eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
321 عکس
119 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت ششم) «صلوات بفرست!» حاج به جمع بانوان حاضر در جلسه اشاره می‌کند و به نیابت از تمام زنان این سرزمین به آن‌ها روز زن را تبریک می‌گوید... و سپس اشاره به حضور مداحانی از لبنان، عراق و بحرین می‌کند و با زبان عربی نفر بعدی را معرفی و دعوت می‌کند: من العراق الحبیب، من النجف الاشرف... ... در همین حین جزوه‌ای در دست آقا ورق می‌خورد، احتمالاً متن اشعاری است که خوانده می‌شود... از مداحان خوب عراقی است که شنیدم مدتی است ساکن مشهد شده؛ پارسال که شیخ اجرا کرد، اتفاق خوبی بود که بازتاب مضاعف این دیدار در رسانه‌های جهان اسلام را در پی داشت، همین بازتاب رسانه‌ای کافی بود تا تصمیم‌سازان دیدار را مجاب نماید تا این خط را دنبال کنند... هرچند امسال ، از مداحان عرب‌زبان آبادان، در جلسات انتخاب و گزینش اجرای بسیار خوبی داشت، اما اصالت عراقی قحطان و شهرت او در جهان عرب، به‌ویژه کشور عراق، باعث شد تا او برای این دیدار انتخاب و دعوت شود... ✳️✳️✳️ با خطبه‌ای عربی شروع کرد و با خطاب‌کردن آقا، تحسین و تأیید جمعیت را دریافت کرد...، خطاب به حضرت زهراء(س) آغاز کرد: أیا فاطمَ الطهرِ مُدّی یدیک فکلُّ الحیارى ظمایا إلیک فأنتِ لدینا و نحنُ لدیک و ربُّ السماوات صلّى علیک ... و فاطمة حقیقة کلّ نعمه أنا النقصُ الذی هي من أتمّه و فاطمة هواءٌ بین صدري لها فضلٌ عليَّ بکلِّ نسمه و فاطمة نهایة کلِّ حزن و فاطمة بدایة کلِّ بسمه و فاطمة نشیدةٌ کلِّ یوم و بینَ حروفها ترتاحُ نغمه و فاطمة تشاطرني صباحی و تمحو عن عیوني کل عُتمه ... در ادامه اشاره کرد که می‌خواهد شعری را باللهجة الشعبیة العراقي بخواند: تبعتک ما اعرفک وین وجهاک صحت من تطفة نار الشوک وجهاک متى اتکحل اعیوني ابشوف وجهاک ابحلک حوت او الک مدیت ادیه لغیرک ساعة بالساعة و لک عام علیک اني افتحت عیني و لک عام الک عمه انسبت بالطف و لک عام الک رایة ترک بالغاضریه ... شعری که با لهجه محلی خواند، نغمه و حس خاصی داشت، سبک متفاوت و اجرای مسلط مورد توجه جمع و عنایت آقا قرار می‌گیرد... اشاره می‌کند که اشعار اجراشده توسط از ، و بود... در همین حین حاج هم وارد حسینیه شد، از همان اتاق کوچک گوشه سمت راست، مقابل جمعیت که عوامل برنامه آن‌جا مستقر بودند. یک کلاه خز بزرگ به سر دارد، از همین کلاه‌هایی که در بازار معروف است به کلاه روسی! همراه با یک جلیقه زمستانی مشکی. ✳️✳️✳️ حاج با شعری تضمین‌شده از در وصف امام رئوف(ع) به استقبال مهمان بعدی از مشهد می‌رود: با این مصرع شروع می‌کند: شمع حرمت نور دل صاعقه باشد... و وقتی به این بیت می‌رسد که: دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته‌است گنه‌کار نیاید یکی از میانه جلسه با صدای بلند فریاد می‌زند: «صلوات بفرست!» ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت نهم) «سلامتی همه بچه‌شهیدا بلند صلوات!» پشت جایگاه قرار می‌گیرد، تقریباً اجراهای بین مدح‌خوانی‌ها طولانی بوده، خودش متذکر می‌شود: «رفقای مداح سؤال می‌کنند که چه‌قدر فرصت داریم، می‌گویم هفت دقیقه، می‌پرسند خود شما چه‌طور؟ می‌گویم هفت دقیقه، هفت دقیقه!» این‌بار به سرعت را از اردبیل، معرفی و دعوت می‌کند، با شعری از . آقای هم مرتکب یک خطای راه‌بردی می‌شود و ابتدا دو بیت شعر را خارج از هماهنگی انجام‌شده می‌خواند که علاوه بر ضعف شعری، محتوای مناسبی هم ندارد، شنیدم که بعد از جلسه خودش هم ناراحت بوده و ابراز تأسف کرده، اما به هرحال گمان می‌کنم، بدترین قسمت جلسه در همین‌جا رقم خورد... در ادامه هم اجرای ، علی‌رغم همه تلاشی که کرد، آن‌چنان که باید رضایت‌بخش نشد... امسال روی مداح آذری خیلی بحث و‌ گفت‌وگو صورت گرفت، حتی در جلسات انتخاب، چند نفر از اردبیل آمدند و اجرا کردند، اما انتخاب راحت نبود، به‌ویژه با برخی محدودیت‌هایی که اعمال شده بود... در آخر قرعه به نام خورد، اما حجم صدا و قوت حنجره با آن‌چه توقع داشتند که از یک حنجره اردبیلی به گوش برسد، ذاتاً متفاوت بود... ✳️✳️✳️ اسم را به‌عنوان حسن ختام جلسه می‌آورد، صدای به‌به جمعیت به گوش می‌رسد... دل من هم هُرّی می‌ریزد که مبادا به خاطر طولانی‌شدن جلسه، سرود را حذف کرده باشند که اشاره می‌کند، آخرین اجرا قبل از سرود! کلاه را برداشته، اما با همان جلیقه در جایگاه قرار می‌گیرد: - آقا سلام علیکم، خیلی نوکریم! یکی از وسط جمعیت فریاد می‌زند «سلامتی همه بچه‌شهیدا بلند صلوات!» می‌گوید ایام ولادت است، لبخندی بر لبان آقا بنشانیم: «حاج‌آقای گفتند هر نوبت هفت دقیقه وقت دارند، دو تا چهار دقیقه رو استفاده نکردند و دادند به من!» همان هم شد و تقریباً شانزده دقیقه اجرای طول کشید! گفت ابتدا شعری از کمال‌الدین آملی شاعر لبنانی می‌خواند که دیدم همان معروف است که در جلسه هم حضور داشت... شعری که با حروف مقطعه واژه «فاطمه» ساخت یافته بود، «ف»، «ا»، «ط»، «م» و «ة» و در هر بند، آن حرف را شکافته بود و برخی از فضائل حضرت را که با آن حرف آغاز می‌گشت، شمرده بود... تفاوت شعر و ابتکار شاعر و انتخاب مداح، همه برای مخاطب خوشایند بود، از طرفی این حسن انتخاب، می‌توانست برای بعد بین‌المللی جلسه و شخص هم مفید واقع شود، هرچند تفاوت الحان عربی و فارسی، از این افاده کاست! اما به این بسنده نکرد، هم شعر عربی خواند، هم مدح، هم سرود و هم زمزمه! انگار آمده بود کار را تمام کند... ✳️✳️✳️ هرچند بخش‌هایی از شعر عربی را در جلسه نوشته‌ام، اما کامل نیست، امید دارم که با جست‌وجو در فضای اینترنت به شعر دست پیدا کنم، اما هرچه بیش‌تر می‌گردم، کم‌تر حاصلی دارد، برایم سؤال می‌شود محتوای چنین دیدار مهمی چرا باید با دقت ثبت و در فضای مجازی منتشر نشده باشد، انگیزه‌ام برای ثبت نکات و دقائق دیدار بیش‌تر می‌شود... فیلم اجرای را چندین بار عقب‌جلو می‌کنم تا متن شعر را کامل پیاده کنم، اما باز هم دو بیت هم‌چنان ابهاماتی دارند، در مسیر حرم هستیم که از مدد می‌خواهم، ابتدا در گوشی می‌گردد، به گمان‌ آن‌که متن شعر را داشته باشد، اما نیست، همان‌جا به شاعر این قصیده در واتس‌اپ پیام می‌دهد... اما فعلاً از اینترنت خبری نیست و برای تکمیل این فراز باید صبر کنم... البته الآن که در گوشه حرم این فرازها را مکتوب می‌کنم، تقریباً یک شبانه‌روز هست که به کانال دست‌رسی ندارم و‌ امکان به‌روزرسانی نداشته‌ام، احتمالاً این وضعیت تا پایان سفر ادامه داشته باشد... شعر می‌رسد و‌ خیالم راحت می‌شود، الحمدلله حداقلِ اختلاف را با آن‌چه ثبت کرده‌ام دارد... ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت دهم) «گر نگاهی به ما کند زهرا، دردها را دوا کند زهرا» شروع می‌کند: ف فاءٌ فيضُ وحيِ الأنبيا خلفَ الحجابْ فِردوسُ الفراديسِ احتوى العُجبَ العُجابْ فاءٌ فاتحةْ و الفاتحة جمعُ الكِتابْ فاءٌ فاز مَنْ فيها دَعیَ اللهُ استجابْ فاءٌ فِطرةُ الرحمانْ فوحُ الرَّوحِ والريحانْ فاءُ الفجرُ والفرقان فاءٌ فُصِّلَتْ قرآن يا فخرَ الله يا زهراء ا ألِفٌ إسمِ جّلَّ اللهُ في «اللهُ اكبرْ» ألِفٌ أمُّ طه باسمِها أخفى وأظهَر إعجازٌ و إيمان وآلاءٌ واكثر ألِفٌ قولُ «إنّا» جاءَ في قَدرٍ وكوثر ألِفٌ أصلُ اصلِ الدينْ ألِفٌ آيةُ التكوينْ ألِفٌ أوّلُ آدمْ ألِفٌ أحمدُ الخاتَم یا اهل الله یا زهراء ط طاءٌ طورُ سينينَ وما أعلاهُ طورْ و الطاءُ طُوى فيها انطوى طِيبُ الحضورْ طاءٌ في الطياسيمِ و طوبى و الطفوفْ طاءٌ طالِبُ الثاراتُ في يومِ الظهورْ طاءٌ طائرُ الإسراء طاءٌ طلعةُ الزهراء طاءٌ طينةُ التسليم طاءٌ طافَ إبراهيم یا طُهر الله یا زهراء م ميمُ الماءُ والميزانُ مِشكاةُ الزبرجدْ مسرى المصطفى ليلاً و معراجٌ ومقصدْ ميمٌ مَشعَرُ الله و مكةُ و المدينة ميمُ المطمئنّه في مَقاماتِ محمد ميمٌ منتهى السِّدرة ممتَحنة على القُدرة ميمٌ مصدَرُ الأملاك ميمُ مِحْوَرُ الأفلاك مستور الله یا زهراء ة والتَّاءُ تراتيلٌ تلاها جبرائيلْ تنزيلٌ وتأويلٌ به تاهَ الدَّليل تسبيحٌ، تجلّي التَّيْمِ، تسليمٌ، تُقى تَمرٌ مَرْيَمي، تاءٌ «تُساقِطْ» في النَّخيل تاءُ التِّينُ والزيتونْ تاءٌ توبةُ المحزونْ " تا" تفاحةً تُهداه تاءٌ تُرجُمانُ الله یا تِبر الله یا زهراء بلافاصله مدح فارسی را شروع می‌کند: همه دیدند پس از این همه قرن ابتر کیست بنگر در همه آیات بگو کوثر کیست کفو حیدر چو به دنیای علی پای نهاد می‌توان گفت دگر آینه داور کیست درد بی‌مادری خیل رسل درمان شد شأن دختر بنگر، حال بگو مادر کیست آن‌قدر کفو علی، روح علی، مثل علی است غیرممکن شده تشخیص دهی حیدر کیست گر نبُد فاطمه و قدرت تبیینی او مانده بودیم کنون، خیر کدام و شر کیست دختر زندهٔ‌درگور سؤالش این بود آن‌که ارزش بدهد بر قدم دختر کیست پسر لؤلؤ و مرجان علی و زهرا آخر اثبات کند اول و الآخر کیست همه خلق معطل‌شده در روز نشور همه فریادبه‌لب شافعه محشر کیست جمعیت این مصرع را زمزمه می‌کنند... نسل زهراست که تسخیر نموده دل ما جز جگرگوشه زهرا و علی رهبر کیست صدای تحسین جمعیت بالا می‌رود... نور اعجاز خمینی است در آفاق جهان همه دیدند پس از این همه قرن ابتر کیست پشت‌بندِ مدح، سرود را شروع می‌کند: ای مادر هر چه بود، ای مادر هر چه هست، ای مادر هر چه خواهد آمد ای مادر مؤمنان، ای مادر عاشقان، ای مادر آن‌که خواهد آمد ای مادر هستی، الگوی کمال حق‌پرستی ساکت ننشستی بت‌های زمانه را شکستی جان جهان و جنانی، اسوه امام زمانی رهبر مکتب تبیین، تویی به تمام مبانی ای اوج شکوه زن، در ساحت زندگی، آیینه ذکر یا لطیفی معنای رهاشدن، آزادی و بندگی، محبوبه هر دل عفیفی در اوج تعالی، تو منزل آخر کمالی هم ام‌ابیها، هم نور دل علی و آلی چشمه آب بقایی، مجاهد راه خدایی الگوی اهل بصیرت، طریقت اهل ولایی ای غایت در سنگر اعتقاد، پیغمبر باور و امیدی ای مادر لاله‌ها در معرکه جهاد، تو مادر و عشق هر شهیدی ام‌النجبائی، تضمین اجابت دعایی سرچشمه نور پیغام قیام کربلایی جان ابالحسنینی، بانی قیام حسینی رهروِراه‌توبودن، هدف قیام خمینی پایان سرود را هم به زمزمه‌ای پیوند می‌زند و حال جمعیت را منقلب می‌کند: گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا نه عجب گر به شأن او گویند خاک را کیمیا کند زهرا گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا مهر از نور او وضو دارد ماه از مهرش آبرو دارد به همه هستی حسین سوگند هرچه دارد حسین از او دارد گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا تو چه جانی و برتر از جانی تو خود حسن و عشق و ایمانی مدح و وصف تو می‌کنم امروز هدیه بر قاسم سلیمانی گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا این‌جا را حاج_محمود با بغض و اشک می‌خواند: روز محشر که از شفاعت خویش حشر دیگر به پا کند زهرا هم‌چو مرغی که دانه برچیند با این مصرع صدای گریه جمعیت بلند می‌شود... دوستان را سوا کند زهرا برای بار آخر جمعیت زمزمه می‌کند: گر نگاهی به ما کند زهرا دردها را دوا کند زهرا و جایگاه را ترک می‌کند... آقا هم بدرقه‌اش می‌کند: طیب‌الله انفاسکم، احسنت، زنده باشید... ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت یازدهم) «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند...» بعد از اجرا آمد و وسط جمعیت نشست، در همین حین از وسط جمعیت برخاست و کار خودش را کرد! همان کاری را که برای اجرا در بیت آماده کرده بود، از وسط جمعیت خواند... به آقای گفتم پرونده خودش را برای اجرا در بیت بست! هم اشاره کرد که دیر خبردار شده که قرار نیست امسال بخواند و احتمالاً از این جهت ناراحت شده باشد... شروع می‌کند...، برگه‌های سرود را که در اول جلسه بین جمعیت پخش می‌کردند، عده بیش‌تر جمعیت در دست دارند و عده‌ای هم نه...  برگه‌ها در قطع آ.شش، اما خیلی ساده و شاید بتوان گفت کم‌سلیقه تهیه و توزیع شده...، این برگه تنها چیز فیزیکی است که شاید بتوان به یادگار از این جلسه همراه برد، به نظرم ارزش داشت که با طراحی و کیفیت بهتری تهیه می‌شد، این‌ها که جای خود، غلط املایی در متن را دیگر نمی‌شود به هیچ طریقی توجیه نمود! از بچه‌های پابه‌کاری است که آینده روشنی در ناصیه‌اش دارد، دو باری که برای جلسه انتخاب آمد، آن‌قدر برای جلسات هیأت‌ها و مساجد و یادواره شهداء، راهی شهرها و روستاهای بزرگ و کوچک شده بود که صدایش به شدت خسته و گرفته بود؛ بعد از انتخاب برای اجرای سرود خواهش کرده بودم که حداقل این ده روز قبل از دیدار را به حنجره‌ات استراحت بده... شروع می‌کند... سرودی نسبتاً طولانی در پنج بند، از حاج‌آقای بر نغمه‌ای از نشسته است: زمان ز لحظه‌ها ترانه دارد زمین شکوه بی‌‌کرانه دارد دل از توحید ناب آکنده است خدا مهمان قلب بنده است جهان تحت‌الکسا پاینده است پی تسبیح تو جهان پرنفحه شد کتاب وصف گل هزاران صفحه شد تبسم کن، تبسم‌های تو جان‌پرور است که نامت روح و ریحان دل پیغمبر است یامولاتی یا زهرا(س) سلام صفای اشهد اذان‌ها سلام دعای اهل آسمان‌ها بهاری در چمن دامن‌کشان امید از چشمه جانت روان تویی بال دعا تا آسمان به باغ نافله گل باور شکفت که چشمت تا سحر به شوق حق نخفت دعا کردی برای ما چه از این بهتر است که حقا هر چه داریم از دعای مادر است یا مولاتی یا زهرا(س) قسم به قلب ازصفاپر تو قسم به وصله‌های چادر تو که چادر افتخار هر زن است نشانی از وقار هر زن است نماد اقتدار هر زن است اگر برپا کنند منافق صدمصاف نمیرد این حجاب نمیرد این عفاف زن و مرد مسلمان عاشق این کشور است پی راه شهیدان و مطیع رهبر است یا مولاتی یا زهرا(س) صفا به چلچراغ ندبه تو وفا به کوچه‌باغ خطبه تو تلاطم در نهاد کوثر است خروش تو حماسه‌پرور است که زینب دختر این مادر است جهان با شور تو حسینی می‌شود همیشه پیرو خمینی می‌شود چرا دل‌ها نباشد محو و مست مهدی‌ات که این پرچم رسد آخر به دست مهدی‌ات یا مولاتی یا زهرا(س) شرف از اوج ما چکامه دارد هلا! مقاومت ادامه دارد رسیده مرگ اسرائیلِ شر افول آمریکا شد جلوه‌گر شده آل‌سعود آواره‌تر همه از برکت شهیدان تو بود به روح قاسم سلیمانی درود پی ایجاد ایران قوی دارم شتاب تن و جانم فدای رهبر و این انقلاب یا مولاتی یا زهرا(س) هم در پایان یک رباعی را بدون هماهنگی قبلی تقدیم می‌کند و خطاب به آقا می‌خواند: امروز به غیر دل، در این صحرا نیست دل ریخته آن‌قَدَر که جای پا نیست گویید به عمروعاصیان، حیله بس است آیید و ببینید، علی تنها نیست! ✳️✳️✳️ جمعیت یک‌صدا فریاد می‌زنند: ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند... کمی که جمعیت آرام می‌شود، پسربچه‌ای بلند می‌شود و از آقا تقاضای انگشتر می‌کند، فرد دیگری از میانه جمعیت شروع می‌کند با اعتمادبه‌نفس و صدای بلند ابتدا شعری را خطاب به آقا می‌خواند: دسته‌گلی از سلام آورده‌ام... و بی‌توجه به تذکرات خادمان جلسه و سایر حاضران، درباره کتابی که چاپ کرده توضیح می‌دهد و از آقا می‌خواهد که برای کتاب جدیدش عنوانی انتخاب کنند! نفر بعدی که بلند می‌شود است که دیگر جمعیت تحمل نمی‌کند و در همان ابتدای کلام خاموش می‌شود، اما ناگهان از کنار ستون سمت راست آقا، حاج بلند می‌شود، از روی برگه‌ای که در دست دارد شروع می‌کند و متنی را خطاب آقا می‌خواند... ظاهراً زور جمعیت دیگر به او نمی‌رسد! به قولش عمل می‌کند، پیش از دیدار پیغام فرستاده بود که برای جلسه حرف‌هایی دارم، یا فرصت می‌دهید که رسمی بیان کنم یا خودم بلند می‌شوم... که دومی محقق شد... چهارپنج‌دقیقه‌ای طول کشید، بعد از نفر بعدی بلند شد که در جا نشاندندش، بعدی هم خواست صلواتی بگیرد که با آغاز کلام آقا خاموش شد! رسماً بیش از زمانِ دوسه‌اجرا، با این حواشی از دست رفت، یا بهتر بگویم از فرصت فرمایشات آقا کم شد! ادامه دارد... @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت بیستم و پایانی) «در باغ شهادت را نبندید...» ، را می‌بینم که دغدغه را دارد، این فصل معلی قرار است در نیمه اول شعبان به شادی مردم در ایام فرح اهل‌بیت(ع) بپردازد و هم دست راست است برای بستن محتوای برنامه، دنبال قول‌گرفتن از حاج است برای شب میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار، با صحبت می‌کنیم و مثل همیشه با بزرگواری و متانت می‌شنود و با تأملی هم می‌پذیرد... باز هم ابراز محبت می‌کنند و از هدیه‌ای که بچه‌ها برای تجلیل به ایشان داده بودند، تشکر می‌کنند، با آب و تاب برای توضیح می‌دهند که من هدایای زیادی دریافت کردم، اما این تابلو چیز دیگری است... تابلوی خوشنویسی که در وسطش این مصرع نقش بسته: «در باغ شهادت را نبندید» و در اطراف آن چهارده نفر یادداشتی نوشته‌اند و حدود سیصد نفر از مداحان جوان با اثر انگشت‌شان تأیید کرده‌اند... را هم کنار درب خروجی می‌بینم، عجله دارد، برای برنامه معلی و اختبار یا همان شکار سوژه‌ها، عازم سفر هستند، الحمدلله پرانرژی و باانگیزه... هم و هم چندباری تأکید می‌کنند که برای این فصل هم باید بنشینیم و صحبت کنیم، اما ظاهراً هم سر آن‌ها خیلی شلوغ است و هم سر ما... ✳️✳️✳️ مقابل درب خروجی کشوردوست، و ، با هم گرم گرفته‌اند، می‌گوید که با یکی از کارهای خیلی حال کرده است و چندبار گوش داده، هم می‌گوید « داداش! خب این نظرت رو بگو دیگه! همه فقط «سلانه» رو گیر می‌دن! این همه کار دیگه ما خوندیم...» آخرین نفرات هم از یکدیگر پراکنده می‌شوند، تأکید می‌کند که باید با هم بنشینیم و صحبت کنیم و یادآور می‌شوم امروز سال‌گرد آخرین هم‌نشینی است، پارسال، همین روز، همین ساعات، ! ✳️✳️✳️ کشوردوست را می‌روم بالا به سمت جمهوری، بعد هم جمهوری به غرب به سمت ماشین، بلافاصله بعد از گرفتن گوشی با تماس گرفته بودم و قرار بود کنار ماشین یکدیگر را ببینیم... در همین حین، حاج را سر یکی از کوچه‌ها می‌بینم، منتظر همراهان قمی است، از فرصت استفاده می‌کنم و دقایقی درباره اجراهای امسال گپ می‌زنیم، حاج و حاج سوار بر ماشین می‌رسند و همراه‌شان می‌رود... مسیر را ادامه می‌دهم تا ماشین ... و بعد هم بازگشت به مینودر... ✳️✳️✳️ بعدتر (در همان سفر سوریه) حاج‌آقای برایم نقل کردند که بعد از اتمام برنامه خدمت آقا می‌رسند، هم بوده، می‌خواهند را هم بگویند که رفته وسط جمعیت و نمی‌شود... آقا ابراز رضایت کرده بودند از برنامه امسال و خاصةً از اجرای ، سه مرتبه تکرار کرده بودند: «اجراتون خیلی خوب بود» برای چند نفر از مهمانان خارجی تقاضای تبرکی می‌کنند، آقا هم می‌سپارند که هفت عدد چفیه برسانند به که البته دیر می‌رسد و مهمانان رفته‌اند، ایشان هم همراه خودش آورده بود سوریه شاید از آن‌جا بتواند برساند... اخبار و اتفاقات بعد از دیدار کم نبودند، اگر بخواهم به همه آن‌ها بپردازم، حالاحالاها باید این سلسله یادداشت را ادامه دهم که نمی‌دهم!، اما کاش قلم‌های بیش‌تری به گردش دربیاید، ما به این واقعه‌نگاری‌ها نیاز داریم، آیندگان بیش از ما... ✍️ @qoqnoos2
«یاٰ مُلَقِّنْ» (روایت برادر عزیزم آقا هادی سعیدی‌فرد از شب نوزدهم رمضان) قسمت ۱از۲ {عرض تبریک برای راه‌اندازی «کانال اختصاصی» و آرزوی توفیق... کاش همه شویم... شاید این اولین گام برای باشد ... از دست بنده کار زیادی برنمی‌آید، جز این‌که قول دهم، اگر کانال هر راه افتاد، در همین کلبه‌خرابه کوچک به همین ۸۸۰نفر عضو وفادار معرفی کنم} چندین سال می‌شود شب‌های قدر برای من از یک فایل تصویری ۶دقیقه و ۱۱ثانیه‌ای آغاز می‌شود. همان فیلم شب سال۹۱ در حرم امام رضا(ع)، همان جلسه‌ای که با همان لهجه شیرین، طوفان به پا می‌کند و بی‌تکلف شاه‌کار میثم ِاهل‌بیت، استاد را می‌خواند. همان جلسه‌ای که عبابه‌دوش و حاج پراشک و ِمنقلب‌شده را محو تماشای صحبتِ عاشقانه و خودمانیِ با رب بخشنده و امامِ مهربان خود کرده است. «اینجا گناه بخشند کوهی به کاه بخشند...» ظاهراً عملی به اعمال ما اضافه شده بود... دیگر به نزدیک مسجد رسیده بودم، ماشین را دورتر از محل همیشگی پارک کردم و به سمت قرار روانه شدم... سخنرانی شروع شده بود، مثل همیشه شلوغ، جای سوزن‌انداختن نبود و منِ جویای جا، کنج‌کاوانه و در نهایت سرعت به دنبال مکانی برای جلوس، ظاهراً بابِ رحمت از ابتدای امشب باز شده بود، یک محل استقرار مناسب به چشمم خورد، بی‌معطلی مستقر شدم... صحبت منبر از لحظاتی بود که لنگر آسمان و زمین، میهمان دختر مظلوم خود حضرت بود، آن روایت معروف را می‌گفت که حضرت به نازدانه‌اش متذکر شد که چرا دو طعام در سفره علی!، یکی را از سفره بردار! خواست تا نمک را بردارد، پدر فرمود شیر را بردار که شایسته‌تر است! همین یک مثال دوخطی کاملاً کافی بود برای تفاوتِ بی‌نهایت سال نوری ما با میزان‌الاعمال! ▫️▫️▫️ با شنیدن این روایت نمی‌دانم چرا یاد افتادم و یاد ماجرای و بلافاصله غمِ مثل آوار بر دلم خراب شد! هم خجالت می‌کشیدم از که سنگش را به سینه می‌زنیم و هم تعجب می‌کردم از این‌که چرا ما هنوز زنده‌ایم! چه‌قدر دور شدیم از علی، نمی‌دانم! ولی آن‌قدر فاصله گرفته‌ایم که می‌شنویم بیمارستان المعمدانی را بمباران می‌کنند،۳۳هزار نفر تا امروز کشته می‌شوند، به زنِ باردار جلوی چشم همسر و فرزندش تعدی می‌شود و... و ما هنوز زنده‌ایم و کَکِ‌مان هم نمی‌گزد... گمان می‌کنم سنجه خوبی برای متراژ فاصله ما با علی، این شهید عدالت باشد... سخنرانی را با این فکرها به پایان رساندم... ✍🏻 با اندکی ویرایش و تغییر @hadisaeedifardd @qoqnoos2
ققنوس
الحمدلله استقبال از این اقدام، بسیار مثبت بود... همین امر باعث شد سال بعد(۱۴۰۲) هم این اتفاق تکرار ش
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۳ (قسمت یکم) «دیدار بین‌المللی مداحان با رهبر انقلاب» روز شنبه است، در جلسه هستم که درب اتاق باز می‌شود و چهره محجوب در قاب باریک لای درب ظاهر می‌شود، می‌گوید مستند را خوب است در این ایام تلویزیون پخش کند... - چرا الآن؟ - چند روزی هست که در گروه تاریخ شفاهی گذاشته‌ام، ندیدید! - زودتر لینک FTP رو برسونید... ▫️▫️▫️ ساعتی بعد زنگ می‌زند، ظاهراً اسمش از تمام فهرست‌ها جا مانده! احتمالاً هر مجموعه به امید آن یکی مانده! مثل سال دیگری که اسم فراموش شده بود! می‌گویم بیاید، توکل بر خدا! به حاج زنگ می‌زنم و ماجرا را شرح می‌دهم... اما بیش از هر چیزی دغدغه مداح دیگری را دارد که از اجرا خط خورده... پشت تلفن بال‌بال می‌زند... می‌گویم حاج حسین! خودت نگو... از بخواه مطرح کند یا حاج ... ▫️▫️▫️ زنگ می‌زند، می‌گوید گفته‌اند کارت من دست شماست! می‌گویم امسال ویژه‌ها را دو دسته «الف» و «ب» کرده‌اند، شما الف‌ویژه هستید و کارت نمی‌خواهید، با کارت ملی می‌روید داخل! ناراحتی می‌کند که این چه کاری است کرده‌اند؟! خودش باعث اختلاف و ناراحتی می‌شود... می‌گویم موافقم، به نظر من هم کار درستی نبوده... اما شده... ▫️▫️▫️ اتفاق خوب امسال هماهنگی حضور تعدادی از مداحان خوب افغانستان است، زحمت معرفی و هماهنگی با بوده... در این بین تنها اسم در ویژه‌ها بوده همراه با چند مداح بین‌المللی از کشورهای دیگر -حالا یا اهل آن‌جا هستند یا میدان کارزارشان آن‌جاست-، حالا نه کارت عادی برایش صادر شده و نه ویژه! سید هم از مزار شریف خودش را با پرواز صبح شنبه برای دیدار رسانده... قول می‌دهد به هر قیمتی شده، کار را راه بیاندازد... امسال هم الحمدلله چند نفر از بچه‌های بین‌الملل هماهنگ شده‌اند، از و که در کانادا مداحی می‌کنند تا از انگلستان و از آلمان... دیر نیست روزی که این دیدار، بین‌المللی بشود... با حضور مداحان مکتب اهل‌بیت(ع) از سرتاسر جهان... ▫️▫️▫️ همیشه برای توزیع کارت‌های ستاد نگرانم، کارت‌های استان‌ها که در استان توزیع می‌شود، اما کارت‌های محدود متمرکز ستاد، منتهی می‌شوند به توزیع صبح‌گاهی سر خیابان بیت... و این یعنی دل‌شوره، یعنی نگرانی، یعنی شرایطی که داروفروش‌های ناصرخسرو را تداعی می‌کند! برای رهایی از این چالش همه ظرفیت‌های مکانی نزدیک بیت را رصد می‌کنیم تا مکان مناسبی نزدیک بیت پیدا کنیم و آن‌جا کارت‌ها را توزیع کنیم... نزدیک‌ترین و دردست‌رس‌ترین مکان، دفتر حاج‌آقای سر تقاطع جمهوری و ۱۲فروردین است... با حاج‌آقا هماهنگ می‌کنم و قرار می‌شود که فردا حدود ساعت ۶ صبح بچه‌ها مزاحمش شوند... هرچند صبح بچه‌ها می‌گویند، همین فاصله هم زیاد است و هوا سرد و مخاطب تنبل‌تر از این حرف‌ها و قرار را لغو می‌کنند... ▫️▫️▫️ حاج‌آقای تماس می‌گیرد، او هم نگران حذف برادری است که قرار بود بخواند و... می‌گوید شما هم برای حاج‌آقای یک صوت بفرستید و تأکید کنید آبروی مؤمن در وسط است، گفتم حاج‌آقا که توجیه هستند و کم نمی‌گذارند... می‌گوید بله، اما می‌خواهم اهمیت مسأله از زبان‌های مختلف بیان شود... اتفاق بدی است... شاید بدترین اتفاق امسال... هرکسی هر کاری از دستش برمی‌آمد انجام داد... حاج‌آقای ، حاج ، حاج ، حاج ، سردار و... اما ظاهراً تقدیر جور دیگری رقم خورده بود... امیدوارم خداوند به این برادر ذاکر سعه صدر و توان کافی برای مواجهه مناسب با این مسأله اعطا نماید... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2