eitaa logo
ققنوس
1.3هزار دنبال‌کننده
187 عکس
60 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت اول) «توفیق‌اجباری‌کله‌پاچه‌» باید خانواده را بگذارم قزوین و از قزوین عازم دیدار شوم؛ به پیام می‌دهم... - فردا چه‌جوری تشریف می‌برید بیت رهبری؟ - احتمال ضعیف امشب برم، احتمال زیاد فردا صبح زود - همسفر نمی‌خواهید؟ ساعت پنج صبح گذشته که گوشی زنگ می‌خورد، عبدالله است که حرکت کرده... بیست دقیقه بعد، همراه و ، سوار بر تیبا عازم تهران هستیم... ✳️✳️✳️ چهل دقیقه‌ای از ساعت هفت گذشته که به تقاطع فلسطین-جمهوری می‌رسیم، در راه قرار گذاشته بودیم سری هم به مغازه آش‌فروشی نبش چهارراه بزنیم... فقط یک میز مشتری دارد، که قرار است شاعر دیدار امسال باشد، پای همان میز که سه کاسه پلاستیکی حلیم هم روی آن چیده شده است، درحال تعویض لباس و آمده‌شدن برای عزیمت به سمت حسینیه است! مرد میان‌سال پشت دخل با لحن بی‌حوصله‌ای می‌گوید دیگر سرویس نداریم، فقط بیرون‌بر! نگاهی به بیرون مغازه می‌کنم، برف پوچه می‌کند و هوا خیلی سرد است... با بچه‌ها خوش‌وبشی می‌کنیم و به توفیق اجباری راهی کله‌پزی آن سوی خیابان می‌شویم... ✳️✳️✳️ باید زودتر برای کمک در توزیع کارت‌ها به بچه‌ها برسم، گروهی سر فلسطین و گروهی سر کشوردوست هستند، امسال اولین‌بار بود که کارت‌ها عکس‌دار بودند و‌ قرار بود با کارت ملی هم تطبیق داده شود، طبیعتاً امکان ورود افرادی خارج از فهرست، سخت‌تر شده بود، هرچند غیرممکن نبود! همین امر موجب شد، کارت‌ها در آخرین لحظات به دست‌مان برسد... مصیبت‌های نهایی‌کردن اسامی و تقسیم مسؤولیت برای توزیع هم قصه پرغصه دیگری داشت که بماند... دوستان ما هم که باید از قم می‌رسیدند، ترجیح داده بودند همان صبح دیدار را برای تحویل کارت‌ها قرار بگذارند، یکی‌دونفری هم به واسطه همین تأخیر بهشان برخورده بود و... ✳️✳️✳️ بچه‌ها با برخی نتوانسته بودند ارتباط بگیرند؛ آمده بود و برای کارتش با چند نفری تماس گرفته بود، کارتش دست میثم بود و هم‌دیگر را نیافته بودند، تا برسم، بدون کارت رفته بود داخل! هم منتظر کارتش بود... مرد تنومند پرجاذبه‌ای می‌رسد مقابل درب کشوردوست، نامش را جویا می‌شوم، فرزند ارشد مرحوم حاج است... در همین بین حاج ، از آن‌سو هم حاج عباپیچیده با ویلچر از راه می‌رسد، هوا سردتر از آن است که این عزیزان بخواهند معطل شوند، همه تلاش می‌کنند تا اساتید و پیش‌کسوتان سریع‌تر وارد شوند... حاج هم از راه رسیده... حاج‌آقای مستأصل و نگران افرادی هست که به هر دلیلی کارت به دست‌شان نرسیده است... تماس می‌گیرد و سراغ کارت خودش و را می‌گیرد، ظاهراً امسال قسمت نبوده و مورد غفلت قرار گرفته بودند! عجیب بود... امسال ما دخالتی در فهرست شاعران، جز چندنفر محدود از بچه‌های نوحه‌سرا -آن هم با کلی زاجرات- نداشتیم، شرمنده‌شان شدم... هنوز چند نفری هستند که کارت‌شان در دست‌مان است و خبری ازشان نیست، شروع می‌کنم به زنگ‌زدن... نمی‌دانم بدون کارت توانسته‌اند بروند داخل یا هنوز نرسیده‌اند یا اصلاً نخواهند آمد... جز کسی جواب نمی‌دهد، کسالت داشت و نتوانسته بود خودش را برساند... هم که کربلا بود... کارت‌های مانده را می‌دهم دست مرتضی که بروم داخل، حاج‌آقا تأکید می‌کند که عباس را بفرستم بیرون، شاید بتواند چاره‌ای کند... ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت سیزدهم) «ای لشکر صاحب‌زمان آماده باش، آماده باش» آقا قدمت این جلسه را یادآور می‌شوند که از دوران ریاست جمهوری ایشان آغاز گشته است: «به نظرم الان چهل سال است که این جلسه تشکیل می‌شود» و در یک نگاه کلان این مسیر طولانی را موفق ارزیابی می‌کنند: «امروز که من نگاه می‌کنم، نسبت به سال‌های قبل، از لحاظ نوع مدّاحی و شعری که خوانده می‌شود، کاری که انجام می‌گیرد خیلی پیشرفته‌تر و بهتر است؛ در این شکّی نیست.» ✳️✳️✳️ در ادامه ریشه هنر مداحی را در گنجینه متون دینی می‌بینند: «کار شما یک هنر مرکّب است، هنر هم که زیبایی است. این را ما از متون دینی‌مان داریم؛ متون دینی ما یعنی ، ، و بسیاری از درباره قرآن به روایتی اشاره کردند: «فرمود «ظاهِرُهُ اَنیق»؛ «اَنیق» به معنای زیبا نیست، به معنای زیبای شگفت‌آور است، ...از لحاظ زیبایی و هنر نظیر ندارد...» و‌ را در نهایتِ فخامت و استحکام و زیبایی توصیف کردند، از دعاها هم به دعای ، دعای روز امام حسین اشاره کردند و آن‌ها را در نهایتِ زیبایی برشمردند. و متذکر شدند که هنر مداحی دنباله آن هنری است که در این متون دینی تجلی یافته... ✳️✳️✳️ و بعد تأکید می‌کنند بر جامعیت هنر مداحی: « این هنر به این است که بخش‌هایش زیبا باشد؛ فقط زیبایی ظاهری کافی نیست، محتوا هم بایستی زیبا باشد» و روایتی که قبل‌تر گفته بودند را کامل کردند: «ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیق» و نکته مهم میزان و خط‌کشی بود که در این زمینه ارائه دادند: «این شیوه کار است؛ یعنی ظاهر، زیبا و باطن، پُرمحتوا و محکم.» در ادامه بحث بسیار مهم و پرمغزی را درباره نغمه و آهنگ مداحی بیان کردند و تأکید داشتند که این مطلب را مخصوصاً در یاد نگه داشته بودند که به مداحان بگویند: «آهنگ مفهوم دارد، معنا منتقل می‌کند؛ یعنی شما اگر چنان‌چه یک آهنگی را اجرا کنید که لفظ هم نداشته باشد... زبان ندارد، امّا معنا دارد، معنایی را منتقل می‌کند...» بعد هم چند دسته از انواع تأثیرات آهنگ‌ها را برشمردند: - آهنگ‌هایی شجاعت را القا می‌کنند برای این دسته از آهنگ‌ها، به حاج اشاره کردند و فرمودند: «این آهنگی که ایشان می‌خواند «ای لشکر صاحب‌زمان آماده باش، آماده باش»، اگر این کلمه را هم نخوانند، این لحن، لحن آماده‌سازی است.» - آهنگ‌هایی افسردگی می‌آورند، انسان را مأیوس می‌کنند - آهنگ‌هایی انسان را به گناه می‌کشانند بعد هم بسیاری از آهنگ‌های معروف گذشته را از همین قسم اخیر دانستند که انسان را به گناه می‌کشاند و ادامه دادند: «این دستگاه‌های موسیقیِ معروف، هر کدام یک ترانه‌ای قبلش دارد که این آهنگ، ترانه‌ را القا می‌کند به آن خواننده؛ این ترانه‌ها اغلب، ترانه‌های نامناسب است.» و هشدار دادند: «مواظب باشیم شعری که می‌خوانیم، آهنگی که می‌خوانیم،‌ مدّاحی‌ای که می‌کنیم ــ چه آن‌جایی که مصیبت می‌خوانیم، چه آن‌جایی که سینه می‌زنیم، چه آن‌جایی که مدح می‌خوانیم ــ با این‌ها مخلوط نشود؛ این نکته مهمّی است؛ من اصرار دارم به این توجّه کنید.» این بخش را این‌گونه جمع‌بندی کردند: «پس بنابراین، باید خوب باشد، هم باید خوب باشد. ، ، باید خوب باشد؛ این، سطح فکر مخاطب را بالا می‌برد. اگر بهترین مضامین را شما در یک شعرِ سست بریزید و ارائه کنید، تأثیرش خیلی کاهش پیدا می‌کند. ذهن مخاطب را عادت بدهید به اینکه با ادبیّات فاخر اُنس پیدا کند؛ این به رشد فکری جامعه کمک می‌کند. من چند سال قبل از این، در همین جلسه اشاره کردم به بعضی از غزل‌های که غزل‌های عشقی نیست، غزل‌های حکمتی است، پُر از حکمت است، شعر هم در نهایت استحکام و زیبایی است؛ این‌ها را آدم پیدا کند بخواند...» ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت بیستم و پایانی) «در باغ شهادت را نبندید...» ، را می‌بینم که دغدغه را دارد، این فصل معلی قرار است در نیمه اول شعبان به شادی مردم در ایام فرح اهل‌بیت(ع) بپردازد و هم دست راست است برای بستن محتوای برنامه، دنبال قول‌گرفتن از حاج است برای شب میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار، با صحبت می‌کنیم و مثل همیشه با بزرگواری و متانت می‌شنود و با تأملی هم می‌پذیرد... باز هم ابراز محبت می‌کنند و از هدیه‌ای که بچه‌ها برای تجلیل به ایشان داده بودند، تشکر می‌کنند، با آب و تاب برای توضیح می‌دهند که من هدایای زیادی دریافت کردم، اما این تابلو چیز دیگری است... تابلوی خوشنویسی که در وسطش این مصرع نقش بسته: «در باغ شهادت را نبندید» و در اطراف آن چهارده نفر یادداشتی نوشته‌اند و حدود سیصد نفر از مداحان جوان با اثر انگشت‌شان تأیید کرده‌اند... را هم کنار درب خروجی می‌بینم، عجله دارد، برای برنامه معلی و اختبار یا همان شکار سوژه‌ها، عازم سفر هستند، الحمدلله پرانرژی و باانگیزه... هم و هم چندباری تأکید می‌کنند که برای این فصل هم باید بنشینیم و صحبت کنیم، اما ظاهراً هم سر آن‌ها خیلی شلوغ است و هم سر ما... ✳️✳️✳️ مقابل درب خروجی کشوردوست، و ، با هم گرم گرفته‌اند، می‌گوید که با یکی از کارهای خیلی حال کرده است و چندبار گوش داده، هم می‌گوید « داداش! خب این نظرت رو بگو دیگه! همه فقط «سلانه» رو گیر می‌دن! این همه کار دیگه ما خوندیم...» آخرین نفرات هم از یکدیگر پراکنده می‌شوند، تأکید می‌کند که باید با هم بنشینیم و صحبت کنیم و یادآور می‌شوم امروز سال‌گرد آخرین هم‌نشینی است، پارسال، همین روز، همین ساعات، ! ✳️✳️✳️ کشوردوست را می‌روم بالا به سمت جمهوری، بعد هم جمهوری به غرب به سمت ماشین، بلافاصله بعد از گرفتن گوشی با تماس گرفته بودم و قرار بود کنار ماشین یکدیگر را ببینیم... در همین حین، حاج را سر یکی از کوچه‌ها می‌بینم، منتظر همراهان قمی است، از فرصت استفاده می‌کنم و دقایقی درباره اجراهای امسال گپ می‌زنیم، حاج و حاج سوار بر ماشین می‌رسند و همراه‌شان می‌رود... مسیر را ادامه می‌دهم تا ماشین ... و بعد هم بازگشت به مینودر... ✳️✳️✳️ بعدتر (در همان سفر سوریه) حاج‌آقای برایم نقل کردند که بعد از اتمام برنامه خدمت آقا می‌رسند، هم بوده، می‌خواهند را هم بگویند که رفته وسط جمعیت و نمی‌شود... آقا ابراز رضایت کرده بودند از برنامه امسال و خاصةً از اجرای ، سه مرتبه تکرار کرده بودند: «اجراتون خیلی خوب بود» برای چند نفر از مهمانان خارجی تقاضای تبرکی می‌کنند، آقا هم می‌سپارند که هفت عدد چفیه برسانند به که البته دیر می‌رسد و مهمانان رفته‌اند، ایشان هم همراه خودش آورده بود سوریه شاید از آن‌جا بتواند برساند... اخبار و اتفاقات بعد از دیدار کم نبودند، اگر بخواهم به همه آن‌ها بپردازم، حالاحالاها باید این سلسله یادداشت را ادامه دهم که نمی‌دهم!، اما کاش قلم‌های بیش‌تری به گردش دربیاید، ما به این واقعه‌نگاری‌ها نیاز داریم، آیندگان بیش از ما... ✍️ @qoqnoos2
روایت انسان انقلاب اسلامی (اشتراک حس خوب جلسه با یک آدم‌حسابی!) دیدم که می‌شناسمش... اگرچه نادیده! مدت‌ها بود سبزپوش دوست‌داشتنی از نزدیک ندیده بودم نه این‌که نبوده‌باشد، بخت یارم نبود... دیرهنگام خبر داده بودیم و زودهنگام اجابت کرده بود، شاید دوساعتی بیش از قرار هم جلسه طول کشید، با انرژی و روی گشاده جلسه را ادامه داد، خلاف بروکراسی اداری معمول... هم‌سن‌وسال بودیم تقریباً، هر دو ورودی ۷۸، او امام صادق و من شهید بهشتی... برای یک لحظه، شاید اولین‌بار بود احساس کردم می‌توانم دوست داشته باشم من هم باشم! ✳️✳️✳️ اهل دزفول بود و تو بی‌آن‌که قصه را ناسیونالیستی کنی، در ذهنت مرور می‌کردی هرچه دزفولی می‌شناسی، همین‌طور خون‌گرم و دل‌نشین‌اند... از حاج نازنینِ بی‌بدیل و دکتر متینِ باوقار تا و و برداران و شیخ و بسیاری دیگر از دوستان و یارانِ جان... ✳️✳️✳️ اما این دزفولی، بود، شدید! آن‌گونه که باید یک چنین باشد... از نابغه معماری، دکتر گفت، نویسنده کتاب ، از طراحان پل بعثت، از رئیس بیمارستان نیکان تهران گفت، از مجاهدت‌های رئیس وقت بهشت زهراء در ایام کرونا، ، از دانشمند شهید یک‌درصدی، ... یک‌درصدی یعنی جزء یک‌درصد برترین دانشمندان رشته ایمونولوژی(ایمنی‌شناسی) جهان بر اساس گزارش ESI (پایگاه طلایه‌داران علم)! شهید مدافع سلامت... از گفت و سوژه کتاب ... چه‌قدر خوب بود که محصور در قفس تنگ جناح‌های سیاسی نبود... چه‌قدر خوب بود که بی‌تکلف از انسانیت انسان‌ها حرف می‌زد... ✳️✳️✳️ آه که لذت بردم، چقدر اهل کتاب بود! از کتاب گفت، از ، از ، از ها و... از ، از دکتر که وزین است و آرام، از نویسندگان کتاب ، دکتر ، نویسنده و دکتر که برای دهه‌هشتادی‌ها جذاب سخن می‌گوید، از و دکتر و... اتاقش پر بود از کتاب‌های خوب! نه مانند کتاب‌خانه‌های نمایشی و فرمایشی اغلب مدیران سرشلوغ جمهوری مظلوم اسلامی، کتاب‌هایی که گاه آن‌قدر تورق شده بودند، ورم کرده بودند! تقریباً کتابی نبود، مگر آن‌که لابه‌لای صفحاتش، یادداشتی، تکمله‌ای، نکته‌ای، چیزی... نوشته بود... انگار دغدغه‌ای جز یافتن و افکندن بذر امید و دمیدن روح غیرت و روایت پیشرفت ایران اسلامی نداشت... و چه‌قدر این خرده‌روایت‌ها لذت‌بخش بود... ✳️✳️✳️ معتقد بود حرکت انقلاب اسلامی، آن و تمام اجزاء تمدنی آن، متعلق به فرهنگی‌ها است و تنها راه غلبه کامل بر دشمن تحقق کامل این امر است... همه چیز برای است... را سازمانی می‌دانست و قائل بود نمی‌تواند شأن دیگری داشته باشد... و البته رسیدن به این نقطه را نیازمند هم‌افزایی و هم‌فکری... سپاه را در مواضعی بچه‌ها می‌دانست و اعتقاد داشت بلوغ این سازمان و حفظ سپاه‌بودنش به است... اگر بداریِ مردم را نکند، سپاه نیست...؛ سپاه، است...، با صدای رسا می‌گفت همه جمهوری اسلامی است، هرمی نیست، فِلَت است، تختِ‌تخت... در این بین تأکید داشت که تنها هیأت است که است و هیأت را نمو اجتماعی دین‌داری در جمهوری اسلامی می‌دانست... و شبکه هیأت‌ها را نماد جمهوری اسلامی و نمود جمهوری اسلامی، طلیعه رسیدن به و شکوفایی نهاد متناسب با انقلاب اسلامی... ✳️✳️✳️ از درازنای تاریخ گفت و ضرورت ، تاریخ تحولات شیعه، تاریخ تحولات ایران، از بروز و ظهور تاریخی‌نگری در ، از اتکای راویان دفاع مقدس به سنت هزاروچندصدساله هیأت... از ... و در این میانه انقلاب اسلامی را بیش از آن‌که در پیشرفت دانش و فناوری بداند، در و شاید بیش‌تر و پیش‌تر می‌دید... این روایت زبان خاص خودش را لازم دارد، این زبان باید از کام خودش بیرون بیاید... و آن هیأت است، ! ، می‌خواهد... هیأت محل رشد و تربیت انسان انقلاب اسلامی است، شهداء از بطن هیأت‌ها بیرون آمده‌اند، هیأت‌ها صاحب هستند، شهیدداده‌اند... ها، ها از دل هیأت‌ها بیرون آمده‌اند... ادامه دارد...
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت نهم/سه) «دست نزن باشعور!» با غزه ادامه می‌دهد و به می‌رسد: «سیلی طوفان بر این کابوس باش در میان شعله‌ها باش» این مصرع را هم شاید برای تبلیغ کانال آورده! «سنگ این آوار را سجیل کن نقطه پایان اسرائیل کن زخم تو آغاز فتحی دیگر است خون غزه از همه رنگین‌تر است صبح آزادی هوایت عالی است حیف، جای حاج قاسم خالی است» این‌جا صدای گریه جمعیت بلند می‌شود و شانه‌ها به لرزش درمی‌آید... دستان من هم به لرزه افتاده‌اند... این ابیات را با اشک می‌نویسم... «بعد او ما هم در آتش زنده‌ایم هم‌چنان با خاطراتش زنده‌ایم» و از این بیت منتقل می‌شود به خاطره اجرای حاج در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رهبر انقلاب در بیست‌وپنجم شهریور سال ۱۳۹۴؛ با حضور : «! یاد کن آن روز را خواندی از دل نغمه‌ای جانسوز را او همین‌جا، او همین‌جا گریه کرد «با نوای کاروان...» را گریه کرد یادتان می‌آید او این‌جا نشست؟ ساحلی در محضر دریا نشست؟ هرکه دید او را به حالش رشک برد تا شهادت محملش را اشک برد آشنا با گریه و درد است او با شهادت زندگی کرده‌است او» بعد از این تصویرسازی زیبا، آن هم با تکرار خاطره در همان صحنه خلق خاطره، خطاب را از به آقا برمی‌گرداند: «السلام ای محور هنگامه‌اش! ای همه حرف وصیت‌نامه‌اش دید آرامی، نشد آشفته او ای ستون خیمه‌ای که گفته او» با بغض می‌خواند: «یارت ای یار خراسانی چه شد؟ ای صبا! دست سلیمانی چه شد؟» صدای گریه جمعیت بلند و در هم آمیخته می‌شود... خطاب را به می‌کند: «ای نگین حلقه یک‌رنگ‌ها رفتی ای فرمانده دل‌تنگ‌ها در شکوه چشم تو دریای ما ای فراتر از دوقطبی‌های ما چشم‌هایت، مردم بیداری‌ات ای فدای رسم مردم‌داری‌ات ظلم را تشویش ناکامی تویی روح جمهوی اسلامی تویی! نام تو از قبل پر آوازه‌تر داغ تو این روزها شد تازه‌تر آه از دی‌ماه! از این آه سرد آه از دی‌ماه! از این ماه درد آه از بغضی که دارد مثنوی آه از ! باز پروانه فدای شمع شد بار دیگر جمع یاران جمع شد» این دو بیت اخیر، نشانه تکمیل و تکامل دائمی بنای این شعر است، واقعه‌ای که دوشب گذشته اتفاق افتاده، اثرش را در شعر امروز می‌بینیم... شعر خطاب به حاج قاسم ادامه می‌یابد: «جان‌فدا! با عشق جان دادی به ما راهِ رفتن را نشان دادی به ما ضرب در اخلاق بی‌پایان شدی تو فدای پرچم ایران شدی این حرم گفتی بهشت مردم است دست مردم، سرنوشت مردم است» شاید پشت پرده این بیت اخیر، اشاره‌ای نرم هم به انتخابات پیش‌رو داشته باشد...، امری که ضرورتش، این روزها بسیار بیش‌تر از گذشته احساس می‌شود... «فهم ما این است از فردای نور قله باشد استعاره از ظهور سرنوشت حق و باطل روشن است قله‌ انسان کامل روشن است اوج مقصود رسالت دیدنی‌است قله حق و عدالت دیدنی‌است قله را دیدیم، آن‌جا می‌رویم ما ز بالاییم و بالا می‌روم» عده‌ای دوباره خواستند دست بزنند، اما این‌بار فراگیر نشد و جمعیت همراهی نکرد، در این انتها بلند می‌گوید: «دست نزن باشعور!» حاج را امشب در مشهد می‌بینم، به مزاح می‌گوید از ما چیزی ننوشتی! من هم به شوخی پاسخ می‌دهم، تقصیر بود، آن‌قدر شیطنت کرد که نوبت به شما نرسید! بدون تعارف، اجرای اوج جلسه بود، همه‌کاری کرد، اشک و لبخند و تحسین و تشویق و فریاد مرگ بر اسرائیل مخاطب، همه و همه را با خود همراه کرد... با این عوض‌کردن خطاب‌ها، مانند شمشیرزنِ دودستی که در هر چهارسو می‌رزمد، می‌چرخید و با شمشیر شعرش بر سینه احساس مخاطبان زخم می‌زد... اگر جلسه امروز هیچ اجرای دیگری نداشت، همین یک اجرا کفایت می‌کرد... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت دهم/دو) «آه آلاله هم اثر دارد...» از این‌جا به برخی مسائل روز می‌پردازد و با فضای انتقادی ادامه می‌دهد: «خواهم اینک کلام حق جویم دوسه‌بیتی ز دردها گویم ای عزیزی که روی کاری تو ای رفیقی که پست داری تو مردم ما همیشه یار اَستند همچو مقداد پای کار اَستند» این «اَستند» را همین‌جور «اَستند» می‌خواند و نه «هستند»... «بیش‌تر فکر درد ملت باش پی حل نیاز امت باش ز خودت ثبت کن نکواثری درس گیر از نصیحت پدری ما همه صاحبان فرداییم جملگی خادمان زهراییم ای به دنیای غرب حاکم‌ها زنده هستند حاج قاسم‌ها ظالمید و به ظلم خود سرخوش خوش مباش ای رژیم کودک‌کش گرچه هیزم‌شکن تبر دارد آه آلاله هم اثر دارد» و این مصرع اخیر را دوباره می‌خواند: «آه آلاله هم اثر دارد» لحن و سبک خوانش این ابیات، وقتی با لرزشی هم در صدا همراه می‌شود، ناخودآگاه یاد حاج می‌افتی... خطاب به آقا ادامه می‌دهد: «رهبرم... حضرت آقا! رهبرم، در میان این خون‌ها خوب دیدیم مرگ صهیون‌ها عمرشان رو به انزوال شده کم‌تر از بیست‌وپنج‌سال شده صهیون از زندگی خود زده است بیست سالش اضافه آمده است مرحبا بر یقین دینی‌تان... [یک «آقاجان!» هم این وسط می‌گوید...] داده بَر، نخل پیش‌بینی‌تان گر شما حکم انتقام دهید حکم و دستور بر قیام دهید کفر را یک‌به‌یک هلاک کنیم در تل‌آویو گرد و خاک کنیم» صدای فریاد جمعیت بالا می‌رود: «مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل...» نمی‌دانم اشتباه می‌کند یا می‌خواهید اتصال را دوباره برقرار کند... این مصرع را این‌جا تکرار می‌کند: «گر شما حکم انتقام دهید...» و ادامه می‌دهد: «ما برای شما بسیم آقا پِی بیت‌المقدسیم آقا در همان‌جا به دعوت مهدی جمعه‌ای با امامت مهدی در صفوف جهاد می‌مانیم پشت مهدی نماز می‌خوانیم» صدای «ان‌شاءالله...» از جمعیت بلند می‌شود... سه بیتی را رد می‌کند: «از جهان ظلم و جور خواهد رفت نسل صهیون به گور خواهد رفت ما ولی شان و شوکتی داریم روی اسلام غیرتی داریم ما به میدان عشق جان دادیم هرچه بود احتیاج آن دادیم» و با این ابیات ادامه می‌دهد: «ما که پا پس نمی‌کشیم اصلاً برسانید بشنود دشمن با هم عهد برادری بستیم...» «تابع امر رهبری هستیم» را این‌گونه تغییر می‌دهد: «پشت سیدعلی‌مان هستیم» این مصرع را هم حسن ختام جلسه قرار می‌دهد و جمعیت را هم‌نوا می‌کند: «ما برای شما بسیم آقا پِی بیت‌المقدسیم آقا...» و جمعیت تکرار می‌کنند... که پایین می‌آید، یک نفر فریاد می‌زند و‌ جمعیت هم همراه می‌شوند: «ای رهبر آزاده! آماده‌ایم، آماده‌!» به کنایه و ملاحت می‌گوید: «باید بگید ای لشکر آزاده!» جمعیت ادامه می‌دهند: «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست...» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2