ققنوس
یادداشتهایی درباره چهلودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲ (یادداشت یکم) «زندگی من آدمیزادی نیست!» تا ا
یادداشتهایی درباره چهلودومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۲
«نبودنت؛ بومی سیاه و کثیف»
(یادداشت دوم/۱از۲)
تا از قم بزنیم بیرون و برسیم به #سرچشمه، به #شهسوار نرسیدیم... وارد ورودی که شدیم، #مرتضی آستینها را بالا زده بود، آماده برای وضو... اذان، قشنگ، وسط نوبت دوم پخش فیلمهاست...
چنددقیقهای بیشتر به ساعت ۱۷:۳۰ نمانده، مستقیم میرویم به سمت محل نمایش فیلم...
#نبودنت شد اولین فیلم جشنواره که به تماشا نشستیم، فیلمی به تهیهکنندگی و کارگردانی #کاوه_سجادی_حسینی... همسر #سهیلا_گلستانی که چندی پیش ویدئویی از او همراه با تعداد دیگری از بازیگران #بدون_حجاب منتشر شده بود و سروصدایی هم به پا کرد... البته کلمه «سابق»، داخل کمانک کنار اسم سهیلا گلستانی مقابل عنوان «همسر» در ویکیپدیا، در امتداد این نسبت تردید ایجاد میکند...
«تقدیم به پدرم»؛ اولین چیزی است که روی پرده نقش میبندد...
مرحوم #علی_سجادی_حسینی پدر #کاوه، فرصت زیادی برای جلوهگری در سینما پیدا نکرد... سال ۷۳، در سن ۴۱ سالگی، در #خط_آتش از دنیا رفت...
فیلم با پخش تصاویری از قایقهای معلق در امواج و جنازههایی که از آب بیرون کشیده میشوند شروع میشود...
برایت سؤال میشود که فیلم درباره چیست؟
سقوط هواپیمای ایرانی ۶۵۵؟ خانم میگوید از اسم فیلم احتمال میدادم و توقع داشتم درباره #حاج_قاسم باشد! اما زهی خیال باطل!
صحنه بعدی تصویری از بالاست که جماعتی در حال گفتوگو هستند و در این بین چندباری گنگ و مبهم حرف از #سیاوش میزنند...
اینجا هوش زنانه به کارش میآید و سریع میگوید: «درباره #مهاجرت است»
زنی از جمع جدا میشود و در امتداد ردی از خون، میان برفها قدم برمیدارد... #سحر_دولتشاهی است... نقش اول فیلم... #مرضیه...
خانم میگوید: «هنوز اینها بازی میکنند؟ چه رویی دارند؟ هرچی خواستند به نظام گفتند، حالا هم...»
راست میگفت، آخرین موردی که در یادم مانده، واکنش به قصاص قاتلان شهید مظلوم #سید_روح_الله_عجمیان بود...
تصویر جمله #محمدمهدی_کرمی را استوری کرده بود: «به مامان چیزی نگو!» و نوشته بود:
«به مامان چی گفتن؟
بمیرم براتون
برای خودتون
برای مامانهاتون 🖤»
💠💠💠
«نبودنت»
«When you where not here»
روی پرده نقش میبندد و بدون عنوانبندی میرود به «۵سال بعد» و ماهها را از «آبان» شمارش میکند و قصه را میبرد جلو...
#فرهاد پنهانی برگشته، #فرهاد_مساوات! همسر #مرضیه، پدر #عادل... که پنجسال پیش، سیاوش را با خودش برده و برنگردانده...
- تا حالا کجا بودی؟ کجا بودی این همه سال؟ من خیلی منتظر بودم، همه جا رو گشتم...
داری منو میترسونی، چی شده؟ سیاوش کجاست؟
- خوبه، داشتیم میرفتیم، قایقمون چپ کرد...
- خب الان کجاست؟
- میگم خوبه
- چرا این شکلی شدی؟
#فرهاد یکشب پیدایش میشود و همان یکشب هم کافی است برای بارورکردن #مرضیه!
#پروانه هم زن جوان همسایه است که #خاله خوانده میشود... زنی شدیداً سیگاری، نافرم بزککرده،... و در یک کلمه خراب، اما ظاهراً مهربان! شاید هم خاله به همان معنای چالهمیدونی!... آنقدر که #مرضیه نگران ارتباط #پروانه با #عادل است... عادلی که پروانه میگوید خودم بزرگش کردم... الحق که #آزاده_صمدی هم خوب در این نقش فرورفته و با آن خو گرفته!
شخصیت #پروانه، هم برای کثیفترکردن بوم سیاهی که #سجادی_حسینی ترسیم میکند لازم است، هم برای تکمیل جنبه جاذبههای جنسی فیلم تا در صورت مجوز نمایش عمومی، شاید بتواند برای گولزدن مخاطب با دو تریلر و پوستر متفاوت، در کنار نامهای #سحر_دولتشاهی و #امیر_آقایی، سهمی از گیشه را هم تأمین یا تضمین نماید!
#احسان، اوستای سلمانی، که #عادل را در نبود #فرهاد زیر پر و بال گرفته، منتظر است رابطه پدر و مادر عادل به پایان برسد تا او هم به #مرضیه برسد...، مادر عادل...
حیف #امیر_آقایی که در این نقش حیف شده است...
#شیرین مادر #سیاوش هم بعد از رفتن و برنگشتن، فرزندش دچار افسردگی و بیماری شده... با همسری که در تلاش است اوضاع را کمی سامان دهد، ولی نمیتواند...
ادامه دارد...
#جشنواره_فیلم_فجر_۱۴۰۲
#فجر_۴۲
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2