ققنوس
«پاقدم دکتر لاریجانی، برق عراق رفت!» (اربعیننوشت۹؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴) |۲شنبه|۲۰مرداد۱۴۰۴|
«سیدعلی خمینی در موکب ریحانةالنبی»
(اربعیننوشت۱۰؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴)
|۲شنبه|۲۰مرداد۱۴۰۴|۱۶صفر۱۴۴۷|
#محمد_گلپور، محبت میکند و راهنمایی میکند که طبقه اول، حسینیه است و طبقات بعدی اسکان... خادمان کمکم داشتند موکب را جمع میکردند، از طبقات بالا شروع کرده بودند و...
در همان طبقه دوم، جاگیر میشویم... کوله را میگذارم زیر سرم، چفیه را هم میکشم رویم... از بیخوابی خوابم نمیبرد، گرمای هوا، گرسنگی، سروصدای جمعکردن طبقات بالا، افتادن داربستها و... موجب میشود بهجای خوابیدن، مشغول لولیدن شویم! مثل مرغ پرکنده از این پهلو به آن پهلو میشوم... تا بالاخره خواب را در آغوش میگیرم، اما ساعاتی بعد از شدت گرما، خیس عرق از خواب میپرم...
#محمدباقر_معروفخانی تازه از حرم آمده بود و از رفتن برق و حیرانی جمعیت در ازدحام حرم میگفت! این امر بیسابقه است، یادم نمیآید قبلتر هم چنین اتفاقی افتاده باشد...
حدود ساعت ۲۱ است که برقها میآید؛ حدود ۱۰ ساعت بیبرقی! آن هم در وسط تابستان، در اوج گرما و ازدحام جمعیت...
جمع میکنیم و راهی حرم میشویم... از صحن حضرت زهراء وارد میشویم و در وسط حیاط صحن، نقطه مقابل گنبد، چند عکس دستهجمعی میگیریم؛ لحظه عکسبرداری به فکر انتشار عکسها در کنار این متنها نبودیم... بعدتر هنگام انتشار به مدد هوش مصنوعی، عکسها قابل انتشار شد!
▫️
بعد از زیارت، آخرشب است که برمیگردیم سمت موکب سیده زینب... گرسنه هستیم و این ساعت شب، توقعی از مواکب نداریم... اما در راه که میآییم، یکدرمیان دست زائران اشترودل بستهبندیشده میبینیم! ردش را که میگیریم، در فاصله مقام امام سجاد و پلهبرقیها، میرسیم به موکب خادمان صحن فاطمةالزهراء...، از نیمهشب گذشته و خادمان موکب نگران هستند، زائری گرسنه نمانده باشد... کمی پایینتر هم خادمان موکب دیگری، شربت لیمو زعفران خنک و برخی هم چایزعفران را در این سینیهای جالیوانی تعارف میکنند... فکر میکنم موکب آستان قدس باشد...، هرچه هست موکب بوی امام رضا(ع) میدهد... همراهان هنوز نرسیدهاند، اشترودلها محدودیت ندارد، به تعداد خودمان و همسفران میگیریم...، شربت لیموزعفران هم... فکرش را بکن از نیمهشب گذشته، در نجف، گوشه خیابان نشستهای و اشترودل و شربت لیموزعفران میخوری...
در حال لذتبردن از این تصویر رویایی هستیم که خادم یکی از موکبها عیشمان را منغَّص میکند:
«از این آشغالها نخورید، معلوم نیست چی توشه، ما خوردیم، بچههای موکب همه مریض شدند...»
ما که زیارت مشهدمان هم بدون اشترودل ناقص است، خیلی توجهی نمیکنیم، اما اصرار زیادش باعث میشود پاسخ دهم:
«اگر ضرر دارد، به باجناق میدهم!»
او هم که ظاهراً راضی شده باشد، لبخندی میزند و دست از سرمان برمیدارد...
▫️▫️▫️
در همین فاصله، تا همراهان برسند، شیخ #مرتضی_استقامت را میبینم که با یک ماشین کیا کارنزای ۷نفره پلاک عراقی، از راه میرسد... میروم جلوتر شیخ #محمد_اصغریان صندلی عقب نشسته و آقای #توتچی هم پشت فرمان است... حالواحوالی میکند و پرسوجو که کجا مستقر هستید... ظاهراً عجله دارند... با توتچی مشورتی میکند و میگوید هماهنگ میکنم، هماهنگ میکنم و میروند...
همراهان میرسند و ما هم امانتی را تحویلشان میدهیم و آنها هم مشغول میشوند...
در این فاصله #شیخ_مرتضی برمیگردد... ماشین را گوشهای پارک میکنند و میآید پایین و گپوگفتی میکنیم، میگوید حاج #سیدعلی_خمینی آمده برای پیادهروی و الآن هم رفته موکب ریحانةالنبی... و منتظر است که بروم آنجا...
چند موکب را معرفی میکنم و پیشنهاد میدهم که اگر شد حتماً #سیدعلی را ببرند برای بازدید...
میگوید قرار است فردا صبح برگردد ایران، اما تلاشش را میکند، بلکه ماند و دیرتر برگشت...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«یک شب در دفتر آقا در نجف!» (اربعیننوشت۱۱؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴) |۲شنبه|۲۰مرداد۱۴۰۴|۱۶صفر۱۴۴
«یک شب در «پناه حسین»!، در اتاق خانه حاجآقای حسینپناه»
(اربعیننوشت۱۱٫۱؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴)
|۲شنبه|۱۹مرداد۱۴۰۴|۱۶صفر۱۴۴۷|
بعد از این قسمت، دوستِ ندیدهام، #سید_احسان_حسینی، یادداشت را به جنابآقای #حسینپناه عزیز رسانده و ایشان هم محبت کردهاند و روایت را اصلاح و تکمیل کردهاند و بخشی از پشتپرده داستان را بیان کردهاند:
سلام علیکم آقای آبفروش
متن اخیرتون رو برای آقای #حسینپناه فرستادم
ایشون هم تکمله اش رو نوشت 😅:
«سلام علیکم و رحمهالله
دقایق قبل از این رو توضیح نداده؛
از نگاه خودم تعریف میکنم ولی با بیان نارسا 😁
از سرکشی مواکب «طریق یا حسین» برمیگشتیم؛ من و شیخ #مرتضی_استقامت و پسر گل ایشون و آقای دکتر اصغرزاده [همون حاجآقای اصغریان خودمان!]
حدود نیمهشب بود که به نجف رسیدیم، از شارع حولی و امتداد بحر نجف، به سمت حرم اومده بودیم و با پشتسرگذاشتن سیطره، وارد شارع سور شده بودیم، جلوی ستاد بازسازی عتبات، آقای #استقامت یکباره گفت که وایستا و اشاره کرد که کمی برگردم عقب، من که راننده بودم [بله، اینجا را بنده اشتباه کرده بودم، آقای #توتچی در برگشت، همراه آقای #استقامت بودند]، دنده عقب زدم و آقای #استقامت از داخل ماشین صدا زد «آقای آبفروش!» ایشون که اومد جلو، #آقا_مرتضی بعد چاقسلامتی، از ایشون پرسید جا دارید یا نه؟! کجا مستقر هستید؟!
ایشون با مناعت طبع، جواب داد که الحمدلله یکجا مستقر هستیم ، بعد اصرار شیخ #استقامت که خبر داشت تو این شرایط شلوغی نجف، کسی به راحتی نمیتونه جای استراحت مناسب، پیدا کنه، آقای آبفروش گفت «اگه جایی سراغ دارید، خانم و بچهها رو جا بدید!»
هرجا که میشد زنگ بزنم، اون موقع شب، جا نبود! گفتم بفرمائید خونه خودمون
به ایشون نگفتم که اون جاییکه «سوییت» خطاب کردن، یکی از دو اتاق خونه ما بود.
این هم باقی ماجرا... 👆»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«سلمانخان و شاهرخخان در مشایه!» (اربعیننوشت۱۴؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴) |۳شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴|۱۷
«عکس یادگاری با فرماندهان مقاومت»
(اربعیننوشت۱۵؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴)
|۳شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴|۱۷صفر۱۴۴۷|
به عمود ۲۵۰ میرسیم، طبق قرار توقف میکنیم... موکبی ساده، اما مرتب و حرفهای است... همانجا برای دقایق طولانیتری توقف میکنیم، فرصت خوبی است، کوله را میگذارم و دراز میکشم، روحالله هم سرش را میگذارد روی بازویم، پدرپسری ولو میشویم... آنسوتر زائر خسته دیگری بر زمین افتاده، اما پرچمش همچنان در اهتزاز است...
همینجا هستیم که میبینم جناب #توتچی در واتساپ پیام صوتی فرستاده که حاجآقای #ترابی و #سیدناصر_میرمحمدیان در مسیر هستند، اگر بشود دیداری داشته باشیم...
ای دل غافل! همان کاروان آلمانیها، همان نگاه سرسری، همان عدمانتظار... همان آمادهنبودن برای دیدار... عجب! کاش بیشتر توجه کرده بودم، کاش بهتر دیده بودم، کاش...
▫️▫️▫️
توقفمان بیش از چند دقیقه میشود، چرت کوتاهی میزنیم و دوباره راهی میشویم... کمی که میرویم، پردهنگارههای بزرگی از تصاویر #حاج_قاسم و #سیدحسن توجهمان را جلب میکند... جلوتر میرویم... موکب «اخوة زینب»، متعلق به «حرکة عصائب اهلالحق(AAH)» را میبینیم، عصائب در کنار سایر گروههای مقاومت عراق، جزئی از حشدالشعبی به حساب میآیند، سپاه بدر، حرکة النجباء (که از عصائب منشعب گردید)، کتائب حزبالله، کتائب سیدالشهداء، کتائب امام علی، سرایا الخراسانی، سرایا السلام، لواء العباس القتالی و... مهمترین این گروهها هستند...
▫️
عصائب اهلالحق به رهبری #قیس_خزعلی سال ۲۰۰۶، با انشعاب از جیشالمهدی و جریان صدر شکل گرفت...
سالهای پس از سقوط صدام (۲۰۰۳ به بعد) جیش المهدی به رهبری مقتدی صدر فعالترین جریان مسلح شیعی بود، اما در ادامه (۲۰۰۶) بروز اختلافات، بهویژه بر سر شیوه مبارزه و نیز روابط با ایران، منجر به انشعاب عصائب که بر «مقاومت مسلحانه علیه اشغال آمریکا» تأکید داشت از جیش المهدی شد...
در همین دوره، عصائب، حملات متعددی علیه نیروهای آمریکایی و انگلیسی انجام داد که منجر به دستگیری قیس خزعلی در سال ۲۰۰۷ توسط نیروهای ائتلاف شد، اما سال ۲۰۰۹ در جریان تبادل اسراء با بریتانیا آزاد گردید و تا خروج نیروهای آمریکایی (۲۰۱۱) رهبری عصائب را بهعنوان یکی از شاخصترین گروههای ضدآمریکایی بر عهده داشت.
پس از خروج آمریکا، عصائب بیشتر بهسمت فعالیت سیاسی و رسانهای رفت تا اینکه برای نخستین بار در انتخابات ۲۰۱۴ بهطور سازمانیافته شرکت کرد و کرسیهایی در پارلمان بهدست آورد.
در همین سال، با ظهور داعش و سقوط موصل، فتوای جهاد کفایی آیتالله سیستانی زمینهساز تشکیل حشدالشعبی شد.
عصائب بهعنوان یکی از ستونهای اصلی حشد وارد جنگ با داعش شد و نقش مهمی در نبردهای تکریت، سامرا و اطراف بغداد ایفا کرد.
این حضور، جایگاه مردمی و مشروعیت عصائب را تقویت کرد.
پس از شکست داعش در سال ۲۰۱۷، عصائب تلاش کرد نفوذ سیاسی خود را افزایش دهد و در قالب ائتلاف «فتح» (به رهبری هادی عامری)، در انتخابات ۲۰۱۸، توانست کرسیهای بیشتری بهدست آورد.
سال ۲۰۲۰ (پس از شهادت حاج قاسم و ابومهدی)، آمریکا عصائب را در فهرست سازمانهای تروریستی قرار داد و قیس خزعلی، تحت تحریم مستقیم قرار گرفت.
عصائب در تمام این سالها بهعنوان یکی از گروههای کلیدی «محور مقاومت» بوده است.
▫️
در غرفه، تصاویر شهداء و رهبران مقاومت نصب شده، ماکت قدی و ایستاده فرماندهان شهید هم با کارتنپلاست ساخته شده که محل عکسهای یادگاری زائران گردیده...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2