#نماز_شهیدان
#شهید #محمدرضا_اخلاقی
🦋 #مسجد محلمان را كه می ساختند، هفده سالش بود. ميرفت كمك ميكرد؛ بدون مزد و منّت.
📚 فرهنگنامه شهدای سمنان، ج 1، ص 282.
به نقل از مرکزتخصصینماز 🕋
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
🦋 #شهید #حسن_باقری 🦋
☀️ سـوار بلدوزر بودیم و داشتیم میرفتیم خـط. عراقیها همه جـا رو میکوبیدند. حسـنآقا تا صـدای اذان رو شنیـد، گفت: نگهدار تا #نماز بخـونیم.
☀️ گفتیم: تـوپ و خمپـاره میـاد ، خطر داره ؛ اما حسـنآقا گفت: کسی که میـاد جبهه ، نباید نماز اول وقت رو ترک کنه...
📚 یادگاران جلد ۴ ؛ کتاب باقری.
#نماز_اول_وقت #نماز
🍋 به نقل از مرکزتخصصینماز 🕋
🆔 @qomirib
#دعوت_به_نماز
☀️ روش غیر مستقیم ☀️
💚 روش تربیتی پدرم غیر مستقیم بود. مثلاً اگر احساس می کرد یکی از بچه های اقوام و فامیل نمازش رادرست نمی خواند مخفیانه به من می گفت: محمد رضا بیا اینجا بایست و جلوی او نمازت را بخوان که او یاد بگیرد چه جوری باید نماز بخواند.
💚 گاهی هم برای تشویق و ایجاد انگیزه در ما خاطرات معنوی خوبی از اجداد خود نقل می کرد و بعد می گفت چقدر آدمهای جالبی پیدا می شوند.
📚 کتاب سیره شهید دکتر بهشتی، ص 62.
#نماز_شهیدان
🍋 به نقل از مرکزتخصصینماز 🕋
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
💠 شهید محمّد ابراهیم همّت 💠
☀️ سر تا پاش خاکی ، و از سوزِ سرما چشماش سرخ شده بود. از چهرهاش معلوم بود که خیلی حالش ناجوره؛ اما رفت وضوگرفت
☀️ تا نماز بخونه. گفتم: شما حالت خوب نیست، لااقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور، بعد نماز بخون. سرِ سجاده ایستاد، نگاهی بهم کرد و گفت: من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت بخونم... کنارش ایستادم.
☀️ حس میکردم هر لحظه ممکنه بیفته زمین. برا همین تا آخر نماز کنارش ایستادم تا اگه خواست بیفته، بگیرمش. محمد ابراهیم حتی در اون شرایط سخت هم حاضر نشد نمازِ اول وقت رو از دست بده...
📚 یادگاران «کتاب همت» ، صفحه 56 به روایت همسر شهید.
#نماز_اول_وقت
🌹 به نقل از مرکزتخصصینماز 🌹
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
🌳 والله اگر بمیرم... 🌳
💓 ما در زندان گروهک ها اسیر بودیم. آن جا برای #نماز خواندن زجر می کشیدیم و سختی های زیادی تحمل می کردیم. یکی از اسرای شریف، ـ سید امیر فرخ فرهمند ـ بود. او به نماز خیلی اهمیت می داد و هیچ گاه سهل انگاری نمی کرد.
💓 نفس تنگی داشت و بسیاری از اوقات، نفسش می گرفت و بر زمین می افتاد. چه بسا این حالت در حال نماز برای او پیش می آمد.
سید امیر بعدها به سرطان ریه مبتلا شد و همیشه خون بالا می آورد. دیگر رمق نداشت تا جایی که همه از زنده ماندن او مأیوس شده بودند.
💓 او دیگر نمی توانست راه برود. برای قضای حاجت و #وضو گرفتن، دو نفر زیر بازوانش را می گرفتیم و او به سختی قدم برمی داشت؛ اما نمازش را ایستاده می خواند.
💓 آخرین روزهای اسارتش یک روز غروب به دست هایش تکیه کرد تا برای نماز مغرب برخیزد. یکی از بچه های زندانی که اهل نماز نبود، از روی دلسوزی گفت: «امیر! حالا با این وضع نشسته نماز بخوان! مگر مجبوری؟
💓 سید امیر خشمگین شد و در پاسخ گفت: «والله اگر بمیرم، جنازه ام هم نماز می خواند!»
📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 72، خاطره ی حسین احمدآبادی.
🍋 به نقل از مرکزتخصصینماز 🍋
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
💓 نماز در سفر حج 💓
#شهید #سیدعلی_حسینی_ابراهیم_آبادی
💙 وقتی سید علی از سفر حج برگشته بود، می گفت: مکه جایی نیست که دوباره بتوانی مشرف شوی خیلی کم اتفاق می افتد.
💙 وقتی به مکه می روی باید کاری بکنی که وقتی برگشتی نگویی ای کاش نمی خوابیدم ای کاش بیشتر زیارت کرده بودم بیشتر #نماز می خواندم.
💙 آنجا طوری عمل کن که اگر آمدی افسوس گذاشته را نخوری. سید علی که در آنجا پاهایش تاول زده بود،
💙 می گفت: من آنجا کارهایی کردم که واقعاً کامل شدم.
📚 اطلاعات دريافتي از كنگره سرداران و 32000 شهيد استانهاي خراسان.
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
#شهید مدافع حرم احمد محمد #مشلب
💓 روزی با احمد برای تحویل یک امانتی به شهر «تبنین» رفته بودیم. در راه برگشت، صدای #اذان آمد.
💓 احمد گفت: «کجا نگه می داری تا نماز بخوانیم؟» گفتم: «۲۰ دقیقهی دیگر به شهر می رسیم و همانجا #نماز می خوانیم.»
💓 از حرفم خوشش نیامد و نگاه معناداری به من
کرد و گفت: «من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه ی دیگر زنده باشم! و نمی خواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که #نماز_قضا دارم. دوست دارم نمازم با نماز #امام_زمان علیهالسلام این و در همان وقت به سوی خدا برود.»
📚 ملاقات در ملکوت، صفحه ۴۸، خاطرهای علی مرعی.
#هنگامه_مناجات_با_خالق_نزدیک_است...🌺
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
✅ برای خواندن #نماز_شب کاری به کار من نداشت، اصرار نمیکرد باهم بخوانیم. خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هر شب بلند می شد برای تهجد، نه، هروقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمیداد.
✅ گاهی فقط به همان شفع و وتر اکتفا می کرد، گاهی فقط به یک #سجده . کم پیش می آمد مفصل و با اعمال بخواند.
✅ می گفت: «آقای بهجت می فرمودند: اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتن وفقط یه سجده شکر به جابیاری که سحر روبیدار شدی، همونم خوبه!»
💠 مقید بود به #نماز_اول_وقت. در مسافرت ها زمان حرکت را طوری تنظیم می کرد
که وقت #نماز بین راه نباشیم.
💠 زمانهایی که اختیار ماشین دست خودش نبود و با کسی همراه بودیم، اولین فرصت در نمازخانه های بین راهی با پمپ بنزین می گفت: «نگه دارین!»
💠 اغلب در قنوتش این آیه از #قرآن را می خواند:« رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً»
📚 قصه دلبری، خاطرات #شهید محمدحسین #محمدخانی به روایت همسر، صفحه ۴۴.
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
🌹 #شهید #امیر_جلیلی_آزاد 🌹
❇️ در منطقه عملیاتی گلان شبهای قبل از عملیات را در سوله بسر می بردیم که کنار کوه توسط برادران جهاد آماده شده بود.
❇️ مراسم دعا و #نماز_جماعت و بخصوص #نماز_شب در آن زمان در گروهان ما امری همیشگی بود. یک روز یکی از برادران بسیجی گفت: فلانی شما با امیر دوست هستی لطفاً او را نصیحت کن تا نماز شب بخواند چون تنها کسی که نماز شب نمی خواند ایشان است.
❇️ من هم با یک حالت پدرانه و با طمأنینه شروع کردم به نصحیت کردند و امیر هم فقط گوش می داد و چیزی نمی گفت. پس از پایان صحبت هایم با خود نتیجه گیری کردم که حتماً دوست ندارد نماز شب بخواند و از این همه بی تفاوتی او نسبت به خودم کمی ناراحت شدم.
❇️ بعد از شهادتش فرمانده گروهانمان را دیدم که بر سر مزار امیر می گرید و می گوید همیشه من او را بیدار می کردم تا تنها نماز شبش را بخواند تا هیچکس در آن ساعت او را نبیند.
📚 اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23 هزار شهید استانهای خراسان.
🆔 @qomirib
#داستان #نماز_شهیدان
🧡 آمده بود اصفهان. یک و نیم نصفه شب بود که زنگ زد و از خواب بیدارمان کرد. گفت: اومدیم بازرسی.
گفتم: قدم رو چشم. ولی کاش قبلاً می گفتید که تشریف می یارین.
💛 گفت: نه خیر، ما بی خبر می ریم بازرسی. اگه می گفتیم که شما آماده می شدید. برای بازرسی از وضع سربازها اومدیم.
💜 سریع لباس پوشیدم و راه افتادم. یک تیم کامل بازرسی آورده بود.
شروع کردند؛ تا صبح. ول کن نبود.
❤️ از آسایشگاه سربازها شروع کرد؛ چه طوری خوابیده اند، تختشان چه جوری است، برای #نماز_صبح بیدار می شوند یا نه، وضع غذا چه طوری است. خلاصه همه چیز.
📒 یادگاران، جلد 11 کتاب شهید علی صیاد شیرازی ، ص 49.
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
📿 نماز هدیه برای واقف 📿
#شهید غلامعلی #ترابیهمتآبادی
💛 یک روز به اتفاق بچه ها برای خوردن توت رفتیم. برادرم علی آنقدر گشت تا درختی پیدا کرد که صاحبش آن را وقف کرده بود و داخل باغ یا زمین کسی نبود.
💛 به محض اینکه بچه ها خواستند به بالای درخت بروند برادرم علی گفت: بچه ها اول بیایید دو رکعت نماز برای واقف درخت به جا بیاورم چون که آن شخص برای بار وری این درخت زحمت زیادی کشیده است.
📚 اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23 هزار شهید استانهایخراسان.
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
🌹 #شهید_همت 🌹
🌼 توي جبهه اين قدر به خدا مي رسي، مياي خونه يه خورده ما رو ببين.
شوخي مي كردم.
🦋 آخر هر وقت مي آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها مي ايستاد به #نماز . ما هم مگر چه قدر پهلوي هم بوديم؟
🌼 نصفه شب مي رسيد. صبح هم نان و پنير به دست، بندهاي پوتينش را نبسته، سوار ماشين مي شد كه برود.
🦋 نگاهم كرد و گفت «... وقتي تو رو مي بينم، احساس مي كنم بايد دو ركعت #نماز_شكر بخونم».
📚 يادگاران، جلد 2، كتاب شهيد محمد ابراهيم همت، ص 33.
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
🕋 کمک از نماز 🕋
🌼 بی سیم، خبر محاصره شدن تعدادی از رزمندگان را داد، آن هم در منطقه ای صعب العبور.
فرماندهان و شهید بروجردی خیلی ناراحت و نگران بودند.
🔻 هیچ راه حلی برای رهایی نیروهای محاصره شده پیدا نمی کردند.
شهید بروجردی بلند شد #وضو گرفت و به نماز ایستاد. نمازی پر از حضور خدا؛
🌼 پس از نماز بر اثر خستگی خوابش برد. بعد از چند دقیقه، ناگهان از خواب پرید؛ سراسیمه به سوی نقشه عملیاتی دوید، مدتی به نقشه زل زد،
🔻 بعد با صدای بلند همه فرماندهان را به اتاق فرا خواند و طرحی را برای کمک به نیروهای در محاصره مطرح کرد؛ طرحی نو که همه را به تعجب وا داشت.
🌼 همه موافق این طرح بودند. با اجرای طرح، محاصره شکسته شد و رزمندگان آزاد شدند.
با خوشحالی به سمت شهید بروجردی رفتم و در مورد طرح، سؤال کردم؛
🔻 اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: هر وقت با مشکلی مواجه می شوم به نماز می ایستم و توسل به ائمه اطهار پیدا می کنم. این کار راه هایی را جلوی رویم باز می کند.
📚 زیر این حرف ها خط بکشید؛ ص ۷۰.
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
🕋 پیک حق 🕋
🔻 «شهید حسین #صنعت_کار ( فرمانده روحانی واحد تخریب) بسیار مقیّد به خواندن #نماز_شب بود و این روحیه را در عمل به سایرین نیز منتقل می کرد. هر کس دو روز با او بود، نماز شب خوان می شد.
🔻 از او سؤال کردم: «شده است از خواب بیدار نشوی؟» او با تبسم ملیحی گفت: «یک شب که از شدت ضعف و بی خوابی، خواب مانده بودم، با نیش پشه ای از خواب بیدار شدم،
🔻 دیدم ساعت سه بامداد است. بسیار خوشحال شدم که پیک حق در قالب پشه، مرا از خواب بیدار کرد تا نمازم فوت نشود.»
📚 نماز شب شهیدان ؛ محمد محمدی ؛ نشر دارخوئین ؛ ص 17.
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
💟 #شهید یوسف کلاهدوز 💟
💠🔹 یک شب با عده ای از فرماندهان سپاه به جایی رفته بودیم. برادر محسن رضایی بود و #شهید کلاهدوز و سیف اللهی و چند نفر دیگر.
🧡🔸 وقتی رسیدیم تهران، دیر وقت بود. قرار شد برویم خانه یکی و صبح برویم سپاه. نزدیکترین خانه، منزل ما بود.
💠🔹 چون نیمه شب بود، خسته بودیم و خوابیدیم. ساعت دو بعد از نیمه شب از خواب بیدار شدم دیدم صدای ضجه می آید. صدا آرام و ملایم بود.
🧡🔸 بلند شدم نگاه کردم کلاهدوز در گوشه حیاط مشغول #نماز_شب و ذکر و مناجات بود. آن شب واقعاً غبطه خوردم. با حالی متحول به درگاه خدا مناجات می کرد.
📚 هاله ای از نور، ص ۱۰۹.
🆔 @qomirib
﷽ #نماز_شهیدان
🌷 #امام_جماعت لشکر ۴۱ ثارالله کرمان 🌷
🌻1⃣ شهید #حسن_یزدانی از ده سالگی #نماز میخواند و نیمه شبها به مناجات با خدا میپرداخت، درحالی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود.
🌻2⃣ اگر یک #شب_نماز شبش قضا میشد، برمیگشت و اعمال روز گذشته خود را مرور میکرد.
🌻3⃣ شب عملیات والفجر ۸ وقتی بچهها به آب میزنند. طوفان سهمگین در اروند بچهها را بالا و پایین میبرد. بچهها با صدای بلند «یا زهرا» میگویند. بیم آن میرود با سر و صدای بچهها عملیات لو برود. حسن شنا میکند و اولین کسی است که به ساحل دشمن میرسد و می گوید : «حضرت زهرا را دیدید که چگونه بچههای اسلام و قرآن را از امواج سهمگین نجات داد».
🌻4⃣ #حاج_قاسم_سلیمانی در مورد او میگوید: حسن یک طلبهی ۱۷ ساله و قهرمان عملیات والفجر ۸ بود. او اولین کسی بود که پیشتاز و پیشگام و داوطلب عبور از اروند بود. او پیشنماز لشکر بود. او ۳۰ بار در اروند شنا کرد و به دل دشمن زد. آنها را شناسایی کرد و برای لشکر، اطلاعات آورد. ما بعد از شهادتش به این موضوع فکر میکردیم، که آیا آن سالهایی که ما پشت سر حسن، #نماز_جماعت میخواندیم، او اصلاً به سن تکلیف رسیده بود؟
🌻5⃣ او در ۲۳ بهمن ۱۳۶۴ دچار مصدومیت شدید شیمیایی شد. در روزهای آخر زندگی در بیمارستان فقط سفارش نماز را مینمود. همهی همّ و غمّ او، #نماز_اول_وقت بود.
📚 سایت ساجد ، طلبه شهیدی که ۳۰ بار از اروند گذشت.
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
🌹 یکی از مهمترین اهدافی که باعث شد شهید نواب صفوی جمعیت فدائیان اسلام را تشکیل دهد، احیای امر به معروف و نهی از منکر بود.
🌳 اعضای فدائیان اسلام هم عهد شده بودند که وقت اذان، هرجا که هستند، بایستند و با صدای بلند #اذان بگویند. این کار، آن هم در دهة سی شمسی اقدامی شجاعانه و تأثیرگذار بود؛ زیرا جامعه، از زمامدارن گرفته تا مردم، دچار خودباختگی فرهنگی و دینی شده بودند.
🌹 شاید در شرایط حاکمیت دینی هم بسیاری خجالت بکشند در خیابان اذان بگویند؛ اما فدائیان اسلام حتی از رفتار اهانت آمی ز برخی رهگذران نیز پروایی نداشتند و با صدایی رسا اذان می گفتند.
🌳 اذان گفتن علنی در معابر دستکم سه فایده داشت.
👈 اول اینکه، برای اهلنماز یادآوری وقت عبادت بود.
👈 دوم آنکه، باعث می شد افراد سست ایمان، بر اظهار دین و عقیده قدرت و جرئت پیدا کنند.
👈 سوم اینکه، موجب می شد اهل گناه و معصیت در آن لحظات دست از رفتار شرم آور خود بکشند و به گوشه دنجی بروند.
🌹 #شهید #نواب_صفوی به #نماز عشق می ورزید و این نگاه را به همه یارانش منتقل کرده بود.
🌳 او نغمۀ دلنواز اذان را مقدمه ای برای بیداری فطرت ها و انس با خالق یکتا می دانست.
📚 قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص 74.
به نقل مرکز تخصصی نماز
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
🥀 قبل از عملیات خیبر که هنوز حسینیه پادگان دوکوهه ساخته نشده بود، بچه ها تو میدان صبحگاه، دو سه ساعت قبل از اذان صبح زمانی که هوا تاریک بود، یکی یکی با فانوس و پتو جمع می شدند.
🍃 هر کس گوشه ای را برای خودش می کرد یک #مسجد ، یک محراب، و آن وقت صدای ناله ها بود که در دل شب تو هوا پخش می شد.
🥀 از آن طرف، توی اتاقها بچه هایی که بار اولشان بود به جبهه می آمدند، وقتی نیمه شب بلند می شدند و اتاق را تقریباً خالی می دیدند، از خودشان خجالت می کشیدند؛ بی اختیار. فضا آن چنان بود که اگر کسی از نماز شب غافل می شد، توی خودش حس می کرد از قافله عقب افتاده است.
🍃 از ساعت 10 شب به بعد نوجوانهای چهارده، پانزده ساله ای را می دیدی که می رفتند برای نماز. وقتی می پرسیدی چه کار می کنید؟
🥀 می گفتند: نمازهای قضایمان را به جا می آوریم. اما معلوم است یک نوجوان چهارده ساله مگر چه قدر نماز قضا دارد؟
📚 نماز شب شهیدان ؛ محمد محمدی ؛ نشر دارخوئین ؛ ص 65.
مرکز تخصصی نماز
#هنگامه_مناجات_با_خالق_نزدیک_است...
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
🔻 ستون گردان حبیب، لحظهبهلحظه به ارتفاعات «علی گرهزد» نزدیک و نزدیکتر میشد. برادر محسن [وزوایی] همچنانکه پیشاپیش ستون حرکت میکرد، با رسیدن نیروها به بالای تپهای کوچک، ناگهان متوقف شد.
🔻 نگاهی به آسمان انداخت و بعد رو به نیروها فریاد زد: « #نماز، نماز! برادرها، نماز را فراموش نکنند.»
🔻 با این نهیب، ستون حبیب میرفت تا از حرکت بایستد که برادر محسن فریاد زد: «نایستید، بدوید! نماز را بهدورو میخوانیم. هر کس به پشت سر نفر جلویی دست تیمم بزند! نماز را بهدورو بخوانید.»
🔻 همانطور که داشتم به جلو میرفتم، مشغول به نماز شدم. عجب نمازی بود! بهراستی نجوای عشق بود...
📚 ققنوس فاتح ، بیست روایت شفاهی از زندگی #شهید_محسن_وزوایی ، ص ۱۱۶.
#هنگامه_مناجات_با_خالق_نزدیک_است
🆔 @qomirib
#نماز_شهیدان
🔻 ستون گردان حبیب، لحظهبهلحظه به ارتفاعات «علی گرهزد» نزدیک و نزدیکتر میشد. برادر محسن [وزوایی] همچنانکه پیشاپیش ستون حرکت میکرد، با رسیدن نیروها به بالای تپهای کوچک، ناگهان متوقف شد.
🔻 نگاهی به آسمان انداخت و بعد رو به نیروها فریاد زد: « #نماز، نماز! برادرها، نماز را فراموش نکنند.»
🔻 با این نهیب، ستون حبیب میرفت تا از حرکت بایستد که برادر محسن فریاد زد: «نایستید، بدوید! نماز را بهدورو میخوانیم. هر کس به پشت سر نفر جلویی دست تیمم بزند! نماز را بهدورو بخوانید.»
🔻 همانطور که داشتم به جلو میرفتم، مشغول به نماز شدم. عجب نمازی بود! بهراستی نجوای عشق بود...
📚 ققنوس فاتح ، بیست روایت شفاهی از زندگی #شهید_محسن_وزوایی ، ص ۱۱۶.
#هنگامه_مناجات_با_خالق_نزدیک_است
🆔 @qomirib