eitaa logo
ققنوس
1.5هزار دنبال‌کننده
274 عکس
106 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت بیستم و پایانی) «در باغ شهادت را نبندید...» ، را می‌بینم که دغدغه را دارد، این فصل معلی قرار است در نیمه اول شعبان به شادی مردم در ایام فرح اهل‌بیت(ع) بپردازد و هم دست راست است برای بستن محتوای برنامه، دنبال قول‌گرفتن از حاج است برای شب میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار، با صحبت می‌کنیم و مثل همیشه با بزرگواری و متانت می‌شنود و با تأملی هم می‌پذیرد... باز هم ابراز محبت می‌کنند و از هدیه‌ای که بچه‌ها برای تجلیل به ایشان داده بودند، تشکر می‌کنند، با آب و تاب برای توضیح می‌دهند که من هدایای زیادی دریافت کردم، اما این تابلو چیز دیگری است... تابلوی خوشنویسی که در وسطش این مصرع نقش بسته: «در باغ شهادت را نبندید» و در اطراف آن چهارده نفر یادداشتی نوشته‌اند و حدود سیصد نفر از مداحان جوان با اثر انگشت‌شان تأیید کرده‌اند... را هم کنار درب خروجی می‌بینم، عجله دارد، برای برنامه معلی و اختبار یا همان شکار سوژه‌ها، عازم سفر هستند، الحمدلله پرانرژی و باانگیزه... هم و هم چندباری تأکید می‌کنند که برای این فصل هم باید بنشینیم و صحبت کنیم، اما ظاهراً هم سر آن‌ها خیلی شلوغ است و هم سر ما... ✳️✳️✳️ مقابل درب خروجی کشوردوست، و ، با هم گرم گرفته‌اند، می‌گوید که با یکی از کارهای خیلی حال کرده است و چندبار گوش داده، هم می‌گوید « داداش! خب این نظرت رو بگو دیگه! همه فقط «سلانه» رو گیر می‌دن! این همه کار دیگه ما خوندیم...» آخرین نفرات هم از یکدیگر پراکنده می‌شوند، تأکید می‌کند که باید با هم بنشینیم و صحبت کنیم و یادآور می‌شوم امروز سال‌گرد آخرین هم‌نشینی است، پارسال، همین روز، همین ساعات، ! ✳️✳️✳️ کشوردوست را می‌روم بالا به سمت جمهوری، بعد هم جمهوری به غرب به سمت ماشین، بلافاصله بعد از گرفتن گوشی با تماس گرفته بودم و قرار بود کنار ماشین یکدیگر را ببینیم... در همین حین، حاج را سر یکی از کوچه‌ها می‌بینم، منتظر همراهان قمی است، از فرصت استفاده می‌کنم و دقایقی درباره اجراهای امسال گپ می‌زنیم، حاج و حاج سوار بر ماشین می‌رسند و همراه‌شان می‌رود... مسیر را ادامه می‌دهم تا ماشین ... و بعد هم بازگشت به مینودر... ✳️✳️✳️ بعدتر (در همان سفر سوریه) حاج‌آقای برایم نقل کردند که بعد از اتمام برنامه خدمت آقا می‌رسند، هم بوده، می‌خواهند را هم بگویند که رفته وسط جمعیت و نمی‌شود... آقا ابراز رضایت کرده بودند از برنامه امسال و خاصةً از اجرای ، سه مرتبه تکرار کرده بودند: «اجراتون خیلی خوب بود» برای چند نفر از مهمانان خارجی تقاضای تبرکی می‌کنند، آقا هم می‌سپارند که هفت عدد چفیه برسانند به که البته دیر می‌رسد و مهمانان رفته‌اند، ایشان هم همراه خودش آورده بود سوریه شاید از آن‌جا بتواند برساند... اخبار و اتفاقات بعد از دیدار کم نبودند، اگر بخواهم به همه آن‌ها بپردازم، حالاحالاها باید این سلسله یادداشت را ادامه دهم که نمی‌دهم!، اما کاش قلم‌های بیش‌تری به گردش دربیاید، ما به این واقعه‌نگاری‌ها نیاز داریم، آیندگان بیش از ما... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت نهم/سه) «دست نزن باشعور!» با غزه ادامه می‌دهد و به می‌رسد: «سیلی طوفان بر این کابوس باش در میان شعله‌ها باش» این مصرع را هم شاید برای تبلیغ کانال آورده! «سنگ این آوار را سجیل کن نقطه پایان اسرائیل کن زخم تو آغاز فتحی دیگر است خون غزه از همه رنگین‌تر است صبح آزادی هوایت عالی است حیف، جای حاج قاسم خالی است» این‌جا صدای گریه جمعیت بلند می‌شود و شانه‌ها به لرزش درمی‌آید... دستان من هم به لرزه افتاده‌اند... این ابیات را با اشک می‌نویسم... «بعد او ما هم در آتش زنده‌ایم هم‌چنان با خاطراتش زنده‌ایم» و از این بیت منتقل می‌شود به خاطره اجرای حاج در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رهبر انقلاب در بیست‌وپنجم شهریور سال ۱۳۹۴؛ با حضور : «! یاد کن آن روز را خواندی از دل نغمه‌ای جانسوز را او همین‌جا، او همین‌جا گریه کرد «با نوای کاروان...» را گریه کرد یادتان می‌آید او این‌جا نشست؟ ساحلی در محضر دریا نشست؟ هرکه دید او را به حالش رشک برد تا شهادت محملش را اشک برد آشنا با گریه و درد است او با شهادت زندگی کرده‌است او» بعد از این تصویرسازی زیبا، آن هم با تکرار خاطره در همان صحنه خلق خاطره، خطاب را از به آقا برمی‌گرداند: «السلام ای محور هنگامه‌اش! ای همه حرف وصیت‌نامه‌اش دید آرامی، نشد آشفته او ای ستون خیمه‌ای که گفته او» با بغض می‌خواند: «یارت ای یار خراسانی چه شد؟ ای صبا! دست سلیمانی چه شد؟» صدای گریه جمعیت بلند و در هم آمیخته می‌شود... خطاب را به می‌کند: «ای نگین حلقه یک‌رنگ‌ها رفتی ای فرمانده دل‌تنگ‌ها در شکوه چشم تو دریای ما ای فراتر از دوقطبی‌های ما چشم‌هایت، مردم بیداری‌ات ای فدای رسم مردم‌داری‌ات ظلم را تشویش ناکامی تویی روح جمهوی اسلامی تویی! نام تو از قبل پر آوازه‌تر داغ تو این روزها شد تازه‌تر آه از دی‌ماه! از این آه سرد آه از دی‌ماه! از این ماه درد آه از بغضی که دارد مثنوی آه از ! باز پروانه فدای شمع شد بار دیگر جمع یاران جمع شد» این دو بیت اخیر، نشانه تکمیل و تکامل دائمی بنای این شعر است، واقعه‌ای که دوشب گذشته اتفاق افتاده، اثرش را در شعر امروز می‌بینیم... شعر خطاب به حاج قاسم ادامه می‌یابد: «جان‌فدا! با عشق جان دادی به ما راهِ رفتن را نشان دادی به ما ضرب در اخلاق بی‌پایان شدی تو فدای پرچم ایران شدی این حرم گفتی بهشت مردم است دست مردم، سرنوشت مردم است» شاید پشت پرده این بیت اخیر، اشاره‌ای نرم هم به انتخابات پیش‌رو داشته باشد...، امری که ضرورتش، این روزها بسیار بیش‌تر از گذشته احساس می‌شود... «فهم ما این است از فردای نور قله باشد استعاره از ظهور سرنوشت حق و باطل روشن است قله‌ انسان کامل روشن است اوج مقصود رسالت دیدنی‌است قله حق و عدالت دیدنی‌است قله را دیدیم، آن‌جا می‌رویم ما ز بالاییم و بالا می‌روم» عده‌ای دوباره خواستند دست بزنند، اما این‌بار فراگیر نشد و جمعیت همراهی نکرد، در این انتها بلند می‌گوید: «دست نزن باشعور!» حاج را امشب در مشهد می‌بینم، به مزاح می‌گوید از ما چیزی ننوشتی! من هم به شوخی پاسخ می‌دهم، تقصیر بود، آن‌قدر شیطنت کرد که نوبت به شما نرسید! بدون تعارف، اجرای اوج جلسه بود، همه‌کاری کرد، اشک و لبخند و تحسین و تشویق و فریاد مرگ بر اسرائیل مخاطب، همه و همه را با خود همراه کرد... با این عوض‌کردن خطاب‌ها، مانند شمشیرزنِ دودستی که در هر چهارسو می‌رزمد، می‌چرخید و با شمشیر شعرش بر سینه احساس مخاطبان زخم می‌زد... اگر جلسه امروز هیچ اجرای دیگری نداشت، همین یک اجرا کفایت می‌کرد... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2