 در جزیره ی جنوبی اسیر بعثی ها شدم. شبِ پیش پا و کمرم زخمی شده بود. با کتک و شکنجه مرا به بصره بردند؛ عده ای دیگر هم مثل من آن جا بودند. 🍃 نزدیک مغرب عده ای از بچه ها در اتاقی کوچک و تنگ، مشغول ذکر خدا بودند. وقت اذان یکی از اسرا به نام ـ رشید سعدآبادی ـ بی توجه به همه ی خطرات احتمالی، اذان گفت. 🥀 اذان او به همه روحیه داد. اذانش که تمام شد، همه تیمم کردند. رزمنده ای شجاع به عنوان پیش نماز، جلو ایستاد و دیگران بدون ترس و واهمه به او اقتدا کردند و باشکوهی برگزار شد. 🍃 هیچ کس به فکر این نبود که ممکن است عراقی ها بیایند و آن ها را از میان جمع جدا کنند و با خود ببرند. صفا و پاکی در چهره های نمازگزاران موج می زد و آرامش بر دل ها حاکم بود. 🥀 عراقی ها متوجه نماز جماعت شدند؛ خشمگین و هیجان زده آمدند. آن ها ما را تماشا کردند تا این که نماز به پایان رسید. یکی از آن ها گفت: «الآن همه ی شما را می کشیم و هیچ اتفاقی نمی افتد». 🍃 همه به عراقی ها نگاه می کردند و هیچ اهمیتی به حرف آن ها نمی دادند. وقتی هم که دسته جمعی با کابل بر سر و صورت بچه ها می زدند، آن آرامش قلبی هم چنان وجود داشت و این از برکات نماز و ذکر خدا بود. 📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 140، خاطره ی جمشید پریشانی. ▫️ به نقل مرکز تخصصی نماز ... 🆔 @qomirib
🌹 یکی از مهم‌ترین اهدافی که باعث شد شهید نواب صفوی جمعیت فدائیان اسلام را تشکیل دهد، احیای امر ‌به‌ معروف و نهی ‌از منکر بود. 🌳 اعضای فدائیان اسلام هم ‌عهد شده بودند که وقت اذان، هرجا که هستند، بایستند و با صدای بلند بگویند. این کار، آن ‌هم در دهة سی شمسی اقدامی شجاعانه و تأثیرگذار بود؛ زیرا جامعه، از زمامدارن گرفته تا مردم، دچار خودباختگی فرهنگی و دینی شده بودند. 🌹 شاید در شرایط حاکمیت دینی هم بسیاری خجالت بکشند در خیابان اذان بگویند؛ اما فدائیان اسلام حتی از رفتار اهانت ‌آمی ز برخی رهگذران نیز پروایی نداشتند و با صدایی رسا اذان می ‌گفتند. 🌳 اذان گفتن علنی در معابر دست‌کم سه فایده داشت. 👈 اول اینکه، برای اهل‌نماز یادآوری وقت عبادت بود. 👈 دوم آنکه، باعث می شد افراد سست ‌ایمان، بر اظهار دین و عقیده قدرت و جرئت پیدا کنند. 👈 سوم اینکه، موجب می شد اهل ‌گناه و معصیت در آن لحظات دست از رفتار شرم ‌آور خود بکشند و به گوشه دنجی بروند. 🌹 به عشق می ‌ورزید و این نگاه را به همه یارانش منتقل کرده بود. 🌳 او نغمۀ دلنواز اذان را مقدمه ‌ای برای بیداری فطرت ‌ها و انس با خالق یکتا می دانست. 📚 قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص 74. به نقل مرکز تخصصی نماز 🆔 @qomirib
| حضور در مسجد در همه شرایط 🌼 حجت الاسلام فرقانى می گوید: بعد از شهادت حاج آقا مصطفى؛ همان روز ظهر، صداى بلند شد. 💠 رضوان الله علیه بلند شد و تشريف برد گرفت و فرمود: من مى روم مسجد. گفتم : به يكى از خادمها، كه زود برو و به خادم بگو سجاده را پهن كند. 🌼 او به مسجد رفت و ديده بود خادم مسجد نيست. و اصلاً كسى احتمال نمى داد امام آنروز با اين عظمت و بزرگى مصيبت، براى اقامه نماز جماعت به مسجد بروند. 💠 وقتى مردم فهميدند كه امام به مسجد مى آيد جمعيت يك دفعه از همه طرف به مسجد ريختند. ما وقتى به مسجد رسيديم، مردم همه گريه مى كردند چه گريه اى! 🌼 [ایشان حتی در روز شهادت فرزندش که روز مصیبت بزرگی برای ایشان بود، حضور در مسجد را ترک نکرد] 📚 علی احمدپور ، نماز خوبان ، داستان 74. 🆔 @qomirib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنده است 📣 🎙حجت الاسلام پناهیان 🕌 همۀ مساجد به این حرکت مبارک بپیوندند ... 🍋 به نقل از کانال مرکز تخصصی نماز ... 🌺 @qomirib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 شنیدنی پیرمرد پاکبان در میدان ولیعصر(عج) تهران 🍋 به نقل از کانال مرکز تخصصی نماز ... 🌺 @qomirib