لَوْ لاَ الدّینُ وَ التُّقی، لَکنْتُ أدْهَی الْعَرَبِ
آفرین #سید ! عجب ضربهای زدی!
صفحه #سالومه را خوب ترکاندی!
چه مشت محکمی بر دهان استکبار کوبیدی!
سپاه پنجم ارتش بعث را دوباره منهدم کردی!
احسنت به این ضربه جنگالی!
بصیرت انقلابی که میگویند یعنی همین...
زمانشناسی، درک موقعیت، آیندهنگری، همه و همه در این حرکت حکیمانه موج میزند...
.
اخوی! داداچ! حواست هست؟! کجا رو میزنی؟ چی کار داری میکنی؟!
سید هکر! کاش همونقدر که برای نبرد سایبری در جنگالکترونیک انگیزه و مجاهدت داری، مبانی سیاستورزی امیرالمؤمنین را هم مروری میکردی!
در مکتب علی، نبرد قواعد خود را دارد...
سیاست در دایره تقوا تعریف میشود، نه برعکس، که اگر اینگونه نبود، علی(ع) سیاستمدارترین عرب بود، لَوْ لاَ الدّینُ وَ التُّقی، لَکنْتُ أدْهَی الْعَرَبِ.
.
تا کی باید آنقدر کودک بمانیم که ما هزینه درست کنیم و بزرگترمان بیاید و جبران نماید؟ اگر علی خون گریهکند از ما خودعمارپندارها جا دارد...
سیدی که نمیشناسمت! دمت گرم! زدی دهان سالومه را سرویس کردی، خوب! با منطق کدام مکتب، مکالمات خصوصی او را با هر کس و ناکسی برملا میکنی؟ که چه شود؟ که چه اتفاقی بیفتد؟ که چه فتحی حاصل شود؟
خوشانصاف! اگر عرضه نداریم جمع کنیم، تفریق نکنیم، اگر توان جذب نداریم، دفع نکنیم...
#مکتب_حاج_قاسم اینگونه نبود...
در مکتب حاج قاسم #شهید_سیاح_طاهری پدیدار میشود که روی #حاج_کاظم پرویز پرستویی را نمایان میکند...
در مکتب حاج قاسم #حبیب_احمدزاده رشد میکند که #تهمینه_میلانی را برای تجلیل از #سیده_زهرا_حسینی روی صحنه میآورد...
در مکتب #حاج_قاسم ، وقتی امکانش فراهم میشود، #عطاءالله_مهاجرانی بهبهانه تألیف کتاب #پیام_آور_عاشورا زائر #زینبیه میشود...
این رفتار، برای انقلاب ثمر بیشتری دارد یا مثلاً برملاکردن رابطه مهاجرانی با فلان منافق فاسق و...
کمی بیشتر بیاندیشیم...
.
پینوشت۱:
هرچند بنده بعید میدانم اصلا سیدی درکار باشد! هیچ بعید نیست این اقدام، حرکت خود جریان رسانهای معاند و اصحاب و یاران امثال سالومه باشد... شواهد این حرف بماند برای بعد... .
پینوشت۲:
چهقدر خوشحالم که بعضی دوستان به ظاهر انقلابی، در مجلس پیشرو جایی ندارند... لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً... .
#پرویز_پرستویی
#برزو_ارجمند
#سالومه
#سالومه_سیدنیا
#مخاطب_موردنظر
@qoqnoos2
هدایت شده از هنر جهادی
🔹 این کانال مجموعه آثاری است که به تازگی و در رویداد ملیهنری#جان_فدا توسط هنرمندان جوان و انقلابی این کشور و در مدتی کوتاه خلق و تولید شدهاست.
🔹 همه در حد توانخود رسانه باشیم تا این آثار، در روزهای منتهی به شهادت#حاج_قاسم
و در فضای مجازی، دست به دست و به صورت حداکثری منتشر و در دسترس همه قرار بگیرد.
◾️ به کوری چشم آنهایی که میخواستند هیچ اثری از او نماند...
#قاسم_سلیمانی
#جان_فدا
✅ @JanfadaArt
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت هشتم/دو)
«یکدوره فشرده ولایت فقیه در بیت رهبری»
#سید_حجازی در ادامه انگار خطابش را به آقا متوجه میکند و یکدوره فشرده ولایت فقیه را در چند بیت خلاصه میکند و ارائه میدهد:
«طابَتْ بهِ الشّامُ للقُدسِ الشَّریفِ کَما
طابَتْ بِنورِ مُحَیّاکُم خُراسانُ
وأنتمُ الأصلُ، یا ظلَّ الإمامِ وما
لِلشَّمْسِ ظِلّانِ، لی فی ذاکَ بُرهانُ
مَن لیلةَ القدرِ یَدعو فی الختامِ لَکُمْ
یا لیتَ عُمری لِذاکَ الشّیبِ قُربانُ
هذا الدُّعاءُ کتابٌ فیه علّمَنا
کلَّ الولایةِ والمکتوبُ عُنوانُ
یا وارثَ الشَّمسِ یا بنَ الطُّهرِ یابن علی
أَفرِد لنا الظِّلَّ، إن الظِّلَّ أوطانُ»
و تکبیت آخر این شعر را هم تقدیم حضرت زهراء(س) میکند:
«فی مولِدِ النّورِ شَطرٌ واحدٌ وکَفى
«وإنّ فاطمةَ الزهراءَ قرآنُ»
آنجا که میخواند: «یا وارث الشمس! یا بن الطُّهر! یا بن علی!» احساس میکنی جنس کلمات به سیاق #آوینی است! ناخودآگاه یاد تعابیر #آقامرتضی میافتی، پس از دیدار آقا:
«عزیز ما، ای وصی امام عشق! آنان که معنای «ولایت» را نمیدانند در کار ما سخت درماندهاند، اما شما خوب میدانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست... ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم، لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست، سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان(ع).»
💠💠💠
#سید در امتداد شعر قبل با خطاب قراردادن حضرت زهراء(س)، شعر دیگری را آغاز میکند:
«کم انتظرتکِ... غیماً یرشحُ المطرا
فهل تردّینَ مَنْ «کمْ کانَ مُنتظِرا»...!
و کم أتیتکِ و الظلماءُ تخنقُنی
فکنتِ -قبلَ السما- تُدْنینَ لیْ قمرا
و کنتُ أهتفُ «یا زهراءُ» فی ظمَأی
فتعبُرینَ کطیفٍ یُشبهُ النهَرا...!
مددتَ کفیکَ... آلامُ الورى صغُرَتْ
و ما سوى قلبکِ الحانی بهمْ کبُرا
هُنا رحاکِ أحالتْ قمحهَا وطنا
فکنتِ أشهى طعامٍ فی فمِ الفُقرا
أفی سواکِ یصوغُ الشعرُ أشطُرَهُ
و أنتِ مَن فیکِ جاءتْ سُورةُ الشُعَرا...!
أراکِ فی کلِّ شیءٍ وجـهَ عاطفةٍ
و غیرَ وجهِکِ فی الأشیاءِ لستُ أرى
أتیتُ زهراءُ و الأکدارُ تجرفُنی
و ما سواکِ یزیحُ الهمّ و الکدرا
أنا الذی... کلّما أُهدیکِ «فاتِحةً»
تفتّحتْ مُدنٌ فی داخلی و قُرى
فما «توضأتُ» إلا کنتِ «نافِلتی»
و ما «توسّلتُ» إلا کنتِ لی «قدَرا»»
در ادامه، جریان #مقاومت و شهیدان راه مقاومت را در سراسر جهان، امتداد راه حضرت زهراء(س) میداند:
«أنتِ التی تمـلأ الدنیا مُقاوَمةً
ما من شهیدٍ و إلا من دماکِ جرى»
بعد هم #حاج_قاسم را در امتداد همین مسیر یاد میکند:
«و لم یکُن «قاسمٌ» إلا امتدادَ فِداً
من بأسِ کفیکِ نالَ المجدَ و الظفَرا»
مجدداً خطابش را مستقیماً به سوی آقا میکند و این منظومه فاطمی را کامل میکند:
«و أنتَ یا سیدی من نسلِ فاطمةٍ
أمرتَ للحُبَّ أن یسری بنا.. فسرى
طریقُکَ الحقُّ قَـلَّ العابـرونَ بـهِ
و لم یخب من بدرب الحقِّ قد عبرا
فلمْ یخضوکَ إلا خیـبةً رجعـوا
و لم تخضْ أنـتَ إلا عدتَ منتصرا
کلٌ لهُ فی الهوى یا سیدی قـدرٌ
و أحمدُ اللهَ إذ سـوّاکَ لی قـدَرا»
عرض ارادت عاشقانهاش به آقا، رشکبرانگیز است...
به گمانم بیت آخر را نمیخواند:
«آتیکَ من أرضِ نَصرِالله «عاملةٍ»
بالحُبِّ مِن أهلِها و الحُبُّ سُلْطانُ»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت نهم/یک)
«در حقوق زن طلبکاریم ما...»
بعد از یادداشت قبلی آقا #مهدی_دردشتیان پیام دادند:
«خط عرضادبکردن حضوری را خود #مجتبی_رمضانی شکست و اول از همه بالا رفت. اتفاقاً #محسن یادش رفت بالا بره، یادش انداختند و به سمت آقا چون دوید، یکی از محافظها جلوش رو گرفت که آقا گفتند: «بذار بیاد»»
تشکر میکنم و شِکوه:
«از خسارتهای انتهانشستن همین میشود... 😅»
#مهدی هم زیرپوستی همدردی میکند و دلداری میدهد:
«من چی بگم؟ ما هم مثلاً جلو بودیم در حالی که اکبر آقای #شیخی روی پای راست و آقا #مصطفی_مروانی روی پای چپمان نشسته بودند! 😄»
💠💠💠
تماشای مراحل ساخت و بالاآمدن بنای یک شعر، لذتبخش است... در همان جلسه نهایی هماهنگی که چندباری در این سلسله یادداشت، ذکرخیرش شد، #محمد_رسولی هم شعرش را آورده بود، اما نیمهساز! بیتهایی هنوز ساخته نشده بودند، هرچند جایشان در نقشه ساختمان شعر او مشخص بود و میدانست که قرار است در این نقطه چند بیت مثلاً درباره #حاج_قاسم سروده شود، گاهی هم تکمصرعی مانده بود تا بیت کامل شود... همان بنای نیمهتمام را که نشان داد، دل از همه ربود... حتم داشتم با یک بنای باشکوه و همهچیزتمام مواجه خواهیم شد، همین هم شد...
#حاج_احمد دعوت میکند از #محمد_رسولی برای شعرخوانی...
#محمد شروع میکند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
یا مولاتی یا فاطمةالزهراء اغیثینی
آقاجان سلام علیکم...»
از آقا اجازه میگیرد و با توصیف هنگامه میلاد حضرت زهراء(س) آغاز میکند:
«شب اگر بیروح، اگر تاریک بود
صبح دیدار خدا نزدیک بود
آسمان محو تماشای زمین
با چه ذوقی آمده روحالامین
با خودش بیتالغزل آورده است
عطری از روز ازل آورده است
سورهای آورده که منهاج ماست
صبح میلادش شب معراج ماست
جلوهای از ذات ممدوح آمده
از «نفخت فیه من روح» آمده
وحی چون باران شد و بر خاک ریخت
کوثری در ظرف «ما ادراک» ریخت»
در این بین، ابیاتی هستند که در شعر اولیه انتشاریافته نیستند، مانند بیت بعد:
«کوثر است و عز و مجد آورده است
وه که قرآن را به وجد آورده است»
با اشعاری غرق در تلمیح ادامه میدهد:
«قصه شیرین «اعطینا»است او
«قاب قوسین» است، «او ادنی»است او
او کجا و مرزهای فهم ما
غیر حیرت چیست از او سهم ما
دست شاعر را پر از مضمون کند
اهلبیت شعر را موزون کند»
این بیت ظاهراً از همان ابیاتی است که چندبار مرمت شده تا با این قرائت اجرا شد:
«دانه تسبیحش از الماس بود
عقل کل در جامه احساس بود»
به جای مصرع اول، یکجا آمده بود:
«استعاره از خیالش، یاس بود»
و یکجا هم به جای «خیال»، «حضور» آمده بود... مانند فضاسازی و چیدمان اجزای جایگاه هیأت که چندبار میچینی و خراب میکنی... و عاقبت هم آنچه نهایی میشود با همه قبلیها فرق دارد و البته بهتر است!
ادامه میدهد:
«او نبوت را دلیل خاتمه است
قصه خلقت به نام فاطمه است»
تشویق جمعیت بالا میرود و «احسنت» از هر گوشهای برمیخیزد!
«آیه تطهیر عین ذات اوست
عشق از ذریه سادات اوست»
اینبار «بهبه» است که بر «احسنت» غالب شده!
««هل أتی» و «نور» و «قدر» و «کوثر» است
دخترِ... نه مادر پیغمبر است»
جلسه به وجد آمده و بعد از هر بیت واکنش نشان میدهند... باز هم صدای «بهبه» بلند است...
«چیست دوزخ؟ شعلهای از قهر او
چیست جنت؟ کوچهای در شهر او
در قیامت هم قیامت میکند
او به لبخندی شفاعت میکند»
باز هم تشویق حضار...
«پیش او تکلیف فردا روشن است
آرمان آفرینش، یک زن است
نور عصمت جلوه تابندهاش
زن اگر که اوست، مردان بندهاش
او به نام زن اصالت میدهد
چادرش عطر نجابت میدهد
خلقت از دامان زن آغاز شد
در مدینه زن تمدنساز شد»
اینجا فرمایش آقا درباره موضع ما نسبت به مسأله زنان در مواجهه با غرب را که بارها مورد تأکید و تکرار قرار دادهاند، به نظم درآورده است:
«در حقوق زن طلبکاریم ما
آی دنیا فاطمه داریم ما»
اینجا تشویق جماعت به اوج میرسد و «بهبه»های مکرر، مستیشان را افاقه نمیکند، به ناگاه صدای کفزدن در فضای حسینیه بلند میشود... عدهای لب میپیچانند و زیرلب غرولندی میکنند، عدهای هم انگار به لج این جماعت هم که شده، محکمتر کف دستهایشان را بر هم میکوبند و خوشحالی از لبهای خندان و چشمهای گردشدهشان بیرون میپاشد!
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت نهم/سه)
«دست نزن باشعور!»
#محمد_رسولی با غزه ادامه میدهد و به #حاج_قاسم میرسد:
«سیلی طوفان بر این کابوس باش
در میان شعلهها #ققنوس باش»
این مصرع را هم شاید برای تبلیغ کانال آورده!
«سنگ این آوار را سجیل کن
نقطه پایان اسرائیل کن
زخم تو آغاز فتحی دیگر است
خون غزه از همه رنگینتر است
صبح آزادی هوایت عالی است
حیف، جای حاج قاسم خالی است»
اینجا صدای گریه جمعیت بلند میشود و شانهها به لرزش درمیآید... دستان من هم به لرزه افتادهاند... این ابیات را با اشک مینویسم...
«بعد او ما هم در آتش زندهایم
همچنان با خاطراتش زندهایم»
و از این بیت منتقل میشود به خاطره اجرای حاج #صادق_آهنگران در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رهبر انقلاب در بیستوپنجم شهریور سال ۱۳۹۴؛ با حضور #حاج_قاسم:
«#حاج_صادق! یاد کن آن روز را
خواندی از دل نغمهای جانسوز را
او همینجا، او همینجا گریه کرد
«با نوای کاروان...» را گریه کرد
یادتان میآید او اینجا نشست؟
ساحلی در محضر دریا نشست؟
هرکه دید او را به حالش رشک برد
تا شهادت محملش را اشک برد
آشنا با گریه و درد است او
با شهادت زندگی کردهاست او»
بعد از این تصویرسازی زیبا، آن هم با تکرار خاطره در همان صحنه خلق خاطره، خطاب را از #حاج_صادق به آقا برمیگرداند:
«السلام ای محور هنگامهاش!
ای همه حرف وصیتنامهاش
دید آرامی، نشد آشفته او
ای ستون خیمهای که گفته او»
با بغض میخواند:
«یارت ای یار خراسانی چه شد؟
ای صبا! دست سلیمانی چه شد؟»
صدای گریه جمعیت بلند و در هم آمیخته میشود...
خطاب را به #حاج_قاسم میکند:
«ای نگین حلقه یکرنگها
رفتی ای فرمانده دلتنگها
در شکوه چشم تو دریای ما
ای فراتر از دوقطبیهای ما
چشمهایت، مردم بیداریات
ای فدای رسم مردمداریات
ظلم را تشویش ناکامی تویی
روح جمهوی اسلامی تویی!
نام تو از قبل پر آوازهتر
داغ تو این روزها شد تازهتر
آه از دیماه! از این آه سرد
آه از دیماه! از این ماه درد
آه از بغضی که دارد مثنوی
آه از #سید_رضی_موسوی!
باز پروانه فدای شمع شد
بار دیگر جمع یاران جمع شد»
این دو بیت اخیر، نشانه تکمیل و تکامل دائمی بنای این شعر است، واقعهای که دوشب گذشته اتفاق افتاده، اثرش را در شعر امروز میبینیم... شعر خطاب به حاج قاسم ادامه مییابد:
«جانفدا! با عشق جان دادی به ما
راهِ رفتن را نشان دادی به ما
ضرب در اخلاق بیپایان شدی
تو فدای پرچم ایران شدی
این حرم گفتی بهشت مردم است
دست مردم، سرنوشت مردم است»
شاید پشت پرده این بیت اخیر، اشارهای نرم هم به انتخابات پیشرو داشته باشد...، امری که ضرورتش، این روزها بسیار بیشتر از گذشته احساس میشود...
«فهم ما این است از فردای نور
قله باشد استعاره از ظهور
سرنوشت حق و باطل روشن است
قله انسان کامل روشن است
اوج مقصود رسالت دیدنیاست
قله حق و عدالت دیدنیاست
قله را دیدیم، آنجا میرویم
ما ز بالاییم و بالا میروم»
عدهای دوباره خواستند دست بزنند، اما اینبار فراگیر نشد و جمعیت همراهی نکرد، #مهدی_مختاری در این انتها بلند میگوید: «دست نزن باشعور!»
حاج #رضا_بذری را امشب در مشهد میبینم، به مزاح میگوید از ما چیزی ننوشتی! من هم به شوخی پاسخ میدهم، تقصیر #مهدی_مختاری بود، آنقدر شیطنت کرد که نوبت به شما نرسید!
بدون تعارف، اجرای #محمد_رسولی اوج جلسه بود، همهکاری کرد، اشک و لبخند و تحسین و تشویق و فریاد مرگ بر اسرائیل مخاطب، همه و همه را با خود همراه کرد... با این عوضکردن خطابها، مانند شمشیرزنِ دودستی که در هر چهارسو میرزمد، میچرخید و با شمشیر شعرش بر سینه احساس مخاطبان زخم میزد...
اگر جلسه امروز هیچ اجرای دیگری نداشت، همین یک اجرا کفایت میکرد...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
یادداشتهایی درباره چهلودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲
«نبودنت؛ بومی سیاه و کثیف»
(یادداشت دوم/۱از۲)
تا از قم بزنیم بیرون و برسیم به #سرچشمه، به #شهسوار نرسیدیم... وارد ورودی که شدیم، #مرتضی آستینها را بالا زده بود، آماده برای وضو... اذان، قشنگ، وسط نوبت دوم پخش فیلمهاست...
چنددقیقهای بیشتر به ساعت ۱۷:۳۰ نمانده، مستقیم میرویم به سمت محل نمایش فیلم...
#نبودنت شد اولین فیلم جشنواره که به تماشا نشستیم، فیلمی به تهیهکنندگی و کارگردانی #کاوه_سجادی_حسینی... همسر #سهیلا_گلستانی که چندی پیش ویدئویی از او همراه با تعداد دیگری از بازیگران #بدون_حجاب منتشر شده بود و سروصدایی هم به پا کرد... البته کلمه «سابق»، داخل کمانک کنار اسم سهیلا گلستانی مقابل عنوان «همسر» در ویکیپدیا، در امتداد این نسبت تردید ایجاد میکند...
«تقدیم به پدرم»؛ اولین چیزی است که روی پرده نقش میبندد...
مرحوم #علی_سجادی_حسینی پدر #کاوه، فرصت زیادی برای جلوهگری در سینما پیدا نکرد... سال ۷۳، در سن ۴۱ سالگی، در #خط_آتش از دنیا رفت...
فیلم با پخش تصاویری از قایقهای معلق در امواج و جنازههایی که از آب بیرون کشیده میشوند شروع میشود...
برایت سؤال میشود که فیلم درباره چیست؟
سقوط هواپیمای ایرانی ۶۵۵؟ خانم میگوید از اسم فیلم احتمال میدادم و توقع داشتم درباره #حاج_قاسم باشد! اما زهی خیال باطل!
صحنه بعدی تصویری از بالاست که جماعتی در حال گفتوگو هستند و در این بین چندباری گنگ و مبهم حرف از #سیاوش میزنند...
اینجا هوش زنانه به کارش میآید و سریع میگوید: «درباره #مهاجرت است»
زنی از جمع جدا میشود و در امتداد ردی از خون، میان برفها قدم برمیدارد... #سحر_دولتشاهی است... نقش اول فیلم... #مرضیه...
خانم میگوید: «هنوز اینها بازی میکنند؟ چه رویی دارند؟ هرچی خواستند به نظام گفتند، حالا هم...»
راست میگفت، آخرین موردی که در یادم مانده، واکنش به قصاص قاتلان شهید مظلوم #سید_روح_الله_عجمیان بود...
تصویر جمله #محمدمهدی_کرمی را استوری کرده بود: «به مامان چیزی نگو!» و نوشته بود:
«به مامان چی گفتن؟
بمیرم براتون
برای خودتون
برای مامانهاتون 🖤»
💠💠💠
«نبودنت»
«When you where not here»
روی پرده نقش میبندد و بدون عنوانبندی میرود به «۵سال بعد» و ماهها را از «آبان» شمارش میکند و قصه را میبرد جلو...
#فرهاد پنهانی برگشته، #فرهاد_مساوات! همسر #مرضیه، پدر #عادل... که پنجسال پیش، سیاوش را با خودش برده و برنگردانده...
- تا حالا کجا بودی؟ کجا بودی این همه سال؟ من خیلی منتظر بودم، همه جا رو گشتم...
داری منو میترسونی، چی شده؟ سیاوش کجاست؟
- خوبه، داشتیم میرفتیم، قایقمون چپ کرد...
- خب الان کجاست؟
- میگم خوبه
- چرا این شکلی شدی؟
#فرهاد یکشب پیدایش میشود و همان یکشب هم کافی است برای بارورکردن #مرضیه!
#پروانه هم زن جوان همسایه است که #خاله خوانده میشود... زنی شدیداً سیگاری، نافرم بزککرده،... و در یک کلمه خراب، اما ظاهراً مهربان! شاید هم خاله به همان معنای چالهمیدونی!... آنقدر که #مرضیه نگران ارتباط #پروانه با #عادل است... عادلی که پروانه میگوید خودم بزرگش کردم... الحق که #آزاده_صمدی هم خوب در این نقش فرورفته و با آن خو گرفته!
شخصیت #پروانه، هم برای کثیفترکردن بوم سیاهی که #سجادی_حسینی ترسیم میکند لازم است، هم برای تکمیل جنبه جاذبههای جنسی فیلم تا در صورت مجوز نمایش عمومی، شاید بتواند برای گولزدن مخاطب با دو تریلر و پوستر متفاوت، در کنار نامهای #سحر_دولتشاهی و #امیر_آقایی، سهمی از گیشه را هم تأمین یا تضمین نماید!
#احسان، اوستای سلمانی، که #عادل را در نبود #فرهاد زیر پر و بال گرفته، منتظر است رابطه پدر و مادر عادل به پایان برسد تا او هم به #مرضیه برسد...، مادر عادل...
حیف #امیر_آقایی که در این نقش حیف شده است...
#شیرین مادر #سیاوش هم بعد از رفتن و برنگشتن، فرزندش دچار افسردگی و بیماری شده... با همسری که در تلاش است اوضاع را کمی سامان دهد، ولی نمیتواند...
ادامه دارد...
#جشنواره_فیلم_فجر_۱۴۰۲
#فجر_۴۲
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
روزهای بدون ابراهیم...
ما روزهای بدون #امام را درست فهم نکردیم...
اما روزهای بدون #حاج_قاسم، روزهای سختی بود...
این روزهای بدون #ابراهیم هم...
دیروز اگر وسط کارهای اربعین، کسی جرأت میکرد اینجوری بپیچد جلوی کار امام حسین(ع)، در دولت یکی بود که حرفها را بشنود و شاید بتواند کاری کند...
اما حالا که نه #حاج_قاسم هست و نه #سید_ابراهیم...
نه رویمان میشود اسباب زحمت و رنجشخاطر حضرت آقا را فراهم کنیم و نه صلاح میدانیم...
میسوزیم و میسازیم...
اما یقین داریم اخلال در کار ارباب، سنگین تمام میشود، سنگینتر از آنچه تصور کنیم...
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2