«یحیای غزه»
نوشته حجتالاسلام سیدمهدی خضری در رثای یحیی سنوار
کجا بودی، پیدایت نبود؟
شاید رفته بودی راه آب را برای بچههای #رفح باز کنی
مخزنهای آب منهدمشده #تل_سلطان آزارت میداد
و صفهای طولانی آب
و دبههای خالی در دست کودکان
بچهها، پوست واستخوان شدهاند
کمبود غذا بچهها را آب کرده
و تو را خجالت
چهقدر برای تو سخت بود که مادران #غزه برای آرامش بچهها قصه شجاعت تو را تعریف میکردند
گفته بودی بگذار کربلا بشود
بگذار دستهایم را، انگشتانم را، قطع کنند
بگذار دهر بر مراد سفلگان بچرخد
ما تن به ذلت صهیون نمیدهیم
سرنوشت ذلتبار پسر خلیفه دوم، #عبدالله_بن_عمر را خوانده بودی و سرنوشت #حسین را...
#یاسرعرفات اولی را انتخاب کرد و تو #حسین را
و تو محیای محیا
و مماتی ممات را
همان
حسینی که به #عبدالله_بن_عمر فرمود :
«از پستی دنیا همین بس که سر #یحیی را به زن بدکاره بنیاسرائیل هدیه دادند»
و چهقدر برای پدرت دعا کردی که نامت را #یحیی نهاد
راستی،
چرا از کربلا به این صحنه اقتدا کردی
قصه عطش
قصه دست
قصه وَقَفَ العباس متحیرا
یحیای غزه
همان بهتر که پیکرت به اردوگاه برنگشت...
#یحیی_سنوار
✍🏻 #سید_مهدی_خضری
🆔 @Khezri_ir
با اندکی تغییرات
🆔 @qoqnoos2